ای داد از این پائیز
✍ میلاد عرفانپور
چه دارد میشود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!
خبر، از انفجار قلب ها و خانه ها دادند
خبر، بمب است و ویران کرده ما را نیز، نصرالله!
پسِ آن دودها ما «جاءَ نصرالله» می گفتیم
که ما را جز قنوتی نیست دستآویز، نصرالله!
لبی واکن جهان ماندهست دلتنگ رجزهایت
مپرس از کاسه صبری که شد لبریز، نصرالله!
بگو از مرکز فرماندهی از آسمان با ما
چه خواهی کرد با اهریمن خونریز، نصرالله
حسین آمد به بالین تو این ساعت گوارایت
تو و دیدار یار و گریه یکریز، نصرالله
خودت را سالها مجبور قید زیستن کردی!
چه شد یکسو نهادی جامه پرهیز، نصرالله!
از این پس، ضاحیه در حاشیه هرگز نخواهد ماند
که قلب ماست بیروت شهادتخیز، نصرالله!
#اهل_قلم
#یادداشت
#دریافتی
@ahalieghalam
وضعیت رابطۀ کشورهای اسلامی و عربی منطقه با رژیم غاصب اسرائیل، از جنگ های 1948، 1967 و 1973 تا سیاست های عادی سازی روابط در پیمانهای کمپدیوید 1978 با مصر، 1983 با لبنان، 1994 با اردن، پیمان ابراهیم 2020 با امارات متحدۀ عربی و بحرین و در نهایت، زمینهسازی برای ایجاد چنین پیمانی با عربستان سعودی، پیش از عملیات طوفان الاقصی، در 7 اکتبر 2023 بوده است.
این روند عادی سازی، متوازن با سکولار شدنِ عرصه های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حتی علمی در این کشورها است.
پزشکیان پزشک می داند که غدۀ سرطانی بدخیم، ذاتا نمی تواند مخرب و مرگ بار نباشد و لذا هیچ گاه نمی تواند سلاحش را زمین بگذارد.
بنابراین اگر صریحاً می گوید «اگر اسرائیل سلاحش را زمین بگذارد، ما هم اسلحه را زمین می گذاریم»، هنوز به جملۀ گوهربار امام خمینی (ره) باور ندارد که رژیم صهیونیستی، عذۀ سرطانی است.
دربارۀ رژیم صهونیستی، مهم این است که باید همواره مدنظرمان باشد که هر چقدر هم زمانِ کمّی از آغاز تاسیس آن بیشتر بگذرد، هیچ گاه یک ملت و دولت نخواهد بود. اسرائیل، حتی اگر ما هم نباشیم، دچار تناقض هستی شناختی است و فرضِ بقاء برای آن، توهمی بیش نیست.
سیدحسن نصرالله، شهیدِ مقابله با عادیسازیِ روابط
چگونه کشورهای منطقه تن به عادی سازی روابط دادهاند؟
1 از 4
1. گویا دستور حملۀ به ضاحیۀ بیروت در 6 مهر 1403، توسط نتانیاهو در همان مقر سازمان ملل رقم خورده است و سیدحسن نصرالله در همین حمله به فیض اعلی شهادت نائل آمد. با اینحال نتانیاهو در سخنرانی خود در سازمان ملل، تصریح کرد که روند عادیسازی روابط با کشورهای منطقه مخصوصاً عربستان سعودی به نقاط مثبتی رسیده بود تا اینکه حملۀ 7 اکتبر حماس، این عادیسازی را به حاشیه بُرد. از اینجهت، اسماعیل هنیه و سیدحسن نصرالله و دیگر شهدای همراه آنها در میدان منازعهای شهید شدهاند که نتیجۀ فوریِ آن، نفی عادیسازیِ روابط بین رژیم و کشورهای منطقه بوده است.
