eitaa logo
مجردان انقلابی
15.4هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
💗💗💗💗💗💗 🔴 معیارهای متناسب با روحیّه‌های اشتباه، تا حدّ ممکن ✅ بعضی از معیارها، متناسب با اشتباه ما، شکل می‌گیرند. تا حدّ امکان باید آن روحیّه‌ها را اصلاح کرد تا در پی آن، معیارهای اشتباه در همسر هم حذف شود. 💬داستان واره 🔸می‌گوید:# پسری شهرستانی به خواستگاری‌ام آمده. 🔹می‌گویم: خیر است، إن شاء الله. 🔸می‌گوید: به هم می‌خورد. 🔹می‌گویم: خدا کند که هر چه است، پیش بیاید. 🔸می‌گوید: فقط یک. 🔹می‌گویم: بگو. 🔸می‌گوید: در شهرستان خودشان زندگی کند. 🔹می‌گویم: به سلامت! این‌که نشد. 🔸می‌گوید: روحیّه‌ای دارم. 🔹می‌گویم: بازتابش؟ 🔸می‌گوید: هر روز باید را ببینم. 🔹می‌گویم: خب، اشتباه است. باید کنی. 🔸می‌گوید: نمی‌توانم. 🔹می‌گویم: وقتی با انس گرفتی و او هم به تو محبّت کرد، دوری‌ات دو چندان می‌شود. 🔸می‌گوید: خودم را می‌شناسم. به مادر، بیش از این حرف‌هاست. 🔹می‌گویم: پس خوب بده. اوّلاً، این را بدان که این روحیّه، نه فقط در این جا، در هر جایی که باشی، برایت مشکل‌ساز است. 🔸می‌گوید: می‌دانم. 🔹می‌گویم: ثانیاً، با به خدا و توسّل به اهل بیت علیهم السلام و مشاوره با فن، تلاش کن این روحیّه را از بین ببری. 🔸می‌گوید: اگر نشد؟ 🔹می‌گویم: لطف کن، چیز را فراموش کن و به خواستگارت جواب منفی بده. 🔸می‌گوید: آخر... 🔹می‌گویم: مگر این‌که خواستگارت، به قدری تو را باشد که بخواهد با این روحیۀ اشتباه تو، کنار بیاید و این کار را هم داشته باشد. 📚 نیمه دیگرم، کتاب اول، ص۵۱ 💗💗💗💗💗💗 @mojaradan
⁉️با خانواده هایی که بالا میخوان چطوری برخورد کنیم؟ 1⃣مرحله اول: باید با خانواده دختر صحبت کنید و به صورت منطقی، دلیل نپذیرفتن مهريه بالا رو توضیح بدید. پدر و مادر دختر باید بدونن که شما نمی خواید زندگیتون رو با شروع کنید. وقتی یه پسر تعهد میده پونصد تا سکه رو هروقت که دختر خواست، پرداخت کنه (عندالمطالبه)؛ در حالی که توانایی پرداخت یک دهم اون رو هم نداره، معلومه که با بی صداقتی زندگی رو آغاز کرده. بذارید والدین دختر بفهمن که شما نمی خواید رو بپذیرید که نمی تونید انجام بدید. اگه اونها هم گفتن که «مهریه رو کی داده و کی گرفته!»، بگیید: «من به مهریه چنین ندارم. مهریه رو حق دخترشما می دونم، نه یه برای وقتی که خدای ناکرده من و دختر شما خواستیم از هم جدا بشیم» 2⃣مرحله دوم: اگه نکردن که مهریه رو پایین بیارن، در صورتی که خود در مسئله مهریه با شما هم نظره، می تونید قيد « المطالبه» رو به «عند الاستطاعه» تبدیل کنید؛ یعنی بگیید: «من توانایی پرداخت این اندازه از مهریه رو ندارم؛ اما چون دختر شما رو خودم میدونم، نمی خوهم اونو از دست بدم. بنابراین، از مهریه (مثلا چهارده سکه) رو عند المطالبه و بقیه رو عند الاستطاعه قبول می‌کنم؛ یعنی هروقت داشتم، بهش پرداخت می‌کنم». @mojaradan
😍 دو قدم تا 💍 مناسب در مرحله باید برای فردی که گزینه شما است یا با او آشنا شده اید، فیلتر بگذارید، فیلتر اول، های او در زمینه ازدواج را بررسی می کند و فیلتر دوم، زندگی او را. کسی که به بلوغ ازدواج نرسیده باشد، نمی تواند به فیلتر دوم برسد و همان اول، باید او را از گزینه های ازدواج حذف کرد. 3 بلوغ اجتماعی: و پایگاه اجتماعی که به کار و خانواده دارد مشخص شده باشد و فرد هویت اجتماعی خود را بشناسد. 4 بلوغ معنوی: مشخص بودن دینداری فرد و احترام به طرف مقابل. 5 بلوغ مالی(مرد): برآمدن از عهده دخل و خرج زندگی. منظور از بلوغ مالی ، داشتن تمکن مالی فراوان نیست. بلوغ مالی یعنی وجود درآمد ، و داشتن توانایی پس انداز و برنامه ریزی و مالی در زندگی، که لازم است این موارد به دقت شود. ..‌. @mojaradan
