eitaa logo
مجردان انقلابی
15.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
💎💎💎 عظمت و شرافت دعای مباهله برای قرائت در روز مباهله ⚜ حسین بن خالد از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند که پدر بزرگوار ایشان حضرت باقر علیه السلام فرمود: اگر بگویم که اسم اکبر خدا در این دعا نهفته است، راست گفته ام. اگر مردم می دانستند که این دعا به به اجابت می رسد، برای آموختن آن می شتافتند.🏃 من این دعا را می خوانم و سپس حوائجم را از خداوند درخواست می کنم و آنها برآورده می گردد. این دعا همان دعای مباهله است که جناب جبرئیل بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله نازل شد و آن را به ایشان آموخت و سپس عرض کرد: تو و جانشین و دو نوه و دخترت از منزل بیرون بیایید و با قوم نصاری مباهله کنید و این دعا را بخوانید. سپس حضرت صادق علیه السلام فرمود: مهیّای راز و نیاز با خداوند شدید، این دعا را بخوانید، که آنچه نزد خداست ، بهتر و پایدارتر است، ❤️ این دعا از گنج های دانش است، پس به آن توسّل جسته و آن را از نااهل؛ یعنی از نابخرادان و منافقین کتمان نمایید. (اقبال الاعمال، ص845-846) ـ❤️⚜❤️⚜❤️ـ 🔷 التماس دعای فرج 🔷 @mojaradan
۱۷ 🔴اگر طرف مقابلتان این ویژگی را داشت در ازدواج بسیار مراقب باشید و درصورت لزوم قید ازدواج را بزنید. ⚜ ⚜۹- نگاه جنسی برهمه چیز غالب است. ✍ازدواج نباید فقط برمبنای ارتباط جنسی باشد اما رابطه جنسی بخشی ازآن است. اگراحساس می‌کنید او ازلحاظ تمایلات جنسی باشما دارد، یا زیادتر ازحد لازم درباره مسایل جنسی صحبت میکند و دغدغه آنرا دارد، اگر در هرچیزی ردپایی ازنگاه جنسی وجوددارد، نزد بروید. ⚠️ ممکن است او آنقدر دغدغه جنسی داشته باشدکه همه مسایل دیگر درآشنایی شما بااو تحت تاثیر این موضوع قراربگیرد. و نتواند روی آنچه در زندگی آینده مؤثر است متمرکز شود، ⚠️ازسوی دیگر، نشانه های اعتیاد جنسی یاعدم تناسب در این زمینه را یک مشاور متوجه میشود. بنابراین در این مورد ازیک مشاور کمک بگیرید. مقر مجردان انقلابـ✌️ـی 💟| @mojaradan
ثروتمند که زن و فرزند نداشت تمام که پیش او کار می کردند برای صرف شام دعوت کرد. و جلوی آن ها یک قرآن مجید و از پول گذاشت و هنگامی که از شام فارغ شدند از آن‌ها پرسید قرآن را انتخاب می‌کنید یا آن مبلغ پولی که آن گذاشته شده است. اول از شروع کرد پس گفت: انتخاب کنید؟ نگهبان بدون اینکه بکشد جواب داد: دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم لذا را می‌گیرم چرا که فائده آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و را انتخاب کرد. بعداً از که پیش او کار می‌کرد، سوال کرد. گفت اختیار کن؟ کشاورز گفت: من خیلی مریض است و نیاز به مال دارم تا او را کنم اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب می‌کردم ولی# فعلا مال را انتخاب می‌کنم. بعد از آن سوال از بود که آیا قرآن یا مال را انتخاب می کنید؟ پس آشپز گفت: من را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته در کار هستم وقتی برای قرآن ندارم بنابر این را بر می گزینم. و در سری آخر از که مسئول حیوانات بود پرسید این پسر فقیر بود پس گفت: من به طور قطعی می دانم که تو مال را انتخاب می کنید تا این‌که غذا بخری یا اینکه به جای این پاره پاره خود کفش جدیدی بخری. پس آن پسر جواب داد: من نیاز شدیدی دارم که کفش نو خرید کنم یا این‌که بخرم تا همراه مادرم میل کنم ولی من را انتخاب می کنم چرا که مادرم گفته است: یک کلمه از الله سبحانه و تعالی از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل شیرین تر است. قرآن را گرفت و بعد از این‌که را گشود در آن کیسه دید در اولین کیسه مبلغی برابری آن مبلغی بود که بر میز غذا بود، وجود داشت و دوم یک وثیقه بود که در او نوشته بود: به این مرد غنی را وارث می‌شود. پس آن مرد ثروتمند گفت: هر کسی نسبت به الله خوب باشد پس الله او را نمی کند. پس گمان شما به پروردگار جهانیان چگونه است. 🆔 @mojaradan