https://eitaa.com/mojtamaona/473
سیدحسن نصرالله، شهیدِ مقابله با عادیسازیِ روابط
2 از 4
2. ایدۀ عادیسازیِ روابط رژیم صهیونیستی با کشورهای اسلامی یا عربی، مخصوصاً در منطقۀ غرب آسیا (خاورمیانه)، یکی از مهمترین راهبردهای این رژیم در سالهای اخیر بوده است. برای فهم اهمیت این ایده بایستی به مواجهۀ کشورهای مذکور در جریانهای جنگهای 1948، 1967 و 1973 با رژیم صهیونیستی توجه داشت. این تقابلهای شدید اولیه، در یک فرایند فرسایشی و سازشکارانه در نهایت به جنگ حزبالله لبنان با رژیم صهیونیستی در 2008 محدود گردید. این روند در نهایت منتهی به اتخاذ سیاستهای عادیسازی روابط بعضی از کشورهای اسلامی و عربی با رژیم صهیونیستی گردید که میتوان به پیمانهای کمپدیوید 1978 با مصر، 1983 با لبنان، 1994 با اردن، پیمان ابراهیم 2020 با امارات متحدۀ عربی و بحرین و حتی زمینهسازی برای ایجاد چنین پیمانی با عربستان سعودی، پیش از عملیات طوفان الاقصی، در 7 اکتبر 2023 اشاره کرد. بنابراین ما در فاصلۀ حدوداً نیم قرن، در تعامل میان رژیمِ صهیونیستی با کشورهای عربی و اسلامی، شاهد انتقال از فاز مبارزۀ نظامی به فاز عادیسازی روابط و همکاریهای دوستانه هستیم. اما پروژۀ عادیسازی روابط بر چه مبنا و پایهای استوار است؟ بهتعبیر دقیقتر، چه روند و فرایندی در دو-سه دهۀ اخیر در کشورهای اسلامی منطقه رخ داده است که آنها هم از حیث سیاسی و هم از حیث اجتماعی از نقطۀ تقابل نظامی به نقطۀ عادیسازی روابط رسیدهاند؟ اگر انگیزۀ منازعات و جنگهای قبل از عادیسازی روابط توسط کشورهای اسلامی را ناسازگاریِ ایدۀ صهیونیسم سیاسی اسرائیل با اسلام یا حتی ناسیونالیسم عربی بدانیم، از حیث تحولات بنیادین، چه فرایند اساسی طی شده است که آن ناسازگاری مرتفع شده است؟ چه موضوع یا مقولۀ شناختی یا ایدۀ بنیادینی تغییر یافته است که ناسازگاری متخاصم میان صهونیسم یهودی و اسلام تبدیل به عادیسازیِ روابط شده است؟
3. بهنظر میرسد این انتقال و تغییر جهت، صرفاً از حیث روابط سیاسی قابل توضیح نباشد، زیرا تحول اساسی در روابط سیاسی از مواجهۀ نظامی و جنگی به عادیسازیِ روابط مبتنی بر همکاریهای دوستانه، نیازمند توضیح و اقناع عمومیِ جامعۀ عربی و اسلامی و به تبع، توضیح آن بر اساس یک کلانروایت اجتماعی و سیاسی خواهد بود. برای فهم این تحول اساسی، بایستی توجهی ویژه به بنیانهای شکلگیری صهیونیسم یهودی اسرائیل داشته باشیم. بر اساس منطق ادیان الهی، مهمترین چالش انبیاء الهی در انجام وظیفۀ محولۀ خود، در دعوت قوم خویش به سوی صراط مستقیم الهی بوده است. بهتعبیر دیگر، تمام آزارها و دشواریها و مشکلاتی که انبیاء الهی متحمل میشدهاند، زمانی شکل میگرفت که مسئلۀ «دعوت» اجتماعی عموم مردم به سویِ خداوند و ادیان الهی مطرح میشد. مادامی که پیامبری از حیث شخصی به دینی گرایش مییافت، چندان مشکلی نداشت، اما تمام مشکلات از آزار و شکنجه تا قتل و نظایر آنها زمانی رخ میداد که پیامبران، عموم مردم را به دین خود دعوت میکردند. از این حیث، اساساً میتوان مدعی شد این مشکلات زمانی رخ میداد که