eitaa logo
موج نور
175 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
17 فایل
امواج نور را به شما هدیه می‌دهیم. @Mohammadsalari : آیدی آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت نهم : شرط‌بندی ✔️راوی : مهدی فریدوند، سعید صالح تاش 🔸تقريباً سال ۱۳۵۴ بود. صبح يک روز جمعه مشغول بازی بوديم. سه نفر غريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه‌های غرب تهرانيم، ابراهيم کيه!؟ بعد گفتند: بيا بازی سر ۲۰۰ تومان. دقايقی بعد بازی شروع شد. تک و آنها سه نفر بودند، ولی به ابراهيم باختند. 🔸همان روز به يكي از محله‌های جنوب شهر رفتيم. سر ۷۰۰ تومان شرط بستيم. بازی خوبی بود و خيلی سريع برديم. موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آنها مشغول گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند. يكدفعه ابراهيم گفت : آقا يكی بياد تكی با من بازی كنه. اگه شد ما پول نمی‌گیریم. يكی از آنها جلو آمد و شروع به بازی كرد. ابراهيم خيلی ضعيف بازی كرد. آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد! 🔸همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. من هم كه خيلي عصبانی بودم به گفتم: آقا ابرام، چرا اينجوری بازی كردی؟! با تعجب نگاهم كرد و گفت: می‌خواستم ضايع نشن! همه اينها روی هم صد تومن تو جيبشون نبود! 🔸هفته بعد دوباره همان بچه‌های غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشان آمدند. آنها پنج نفره با سر ۵۰۰ تومان بازی کردند. ابراهيم پاچه‌های شلوارش را بالا زد و با پای برهنه بازی می‌کرد. آنچنان به توپ ضربه می‌زد که هيچکس نمی‌توانست آن را جمع کند! 🔸آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد. شب با ابراهيم رفته بوديم مسجد. بعد از ، حاج آقا احکام می‌گفت. تا اينكه از شرط‌بندی و پول صحبت کرد و گفت: پيامبر می‌فرماید: «هر کس پولی را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست می‌دهد.» و نيز فرموده‌اند: «کسی که لقمه‌ای از حرام بخورد نماز چهل شب و دعای چهل روز او پذيرفته نمی‌شود.» 🔸ابراهيم با تعجب به صحبت‌ها گوش می‌کرد. بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا و گفت: من امروز سر واليبال ۵۰۰ تومان تو شرط‌بندی برنده شدم. بعد هم ماجرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده بخشيدم! حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش، بکن اما شرط‌بندی نکن. 🔸هفته بعد دوباره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قوی‌تر، بعد گفتند: اين دفعه بازی سر هزار تومان! ابراهيم گفت: من بازی می‌کنم اما شرط‌بندی نمی‌کنم. آنها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحريک کردن و گفتند: ترسيده، می‌دونه می‌بازه. يکی ديگه گفت: پول نداره و... 🔸ابراهيم برگشت و گفت: شرط‌بندی حرومه، من هم اگه می‌دونستم هفته‌های قبل با شما بازی نمی‌کردم، پول شما رو هم دادم به ، اگر دوست داريد، بدون شرط‌بندی بازی می‌کنیم. که البته بعد از کلی حرف و سخن و مسخره کردن بازی انجام نشد. 🔸دوستش می‌گفت: با اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بسيار توصيه كرد كه شرط‌بندی نكنيد. اما يكبار با بچه‌های محله نازی‌آباد بازی كرديم و مبلغ سنگيني را باختيم! آخرای بازی بود كه آمد. به خاطر شرط‌بندی خيلی از دست ما عصبانی شد. 🔸از طرفی ما چنين مبلغی نداشتيم كه پرداخت كنيم. وقتي بازی تمام شد ابراهيم جلو آمد و توپ را گرفت. بعد گفت: كسی هست بياد تك به تك بزنيم؟از بچه‌های نازی‌آباد كسی بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملی و كاپيتان تيم برق بود. با خاصی جلو آمد وگفت: سَر چی!؟ ابراهيم گفت: اگه باختی از اين بچه‌ها پول نگيری. او هم قبول كرد. 