هر روز یک نکته ویرایشی
اگر فعل ساده داشته باشیم، بهتر است به سراغ فعل مرکب نرویم. این کار دو فایده دارد:
۱. فعلهای ساده بهتدریج از دایره کاربست در گفتار و نوشتار حذف نمیشوند.
۲. به رواننویسی و سادهنویسی کمک میکنیم.
👈 تصمیم گرفتند حملات خود را کاهش دهند.
👈تصمیم گرفتند از شدت حملات خود بکاهند.
#غلط_ننویسیم
#نکته_ویرایشی
👳 @mollanasreddin 👳
۳۰ دی
📌#حکایت
✨در مجلس کسری (انوشیروان ساسانی) سه تن از حکما جمع آمدند: فیلسوف روم و حکیم هند و بزرجمهر( بزرگمهر). سخن به آنجا رسید که سخت ترین چیزها چیست؟
رومی گفت: پیری و سستی با نادانی و تنگدستی.
هندی گفت: تن بیمار با اندوه بسیار.
بزرجمهر گفت: نزدیکی أجل با دوری از حُسن عمل.
همه به قول بزرجمهر رضا دادند و از قول خویش باز آمدند.
پیش کسری ز خردمند حکیمان می رفت
سخن از سخت ترین مُوج درین لُجّه ی غم
و آن یکی گفت که بیماری و اندوه دراز
وآن دگر گفت که ناداری و پیریست به هم
سِیّمین گفت که قُرب أَجل و سوء عمل
عاقبت رفت به ترجیح سیّم حُکم حَکَم
📚 بهارستان جامی، روضه دوم (در ذکر حکمت حکما)، بخش ۷
👳 @mollanasreddin 👳
۳۰ دی
#طنز_جبهه
درس خمپاره!
کلاس آموزش رزمی داشتیم. درس خمپاره و انواع آن. مربی یکی از آنها را بالا گرفته بود و توضیح می داد:
اینکه می بینید، اینقدر شازده است و مؤدب و سر به زیر، جناب خمپاره 120 است. خیلی آقاست. وقتی می آید پیشاپیش خبر می کند، پیک می فرستد، سوت می زند که برادر سرت را ببر داخل سنگر من آمدم، خورد و مرد پای من نیست، نگویید نگفتید!
سپس آن را گذاشت زمین و خمپاره دیگری را برداشت و گفت: این هم که فکر می کنم معرف حضور آقایان هست. نیازی به توضیح ندارد، کسی که او را نمی شناسد خواجه شیراز است. همه جا جلوتر از شما و پشت سر شما در خدمتگزاری حاضر است. شرفیاب که می شوند محضرتان به عرض ملوکانه می رسانند منتها دیگر فرصت نمی دهند که شما به زحمت بیفتید و این طرف و آن طرف دنبال سوراخ موش بگردید! با اسکورتشان همزمان می رسند.
نوبت به خمپاره 60 رسید، خمپاره ای نقلی و تو دل برو، خجالتی، با حجب حیاء، آرام و بی سر و صدا. دلت می خواست آن را درسته قورت بدهی. اینقدر شیرین و ملیح بود: بله، این هم حضرت والا «شیخ اجل»، «اگر منو گرفتی»، «سر بزنگاه»، «خمپاره جیبی» خودمان 60 عزیز است. عادت عجیبی دارد، اهل هیچ تشریفاتی نیست. اصلاً نمی فهمی کی می آید کی می رود. یک وقت دست می کنی در جیبت تخمه آفتابگردان برداری می بینی، اِ آنجاست! مرد عمل است. بر عکس سایرین اهل شعار نیست. کاری را که نکرده نمی گوید که کرده ام. می گوید ما وظیفه مان را انجام می دهیم، بعداً خود به خود خبرش منتشر می شود. هیاهو نمی کند که من می خواهم بیایم. یا در راه هستم و تا چند لحظه دیگر می رسم. می گوید کار است دیگر آمد و نشد بیایم، چرا حرف پیش بزنیم برای همین شما هیچ وقت نمی توانید از وجود و حضور او با خبر بشوید. اول می گوید بمب! بعد معلوم می شود خمپاره 60 بوده است.
👳 @mollanasreddin 👳
۳۰ دی
[DJ Dado] Desert Of Sadness.mp3
7.12M
#موسیقی_بیکلام
رهايم كُن!
رهايم كن تا پرواز كنم!
بگذار بكوچم به جادههای بی برگشت!
بگذار بنوشم...
توقف رسالت پرندگان نيست.
اگر بمانم نخواهم خنديد.
اگر نروم
بهار با غنچهی قدمهايش نمیآيد.
يك روز سرتاسرِ سرزمينم را بال میگشايم
و ترانههای گمنامم
وردِ زبانها میشوند.