دینِ هر پیامبری، تبدیل به دین سیاسی میشد. با اینحال ادیان سیاسی، هرکدام در زمانۀ خود، با زبانِ زمانۀ خویش دست به چنین دعوتی میزدند. مطابق حدیثی از ابنسکیت در خطاب با امام هادی (ع)، معجزات حضرت عیسی و موسی و پیامبر اسلام (صلواتالله علیهم) همگی متناسب با شرایط زمانۀ خودشان بوده است. با اینحال با توجه به روند تکاملیِ ادیان، دین جدید ناسخ دین گذشته نیز بوده و در جهت تکامل آن نازل میشده است. بنابراین با توجه به کارکرد شریعت در برقراری نظم اجتماعی و سیاسی در هر دین، مسئله بر سر منطق حاکم بر مناسبات کلان سیاسی و اجتماعی است که سعادتِ کلی بشر را در هر دورۀ تاریخیِ دینی رقم میزند. به همین جهت است که زندگی پیروان یهودیت یا مسیحیت در میان مسلمین با احترام به عقاید و مناسک آنها، تا زمانی که در جامعۀ اسلامی، دست به تبلیغ و تشکیل حکومت و مخالفت با شرایع اسلامی نزنند، در جریان است؛ هرچند دعوت از آنها به اسلام نیز صورت میگیرد. بهتعبیر دیگر، آنچه در قاعدۀ نسخ ادیان رخ میدهد، نسخ شرایع دین قبلی به دلیل اتمام ظرفیت تاریخی آن دین در جهت ایجاد نظم تاریخیِ فراگیر برای هدایت بشر است. با لحاظ این منطق تکاملی، استمرار یک دین در دورهای که ظرفیت آن تمام شده و دین جدید نازل شده است، مخصوصاً از حیث دعوتگری و سیاسی، به این دلیل مذموم است که ظرفیت دعوتگری آن به پایان رسیده و اتکای به دعوتگری بر پایۀ منطقِ آن دین به معنای نقض قاعدۀ تکامل بشری و در هم ریختنِ نظم تاریخیای است که خداوند برای بشریت در نظر گرفته است.
https://eitaa.com/mojtamaona/474
سیدحسن نصرالله، شهیدِ مقابله با عادیسازیِ روابط
3 از 4
4. ظرفیتِ ادیان یهودی و مسیحی در دعوتگریِ عام بشریت به سویِ حقیقت، بهلحاظ تاریخ رسمی، در اوایل قرن هفتم میلادی و همزمان با مبعث پیامبر اسلام آغاز شده است؛ با اینحلا مطابق با تحلیل لئو اشتراوس، فیلسوف مشهور آلمانی از تحلیلش دربارۀ آراء اسپینوزا، راهحل متفکرین اروپایی برای ممانعت از مسلمان شدنِ اروپاییان، یافتن راهی برای احیاء ظرفیت سیاسی و اجتماعیِ یهودیت و مسیحیت در دنیای مشهور به دنیای مدرن بود. همانطور که میدانیم دنیای مدرن، سکولار است و جهان سکولار، نسبت به ادیان الهی، موقعیت لابشرط اتخاذ کرده است. در این شرایط، به تصریح اسپینوزا، به تصریح اسپینوزا، «اگر یهودیان، بنیانهای دینیشان را سست نکرده باشند، عمیقاً معتقدم با توجه به این واقعیت که امور انسانی متغیرند، آنها مجدداً در وضعیتی مطلوب، حاکمیتشان را بدست خواهند آورند». اشتراوس این نکتۀ اسپینوزایی را «راه حل کاملاً سیاسی جایگزین برای معجزۀ رستگاری که انسانها بتوانند در آن مشارکت کنند» میداند. اشتراوس این لحظه را لحظۀ زایش ایدۀ صهونیسم یهودی میداند که در آن، امکان جدیدی (برخلاف امکانهای مبتنی بر ادیان الهی) برای احیاء روایتی ایندنیایی از یهودیت سیاسی تعریف میشود. در این لحظه، رخدادی متناقض، محقق میشود. یهودیت، با تکیه بر سیاست سکولار یا جهان سکولار، میتواند ظرفیت دعوتگری خود را احیاء کند و ایدۀ صهونیسم یهودی شکل میگیرد.