🔸ابراهيم به قدری خوب بازی كرد كه همه ما تعجب كرديم. او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد از آن حسابی با ما دعوا كرد! ابراهيم به جز واليبال در بسياری از رشته‌های ورزشی داشت. در کوه‌نوردی يک کامل بود. تقريباً از سه سال قبل از پيروزی انقلاب تا ايام انقلاب هر هفته صبحهای جمعه با چند نفر از بچه‌های زورخانه می‌رفتند تجريش. نماز صبح را در صالح می‌خواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا می‌رفتند. آنجا صبحانه می‌خورند و برمی‌گشتند. 🔸فراموش نمی‌کنم. ابراهيم مشغول تمرينات كشتی بود و می‌خواست پاهايش را قوی كند. از ميدان دربند يكی از بچه‌ها را روي كول خود گذاشت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد! اين کوهنوردی در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزی انقلاب هر هفته ادامه داشت. ابراهيم را هم خيلی خوب بازی می‌کرد. در پینگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راكت بازی می‌کرد و كسی حريفش نبود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت یازدهم : قهرمان ✔️راوی : حسين الله كرم 🔸مسابقات قهرمانی ۷۴ کيلو باشگاه‌ها بود. همه حريفان را يکی پس از ديگری شكست داد و به نیمه‌نهایی رسيد. آن سال ابراهيم خيلی خوب کرده بود. اکثر حریفها را با شکست داد. 🔸اگر اين مسابقه را می‌زد حتماً در می‌شد. اما در نیمه‌نهایی خيلی بد کشتی گرفت. بالاخره با يک امتياز بازی را واگذار كرد! آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. اما سال‌ها بعد، همان پسری که حريف نیمه‌نهایی ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف می‌کرد. همه ما هم گوش می‌کردیم. 🔸تا اينکه رسيد به ماجرای آشنایی خودش با ابراهيم و گفت: آشنایی ما برمی‌گردد به نیمه‌نهایی کشتی باشگاه‌ها در وزن ۷۴ کيلو، قرار بود من با ابراهيم بگيرم. اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض می‌کرد! آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم و گفتم: اگه می‌شه قضيه کشتی خودتان را تعريف کنيد. او هم نگاهی به من کرد. نَفَس عميقی کشيد و گفت: 🔸آن سال من در نیمه‌نهایی حريف ابراهيم شدم. اما يکی از پاهايم شديداً ديد. به ابراهيم که تا آن موقع نمی‌شناختمش گفتم: رفيق، پای من آسيب ديده هوای ما رو داشته باش. ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چَشم. بازی‌های او را ديده بودم. توي كشتی بود. با اينکه شگرد ابراهيم فن‌هایی بود که روی پا می‌زد. اما اصلاً به پای من نزديک نشد! ولی من، در کمال نامردی يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزی به رفتم. ابراهيم با اينکه راحت می‌تونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولی اين کار رو نکرد. 🔸بعد ادامه داد: البته فكر می‌کنم او از قصد كاری كرد كه من بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود؛ چون قهرمانی برای او تعريف دیگه‌ای داشت. ولی من خوشحال بودم. خوشحالی من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود. فکر می‌کردم همه، مرام و داش ابرام رو دارن. 🔸اما توی فينال با اينکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پای آسیب‌دیده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روی زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم ابراهيم قهرمانی بود. از آن روز تا حالا با او رفيقم. چيزهای عجيبی هم از او دیده‌ام. را هم شکر می‌کنم که چنين رفيقي نصيبم کرده. 🔸صحبتهايش که تمام شد خداحافظی کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبتهايش فکر می‌کردم. يادم افتاد در مقر گیلان‌غرب روی يكی از ديوارها برای هر كدام از رزمنده‌ها جمله‌ای نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند: «ابراهيم هادی رزمنده‌ای با خصایص پوريای ولی» 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید شادی روحش صلوات 🌹 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