eitaa logo
مجردان انقلابی
14.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 💬 سفری پرسود و استخاره بد! ✍مردی در به خدمت حضرت صادق(ص) آمد و عرض کرد: یابن رسول الله! می خواهم به بروم و به نظرم رسید از شما تقاضا کنم تا برایم کنید؛ امام استخاره کردند و به او فرمودند: خوب نیست. مرد کرد و رفت؛ به استخارهٔ ششم گوش نداد و به مسافرت رفت، سه یا چهار ماه بعد ، خدمت حضرت آمد و عرض کرد: یابن رسول الله! چند ماه پیش برای من یک استخاره کردید و بد آمد. فرمودند: بله، هم می گویم آن استخاره بد است. گفت: یابن رسول الله! استخاره کردم که یک تجارتی بروم و شما فرمودید بد است، ولی من به این استخارهٔ شما ندادم و به این سفر رفتم، در این سفر با که انجام دادم، نزدیک ده هزار درهم سود کردم، استخاره تان بد آمد؟ امام(ع) فرمودند: در این سفر چندماهه که رفتی، می آید که یکبار نماز صبحت قضا شد و بلند نشدی در نماز بخوانی؟ عرض کرد: بله! فرمودند: تجارتت در این سفر حدود ده هزار درهم بود؟ عرض کرد: بله! فرمودند: 💥هرچه در زمین است، در راه خدا صدقه بدهی، جبران آن رکعت نماز قضا شده را نمی کند @mojaradan 🌺🌿🌺🌿🌺🌿
✍️ آیه های آتش افزا♨️ 🔷🔹 بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از رفت از طرف حکومت وقت، قرآنی را با زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند. روزی خبر آوردند که قاری، شده و معلوم نیست که به کجا رفته است پس از و جوی فراوان او را پیدا کردند و پرسیدند: فرار کردی؟ جرأت نمی کرد جواب دهد. می گفت: من دیگر قرآن نخواهم خواند. گفتند: اگر حقوق دریافتی تو است دو برابر این مبلغ را می دهیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی پذیرم. گفتند:# دست از تو برنمی داریم تا دلیل این مسأله روشن شود. گفت: چند قبل صاحب قبر به من اعتراض کرد که چرا بر قبرم قرآن می خوانی؟ من گفتم: مرا اینجا آورده اند که برایت قرآن تا خیر و ثوابی به تو برسد. 🔷🔹گفت: نه ثوابی از قرائت قرآن به من نمی رسد بلکه هر آیه ای که می خوانی، بر آتش من افزوده می شود، به من می گویند: می شنوی؟ چرا در به قرآن عمل نکردی؟ بنابراین مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه تقوا معاف کنید. 📚روایت ها و حکایت ها / ۱۳۱ 📚 به نقل از: داستان های پراکنده @mojaradan
💞💞💍💍💞💞 برخی از ها به پسرهایی كه سربازی نرفته اند،‌ دختر نمی دهند. برخی از خانواده ها نیز برای سرباز نرفته شان نمی روند و بعضی دیگر هم برای سربازشان زن نمی گیرند. 🔰 سه گروه پسر وجود دارد. گروه اول نیستند كه خود را به سختی بیندازند و معمولاً از پذیرش هرگونه مسئولیتی سرباز می زنند و به قول معروف كار و بی عارند. هرگز نمی توان به این افراد اعتماد و تكیه كرد. آنها معمولا می گویند: « باید سربازی بروم وقتی می توانم این زمان را کار کنم و دو سال جلوتر باشم؟» این اگرچه منطقی به نظر می رسد اما در واقع نشان می دهد که پسر نمی خواهد با های موجود کنار بیاید و به دنبال فرار از وظایف خود است بنابراین باید از ازدواج با آنها کنید. 🔰 گروه دوم،‌كسانی اند كه به دلیل كاری و خانوادگی دلیلی برای سربازی رفتن نمی بینند. بیشترین افراد این گروه را كسانی تشكیل می دهند كه به كارهای اشتغال دارند. 💯 ازدواج با افرادی كه حاضر نیستند به سربازی بروند مشكلات زیادی در زندگی فردی و ایجاد می كند زیرا جامعه و قانون ما برای آنها محدودیت هایی ایجاد نموده است. طبق قوانین كشور ما و به كارگیری فردی كه سربازی نرفته به خصوص در ادارات دولتی و نیمه دولتی ممنوع است. و انتقال هرگونه سند رسمی برای این افراد غیرممكن است. حق خروج از و رفتن به سفرهای برون كشوری از این افراد سلب شده است مگر با هایی. 