تناقضِ ذاتیِ ایدۀ صهیونیسم سیاسی، بلافاصله برای متفکرین سدۀ نوزدهم، تبدیل به «مسئلۀ یهود» میشود. برونو باوئر در کتابی با عنوان «مسئلۀ یهود» این تناقض را در نسبت یهودیت و امتناع آنها از تن دادن به دولت سکولارِ مدرن آشکار میسازد. یهودیان، به دلیل اعتقاد دینیشان مبنی بر خاصبودنِ نژاد یهود و برگزیدگیِ آن، نمیتوانند دولت سکولار مبتنی بر دموکراسی را بپذیرند. مسئلۀ یهود، با ایدۀ سکولار دموکراسی نیز «ناسازگار» بود. ایدۀ اسپینوزایی بهدنبال تجمیع و یکدستسازیِ یهودیان و مسیحیان در ذیلِ لیبرالدموکراسی بود، اما یهودیان، نه به دلیل تضاد با ماهیتِ سکولارِ دنیای مدرن، بلکه به دلیل اعتقاد به برگزیدگیِ قوم یهود، نمیتوانستند تن به ایدۀ دموکراسی بدهند، «زیرا با فرض یکدستسازی، تحمل رنج بهخاطر یهودیت، بیمعنا میشد، ... در حالیکه برگزیدگی قوم اسرائیل، [در نظر یهودیان] حتمی و قطعی است. یهودیِ یکدستشدۀ بیخانمان، چیزی جز خودش نداشت تا با دشمنی و تحقیر مقابله کند. تحقق کامل برابری اجتماعی، نیازمند محو کامل یهودیان از حیث یهودیبودنشان بود... یکدستسازی [ناشی از سکولاریسم]، ننگینترین فرجام برای مردمی بود که از خانۀ اسارت به صحرای سینا رفته بودند و در عین حال از ورود به سرزمین فلسطینیان بازداشته شده بودند»؛ مطابق تحلیل اشتراوس، این موضع یهودی، مهمترین عامل وضعیتِ بغرنج یهودیان در نیمۀ اول قرن بیستم و مخصوصاً در 1933 تا 1945 در آلمان نازی بود که مانع شکلگیری دولتِ آلمانی سکولار میشد.
https://eitaa.com/mojtamaona/475
سیدحسن نصرالله، شهیدِ مقابله با عادیسازیِ روابط
4 از 4
5. اروپاییان برای حل این تناقض هستیشناختیِ قوم یهود، راهکار را انتقال این تناقض به جوامع اسلامی جستجو کردند. این انتقال، ابتدا از طریق یکی از سکولارترین ساحتهای حیات انسانی یعنی خرید زمین آغاز شد، اما بلافاصله گسترش یافت. از آنجا رفتار متناقض در حیات انسانی، دیر یا زود منجر به خشونت هستیشناختی میشود، صهیونیسم یهودی، در جهان اسلامی که اساساً با سکولاریسم بیگانه بود، بهسرعت تبدیل به ماشین خشونت شد. از این جهت، مهمترین عامل خشونتهای یک قرن اخیر توسط اسرائیل را نباید برعهدۀ آیین یهودیت، بلکه بایستی بر تناقضِ ذاتیِ ایدۀ صهیونیسم یهودی قرار داد که کوشیده است در یک ترکیب ذاتاً متناقض، ظرفیتِ نداشتۀ تاریخیِ یهودیت برای دعوتگریی عموم بشریت به حقیقت را در فضای سکولارِ جهان مدرن احیاء کند. با اینحال پس از استقرار نسبیِ این رژیم که همواره با اعمال خشونتهای متعدد همراه بوده، بسط سکولاریسم به کشورهای اسلامی میتوانست از میزان خشونت بکاهد. به همین جهت، رژیم صهیونیستی در یک دهۀ گذشته سعی کرده است تا با بسط سکولاریسم و همۀ لوازم آن در کشورهای منطقه، در حقیقت دعوتگریِ تاریخیِ خود را از طریق دعوت به سکولاریسم انجام شود. بیجهت نیست که اغلب کشورهای منطقه که تن به عادیسازیِ روابط دادهاند، بیش از همۀ کشورهای اسلامی فرایند سکولاریسم را پذیرفتهاند. در این کشورها، مرز قابل توجهی میان اسلام و فرهنگ، سیاست، اقتصاد، علم