📌ازدواج خیابانی کرده‌ام. حالا چه کنم؟ شما دربارۀ نادرست بودن ازدواج‌های خیابانی حرف می‌زنید و من یکی از افرادی هستم که با همسرم دوست بودیم و بعد از یک سال ازدواج کردیم. حالا کرده‌ایم و یک بچّه هم داریم، فهمیده‌ایم که کفو هم نیستیم. در زمانی که دوست بودیم گویا را نمی دیدیم اما حالا این اختلافات به ویژه در مسائل مذهبی خودش را نشان داده و من مانده‌ام چه کنم؟ من، از نظر ایمانی، قوی نیست. ⭕️ 1⃣فراموش کردن گذشته ✅گذشته را باید فراموش کرد. اگر شما در مرحلۀ پیش از ازدواج قرار داشتید، تأکید می‌کردیم که با چشم باز انتخاب کنید؛ امّا حالا که ازدواج کرده‌اید و یک فرزند هم دارید، صورت مسئله، عوض شده است. ⚠️شما هر اندازه به و انتخاب اشتباهتان فکر کنید، انگیزه‌تان برای اصلاح زندگی، کم‌رنگ می‌شود. ❌پس گذشته را کنید. بپذیرید که زندگی شما با همین مردی است که انتخاب کرده‌اید. الآن، وقت سخن گفتن و فکر کردن به و اشتباه بودن تصمیم تان نیست. گاهی اوقات گذشته، امروزِ انسان را به هم می‌ریزد و به دنبال آن، آینده هم خراب می‌شود. ⬅️ ادامه پاسخ این پرسش را روزهای آتی دنبال کنید😊..‌‌ 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص۹۸-۹۷ @mojaradan
🔻 در دامنه کوه های دمشق جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا خویش را رفع کند یک روز سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید برایش بسیار سوخت تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را دهد یک قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا در زندگی اش بهبود یابد پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و خانه روان شد و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش خوشحال شد ونگین را در گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود همسایه نمک نیاز داشت به خانع آنها رفت و زن نمکدان را به او داد اما زن همسایه که به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد. پیر مرد مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراخت و عصبانی وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد گم شدن نگین به حضرت سلیمان (ع) را گفت . حضرت سلیمان (ع) نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و بسوی خانه روان شد در مسیر را ه نگین را از خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد دراین وقت ناگهان# پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید پیرمرد هرچه که وهیاهو کرد فایده نداشت پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت# برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی پیرمرد به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد پیر مرد قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین را از هر دو نگین گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی و بفروش که در حالت زندگیت تغییری آید مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد خانه پیر مرد کنار دریا بود هنگامی به دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در بشوید نگین از دستش خطا رفت به افتاد هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی نیآمد . با ناراحتی و تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت همسرش به او داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید پیرمرد با به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت . حضرت سلیمان (ع) میخواست شود که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حالت بنده مرا میدهی ومرا فراموش کرده ای ! سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود خواست خداوند جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم پیرمرد که به بسوی قریه روان بود با گیری روبرو شد ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا ماهی به تو بدهم پیرمرد ماهی ها را وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت همسر ش ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها را یافت وبه شوهرش مژده داد شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به چیزی نگویی چون شخص پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد. پیرمرد در بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند چشمش به قیمتی درآشیانه پرنده خورد . نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند فردا پیرمرد به بازار رفت هر نگین را به قیمت گزاف فروخت .حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه نخواهد به خداوند و باور داشته باشید. 🌼مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ ☘و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند.(طلاق آیه3) 🌹حق غنّی است، برو پیش غنی 🌹نزد مخلوق، گدایی بس کن @mojaradan