🔰 و اما گروه سوم، كسانی هستند كه به ادامه تحصیل به صورت موقت رفتن به سربازی را به عقب انداخته اند كه كاملاً و درست است. 💠 باید داشت ازدواج نه با ادامه تحصیل فرد دارد و نه با سربازی رفتن در تضاد است البته متاهلی و سربازی رفتن و در عین حال ادامه تحصیل های خاص خود چون كم درآمدی،‌ سختی كار، گاهی اوقات دوری، گاهی اوقات بیکاری و ... را برای مرد به همراه می‌آورد ولی های زندگی مشترك آنقدر زیاد هست كه بتوان به خاطر رسیدن به آن برخی از ها را تحمل كرد. ضمن اینکه اگر پسری هنوز سربازی نرفته و ازدواج دارد میتواند در دوران عقد سربازی را سربگذارد. @mojaradan
هدایت شده از مجردان انقلابی
!! مردی که به فروش قلب خود شد !!! این واقعی رو تا آخر بخونید، واقعا زیباست، مردی در به دلیل فقر زیاد و داشتن سه فرزند و یک زن (یک پسر🧓 6ساله، یک دختر🧒 3ساله، و یک پسر شیرخوار) قلب خود را برای فروش گذاشت، و از او پرسیدند که قلبت❤️ رو برای فروش گذاشتی، اونم پاسخ داده بود چون میدونم اگه بخوام رو بفروشم کسی بیشتر از 20میلیون کلیه نمیخره که با این مبلغ نمیشه یه بالا سر خود گذاشت، اون مرد حدود ماه در شهرای اطراف به صورت آگهی فروش قلب با گروه خونO+ گذاشت، بعد از 4ماه مرد میلیاردی از تهران که 19 ساله داشت و پسرش 3سال بود که قلبش توانایی کار کردن را نداشت و فقط با زنده نگهش داشته بودن، مرد تهرانی چند روز بعد از خواندن آگهی به فروشنده قلب میره و باهاش توافق میکنه که 200میلیون تومن قلبش را برای پسرش بخرد، و مرد تهرانی بهش گفته بود که من# مال و ثروت زیاد دارم و دکتر آشنا هم زیاد دارم و به هرچقدر بهشون پول میدم که با اینکه این کار غیر قانونیه ولی انجامش بدن، مرد فروشنده به مرد تهرانی میگه و بچه ی من از این مسئله خبر ندارن و ازت خواهش میکنم اول پول رو به زنم بفرست و بعد من قلبم رو به پسرتون میدم، مرد تهرانی قبول میکنه، و بعد از آزمایشات دکتر متخصص قلبی که آشنای مرد تهرانی بود میگه با خیال میشه این عمل رو انجام داد، روز عمل فرا میرسه و مرد فروشنده و اون پسر19 ساله رو وارد اتاق عمل میکنن و دکتر مرد فروشنده رو بیهوش میکنه و زمانی که میخواست پسر19 ساله رو بیهوش کنه متخصص قلب میگه دست و فعلا بیهوش نکن، دستگاه داره چیز عجیبی نشون میده و داره نشون میده که قلب این پسر کار میکنه، دکتر جراحی که اونجا بوده به دکتر قلب میگه آقای دکتر حتما دستگاه پیدا کرده و به پرستاره میگه یه دستگاه دیگه بیار، دستگاه جدید رو میکنن و دکتر قلب میگه سر در نمیارم چطور ممکنه قلب این پسر تا قبل از وارد شدن به اتاق عمل کار کردن رو نداشت، و میگه تا زمانی که مشخص نشه چه افتاده نمیتونم اجازه ی این عمل رو بدم، و دکتر قلب میره پسر19 ساله رو چک میکنه و میبینه که تمام که از قلب این پسر گرفته شده نشون دادن که قلب پسر مشکل داره و دکتر ماجرا رو برای پدر پسر 19ساله تعریف میکنه و بهش میگه دوباره باید اکوگرافی و آزمایشات جدیدی از پسرتون گرفته بشه، دکتر قلب دست به کار میشه و بعد از گرفتن آزمایشات و اکوگرافی میبینه قلب پسر بدون کوچکترین اشکال در حال کار کردنه و پدرش میگه یک غیر ممکن افتاده و باید دستگاه ها رو از بدن پسرتون جدا کنیم چون قلب پسرتون خیلی داره کار میکنه، پدر پسر به دکتر میگه آقای دکتر تورو خدا دستگاه ها