امام هادی-استاد فاطمی نیا.pdf
حجم:
894.3K
🔖فیش منبر 🔖
#امام_هادی علیه السلام
💠 امام هادی علیه السلام و زیارت جامعه کبیره
#امامت
🛑استاد فاطمی نیا
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
نگاه امام هادی به دنیا-شیخ حسین.pdf
حجم:
1.02M
🔖فیش منبر 🔖
#امام_هادی علیه السلام
💠 نگاه امام هادی علیه السلام به دنیا
#دنیا
🛑استاد انصاریان
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
خصائص امام هادی علیه السلام.pdf
حجم:
642.4K
🔖فیش منبر 🔖
#امام_هادی علیه السلام
💠خصائص امام هادی علیه السلام
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
📜فیش منبر کوتاه📩 منبرک
#شبهه_بزرگ
⭕️ فیش منبر امام هادی علیه السلام💠
#امام_هادی علیه السلام
#آیت_الله_ناصری :
🔻متوکل عباسی امام هادي را زندان کردند. در همان ایام بنا شد مردم نماز استسقاء بخوانند، مسلمانان رفتند نماز استسقاء خواندند اما باران نيامد.
🔸مسيحي ها گفتند يک فرصت هم به ما بدهيد، يکشنبه را براي مسيحي ها گذاشتند آنها رفتند نماز را خواندند و باران آمد. مسلمان ها خيلي مضطرب شدند، يکي دو هفته ي ديگر مسلمانان برای نماز رفتند اما باران نيامد. باز مسيحي ها رفتند دوباره باران آمد.
🔹متوکل خدمت امام هادی علیه السلام آمد گفت: آقا به داد دين جدت برس. حضرت فرمودند به يک شرط من قبول ميکنم. فرمودند به این شرط که هر چه زنداني داري آزاد کنی. متوکل گفت باشد و همه را آزاد کرد. بعد حضرت فرمودند بگو يک بار ديگر مسیحی ها برای نماز بیایند وقتی مسیحی ها به همراه کشيش خود آمدند و مشغول نماز شدند، ابرهاي سياه شروع کرد بالای سرشان جمع شد.
🔸حضرت فرمودند: دست این کشیش را باز کنید و نگه داريد. دستش را نگه داشتند، بعد حضرت جلو رفتند و تکه استخواني که در دستش مخفی کرده بود را برداشتند. بعد حضرت فرمودند که اين استخوان يک پيامبر است که باید پوشيده باشد زير آسمان که برده می شود رحمت خدا اقتضا مي کند که باران بیاید. این ها اين را پيدا کرده اند و از آن استفاده می کنند. بعد حضرت فرمودند اين استخوان را از او بگيريد. وقتی از او گرفتند حضرت به کشیش مسیحی فرمودند حالا برو دعا کن که دیگر بارانی نیامد.
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
داستان
امام هادی علیه السلام
#داستان
#امام_هادی ع
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
12.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 #قصه #داستان
🌸#امام_علی_النقی(ع)_امام دهم
🌼#امام_هادی(ع)
💐انیمیشن زیبا از زندگانی امام هادی (ع)با عنوان نگین انگشتری
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
🌸🍃﷽🌸🍃
#قصه_غدیر
پارت 1⃣1⃣:
فانوسهای کوچک در کوچههای تاریک
روزها میگذشت…
و غربت علی،
از یک واقعیت تاریخی،
به زخمی در دل کوثر تبدیل شده بود.
یک روز، کنار چشمه،
چند دختر همسنوسالش نشسته بودند.
خندهها…
پچپچها…
و جملهای که قلب کوثر را لرزاند:
– #غدیر؟! اصلاً مهم نبود… فقط یه مراسم بود! پیامبر علی رو فقط احترام کرد، نه بیشتر…😧🤭
کوثر ایستاد.
نفسش به شماره افتاده بود.
اما بعد، چیزی درونش روشن شد…
یاد صدای پیامبر افتاد.
یاد چهرهی علی،
یاد اشکهای مادرش بعد از رفتن پیامبر.
نزدیک رفت، آرام، اما محکم:
– نه… #غدیر فقط احترام نبود.
– چی؟!
– پیامبر فرمود:
" #من_کنت_مولاه، #فهذا_علی_مولاه..."
