هدایت شده از 💎 عقیق واعظین 💎
معاشرت جمیل در خانواده.mp3معاشرت جمیل در خانواده
زمان:
حجم:
2.83M
✅ معاشرت جمیل در خانواده!
❀ سخنرانی کوتاه #استاد_ رفیعی ❀
#معاشرت_زیبا
#خانواده
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
"کانال استاد #عالے و #رفیعے"
JOin 🔜 @aali_rafiei ™
.
☆🌹☆🌹☆🌹☆🌹☆🌹☆🌹 ☆🌹
وقتی کودکان بفهمند غذا خوردنشان چقدر برای والدین مهم است از آن بعنوان ابزاری جهت کنترل والدین استفاده میکنند.
وقتی کودک شما خوب غذا میخورد، نباید او را تشویق کنید، نباید پاداش و جایزه بدهید یا حتی بنوعی نشان بدهید که از این قضیه خوشحالید!
غذا خوردن کار خارق العاده یا کاری که مستوجب تشویق و پاداش باشد نیست!
کودک باید بداند که ما غذا میخوریم برای اینکه نیاز به غذا داریم و نه برای خوشایند پدر و مادر یا در ازای جایزه و تشویق!
اگر کودک بفهمد که غذا خوردن او چقدر برای شما مهم است، با بدغذایی کردن لجبازی خواهد کرد.
🔵 سامانه مشاوره و تربیت راهنمامان
🌐 www.rahnamaman.com
#کودک#مشاوره#روانشناس#راهنمامان#تربیت#مربی#والدین#فرزند#خانواده#اسلام#نوجوان#مادر#پدر#فرزند
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✳️ خانواده نقطه پیشرفت و سقوط جامعه
✅ یک قاعده کاملا روشن است: «در هر جامعه، نقطه پیشرفت و سقوط نهاد خانواده است، برای پیشرفت جامعه باید بنیان های خانواده را محکم کرد و برای ساقط کردن آن نیز باید خانواده را به انحراف کشید.»
🔹یکی از اصلی ترین اهداف شبکه ماهواره ای فروپاشی کانون خانواده است.
📚کتاب بشقاب های پشت بام
#خانواده #ازدواج #پیشرفت #ماهواره #جامعه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@tabligheslam
✳️ ای یک دله صد دله، دل یک دله کن!
🔸در روایت آمده است:
روزي حضرت سليمان (ع) گنجشك نري را ديد كه به گنجشك ماده مي گويد: چرا خود را از من باز مي داري و بي اعتنايي مي كني، درحالي كه من اگر بخواهم تاج و تخت سليمان را به نوكم گرفته و در دريا اندازم. حضرت سليمان(ع) تبسم كرد و هر دو را خواست و به گنجشك نر گفت: آيا مي تواني چنين كاري بكني؟
گنجشك نر گفت: خير اي پيامبر خدا؛ ولي خوب است كه مرد از قدرت خودش درنزد همسرش تعريف كند و كاري كند كه در نزد همسرش بزرگ و با اقتدار جلوه كند. از اين رو من اين جمله را گفتم. و البته عاشق نسبت به آن چه مي گويد سرزنش نمي شود.
سپس حضرت سليمان (ع) روبه گنجشك ماده كرد و گفت: چرا از او كناره مي گيري درحالي كه تو را دوست مي دارد؟
گنجشك ماده گفت: او مرا دوست نمي دارد بلكه تنها ادعاي عشق و دوستي مي كند؛ زيرا با وجود من يكي ديگر را دوست مي دارد.
حضرت سليمان(ع) با شنيدن اين كلام از گنجشك ماده متاثر شد و به شدت گریه کرد و چهل شبانه روز از مردم کناره گیری کرد و به درگاه خدا دعا می کرد که قلبش را برای محبت الهی فارغ کند و محبتش به خدا خالص گردد.