و نظایر آنها رقم خورده و بنابراین با اتخاذ یک روایت سکولار از اسلام، عملاً همۀ منازعات پایانیافته تلقی میشود. با اینحال مهمترین مخاطرهای که کشورهای محور مقاومت نمیتوانند آنرا بپذیرند و به همین جهت با اسرائیل و صهونیسم یهودی دچار منازعات بیپایان خواهند بود، منازعه بر سر بقاء اسلام بهمثابه دینی است که ظرفیتِ دعوتگریِ جهانی دارد و ناسخ این ظرفیت در ادیان گذشته است. فارغ از این دیدگاه دربارۀ اسلام که میتوان آنرا در ایدۀ «اسلام سیاسی» دنبال کرد، منازعه با اسرائیل، چندان معقول نیست. اما با تعهد به این روایت سیاسی از اسلام است که اسلام میتواند آیین دعوتگرِ کلِ بشریت به سویِ حقیقت باشد و البته در تنازع جدی با صهونیسم یهودی قرار میگیرد. بنابراین تنها در اینجاست مرز حق و باطل آشکار میشود و حق و باطل یا خیر و شر، در ذیلِ فرایند سکولاریسم به فراموشی سپرده نمیشود. اگر منطقِ اساسی ادیان الهی را تقید به حق و باطل ذاتی بدانیم، از این منظر، این منازعه در حقیقت منازعۀ بر سر مرگِ حقیقت یا احیاء و زندهماندنِ آن است. در اینجاست که اساساً فرایندهای سکولار که در آغاز منادیِ رفع خشونت در منازعات دینی بودهاند، تن به هرگونه خشونت هستیشناختی میدهند و نتیجۀ آشکار خشونت هستیشناختی، تنها یک اقدام است: ترور؛ ترور سیدعباس موسوی، ترور حاج قاسم سلیمانی، ترور ابو مهدی المهندس، ترور اسماعیل هنیه، ترور سیدحسن نصرالله. همگی آنها منادیِ دعوتگریِ بشریت به سلم و اسلام و تسلیمشدن به حقیقت الهی بودهاند و قربانیِ منطقِ سکولار صهیونیسم یهودیِ اسرائیل.
https://eitaa.com/mojtamaona/476
این یادداشت که برگرفته از مقاله پژوهشی است که در آینده منتشر خواهد شد در روزنامه وطن امروز با تیتر و عنوان متفاوتی منتشر شده است.
http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4141/5/292562/0
🔰جمعه؛ آغاز پیروزیِ «رعب شهادتطلبانه» بر «جنون تکنولوژیک»
🚩طوفانالاقصی به تعبیر رهبری، جبهه مقاومت و جبهه استکبار را وارد وضعیت «مرگ و زندگی» کرد. «عملیات شهادتطلبانهی زمینی» بود که حیثیت نظامی و اطلاعاتی صهیونیستها را بر باد داد. اسرائیل تلاش کرد با کشتار مردم غزه از هوا و جنگ با حماس در زمین، به زندگی برگردد اما کافی نبود.
🚩پس به توانمندیهای تکنولوژیک خودش و امریکا و ناتو تکیه کرد و موج وحشت در لبنان به راه انداخت. از انفجار پیجرها و زخمیکردن چند هزار افسر حزبالله در یک روز تا زدن نوکنیزه و رأسالحربهی مقاومت سید حسن نصرالله با ۸۵ بمب سنگرشکن در چند دقیقه. مسئول اسرائیلی گفت: پیام این عملیات آن است که اسرائیل دیوانه شده. اسم عملیاتش را «نظم جدید» اعلام کرد تا بگوید با این دیوانگیِ فناورانه میخواهد کل وضعیت را تغییر دهد.
🚩جبهه دشمن میخواست «جنون تکنولوژیک» خودش را به رخ بکشد و ورق را برگرداند و روحیه غاصبان را زنده کند و اراده مقاومت را بشکند. کار به جایی رسید که بالاخره بعد از مدتها، نتانیاهو به صدر نظرسنجیها در اسرائیل برگشت و رهبر مخالفان سیاسیش، از او حمایت کرد.
🚩 ایران، وعدهی صادق۲ را در چشم اسرائیل فرو کرد تا سرمستی دشمن، به هشیاری تبدیل شود اما این ضربه، همهی راهحل نیست. به کار بردن امکانات عادی و مادّی در برابر دشمنی که اگر امکاناتی بیش از ما نداشته باشد، قطعاً از ما کمتر ندارد، نمیتواند او را در «جنگ ارادهها» متوقف کند و دیوانه را به زنجیر بکشد.
🚩 مادیگرایان فقط موقعی دست از وحشیگری میکشند که خطر قطع ارتباط با معشوقشان یعنی «دنیا» را حس کنند و در معرض مرگ قرار بگیرند. «شهادتطلبی» و آمادگی درافتادن با دشمن تا سرحدّ مرگ، وقتی از یک حالت فردی به یک خصلت جمعی و سازمانی تبدیل شود، بدجور ترمز اهلدنیا را میکشد.
🚩پس درست در شرایطی که امکان افزایش چندپلهایِ تنش در قلب تهران میرفت و نیمنگاه اسرائیل به عملیات در انتهای «خیابان کشوردوست» در بیانیههای رسمیشان هم دیده میشد، سیّد علی خامنهای با سینهای ستبر، دیدار رسمی برگزار کرد و خود را در معرض قرار داد.
🚩درست مثل پیامی که پس از پذیرش قطعنامه در ۶۷/۵/۲ و در مقابله با تجاوز صدام نوشت و به سوی جبههها رهسپار شد: «اینجانب با درک عمیق از اهمّیّت زمان... تن و جان ناقابل خود را به جبههی حق برده، در معرض تکلیف و قضای الهی میگذارم و از شما [ائمه جمعهی سراسر کشور] نیز همراهی و همگامی میطلبم. من کان فی الله باذلا مهجته و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل و یلحق.» و موجی از حضور ائمه جمعه و مردم در جبهه را به راه انداخت که مسئولین حتی به فکر ردّ قطعنامه و ادامه جنگ افتادند.
🚩 امروز هم سیّد علی خامنهای کارزار نمازجمعه را به راه انداخته و خودش جلو افتاده و مردم را دعوت کرده تا شجاعت چهارشنبهاش، این بار در قد و قوارهی «یک ملّت» و در مقیاس چندمیلیونی به نمایش گذاشته شود و «رعب شهادتطلبانه» در برابر «جنون تکنولوژیک» به حداکثر برسد و معلوم شود کدام طرف دعوا زودتر کنار میکشد.
🚩صاحب «بحار الانوار» در تفسیر «ساُلقی فی قلوب الذین کفرو الرعب» میگوید رعب و ترسی که خدا در دل کفار میاندازد، همان «وحشت از اولیاء الهی» است. #جمعه هر شخص و گروهی که برای رعب دشمن، پا به میدان «ابراز شهادتطلبیِ دستهجمعی» بگذارد و به مصلای تهران برود، میتواند از «اولیاء الهی» قرار بگیرد.
🚩از همین لحظه، هر #مسجد فعال و هر #هیأت پرمخاطب و هر #عالِم_مردمی و هر عنصر پرطرفدار #ورزشی و #هنری و #صنفی و... میتواند سردستهی یک جمع شود و به سمت تهران حرکت کند و مصلّای آن را میلیونی در آغوش بگیرد و حتی بعد از نماز، راهپیمایی و زنجیره انسانی تا بیت رهبری ایجاد کند.
🚩🚩 خوب گوش کنید! صدای رجزهای علی است که میآید:
«هوشیار باشید که شیطان حزبش را گرد آورده، و سوار و پیاده اش را فرا خوانده [ولی] بصیرتم همراه من است. نه اشتباه میکنم و نه کسی مرا به اشتباه انداخته. به خدا قسم حوضی از جنگ برایشان پُر کنم که آبکِش آن جز خودم نباشد، نه بتوانند از آن بیرون بیایند و نه بتوانند به آن برگردند.. کوهها فرو میریزند اما تو پابرجا باش. دندان بر دندان بفشار. سر خود را به خداوند بسپار. قدمهایت را بر زمین میخکوب کن. دیده به آخر لشگر دشمن بینداز. به وقت حمله چشم فروگیر و یقین کن که پیـروزی از جانب خدای سـبحان است.»
✍ حسینیه اندیشه
#فراخوان
#نماز_جمعه
#یادداشت_مهمان
@HossiniehAndisheh
☑️ @m_ghanbarian
در این دو تحلیل فوق، ما با دو نوع علوم اجتماعی مواجهیم؛
علوم اجتماعی که بر باب فهم فضای مافوق حیات محسوس، قفلی زده تا ما را منحصر در همین عالم تنگ کند و درکش از ارتباط این دنیا و آن دنیا در توضیح امر اجتماعی، دچار انقطاع و گسست است و لذا سالها در یک دایره تنگ (تقابل حکومت_جامعه) به دور خود میچرخد و اگرچه صدها صفحه کاغذ را سیاه میکند، اما ما را در نهایت، در سرگشتگی مغشوش بیثمری رها میسازد
و علوم اجتماعی که اگرچه قدری لکنت زبان دارد، اما انفتاحی را در درونش دارد که احساس گشایش فکر و روح را از خلال نوشتن و خواندنش، ولو نادر و کمحجم، همراه با تامل و تفکر برایمان باقی میگذارد؛ تامل و تفکری که هرچند هنوز در مقام علم نیست اما امکان پرسش را مهیا میسازد.
این بخش از بیانات امروز مقام معظم رهبری، تحلیلی عمیق و همهجانبه از جایگاه رژیم غاصب در ارتباط با کشورهای وابسته منطقه است.
ترجمه از عربی خطبه دوم:
ما ایرانیها از زمانی دور با لبنان و امتیازهایش آشناییم؛ کسانی چون شهید محمّد بن مکّی عاملی، و علیّ بن عبدالعال کَرَکی، و شهید زینالدّین عاملی، و حسین بن عبدالصّمد عاملی، و پسرش محمّد بهاءالدّین، معروف به شیخ بهائی و غیر آنها از مردان علم و دین، ایران را در دولتهای سربداران و صفوی در قرنهای هشتم و دهم و یازدهم هجری از برکات دانش سرشار خود بهرهمند کردهاند.
اداء دِین به لبنان مجروح و خونین، وظیفهی ما و وظیفهی همهی مسلمانها است. حزبالله و سیّد شهید با دفاع از غزّه و جهاد برای مسجدالاقصیٰ و ضربه به رژیم غاصب و ظالم، در راه خدمتی حیاتی به همهی منطقه و همهی دنیای اسلام گام برداشتند. تکیهی آمریکا و همدستانش بر حفظ امنیّت رژیم غاصب، پوششی برای سیاست مهلک تبدیل رژیم به ابزار آنان برای در اختیار گرفتن همهی منابع این منطقه و استفاده از آن در درگیریهای بزرگ جهانی است. سیاست آنان، تبدیل رژیم به دروازهی صادرات انرژی از منطقه به جهان غرب و واردات کالا و فنّاوری از غرب به منطقه است و این یعنی تضمین موجودیّت رژیم غاصب و وابستگی کلّ منطقه به آن. رفتار سفّاکانه و بیمحابای رژیم با مبارزان، ناشی از طمع به چنین وضعی است. این واقعیّت به ما تفهیم میکند که هر ضربه به رژیم از سوی هر کس و هر مجموعه، خدمت به کلّ منطقه و بلکه به کلّ انسانیّت است.
سه نکته قابل برداشت اولیه قابل ذکر است:
۱. مقاومت با استقلال گره خورده است و لذا کشورهای وابسته به میزان وابستگیشان از جبهه مقاومت دورند و به عادی سازی روابط تن دادهاند.
۲. در این فراز قرابت تمدنی گذشته ما مخصوصا از حیث علمی و فرهنگی، زمینهساز قرابت امروز ما و لبنانیها است.
۳. بقا رژیم سفاک در منطقه تا حد زیادی وابسته به میزان استقلال کشورهای منطقه از غرب است. «ما باید کمربند دفاع را، کمربند استقلالطلبی را، [کمربند]عزّت را، از افغانستان تا یمن، از ایران تا غزّه و لبنان، در همهی کشورهای اسلامی و ملّتهای اسلامی محکم ببندیم».
https://eitaa.com/mojtamaona/484