eitaa logo
موج نور
174 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
17 فایل
امواج نور را به شما هدیه می‌دهیم. @Mohammadsalari : آیدی آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
008-baghare-fa-ansarian.mp3
5.45M
سوره مبارکه منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان www.quran-365.ir @quran_365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 امام صادق علیه‌السلام : 🍃هرگاه نماز واجب خواندى، به وقت بخوان و همانند كسى كه با آن وداع می‌کند (آخرين نماز عمر اوست) و می‌ترسد ديگر به سوى آن برنگردد.🍃 🍂إذا صَلَّيتَ صلاةً فَريضَةً فَصَلِّها لِوَقتِها صلاةَ مُوَدِّعٍ يَخافُ أن لا يَعودَ إلَيها أبدا🍂 📗بحار الأنوار ج۸۱ ص۲۳۳ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت چهاردهم : يدالله ✔️راوی : سيد ابوالفضل كاظمی 🔸ابراهيم در يکی از مغازه‌های مشغول کار بود. يک روز را در وضعيتی ديدم که خيلی تعجب کردم! دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی يک مغازه،کارتنها را روی زمين گذاشت. 🔸وقتی کار تحويل تمام شد، جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم: آقا ابرام برای شما زشته، اين کار باربرهاست نه کار شما!نگاهی به من کرد و گفت: که عيب نيست، بيکاری عيبه، اين کاری هم که من انجام می‌دم برای خودم خوبه، مطمئن می‌شم که هيچی نيستم. جلوی غرورم رو می‌گیره! 🔸گفتم: اگه کسی شما رو اينطور ببينه خوب نيست، تو ورزشكاری و... خیلی‌ها می‌شناسنت. خنديد و گفت: ای بابا، هميشه كاری كن كه اگه تو رو ديد خوشش بياد، نه مردم. 🔸به همراه چند نفر از نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت می‌کردیم. يكی از دوستان كه ابراهيم را نمی‌شناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد. بعد باتعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟ با تعجب گفتم: خُب بله، چطور مگه؟! 🔸گفت: من قبلاً تو سلطانی مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سَر بازار می‌ایستاد. يه كوله هم می‌انداخت روی دوشش و بار می‌برد. يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟ گفت: من رو صدا كنيد! گذشت تا چند وقت بعد يكی از دوستانم آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو می‌شناسی!؟ گفتم: نه، چطور مگه! گفت: ايشون واليبال و كشتيه، آدم خيلی باتقوائيه، برای شكستن نفسش اين كارها رو می‌کنه. اين رو هم برات بگم كه آدم خيلی بزرگيه! بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم! 🔸 صحبت‌های آن آقا خيلی من رو به فكر فرو برد. اين ماجرا خيلی برای من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با اصلاً با جور در نمی‌آمد. 🔸مدتی بعد يكی از دوستان را ديدم. در مورد كارهای ابراهيم صحبت می‌کردیم. ايشان گفت: قبل از انقلاب يک روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما، من و برادرم و دو نفر ديگر را برد چلوكبابی، بهترين و سالاد و نوشابه را سفارش داد. خيلی خوشمزه بود. تا آن موقع چنين غذائی نخورده بودم. بعد از غذا آقا گفت: چطور بود؟ گفتم: خيلی عالی بود. دستت درد نكنه، گفت: امروز صبح تا حالا توی بازار باربری كردم. خوشمزگی اين غذا به خاطر زحمتيه كه برای پولش كشيدم!! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشنگی شیخ عباس قمی در برزخ 🔹استاد حسینی قمی ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
009-baghare-fa-ansarian.mp3
4.94M
سوره مبارکه منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان www.quran-365.ir @quran_365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼امام علی علیه‌السلام: 🍃«ای پسر آدم، هرگاه دیدی که خداوند سبحان نعمت‌هایش را پی در پی به سوی تو می فرستد، در حالی که تو او را نافرمانی می‌کنی، (از عذاب خدا) بترس!».🍃 🍂يا ابْنَ آدَمَ، إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ، فَاحْذَرْهُ.🍂 📗نهج البلاغه، حکمت ۲۵ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت پانزدهم : حوزه حاج آقا مجتهدی ✔️راوی : ايرج گرائی 🔸 سال‌های آخر، قبل از بود. به جز رفتن به بازار مشغول فعاليت ديگری بود. تقريباً کسی از آن خبر نداشت. خودش هم چيزی نمی‌گفت. اما كاملاً رفتار و اخلاقش عوض شده بود. ابراهيم خيلی معنوی‌تر شده بود. صبح‌ها يک پلاستيک مشكی دستش می‌گرفت و به سمت بازار می‌رفت. چند جلد داخل آن بود. 🔸يک روز با موتور از سر خيابان رد می‌شدم. ابراهيم را ديديم. پرسيدم: داش ابرام کجا می‌ری؟! گفت: می‌رم بازار. سوارش کردم، بين راه گفتم: چند وقته اين پلاستيک رو دستت می‌بینم چيه!؟ گفت: هيچی کتابه! بين راه، سر کوچه نائب السلطنه پياده شد. خداحافظی کرد و رفت. تعجب کردم، محل کار ابراهيم اينجا نبود. پس کجا رفت!؟ 🔸با كنجكاوی به دنبالش آمدم. تا اينکه رفت داخل يك مسجد، من هم دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادی جوان نشست و کتابش را باز کرد. فهميدم دروس حوزوی می‌خوانه، از آمدم بيرون. 🔸از پيرمردی که رد می‌شد سؤال کردم: ببخشيد، اسم اين مسجد چيه؟ جواب داد: حوزه حاج آقا مجتهدی با تعجب به اطراف نگاه کردم. فکر نمی‌کردم ابراهيم شده باشه. آنجا روی ديوار حديثی از نوشته شده بود: «آسمان‌ها و زمين و فرشتگان، شب و روز برای سه دسته طلب آمرزش می‌کنند: علما، کسانيکه به دنبال هستند و انسان‌های با سخاوت.» 🔸شب وقتی از زورخانه بيرون می‌رفتم گفتم: داش ابرام حوزه می‌ری و به ما چيزی نمی‌گی؟‌يک دفعه باتعجب برگشت و نگاهم کرد. فهميد دنبالش بودم. خيلی آهسته گفت: آدم حيفِ عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابيدن بکنه. من طلبه رسمی نيستم. همين طوری برای استفاده می‌رم، عصرها هم می‌رم بازار ولی فعلاً به کسی حرفی نزن. 🔸تا زمان انقلاب روال کاری ابراهيم به اين صورت بود. پس از پيروزی انقلاب آن قدر مشغولیت‌های ابراهيم زياد شد که ديگر به کارهای قبلی نمی‌رسید. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