📚 بحارالانوار/ج ۱۴/ص ۹۴
#حدیث #داستان #حضرت_سلیمان_ع #خانواده #حیوانات #محبت #اخلاص
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@tabligheslam
✳️ عشق کبوتر🕊 به امام کاظم علیه السلام
👤 على بن ابى حمزه:
✍ مردى از وابستگان امام ابو الحسن(امام کاظم) عليه السلام خدمت ايشان رسيد و عرض كرد: فدايت گردم، دوست دارم با من غذا بخورى. امام ابو الحسن عليه السلام با او به راه افتاد تا به خانه رسيدند. در خانه، تختى بود، امام عليه السلام بر تخت نشست. زير تخت يك جفت كبوتر بود. كبوتر نر با ماده بغبغو مى كرد. آن مرد براى آوردن طعام بيرون رفت و وقتى باز گشت امام عليه السلام را ديد كه مى خندد. عرض كرد: خداوند بر لبت خنده بنشاند، براى چه مى خندى؟ امام فرمود: اين كبوتر نر براى ماده خود آواز مى خواند و به او مى گفت: آرام دلم و همسرم! به خدا سوگند، نزد من هيچ كس در زمين محبوبتر از تو نيست مگر آن كه بر اين تخت نشسته است. على بن ابى حمزه مى گويد: عرض كردم: قربانت گردم، مگر تو سخن پرندگان را مى فهمى؟ فرمود: آرى، زبان پرندگان را به ما آموخته اند و از هر چيزى بهره اى داريم.
#حدیث #داستان #خانواده #محبت #حیوانات #امام_کاظم_ع #معجزه
📚بصائر الدرجات/ج ۱/ص ۳۴۶
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@tabligheslam
🔹 جوکهای هدفمند❗️
یه زمانی تو جوکهامون میگفتیم یه ترکه، یه لره و یه...
بعد شد یه ایرانی و یه چینی و یه ...
دقت کردید الان چقدر جوک گفتن درباره پدرومادرها زیاد شده؟ یه بار بابام..
💠 کاملا مشخصه که کوبیدن #خانواده، یکی از مهمترین اهداف دشمن هست و یارگیری مناسبی هم از مردم خودمون کردن❗️
⚠️ لطفاً در انتشار جوکها و لطیفه هایی که درباره مادرها یا پدرهاست، شریک و سهیم نباشید.
🍀🍀🌺🍀🍀👇
https://eitaa.com/SofreFarhangiReyhane
هدایت شده از بصیرت سیاسی
📌به مناسبت #روز_مادر
این چند تا جوک رو با توضیحات آخرش بخونید
1️⃣ سیستم امنیت خونه ی ما به این صورته که مامان بابام یه چراغو روشن میزارن تا دزد فک کنه ما خونه ایم 😑😂
2️⃣ باز خوشبحالتون مامانتون 6 بیدار میکنه میگه ساعت 8عه برو کلاس
مامان من جمعه ها بیدار میکنه میگه پاشو شنبس
🤦♀️😕
3️⃣مامان بزرگ و بابا بزرگم بحثشون شده.
مامان بزرگم غذای مورد علاقهی حاجی رو درست کرده، بعد برداشته دندوناشو قایم کرده😅😅
4️⃣سه نوع ساعت داریم:
ساعت به وقت محلی
ساعت به وقت گرینویچ
ساعت به وقت مامان ها 😂
5️⃣ مامان من اينجوريه كه ميپرسه الان نهار ميخوريد؟
بعد كه ميگى آره بلند ميشه برنج خيس ميكنه
6️⃣ مامان بابام بحثشون شده بود مامانم داشت میوه میخورد بابام اومد تو هال آشتی کنه گفت "خانم مواظب باش دستتو نبری، کارد تیزه"
مامانم گفت "چرا بِبُرم مگه یوزارسیف اومده تو؟"
دوباره دعواشون شد 😐😂
7️⃣ حالا باز خوبه شماها وقتی مهمون دارید مامانتون بهتون میگه سلام کردی، مامان من هنوز که هنوزه وقتی میرم بیرون میگه از دست غریبه چیزی نگیری بخوری😂🤦♀️
🖋 پ.ن: متوجه شدی❓
حواست بود❓
صبح تا شب داریم با این جوکهای هدفمند، پدرها و مادرهامون رو مسخره میکنیم و میخندیم. حالا میخوایم روز مادر رو بهشون تبریک بگیم؟ بنظرم بجای تبریک #الکی روز مادر، لازمه که نسبت به هر جوک ضد خانواده حساس باشیم و تذکر بدیم و نشون بدیم که روی مادرهامون تعصب داریم
#جنگ_شناختی #خانواده
💥ویژه ها در مدرسه انقلاب
🆔 @darseenghelab
2.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ محبوبترین نزد خدا
🎙 حجتالاسلام عالی
#امام_زمان
#خانواده
🎁 به کانال موج نور
بپیوندید👇👇👇
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
@mojnoor3
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت بیست و سوم : رسيدگی به مردم
✔️راوی : جمعی از دوستان شهيد
🔸«بندگان #خانواده من هستند پس محبوبترین افراد نزد من کسانی هستند که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع #حوائج آنها بيشتر #کوشش کنند.»
