💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
ازدواج به امید تغییر‼️
⁉️⁉️ «#بسیار یکدنده و لجباز است، اما با #مهربانی مطابق میلم میشود»، «من میتوانم او را بروفق مرادم سازم»، «الان به #هوای مجردی چنین رفتار میکند، دنیای تاهلی حال و هوایش را تغییر میدهد» و... .
با فردی #مواجه شدهاید که به نظر آدم جالبی است، بخشی از نیازها و خواستههای شما از همسر را برآورده میکند، اما در #عین حال شخصیت او بسیار متفاوت از شخصیت شماست. با وجود این تصمیم دارید دل به دریا بزنید و با او ازدواج کنید؛ با خود #میاندیشید بعدترها ممکن است همین تفاوتها به #جذابیتهای زندگی شما تبدیل شود یا به این امید که بعد از شروع زندگی، بتوانید با #صبوری و محبت نواقص شخصیتی او را برطرف کرده و تغییرش دهید، بر تصمیم ازدواجتان #راسختر میشوید و پیش میروید.
✍ راهحل :
میخواهید #زیر پر و بالش را بگیرید، مرهمی بر مشکلاتش شوید، به او #اعتماد به نفس دهید و ترغیبش کنید تا تغییر کند و به راه درست بیاید و... هدف خوب و #پسندیدهای است، اما باید یادتان باشد تا زمانی که فردی نخواهد و خود انگیزه به تغییر نداشته باشد شما نمیتوانید او را مجبور به تغییر کنید. چهبسا بسیاری به #امید معجزه تغییر همسر بعد از ازدواج، مشکلات موجود را #نادیده گرفتهاند، اما به فاصله بسیار اندک، پس از ورود به زندگی #متوجه این امر شدهاند که حقیقت زندگی مشترک توفیر دوصدچندان با #خیالپردازی پیش از ازدواج دارد. اگر در چنین شرایطی هستید، توصیه میکنیم #خیال باطل تغییر همسر را از سرتان بیرون کنید. یقین داشته باشید اوضاع عوض نخواهد شد، #شرایط همسرتان را #همانگونه که هست بپذیرید و دوست داشته باشید.
#ازدواج_به_امید_تغییر
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
#روایت_واقعی
#دیدن_امام_زمان
تا اینکه #سرزمین عرفات وبعدش منا رو ترک کردیم و به علت شلوغی طواف #مسئول کاروان گفتند دو سه روزی تو هتل بمونید تا #طواف خانه خدا خلوت تر بشه ,ما هم نگران از اینکه اعمالمون با مشکلی مواجه نشه #دوست داشیم زودتر بریم و ادامه اعمال و طوافمون رو انجام بدیم.
روز #طواف فرا رسید بنده با هم اتاقیام رفتیم برای طواف ولی نمی دونم چی شد از #هم جدا شدیم.
من# همش ترس داشتم که به تن پرو نامحرم نخورم چون خیلی به پوشش و #محرم نامحرمی اهمیت می دم.
#خیلی برام سخت بود که تنها شدم ومرتب از خدا کمک می خواستم و#حال عجیبی داشتم انگار چند لحظه از حال وهوای اطرافم خارج شدم نه صدای #همهمه ی جمعیت رو می شنیدم نه جمعیت رو می دیدم.
یک #آقایی روبروی من با فاصله نیم تا یکمتری به طوری که #صورتش روبه من بود #دستهاش رو باز کرده بود که برای من فضایی رو باز کنه که کسی به من #نخوره تا بتونم راحت جلو برم به من گفت: #جلو بیا وقتی نگاهم به چهره اش خورد #جوانی بود با ریشهای نسبتا بلند وپوستی سفید و#بسیار بسیار زیبا اونقدر که زیبایش ونورش مانع از دیدنش می شد. نگاهم به اندازه ی یک #لحظه کوتاه بود واز آنجایی که نگاه به نامحرم برام خیلی سخت بود و به خودم #نهیب زدم که نگاه نکن طوافت خراب میشه , #نگاهم رو پایین انداختم وچشمم به پاهایش خورد که برخلاف #جهت پاهای جمعیت حرکت می کرد من به #جلو واو عقب عقب حرکت می کرد ودستهایش باز تا کسی به من نخوره , #مشغول خواندن ذکرهای طواف بودم نفهمیدم چقدر ازمسافت وچند دور از طواف رو همراهم بود تا چند روز بعد هنوز #متوجه نشدم.
وقتی بخودم اومدم و #مروری داشتم که اعمالم رو درست انجام دادم یا نه ,یاد او اتفاق افتادم و#کلی گیج بودم هنوز نفهمیدم چه اتفاقی افتاده ,
یعنی کی بود ؟ چرا #روبروی من پشت به جمعیت حرکت می کرد؟ چرا برام جا باز کرده بود که کسی بهم نخوره؟ چقدر زیبا بودچرا#بیشتر نگاهش نکردم؟ کلی سؤال
که بخودم اومدم که نکنه آقا بود!!!!؟ که #اونقدر گریه کردم که چرا متوجه نشدم و چرا بیشتر نگاهش نکردم ؟ چرا به پاش نیوفتادم و #چراهای دیگه, که دیگه کار از کار گذشته بود ویک دنیا حسرت بدلم.
یاد اون #ضجه های توی عرفات افتادم که نتونستم آقا را اونجا بببنم وآقا برمن #منت گذاشتن وخودشون به دیدن من بی لیاقت اومده بود وبه کمکم و من غافل. 😭😭😭😭
یاد حرف آقا افتادم که فرمودند : من به دیدن #شیعیانم از خودشان مشتاقترم 😭
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
#ارسالی_از_کاربران
#پایان
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan