eitaa logo
موج نور
185 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
17 فایل
امواج نور را به شما هدیه می‌دهیم. @Mohammadsalari : آیدی آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  😁 جوک حلال 😎
👌نکته 👌♥️ مشترک گرامی❗️ مهلت استفاده از یک ماه سرویس رحمت خاص درون شبکه خداوندی؛ یکشنبه ۴ خرداد به پایان می‌رسد. و از آن پس با عادی محاسبه خواهد شد؛ ثواب خواندن یک ، برابر همان آیه، نه یک ختم است، یعنی خواب، نه عبادت، و نفس کشیدن یعنی نفس، و نه تسبیح. یک رکعت همان یک رکعت است نه معادل ۷۰۰هزار رکعت. به‌علاوه پس از این تاریخ از غل و زنجیر آزاد می‌شود. 🦋 محترم❗️ فقط چند روز دیگر دارید.⚠️ 💔💗 🖤 @mezahotollab 🖤
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی و نهم: ظاهر ساده ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸در ايام ابتدای جنگ، الگوی بسياری از بچه‌های رزمنده شده بود. خیلی‌ها به رفاقت با او افتخار می‌کردند. اما او هميشه طوری رفتار می‌کرد تا كمتر مطرح شود. مثلاً به لباس نظامی توجهی نداشت، پيراهن بلند و شلوار كردی می‌پوشید. تا هم به مردم محلی آنجا نزدیک‌تر شود، هم جلوی نفس خود را گرفته باشد. ساده و بی‌آلایش بود. وقتی براي اولين بار او را ديديم فكر كرديم كه او خدمتكار و... برای رزمندگان است. اما مدتی كه گذشت به شخصيت او پی برديم. 🔸ابراهيم به نوعی ساختارشكن بود. به جای توجه به ظاهر و قيافه، بيشتر به فكر باطن بود. بچه ها هم از او تبعيت می‌کردند. هميشه می‌گفت: مهم‌تر از اينكه برای بچه‌ها لباس‌های هم شكل و ظاهر نظامی درست كنيم بايد به فكر و نيروها باشيم و تا می‌توانیم بيشتر با بچه‌ها رفيق باشيم. نتيجه اين تفكر، در عملیات‌های گروه، كاملاً ديده می‌شد. هر چند برخی با تفكرات او مخالفت می‌کردند. 🔸پارچه لباس پلنگی خريده بود. به يكی از خیاط‌ها داد و گفت: يك دست لباس كُردی برايم بدوز. روز بعد لباس را تحويل گرفت و پوشيد. بسيار زيبا شده بود. از مقر گروه خارج شد. ساعتي بعد برگشت. با لباس سربازی! پرسيدم: لباست كو!؟ گفت: يكی از بچه‌های كُرد از لباس من خوشش آمد. من هم دادم به او! ساعتش را هم به يك شخص ديگر داده بود. آن شخص ساعت را پرسيده بود و ساعت را به او بخشيده بود! اين كارهای ساده باعث شد بسياری از كردهای محلی مجذوب اخلاق ابراهيم شوند و به گروه اندرزگو ملحق شوند. ابراهيم در عين سادگی ظاهر، به مسائل سياسی كاملاً آگاه بود. 🔸جريانات سياسی را هم خوب تحليل می‌کرد. مدتی پس از نصب تصاوير راحل و شهيد بهشتی در مقر، از طرف دفتر فرماندهی كل قوا در غرب كشور كه زير نظر بنی‌صدر اداره می‌شد دستور تعطيلی و بستن آذوقه گروه صادر گرديد، اما فرمانده ارتش در آن منطقه اعلام كرد كه حضور اين گروه در منطقه لازم است. تمامی حملات ما توسط اين گروه طراحی و اجرا می‌شود. بعد از مدتی با پیگیری‌های اين فرمانده، جلوی اين حركت گرفته شد. 🔸يك روز صبح اعلام كردند كه بنی‌صدر قصد بازديد از را دارد. ابراهيم و جواد و چند نفر از بچه‌ها به همراه حاج حسين عازم كرمانشاه شدند. فرماندهان نظامی با ظاهری آراسته منتظر بنی‌صدر بودند. اما قيافه بچه‌های اندرزگو جالب بود. با همان شلوار كردی و ظاهر هميشگی به استقبال بنی‌صدر رفتند! هر چند هدفشان چيز ديگری بود. می‌گفتند : ما می‌خواهیم با اين آدم صحبت كنيم و ببينيم با كدام بينش نظامی جنگ را اداره می‌کند! 🔸آن روز خيلی معطل شديم. در پايان هم اعلام كردند رئیس جمهور به علت آسيب ديدن هليكوپتر به كرمانشاه نمی‌آید. مدتی بعد حضرت آيت الله خامنه‌ای به كرمانشاه آمدند. ايشان در آن زمان امام جمعه بودند. ابراهيم تمام بچه‌ها را به همراه خود آورد. آنها با همان ظاهر ساده و بی‌آلایش با حضرت آقا ملاقات كردند و بعد هم ايشان را در آغوش گرفتند و روبوسی كردند. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید🕊🌹 شادی روح پاکش صلوات 🌹 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