✳️ خانواده نقطه پیشرفت و سقوط جامعه
✅ یک قاعده کاملا روشن است: «در هر جامعه، نقطه پیشرفت و سقوط نهاد خانواده است، برای پیشرفت جامعه باید بنیان های خانواده را محکم کرد و برای ساقط کردن آن نیز باید خانواده را به انحراف کشید.»
🔹یکی از اصلی ترین اهداف شبکه ماهواره ای فروپاشی کانون خانواده است.
📚کتاب بشقاب های پشت بام
#خانواده #ازدواج #پیشرفت #ماهواره #جامعه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@tabligheslam
💎 حضرت محمد (ص):
💍 هر كه فرزندش به سنّ #ازدواج برسد و توانايى مالى داشته باشد كه او را #همسر دهد و ندهد و از آن فرزند خطايى سر زند، گناهش به گردن اوست.
📚 كنز العمّال : 45337 🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
@masirkhoshbakhti
🌼 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
🍃بهترين ازدواج آسان ترين آن است🍃
🍂خيْرُ النِّكاحِ اَيْسَرُهُ🍂
📗نهج الفصاحه، ح ۱۵۰۷
#امام_زمان
#سلام_فرمانده
#ازدواج
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
✍ تاجری با کشتی از هندوستان نارگیل بار کرده بود تا به دوبی ببرد. قبل از حرکت برای خانوادهاش تلگراف زده بود که تقریبا یک هفته بعد میرسد.
پس از گذشت یک هفته، از آمدن کشتی خبری نشد. خلاصه بعد از هفتهها افراد خانواده یقین کردند که کشتی او غرق شده است. به ناچار مجلس ختم برای او بر پا کردند.
روزی ناگهان کشتی تاجر در حالی که شکسته شده بود، به بندر رسید. ماجرا را از او پرسیدند گفت: پس از سه روز حرکت ناگهان هوا طوفانی شد و بادبانهای کشتی پاره شد و کشتی از کار افتاد به طوری که دیگر امکان حرکت نبود. چند روز در میان طوفان به سَر بردیم و سعی کردیم فقط خودمان را از افتادن در دریا و غرق شدن حفظ کنیم.
پس از چند روز که دریا آرام شد، مجبور شدیم به هر ترتیبی شده، با پارو کشتی را به طرف مقصد راه بیاندازیم به همین دلیل کشتی خیلی آهسته حرکت میکرد.
بعد از چند روز، آب آشامیدنی ما به پایان رسید، به طوری که دیگر قدرت پارو زدن در کسی نبود همه خود را آماده برای مرگ کرده بودند. وقتی فهمیدم که آخرین دقایق عمرم فرا رسیده است، دلشکسته شدم و گفتم: خدایا اگر عمر ما باقی مانده است، در کار ما گشایشی انجام بده.
در همان دقایق، قطعه ابری بالای سر ما آمد و شروع به باریدن کرد. با ناتوانی ظرف آب آماده نمودیم و مقداری از باران را جمع کردیم. وضع ما مقداری بهتر شد. تا اینکه پس از چند روز خداوند به مالطف کرد و ما را به ساحل رسانید.
📚 داستانهای شهید دستغیب ره
#امام_زمان
#سلام_فرمانده
#ازدواج
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپ تصویری: مثل یگ پرگار
🔸حجت الاسلام محمدرضا رنجبر
#امام_زمان
#سلام_فرمانده
#ازدواج
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼 امیرالمؤمنین عليه السلام:
🍂بهترين وساطتها اين است كه ميان دو نفر در امر ازدواج وساطت شود، تا سر و سامان بگيرند🍂
💐أفضَلُ الشَّفاعاتِ أن يَشفَعَ بينَ اثنَينِ في نِكاحٍ حتّى يَجمَعَ شَملَهُما💐
📚ميزان الحكمه، ج۵، ص۸۷
#امام_زمان
#سلام_فرمانده
#ازدواج
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
🍃بهترين ازدواج آسان ترين آن است🍃
🍂خيْرُ النِّكاحِ اَيْسَرُهُ🍂
📗نهج الفصاحه، ح ۱۵۰۷
#امام_زمان
#ازدواج
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدید، شنیدید، دلتان لرزید
التماس دعا...
🌸 یا علی و یا زهرا 🌸
#امام_زمان
#ازدواج
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼 امیرالمؤمنین علیهالسلام :
🍂بهترين وساطتها اين است كه ميان دو نفر در امر ازدواج وساطت شود، تا سر و سامان بگيرند🍂
💐أفضَلُ الشَّفاعاتِ أن يَشفَعَ بينَ اثنَينِ في نِكاحٍ حتّى يَجمَعَ شَملَهُما💐
📚ميزان الحكمه، ج۵، ص۸۷
#امام_زمان
#ازدواج
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
🍃بهترين ازدواج آسان ترين آن است🍃
🍂خيْرُ النِّكاحِ اَيْسَرُهُ🍂
📗نهج الفصاحه، ح ۱۵۰۷
#امام_زمان
#ازدواج
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت دوازدهم: پوريای ولی
✔️راوی : ايرج گرائی
🔸مسابقات #قهرمانی باشگاهها در سال ۱۳۵۵ بود. مقام اول مسابقات، هم #جايزه نقدی میگرفت هم به انتخابی کشور میرفت. ابراهيم در اوج آمادگی بود. هرکس يک مسابقه از او میدید اين مطلب را تأييد میکرد. مربيان میگفتند: امسال در ۷۴ کيلو کسی #حريف ابراهيم نيست.
🔸مسابقات شروع شد. ابراهيم همه را يکی يکی از پيش رو برمیداشت. با چهار کشتی که برگزار کرد به نیمهنهایی رسيد. کشتیها را يا ضربه میکرد يا با #امتياز بالا میبرد.
🔸به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتیگیر از باشگاه ما میره تيم ملی. در ديدار نیمهنهایی با اينکه حريفش خيلی #مطرح بود ولی ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت. حريف پايانی او آقای «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتشهای جهان شده بود.
🔸قبل از شروع #فينال رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقههای حريفت رو ديدم. خيلی ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتی بگیر، من مطمئنم امسال برا تيم ملی انتخاب میشی.
🔸مربي، آخرين توصیهها را به #ابراهيم گوشزد میکرد. در حالی که ابراهيم بندهای کفشش را میبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روی تشک رفت. حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با #لبخند به حريفش سلام كرد و دست داد. حريف او چيزی گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به علامت تایید تکان داد. بعد هم حريف او جایی را در بالای سالن بين تماشاگرها به او نشان داد!
🔸من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزنی تنها، تسبيح به دست، بالای سکوها نشسته. نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهيم خيلی بد کشتی را شروع کرد. همهاش #دفاع میکرد. بیچاره مربی ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمایی کرد که صِدايش گرفت. ابراهيم انگار چيزی از فريادهای مربی و حتی داد زدنهای من را نمیشنید. فقط وقت را تلف میکرد!
🔸حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلی ترسيده بود اما #جرأت پيدا کرد. مرتب حمله میکرد. ابراهيم هم با خونسردی مشغول دفاع بود. داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و #باخت و حريف ابراهيم قهرمان ۷۴ کيلو شد! وقتی داور دست حريف را بالا میبرد ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشتیگیر يکديگر را بغل کردند.
🔸حريفِ ابراهيم در حالی که از خوشحالی گريه میکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! دو کشتیگیر در حال خروج از سالن بودند. من از بالای سکوها پريدم پایین، با عصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتی بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوی ابراهيم و گفتم: آخه اگه نمیخواهی کشتی بگيری بگو، ما رو هم معطل نکن. ابراهيم خيلی #آرام و با لبخند هميشگی گفت: اينقدر #حرص نخور!
🔸بعد سريع رفت تو رختکن، لباسهايش را پوشيد. سرش را پایین انداخت و رفت. از زور عصبانيت به در و ديوار مشت میزدم. بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتی گذشت. کمی آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوی در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلی از فامیلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلی #خوشحال بودند. يک دفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟!
🔸 بیمقدمه گفت: آقا عجب رفيق بامرامی دارید. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما میخورم، اما هواي ما رو داشته باش، #مادر و برادرام بالای سالن نشستند. كاری كن ما خيلی ضايع نشيم. بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نمیدونی مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گریهاش گرفت و گفت: من تازه #ازدواج کردهام. به جايزه نقدی مسابقه هم خيلی احتياج داشتم، نمیدونی چقدر خوشحالم. مانده بودم كه چه بگويم. کمی سکوت کردم و به چهرهاش نگاه كردم.
🔸تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعد گفتم: رفيق جون، اگه من جای داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختی کشيدن اين کار رو نمیکردم. اين کارا مخصوص آدمای بزرگی مثل آقا ابرامه. از آن پسر خداحافظی کردم. نيم نگاهی به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر میکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور در نمییاد!
🔸با خودم فکر میکردم، پوريای ولی وقتی فهميد حريفش به قهرمانی در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم... ياد تمرینهای سختی که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهای آن پيرزن و خوشحالی آن جوان، يك دفعه گریهام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم!
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🌹شادی روحش صلوات
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت شانزدهم : پيوند الهی
✔️راوی : رضا هادی
🔸عصر يکی از روزها بود. #ابراهيم از سر کار به خانه میآمد. وقتی وارد کوچه شد براي يک لحظه نگاهش به پسر همسايه افتاد. با دختری جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از #دختر خداحافظی کرد و رفت! میخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد.
🔸چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شد. اين بار تا میخواست از دختر خداحافظی کند، متوجه شد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست. دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود. اما ابراهيم مثل هميشه لبخندی بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با #آرامش خاصی شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانوادهات رو کامل میشناسم، تو اگه واقعاً اين دختر رو میخوای من با پدرت صحبت میکنم که...