🔸عجيب بود! جمعيت زيادی در ابتدای خيابان شهيد سعيدی جمع شده بودند، با #ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چی شده!؟ گفت: اين پسر عقبمانده ذهنی است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف را از جوی بر میدارد و به آدمهای خوش تیپ و قيافه میپاشد! مردم کم کم متفرق میشدند. مردی با کت و شلوار #آراسته توسط پسرک خيس شده بود. مرد گفت: نمیدانم با اين آدم عقبمانده چه کنم. آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر! ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس میکنی؟ پسرک خنديد و گفت: خوشم مییاد. ابراهيم کمی فکر کرد و گفت: کسی به تو میگه آب بپاشی؟ پسرک گفت: اونها پنج ريال به من میدن و میگن به کی آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. سه جوان هرزه و بيکار میخندیدند. ابراهيم میخواست به سمت آنها برود، اما ايستاد، کمی فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟
🔸پسر راه خانهشان را نشان داد. ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو #اذيت نکی، من روزی ده ريال بهت میدم، باشه؟ #پسرک قبول کرد. وقتی جلوی خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلی را از سر راه مردم بر طرف نمود.
🔸در #بازرسی تربیتبدنی مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت اداری، پرسيد: #موتور آوردی؟ گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاری نداری بيا با هم بريم فروشگاه. تقريباً همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز خريد. انگار لیستی برای خريد به او داده بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه، وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانهای را زد.
🔸پيرزنی که #حجاب درستی نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسایل را تحويل داد. يك صليب گردن #پيرزن بود. خيلی تعجب کردم! در راه برگشت گفتم: داش ابرام اين خانم #ارمنی بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟ آمدم كنار خيابان. موتور را نگه داشتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه #فقير مسلمون هست، تو رفتی سراغ مسيحيا!
🔸همينطور كه پشت سر من نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسی هست کمک کنه. تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون میکنه. اما اين بندههای خدا کسی رو ندارند. با اين کار، هم مشکلاتشان کم میشه، هم دلشان به امام و #انقلاب گرم میشه.
🔸۲۶ سال از #شهادت ابراهيم گذشت. مطالب #كتاب جمعآوری و آماده چاپ شد. يكی از نمازگزاران #مسجد مرا صدا كرد و گفت: برای مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاری داشته باشيد ما در خدمتيم. با تعجب گفتم: شما شهيد #هادی رو میشناختید!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟ گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزی از شهيد هادی نمیدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگی گردن من داره!
🔸برای رفتن عجله داشتم، اما نزدیکتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقی!؟ گفت: در مراسم پارسال جاسوئیچی عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد. من هم گرفتم و به #سوئيچ ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برمیگشتیم. در راه جلوی يک مهمانپذیر توقف كرديم. وقتی خواستيم سوار شويم باتعجب ديدم كه سوئيچ را داخل #ماشين جا گذاشتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم: #كليد يدكی رو داری؟ او هم گفت: نه، كيفم داخل ماشينه!
🔸خيلي #ناراحت شدم. هر كاری كردم در باز نشد. هوا خيلی سرد بود. با خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولانی. يك دفعه چشمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روی جاسوئيچی به من نگاه میکرد. من هم كمی نگاهش كردم و گفتم: آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودی مشكل مردم رو حل میکردی. شهيد هم كه هميشه زنده است. بعد گفتم: خدايا به آبروی شهيد هادی مشكلم رو حل كن.
🔸تو همين حال يك دفعه دستم داخل جيب كُتم رفت. دسته كليد منزل را برداشتم! ناخواسته يکی از كليدها را داخل قفل دَر ماشين كردم. با يك تكان، قفل باز شد. با #خوشحالی وارد ماشين شديم و از خدا تشكر كردم. بعد به عكس آقا ابراهيم خيره شدم و گفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. هنوز حركت نكرده بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟
🔸با تعجب گفتم: راست میگی، كدوم كليد بود!؟ پياده شدم و يكی يكی كليدها را امتحان كردم. چند بار هم امتحان كردم، اما هيچكدام از كليدها اصلاً وارد قفل نمیشد!! همينطور كه ايستاده بودم نَفس عميقی كشيدم. گفتم: آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمی.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
شادي روح پاکش صلوات 🌹
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