بخوانید💥 🎈عاقبت عشق خياباني💥 همه خواهران و برادرانم ازدواج کرده بودند. من آخرين فرزند خانواده بودم و سال آخر دبيرستان را مي گذراندم. پدر و مادر پيرم سعي مي کردند آنچه را که دوست دارم برايم فراهم کنند. در واقع آنها هيچ کاري به کارم نداشتند و مرا آزاد گذاشته بودند. آن روزها خودم را براي کنکور آماده مي کردم که يک روز مردي به ظاهر آرام و با شخصيت که سر راهم ايستاده بود توجهم را به خود جلب کرد. رفت و آمدهاي آن مرد ۳۲ ساله در مسير مدرسه باعث آشنايي من و او شد. آن مرد همواره مرا نصيحت و به ادامه تحصيل تشويق مي کرد حرف هاي او باعث مي شد اعتماد من به او بيشتر شود. ديدارهاي مخفيانه من و جمشيد از دو سال قبل ادامه داشت که با گذر زمان متوجه شدم به او علاقه مندم. شدت اين علاقه به حدي بود که اگر يک روز او را نمي ديدم آن روز مانند ديوانه ها کلافه مي شدم. ارتباط پنهاني من و جمشيد به جايي رسيد که من در نبود همسر و فرزندش به خانه او مي رفتم. يک روز که او مثل هميشه مرا نصيحت مي کرد گفت تو کمي چاق هستي و بايد خودت را لاغر کني تا مورد توجه ديگران قرار بگيري! در اين هنگام او مقداري پودر سفيد رنگ به من داد تا با استعمال آن لاغر شوم من هم که از چاق بودن خود ناراحت بودم پيشنهادش را پذيرفتم اما پس از مدتي به خودم آمدم که ديگر معتاد شده بودم تازه فهميدم که پودرهاي سفيد موادمخدر😱 صنعتي (شيشه) بوده است که من وابستگي شديدي به آن پيدا کرده بودم. اين موضوع موجب سوءاستفاده هرچه بيشتر جمشيد شد و من مجبور بودم براي تامين موادمخدر هر روز نزد او بروم.😔 اين ارتباط حدود ۲ سال طول کشيد تا اين که سه ماه قبل متوجه شدم باردار شده ام آن روز دوست داشتم زمين دهان باز کند و مرا درخود فرو ببرد. نمي دانستم با اين آبروريزي بزرگ چه کنم مي ترسيدم که ديگران از ارتباط مخفيانه و آشنايي خياباني من و جمشيد مطلع شوند به همين خاطر تصميم احمقانه ديگري گرفتم و از خانه فرار کردم. اما هنگامي که در جست وجوي مکاني براي زندگي بودم توسط ماموران دستگير شدم يک عشق دروغين و خياباني مرا به گرداب فلاکت و نابودي کشاند و اگرچه جمشيد هم دستگير شد اما مي خواهم بگويم هيچ ثروتي بالاتر از پاکدامني نيست. @mojaradan
❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️ 😊 🔰 مواردی که آقایان ازدواج کرده باید در نظر بگیرند ، بر اساس اولویت 😊 ▫️نکاتی که آقایان👱🏻‍♂ باید توجه کنند ؛❗️ ✨۱) طوری رفتار کنید که زن بداند وجودش لازم است،❗️ زیرا اگر این کار را نکنید افکارش او را به جایی میکشاند که فکر میکند وجودش ضروری است و شما وی را با چهارچوب دَر یکی میبینید.😁 زنها دوست ندارند با که میکنند زندگیشان از هم بپاشد و تنها مردان هستند که این اطمینان را در آنها به وجود میآورند.😊 ✨۲) اجازه بدهید که زنها را حفظ کرده تا بتوانند از ایده هایشان استفاده کنند.❗️ باور کنید شما باید این اطمینان را به آنها بدهید.😊 ✨۳) فکر نکنید نظر یک زن نمیتواند ساز باشد،😐 این افکار قدیمی را دور بریزند. نظر او را بپذیرید و به آن فکر کنید.😊 ✨۴) آقایان! لطف کنید بدانید زنها اگر به دست میآورند سریعاً آن را با شما تقسیم میکنند.❗️ پس نگران نباشید.😁 ✨۵) او را نگذارید.❗️ به زن خود اطمینان بدهید حتی اگر میخواهد کره زمین را هم کند شما با او خواهید بود.😊 بگذارید امتحان کند.🌼 ۶) آقایان! بدانید اگر بتوانید عدم موفقیت را در همسرتان از بین ببرید بهترین دنیا میشوید،❗️ باور کنید چیزی جز به دست نمیآورید.🌺😊 ✨۷) آقایان!در صورت همسرتان به وی آرامش بدهید نه اینکه بشوید❗️ و بر سرش فرود بیائید.😐 همانطور که در موفقیت هایش جلویش میگذارید در شکستهایش هم بفرمایید حساب کنید.😊 ✨۸) افکارتان را نکنید.❗️ واقعاً دلیلی ندارد چون شما مرد هستید قابل اجرا باشد.😊 ✨۹) بدانید و اعتماد به نفس مرد به علاوه سنجش و دورنگری زن،❗️اعتدال در زندگی مشترک را تضمین میکند.😊 @mojaradan
❌ سخت گيری ممنوع 🔹رهبر انقلاب: بعضی از ها نسبت به مردها سختگیری میکنند، مثلا باید این را بخری، باید اينجور خانه‌ای حتما فراهم کنی! فلان کس اینطور خریده، من اگر نخرم مایه‌ی میشود. با این حرف ها شوهر خود را میکنند که این درست نیست. ۷۴/۵/۱۸ 🔴 @mojaradan