یعنی علی بعد از من، صاحب اختیار شماست.
– ولی اگه اینقدر مهم بود، چرا همه نگهش نداشتن؟
– چون خیلیها امتحان پس دادن و رد شدن…
اما من و تو هنوز فرصت داریم تا قبول بشیم…
😳یکی از دخترها با تعجب گفت:
– تو اینا رو از کی یاد گرفتی؟
کوثر لبخند زد…
– از مادرم… و از دلی که هنوز صدای پیامبر توش زندهست…
و بعد، برایشان تعریف کرد…
از بیابان داغ،
از خطبهی آتشین،
از دستان بالا رفته،
و دلی که هنوز میتپید.
آن روز، چند فانوس کوچک در دل دوستانش روشن شد…💡🚦
و کوثر فهمید:
گاهی یک دختر نوجوان هم میتونه پیامآور #غدیر باشه…
ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ
#رفقا
#غدیر، فقط برای شنیدن نبود؛ برای رساندن بود…
وقتی دیگران در تاریکیاند، حتی یک دل کوچک روشن میتواند راه را نشان دهد.
بچهها!
بهنظرتون چرا کوثر تصمیم گرفت درباره #غدیر با دوستاش صحبت کنه؟
بله چون نمیخواست حقیقت رو فراموش کنن…
هر کسی که #غدیر رو شناخته، یه مسئولیت داره:
" #رساندن_حقیقت."
شما دوست دارید مثل کوثر پیامرسان #غدیر باشید؟ چطور این کار رو انجام میدید؟
آفرین با نوشتن،📝
با صحبت کردن،🎙
با رفتار خوب…
شما فانوسهایی هستید برای عصر خودتون…
و حالا…
پارت دوازدهم، پارت پایانی…
🎉🎊جشنی بزرگ در دل کوثر و یارانش شکل میگیره…
🎊🎉جشنی که فقط یک شادی نیست، بلکه اعلام یک #عهد_جاودانهست…
منتظر بمانید
✍#مجری_طرح_تربیتی_امین_پناهی
🌸🍃﷽🌸🍃
#قصه_غدیر
و این هم آخرین پرده از داستان باشکوه ما…
پارتی که با اشک و لبخند، دلها را به میثاقی دوباره دعوت میکند…☺️😢
پارت 2⃣1⃣:
جشن عهد، جشن #غدیر🎉🎊
مدینه، دوباره بوی عید گرفته بود.
اما اینبار نه برای بازار و لباس نو…
بلکه برای دلهایی که عهد بسته بودند.
کوثر، در حیاط خانهشان با شور خاصی مشغول تزیین بود.
ریسههایی از سبز و طلایی،
کاغذهای رنگی که رویشان نوشته شده بود:
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ…»
دوستانش را دعوت کرده بود.
همانها که روزی شک داشتند،
و حالا آمده بودند تا « #غدیر» را جشن بگیرند!
کوثر لبخند زد، ایستاد وسط جمع و گفت:
– بچهها! امروز فقط جشن نیست، یه قول دوبارهست!
– قول؟ چه قولی؟
– قول میدیم که یادمون نره…
قول میدیم علی رو تنها نذاریم…
قول میدیم یار امام زمانمون باشیم… چون اون هم وارث #غدیره…
همه با هم گفتند:
– یا علی! ما با توییم!
یا صاحبالزمان، ما منتظرتیم!
و بعد، دستها بالا رفت،
با قلبهایی روشن…
و جشن، فقط یک شادی نبود…
جشن، تجدید #بیعتی بود با آفتابی که هرگز غروب نمیکند.
ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ
#رفقا
#غدیر پایان نیست؛ آغاز است.
هر سال که جشن میگیریم، یعنی هنوز قلبهامان با #ولایت زنده است…
و هنوز یار ماندهایم،
با همهی عشق.🤗😍
بچهها، امروز آخرین پارت داستانمون بود.
حالا به من بگید:
#غدیر برای شما چه معنایی پیدا کرد؟
#غدیر: یعنی من باید بدونم که فقط شنیدن کافی نیست… باید وفادار باشم.
#غدیر: یعنی من هم میتونم یه دختر باشم، ولی یه یار بزرگ برای امامم باشم!