*از بادمجان تا ازدواج💍* ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب🌸 *شیخ طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : یک بزرگی در دمشق هست که به نام *مسجد جامع توبه مشهور است.* علت نامگذاری آن به مسجد بدین سبب هست که آنجا قبلا منکرات بوده ولی یکی از مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد بود. دو روز بر او گذشته بود که نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و مالی برای خرید غذا هم نداشت. سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین دزدی بهترین راه بود. شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از آن در جریان هستم و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری. این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی مطبوع از آن خانه میامد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به حیاط پرید. فورا خودش را به رساند سر دیگ را برداشت دید در آن های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، گازی از آن گرفت تا می خواست آن را عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. باخودش گفت : بر خدا. من طالب# علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش کشید و پشیمان شد و کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود بازگشت وارد مسجد شد و در درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست استاد چه می گوید وقتی استاد از فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک# زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را او نیافت. صدایش زد و گفت : تو هستی ؟ جوان گفت نه شیخ گفت : زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان : پاسخ داد به خداوند که من# پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت : و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش کرد. وقتی وارد منزلش شد از چهره اش برداشت. جوان از و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که شده بود زن از او پرسید : چیزی# میل داری برای خوردن؟ گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت : *این امانت داری و تقوای توست.* *از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.* *کسی که بخاطر خدا چیزی را کند و تقوا پیشه نماید* *خداوند تعالی در مقابل بهتری به او میکند.* *توبه تولدی دوباره* @mojaradan
هدایت شده از مجردان انقلابی
!! مردی که به فروش قلب خود شد !!! این واقعی رو تا آخر بخونید، واقعا زیباست، مردی در به دلیل فقر زیاد و داشتن سه فرزند و یک زن (یک پسر🧓 6ساله، یک دختر🧒 3ساله، و یک پسر شیرخوار) قلب خود را برای فروش گذاشت، و از او پرسیدند که قلبت❤️ رو برای فروش گذاشتی، اونم پاسخ داده بود چون میدونم اگه بخوام رو بفروشم کسی بیشتر از 20میلیون کلیه نمیخره که با این مبلغ نمیشه یه بالا سر خود گذاشت، اون مرد حدود ماه در شهرای اطراف به صورت آگهی فروش قلب با گروه خونO+ گذاشت، بعد از 4ماه مرد میلیاردی از تهران که 19 ساله داشت و پسرش 3سال بود که قلبش توانایی کار کردن را نداشت و فقط با زنده نگهش داشته بودن، مرد تهرانی چند روز بعد از خواندن آگهی به فروشنده قلب میره و باهاش توافق میکنه که 200میلیون تومن قلبش را برای پسرش بخرد، و مرد تهرانی بهش گفته بود که من# مال و ثروت زیاد دارم و دکتر آشنا هم زیاد دارم و به هرچقدر بهشون پول میدم که با اینکه این کار غیر قانونیه ولی انجامش بدن، مرد فروشنده به مرد تهرانی میگه و بچه ی من از این مسئله خبر ندارن و ازت خواهش میکنم اول پول رو به زنم بفرست و بعد من قلبم رو به پسرتون