🔥ارتباط با نامحرم🔥 امیرالمومنین حضرت علی الگوی ما بود ، پس چرا او به دختران جوان ، سلام نمی داد.. خب چرا⁉️ ❌ دختر خانم ها بخونند... ❌ آقا پسرها بخونند.... 💠+به قول حاج حسین یڪتا: دنیا ، دنیای تیپ زدنه!❤️ فقط مهم اینه که کی، برای کی تیپ میزنه! بله این شهدا بودند که یه جوری تیپ میزدند که خدا نگاهشون ڪنه نه هر نامحرمی ... ☝️اما فقط یه چیزی: آقا پسر؟! الگوت حضرت علی(ع) بود، حواست هست؟ همون امیرالمومنین ڪه به دخترای جوون سلام نمیڪرد.. ✅ آیا تو ایمانت از حضرت علی قوی تر است که با هر نامحرمی اون هم در فضای مجازی و یا غیره ارتباط میگیری و از اون حد مجازش هم میگذری و باعث فتنه و آسیب و هزاران گناه و گرفتاری میشوی⁉️ ❌مگه قرار نبود صحبت با نامحرم در حد ضرورت باشه⁉️ پس این چت📲 ڪردنا و... چی میگه؟؟ +دختر خانوم؟! وارث ارثیه حضرت زهرا (س) ! شما چی❓ حواست هست❓خود حضرت فاطمه جلوی یه مرد ڪور حجابشو رعایت میڪرد؛... چشمات قشنگه، صورتت زیباعه، میدونم همه ی اینارو.... ولی قرار نبود زیبایی هاتو بزاری برای هر ڪسی؛... پس این پروفایل و اینا چی میگه؟؟؟ جایی ڪه با چند تا لمس صفحه ی گوشی ڪلی مرد میتونن ببیننش... _قرار بود باشیم... _قرار بود باشیم... _قرار بود راه رو ادامه بدیم.. _قرار بود برای شهیدمون مرام بزاریم... ولی قرار نبود به مجازی بدیم... 💥 اومدیم تو صحنه‌ی جنگ دشمن تا ڪنیم، گفتیم جنگ نرم؛ ولی نرم نرم خودمون داریم وا میدیم ♨️ و در آخر اسیر دامهای شیاطین میشویم و مجروح و خسته وامیمونیم و به عقب بر میگردیم 💥 بیایید بخاطر دل امام زمان گناه نکنید بیایید بیخودی ادعای امام زمانی نکنید بیایید رعایت کنید و با هر نامحرمی ارتباط نگیرید و خود را آلوده به هر گناهی نکنید ، که اگر این شد چیزی جزء تباهی و نابودی برایتان ، به ارمغان نمیگذارد پس لطفا رعایت کنید. 🌸 @mojaradan
ڪاش من سوریہ و چشم شما ایران،تا بہ هوا خواهے من،ڪن فیڪوڹ مےڪردے:/ .باید.خودمو.به.آب.و.آتیش.بزنم.تا.یه.نگاه.کنی😒😐😂 .فیکون‌.نخواستیم.یه.حرکت.ریز.بزن.دیگه.حداقل🙁😐😂 🍓 😁 @mojaradan
♨️این ماجرا رو بخونید خیلی نکته جالبی داره👌 🔰 بعد از افطار مختصر؛ به آقا گفتم دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم. حتی نان خشک. ️فقط لبخندی زد. 🔹این مطلب را چندبار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم. وقت سحر هم آقا برخاست آبی نوشید و گفتم دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم. باز آقا لبخندی زد. 🔸بعد نماز صبح گفتم. بعد از نماز ظهر هم گفتم. تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریمااااا. 🔹اذان مغرب را گفتند. آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمودند: امشب سفره افطار نداریم؟ گفتم پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم! نیست! 🔸آقا لبخند تلخی زد و فرمود یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟ خندیدم و گفتم : صد البته که هست. رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم و بشقاب و قاشق آوردم. پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا. هنوز لیوان پر نکرده بود. صدای در آمد. طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در . آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود تعارف کن بیایند بالا. همه آمدند. سلام و تحیت و نشستند. 🔹آقا فرمود : خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند. من هم گفتم بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم. آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند. در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم: برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهدند. الحمدلله آب در لوله ها هست. فراوان. 🔸مرحوم نواب چیزی نگفت. یوسف رفت در را باز کند. وقتی برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد. 🔹گفتم اینا چیه؟ گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده. گفت بگویم هر چی فکر کردند این همه غذای پخته را چه کنند؛ خانمش گفته چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه -سلام‌الله‌علیها- گفته بدهند خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارد. آقا یک نگاه به من کرد. خندید و رفت. 🔸من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. کارشان که تمام شد، رفتند. 🔹آقا به من فرمود، دو نکته: اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی تاخیر شد، چقدر سر و صدا کردی؟ دوم وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؛ از آن سر و صدا خبری نیست؟ 🔸بعد فرمود : مشکل خیلی‌ها همینه. نه سکوت‌شون از سر انصافه، نه سر و صداشون. وقتِ نداشتن، جیغ می‌زنند. وقتِ داشتن، بخل و غفلت. . @mojaradan