🤝بیایید با هم، عهد ببندیم که #غدیر رو فقط توی تقویم نگه نداریم…
بلکه توی دلهامون همیشه زنده باشه…
و حالا… وقت جشنه!
جشنی به پهنای عالم
جشنی پر از شور
پر از عشق به #ولایت
#عید_غدیر_مبارک
✍#مجری_طرح_تربیتی_امین_پناهی
#قصه_سه_روز_طلایی
داستان شان نزول آیه تبلیغ
«سه روز سرنوشتساز در سایه وحی» ⚡🌙✨
روز ۱۶ ذیالحجه
روز شک و تردید 🌙🤔
🌝⛰خورشید کمکم از پشت کوههای مدینه بالا میآمد و نسیم خنکی فضای حرم را تازه میکرد.🌬
مردم هنوز در شور و شوق بزرگترین حج تاریخ بودند.
در میان همه، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم، سنگینی مسئولیتی بزرگ را روی دوش داشت.📃
💓در دل پیامبر، پر از تلاطم ظاهری به بود.
مردم هنوز آمادگی کامل نداشتند تا #امامت و #ولایت علی علیهالسلام را بپذیرند.
💭 آیا باید این مسئله را صریح اعلام کند یا باز هم به مصلحت اندیشی بپردازد⁉️🤔
در سکوت و رازآلودگی آن روز، وحی الهی در دل پیامبر تدریجا آرام گرفت، اما هنوز کمال یقین نرسیده بود. دلهای اصحاب نیز پر از سوال و انتظار بود. 🌟
🍃❣يَـٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيكَ مِن رَّبِّكَۖ ❣🍃
#نکته:
گاهی ما هم مثل پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم، در لحظاتی تردید و نگرانی داریم. اما باید بدانیم که #وحی_الهی و #صداقت_درعمل، مسیر را روشن میکند. 💡
#صبر و #انتظار برای رسیدن به جواب درست، نشانه #ایمان است.
#ادامہ_داره😊
ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ
✍#فدایی_مولا
✍#مجری_طرح_تربیتی_امین_پناهی
#قصه_سه_روز_طلایی
داستان شان نزول آیه تبلیغ
«سه روز سرنوشتساز در سایه وحی» ⚡🌙✨
روز ۱۷ ذیالحجه
روز نزول قسمتی از آیه 📜✨
🌞خورشید به نیمه آسمان رسیده بود
اما باز پیامبر عمیقا درفکر بود که آیا الان بهترین زمان اعلام هست⁉️
پیامبر در خیالات خود صحنه هایی از درگیریهای احتمالی و مخالفتهای یارانش را ترسیم میکرد و بیشتر مردد میشد ولی در عین حال میدانست باید این کار را انجام دهد ام ، امرالهی است و اطاعت خداوند واجب.
اما چگونه⁉️🤔
با چه شیوه ای⁉️
آیا اصحاب و یاران میپذیرند⁉️
بعد اعلام چه خواهد شد⁉️😮💨
که صدای آرامی از سوی خداوند به پیامبر رسید:
🍃❣« يَـٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ❣🍃
💢خداوند باز به پیامبرش امر کرد که باید آنچه را که خداوند امر کرده به مردم ابلاغ کند و الا رسالتش را انجام نداده.❌
آری !
این کلام پر قدرت،💪
آرامشی عمیق به قلب پیامبر هدیه داد.🫀
دیگر جایی برای تردید نبود.
قطعا کلمات الهی مثل نور خورشید در دلهای پاک اصحاب میتابید. 🌞❤️
💠 پیامبر باید زحمات ۲۳ سالش را به نتیجه برساند.
باید جانشین خودش را معرفی کند.
اما باز منتظر فرصتی مناسب شد.♨️
#نکته:
دریافت راهنمایی از خداوند،
دل انسان را آرام میکند و به او قوت میدهد.💪
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، بعد از نزول بخشی از آیه، آرامش پیدا کرد و این به ما یاد میدهد که در سختیها باید به خدا توکل کنیم.
حالا شما بگو:
وقتی در زندگی سختی داشتید، چه جوری از خدا کمک بخواهیم؟
چطور میتوانیم مطمئن باشیم که خداوند همیشه راهنمای ماست؟
#ادامہ_داره😊
ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ
✍#فدایی_مولا
✍#مجری_طرح_تربیتی_امین_پناهی