میدم، مرد تهرانی قبول میکنه، و بعد از آزمایشات دکتر متخصص قلبی که آشنای مرد تهرانی بود میگه با خیال میشه این عمل رو انجام داد، روز عمل فرا میرسه و مرد فروشنده و اون پسر19 ساله رو وارد اتاق عمل میکنن و دکتر مرد فروشنده رو بیهوش میکنه و زمانی که میخواست پسر19 ساله رو بیهوش کنه متخصص قلب میگه دست و فعلا بیهوش نکن، دستگاه داره چیز عجیبی نشون میده و داره نشون میده که قلب این پسر کار میکنه، دکتر جراحی که اونجا بوده به دکتر قلب میگه آقای دکتر حتما دستگاه پیدا کرده و به پرستاره میگه یه دستگاه دیگه بیار، دستگاه جدید رو میکنن و دکتر قلب میگه سر در نمیارم چطور ممکنه قلب این پسر تا قبل از وارد شدن به اتاق عمل کار کردن رو نداشت، و میگه تا زمانی که مشخص نشه چه افتاده نمیتونم اجازه ی این عمل رو بدم، و دکتر قلب میره پسر19 ساله رو چک میکنه و میبینه که تمام که از قلب این پسر گرفته شده نشون دادن که قلب پسر مشکل داره و دکتر ماجرا رو برای پدر پسر 19ساله تعریف میکنه و بهش میگه دوباره باید اکوگرافی و آزمایشات جدیدی از پسرتون گرفته بشه، دکتر قلب دست به کار میشه و بعد از گرفتن آزمایشات و اکوگرافی میبینه قلب پسر بدون کوچکترین اشکال در حال کار کردنه و پدرش میگه یک غیر ممکن افتاده و باید دستگاه ها رو از بدن پسرتون جدا کنیم چون قلب پسرتون خیلی داره کار میکنه، پدر پسر به دکتر میگه آقای دکتر تورو خدا دستگاه ها رو جدا نکن پسر من ، دکتر قلب بهش قول میده که اتفاقی برای پسرس پیش نمیاد و دستگاها رو جدا میکنه و میبینه قلب پسر19 ساله بدون هیچ ایراد و مشکلی داره کار میکنه و پدر پسر به دکتره میگه چطور چیزی ممکنه، دکتره بهش میگه فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اون فروشنده باعث شده خدا یک به ما نشون بده، پسر19 ساله به پدرش میگه بابا تو اتاق عمل یه آقایی گذاشت رو قلبم یه چیزی رو به من میگفت و چندبار تکرارش کرد و بهم میگفت پسرم از حالا به بعد قلب تو واسه همیشه توانایی کار کردن رو داره فقط حتما به پدرت بگو که به فروشنده کمک کنه که بتونه عوض کنه،،، پدر پسره و دکتر قلب از شنیدن این حرف نمیدونستن باید چی بگن و فقط شدن تا مرد فروشنده بهوش بیاد، وقتی که مرد فردشنده میاد پدر پسر و دکتر قلب باهاش صحبت میکنن و بهش میگن تو اتاق عمل نمیدونیم چه اتفاقی افتاد که یهو همه چی تغییر کرد و قلبی که توانایی کار کردن رو نداشت یهویی بدون مشکل شروع به کار کردن کرد، مرد فروشنده بهشون میگه من میدونم چی شده، و بهشون میگه قبل اینکه من بیهوش بشم، تو دلم گفتم یا حسین خودت میدونی بچه یتیم و بچه ی بدون پدر یعنی چی و بهش گفتم امام حسین قربونت برم تورو به چشمای قشنگ ابوالفضل قسم میدم و تورو به اون لحظه ای که پسرت علی اکبر ازت آب خواست و نداشتی بهش بدی قسم میدم بچه هام یتیم بشن، دکتر قلب و پدر پسر با شنیدن این حرفا بسیار ناراحت میشن و پدر پسره با چشمای پر از اشک بهش میگه چون تو باعث شدی خدا پسرمو بده 1میلیارد تومن بهت هدیه میکنم که بری زندگیتو تغییر بدی..........:. ارسالی توسط استاد طباطبایی از شهر مقدس قم یاعلی و التماس دعا... @mojaradan
💞💞💍💍💞💞 و ❌وقتی هستی، ازدواج نکن زیرا همیشه احساس می‌کنی حرف‌های تو، تو، طرز حرف زدن تو، مطالعات تو، دین‌داری تو، اخلاقیات تو و سکوت‌های تو و ... خیلی خاص‌اند و باید فعلا تو و رازهای نبوغت را کشف کند. آدم‌های، خودشیفته به راحتی نادیده گرفتن احساسات و شعور دیگران را دارند و ممکن است به خودشان حق بدهند به راحتی کنند. ❌مراقب آدم‌هایی باش که اجتماعی موفقی دارند و خیلی حواسشان به همه زندگی تو هست!! گاهی این افراد زمینه ا شخصیتی پارانویا دارند یعنی شک و بدبینی. @mojaradan