رو جدا نکن پسر من ، دکتر قلب بهش قول میده که اتفاقی برای پسرس پیش نمیاد و دستگاها رو جدا میکنه و میبینه قلب پسر19 ساله بدون هیچ ایراد و مشکلی داره کار میکنه و پدر پسر به دکتره میگه چطور چیزی ممکنه، دکتره بهش میگه فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اون فروشنده باعث شده خدا یک به ما نشون بده، پسر19 ساله به پدرش میگه بابا تو اتاق عمل یه آقایی گذاشت رو قلبم یه چیزی رو به من میگفت و چندبار تکرارش کرد و بهم میگفت پسرم از حالا به بعد قلب تو واسه همیشه توانایی کار کردن رو داره فقط حتما به پدرت بگو که به فروشنده کمک کنه که بتونه عوض کنه،،، پدر پسره و دکتر قلب از شنیدن این حرف نمیدونستن باید چی بگن و فقط شدن تا مرد فروشنده بهوش بیاد، وقتی که مرد فردشنده میاد پدر پسر و دکتر قلب باهاش صحبت میکنن و بهش میگن تو اتاق عمل نمیدونیم چه اتفاقی افتاد که یهو همه چی تغییر کرد و قلبی که توانایی کار کردن رو نداشت یهویی بدون مشکل شروع به کار کردن کرد، مرد فروشنده بهشون میگه من میدونم چی شده، و بهشون میگه قبل اینکه من بیهوش بشم، تو دلم گفتم یا حسین خودت میدونی بچه یتیم و بچه ی بدون پدر یعنی چی و بهش گفتم امام حسین قربونت برم تورو به چشمای قشنگ ابوالفضل قسم میدم و تورو به اون لحظه ای که پسرت علی اکبر ازت آب خواست و نداشتی بهش بدی قسم میدم بچه هام یتیم بشن، دکتر قلب و پدر پسر با شنیدن این حرفا بسیار ناراحت میشن و پدر پسره با چشمای پر از اشک بهش میگه چون تو باعث شدی خدا پسرمو بده 1میلیارد تومن بهت هدیه میکنم که بری زندگیتو تغییر بدی..........:. ارسالی توسط استاد طباطبایی از شهر مقدس قم یاعلی و التماس دعا... @mojaradan
‍ ‌‌ نباید با چشم👁 آبی‌ها ازدواج کرد؟ روی قبر باید آب بریزیم؟ باید به سمت راست بخوابیم؟ گوشت خرگوش حرام است؟ غسل جنابت چیست؟ و پاسخ هزاران چرای دیگر در کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/356057088Cbdff63221c
❌روایت مے فرماید وقتے امام زمان ارواحنافداه‌می‌آیند، بیشتر از جدشان، رسول اللّه‌صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌وسلّم دچار اذیت و آزار می‌شوند.😢❌ ❓⁉️ 🔻براے اینڪه ما نیستیم از این ⇣⇣⇣ ڪه سال‌ها هِی‌ڪردیم،تازاندیم و به هر وادے و بیابانے ڪه خواستیم را تازاندیم و رفتیم، پایین‌بیاییم. 👌✅حالا می‌گویند از این مرڪب پایین بیا، مطیع باش. خب ، 🔻 حاضر نیست زیر بار برود.🔻 ▪️استاد حاج آقا زعفرے زاده‌ @mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 شکسته_هایم_بعد_تو قسمت ۷۵ و ۷۶ سید محمد پلاستیک‌های خرید را روی اپن گذاشت: _اون یه عمر احساس طرد شدگی داشته،حالا با این رفتاری که تو باهاش داری، همون حس دوست‌داشتنی نبودن رو براش زنده میکنی؛ خوبه مثلا دکترای روانشناسی داری! آیه کلافه گفت: _چه کار کنم؟ گفتین ازدواج کن، ازدواج کردم. گفتین ارمیا، گفتم باشه؛ حالا دیگه چی ازم میخواین؟ حاج علی اخم کرد: _ما گفتیم؟ ما فقط توصیه کردیم! تو که هنوز شعور ازدواج نداشتی تویی که هنوز دلت با سیدمهدیه، تویی که هنوز نمیدونی ارمیا کیه، زنش شدی؟؟؟ آیه با انگشتان دستش بازی کرد: _منظورم اینه، مگه من چیکار کردم؟ کاری نکردم، اصرار داشت باهاش ازدواج کنم، ازدواج کردم. سید محمد: _تو معنی ازدواج رو میفهمی؟ خودت رو زدی به خنگی! اون گذشته رو ول کن، ول کن روزهای بودن مهدی رو؛ باید باور کنی مهدی رفته! باور کنی دنیا ادامه داره، باور کنی که دنیا دلش به حال تو نمیسوزه... آیه زندگی کن آیه: _بدون مهدی بلد نیستم زندگی کنم. سید محمد: _یاد بگیر! تمام این سه سال رو با خاطراتش زندگی کردی، الان دیگه ارمیا توی زندگیته چرا نمیفهمی؟ ما از تو انتظارات بیشتری داشتیم. آیه: _انتظارات زیادی دارید، من بدون مهدی هیچم. حاج علی: _ما هم فهمیدیم، برای خودم متاسفم که توی تربیت تو موفق نبودم؛ ناامیدم کردی! آیه: اون من سیدمهدی بود، من بدون سیدمهدی نمیدونم چطور زندگی کنم. سید محمد: _چرا آیه؟ چرا اینجوری فکر میکنی؟ آیه: _فکر نیست... باور کنید، من تموم شدم؛ دیگه نمیتونم! سایه: _تقصیر ارمیا چیه؟ آیه: _زیاده‌خواهی کرده. رها داد زد: _بفهم چی میگی آیه! حاج علی: _حق داری! زیاده‌خواهی کرد و به هیچی نرسید. زینب سادات را به اتاق برد. زهرا خانوم در آشپزخانه مشغول غذا پختن بود، دست از کار کشیده و قاشق به دست بحث بالا گرفته نگاه میکرد. آیه: _خسته‌ام... من نمیدونم چیکار کنم. سید محمد: _ارمیا رو ببین، بشناس..مهدی برادر من بود، از یه خون بودیم.... برادرم بود، پدرم بود؛ تو درد کشیدی، منم درد کشیدم؛ تو بی‌پشت شدی، منم پشت و پناهمو از دست دادم. ارمیا به آیه‌ی اون روزها نیاز داره؛ چرا به خودت نمیای؟ من به عنوان برادر مهدی میگم... آیه برادر منو فراموش کن! فراموش کن... زندگی کن! آیه از روی مبل بلند شد و چای سرد شده در سینی ماند، و از دهن افتاد. در اتاق که پشت سر آیه بسته شد، سید محمد پوفی کرد: _آیه شکسته... دیگه طاقت نداره! ************ رها در اتاق را به ضرب باز کرد: _بس کن آیه! اون بدبخت چه گناهی کرده که تو هیچوقت ندیدیش؟ با میخوای به کجا برسی؟ تا کی باید بره؟ تا کی نباشه؟ تا کی دندون رو جیگر بذاره؟ خسته نشدی از ؟ خسته نشدی از ندیدن آرزوهای ؟ نمیبینی زینب چقدر دوستش داره؟ اصلا تو جز کسی رو میبینی؟ آیه: _خسته شدم از بس همه‌تون ارمیا ارمیا کردید؛ چی داره که همه طرفدارش شدید؟ رها: _سیدمهدی چی داشت که تو اینجوری دیوونه‌شی؟ آیه از روی تخت بلند شد و مقابل رها ایستاد و به ضرب تخت سینه‌ی رها کوبید: _بفهم داری درباره‌ی کی حرف میزنی! رها دست آیه را پس زد: _میفهمم! کسی که الان فقط و فقط پدر بچه‌ته... میفهمی؟ سیدمهدی مرد! خدا بیامرزدش! اصلا ارمیا رو دیدی؟ میدونی وقتی بهش بله دادی، اون شب تولد زینب، رفته بود رستوران اجاره کرده بود و لباس عروس و آرایشگاه،؟ یادته با سنگدلی گفتی فقط میای محضر و بعد خونه؟ اصلا پرسیدی اون‌همه هزینه‌ای که کرده بود چی شد؟ فهمیدی یکی از بچه‌های پرورشگاهشون نامزد کرده بود و پول عروسی گرفتن نداشت، جای تو عروس شد؟ فهمیدی چرا عقدت چند روز عقب افتاد؟ فهمیدی چرا اونشب هیچکس خونه نبود؟ همه‌ی ما رفتیم عروسی اون جوون. همه جز تویی که کسی رو جز نمیبینی. ارمیا همه‌ی آرزوهاشو داد به که کلی آرزو تو دلش بود. از ما خواست که به‌عنوان خانواده‌ی داماد تو جشنشون باشیم و همه‌ی ما با جون و دل رفتیم، چون ما میدونیم که تنهایی یعنی چی، میدونیم پشت و پناه نداشتن یعنی چی. تویی که همیشه حاج علی بابات بود و سیدمهدی پشت و پناهت، چی از میدونی؟ حسرت نگاه ارمیا دل همه‌ی ما رو سوزوند و تو حتی نفهمیدی! تو با اونهمه ادعات! تو با اونهمه آیه بودنت برای همه‌ی ما... آیه تو میدونی ارمیا و دوستاش هنوز بعد از سالها که از پرورشگاه اومدن بیرون، میرن و اون بچه‌های بی‌حامی رو حمایت میکنن؟ تو از چی میدونی؟ سایه اشک چشمانش را پاک کرد و در تایید حرف‌های رها گفت: _یه حلقه‌ی قشنگ برات خریده بود... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´