🔸جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزی نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ... ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدی، ببين، پدرت خونه بزرگی داره، تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستی، من امشب تو #مسجد با پدرت صحبت میکنم. انشاءالله بتونی با اين دختر #ازدواج کنی، ديگه چی میخوای؟ جوان که سرش را پایين انداخته بود خيلی خجالت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلی عصبانی میشه. ابراهيم جواب داد: پدرت با من، حاجی رو من میشناسم، آدم منطقی و خوبيه. جوان هم گفت: نمیدونم چی بگم، هر چی شما بگی. بعد هم خداحافظی کرد و رفت.
🔸شب بعد از #نماز، ابراهيم در مسجد با پدر آن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسی شرايط ازدواج را داشته باشد و #همسر مناسبی پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اين صورت اگر به #حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هستند که بايد جوانها را در اين زمينه کمک کنند. حاجی حرفهای ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتی حرف از پسرش زده شد اخمهایش رفت تو هم! ابراهيم پرسيد: حاجی اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو #گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدی کرده؟ حاجی بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه!فردای آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد...
🔸يک ماه از آن قضيه گذشت، ابراهيم وقتي از بازار برمیگشت شب بود. آخر کوچه چراغانی شده بود. لبخند #رضايت بر لبان ابراهيم نقش بست. رضايت، بخاطر اينکه يک دوستی شيطانی را به يک پيوند الهي تبديل کرده. اين ازدواج هنوز هم پا برجاست و اين زوج زندگيشان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا میدانند.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی🕊🌹
شادى روحش صلوات 🌹
#امام_زمان
#حضرت_معصومه
#طوفان_الاقصی
#حجاب
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
🍃بهترين ازدواج آسانترن آن است🍃
🍂خيْرُ النِّكاحِ اَيْسَرُهُ🍂
📗نهج الفصاحه، ح ۱۵۰۷
#امام_زمان
#ازدواج
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
✍ تاجری با کشتی از هندوستان نارگیل بار کرده بود تا به دوبی ببرد. قبل از حرکت برای خانوادهاش تلگراف زده بود که تقریبا یک هفته بعد میرسد.
پس از گذشت یک هفته، از آمدن کشتی خبری نشد. خلاصه بعد از هفتهها افراد خانواده یقین کردند که کشتی او غرق شده است. به ناچار مجلس ختم برای او بر پا کردند.
روزی ناگهان کشتی تاجر در حالی که شکسته شده بود، به بندر رسید. ماجرا را از او پرسیدند گفت: پس از سه روز حرکت ناگهان هوا طوفانی شد و بادبانهای کشتی پاره شد و کشتی از کار افتاد به طوری که دیگر امکان حرکت نبود. چند روز در میان طوفان به سَر بردیم و سعی کردیم فقط خودمان را از افتادن در دریا و غرق شدن حفظ کنیم.
پس از چند روز که دریا آرام شد، مجبور شدیم به هر ترتیبی شده، با پارو کشتی را به طرف مقصد راه بیاندازیم به همین دلیل کشتی خیلی آهسته حرکت میکرد.
بعد از چند روز، آب آشامیدنی ما به پایان رسید، به طوری که دیگر قدرت پارو زدن در کسی نبود همه خود را آماده برای مرگ کرده بودند. وقتی فهمیدم که آخرین دقایق عمرم فرا رسیده است، دلشکسته شدم و گفتم: خدایا اگر عمر ما باقی مانده است، در کار ما گشایشی انجام بده.
در همان دقایق، قطعه ابری بالای سر ما آمد و شروع به باریدن کرد. با ناتوانی ظرف آب آماده نمودیم و مقداری از باران را جمع کردیم. وضع ما مقداری بهتر شد. تا اینکه پس از چند روز خداوند به مالطف کرد و ما را به ساحل رسانید.
📚 داستانهای شهید دستغیب ره
#امام_زمان
#ازدواج
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپ تصویری: مثل یگ پرگار
🔸حجت الاسلام محمدرضا رنجبر
#امام_زمان
#ازدواج
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼 امیرالمؤمنین عليه السلام:
🍂بهترين وساطتها اين است كه ميان دو نفر در امر ازدواج وساطت شود، تا سر و سامان بگيرند🍂
💐أفضَلُ الشَّفاعاتِ أن يَشفَعَ بينَ اثنَينِ في نِكاحٍ حتّى يَجمَعَ شَملَهُما💐
📚ميزان الحكمه، ج۵، ص۸۷
#امام_زمان
#ازدواج
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
🍃بهترين ازدواج آسان ترين آن است🍃
🍂خيْرُ النِّكاحِ اَيْسَرُهُ🍂
📗نهج الفصاحه، ح ۱۵۰۷
#امام_زمان
#ازدواج
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