#احمد_کایا
👳 @mollanasreddin 👳
۳۰ دی
شاهنامه خوانی به نثر (از ابتدا)
در برگ پیش خواندیم که پسر دیو بر کیومرث یورش برد تا تاج و تخت را از آن خویش کند. لشکر اهریمن در هم شکست و بازگشت.
و حالا ادامه ی داستان:
پس از مدتی فرشته ای بر کیومرث ظاهر شد و او را از سرنوشت فرزندش آگاه ساخت. وقتی سیامک از موضوع باخبر شد، سپاهی گرد آورد و به جنگ ديو شتافت.
بپوشید تن را به چرم پلنگ
که جوشن نبود آن که آئین جنگ
رفتن سیامک به جنگ دیو و کشته شدن او
دیو چون از آمدن سیامک آگاه شد با لشکری عظیم به مقابله ی او شتافت. سیامک وارد میدان شد و حریف طلبید، بچه دیو با وی در آویخت. سیامک را به خاک افکند و با چنگالش پهلوی او را درید. چون سیامک کشته شد، لشکر بدون سپهسالار به سوی کیومرث بازگشت. وقتی کیومرث از مرگ فرزند آگاه شد از تخت فرود آمد و آنقدر در مرگ فرزند بر سر و صورت زد که رخساره اش از خون سرخ شد، کیومرث یک سال به سوگواری پرداخت تا اینکه سروشی پیام آورد که پیش از این خودت را آزار مده، سپاهی گرد آور و به فرمان یزدان به سوی دیو بدسگال حمله کن و گیتی را از وجود او پاک ساز. باشد که دل تو نیز آرام گیرد. کیومرث از آن به بعد شب و روز از فکر جنگیدن با دیو بدسگال خواب به چشمانش نمی آمد.
سیامک خجسته یکی پور داشت
که نزد نیا جای دستور داشت
گرانمایه را نام هوشنگ بود
تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود
به نزد نیا یادگار پدر
نیا پروریده مر او را به بر
کیومرث بعد از کشته شدن سیامک تمام سعی خود را برای تربیت هوشنگ، فرزند او، به کار بست و چون هوشنگ به جوانی رسید، یلی نامدار و جنگجویی بی همتا شد.
#شاهنامه_از_ابتدا
#جلداول
برگردان به نثر: #سیدعلی_شاهری
#نشرچشمه ۱۳۸۸
#قسمت دوم
👳 @mollanasreddin 👳
۳۰ دی
زندگی
دوختن شادیهاست
و به تن کردنِ
پیراهن گلدار امید...
صبح بخیر
👳 @mollanasreddin 👳
۱ بهمن
واژه کم آوردهام
تنها میگویم دوستت دارم
تو اما،فکرکن
دریاییست در حُکم قطرهای
و بارانیست،در اوج دلتنگیها
گاه
تنها با اندک واژهای
میتوان
به اوج پروانگیها رسید...
#سمیه_خلج
👳 @mollanasreddin 👳
۱ بهمن
کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست،
بلکه تبدیل جهل به آگاهی،
تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است؛
پس همه ما میتوانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.
📕 #کیمیاگر
✍🏻 #پائولو_کوئلیو
👳 @mollanasreddin 👳
۱ بهمن
داستانک
✓ اشتباهِ لُپٌی
از روزنامهٔ فیگارو نقل میشود که:
پزشکی در یک شبِ تیره به بالینِ بیمار احضار میگردد،اما وقتی که به منزلِ بیمار میرسد، مریض را در آنجا نمیبیند و میشنود که بیمار از تأخیرِ پزشک نگران شده و با اتومبیلی خود را به منزلِ پزشک رسانده.
اما پزشک که از راهِ زیاد و خستگیِ کارِ روزانه، حوصله بازگشت نداشته بر تختِ بیمار میاُفتد و بخواب میرود. صبح که از خواب بیدار میشود شکمش را پاره و بدونِ آپاندیس می یابد و بالایِ سرِ خود، مردی را که بیمارِ اصلی بود می یابد.
ماجرا از این قرار بوده که وقتی بیمار از یافتنِ پزشکِ خود، در منزل مأیوس میشود، به پزشک و جراحِ دیگری تلفن میکند که من از دردِ شکم در حالِ موت هستم و آدرسِ منزلِ خود را میدهد، اما هنگامِ بازگشت، اتومبیلِ آنها دچار سانحه ای میگردد و با دو ساعت تأخیر به منزل میرسد و وقتی که وارد میشود، جراح را در حالِ فراغت از جراحیِ پزشکِ خود می یابد.
👳 @mollanasreddin 👳
۱ بهمن
کَلیله و دِمنه نوشتهٔ ویشنا سرما کتابی است از اصل هندی که در دوران ساسانی به زبان پارسی میانه ترجمه شد. کلیله و دمنه کتابی پندآمیز است که در آن حکایتهای گوناگون (بیشتر از زبان حیوانات) نقل شدهاست. نام کتاب از دو شغال به نام «کلیله» و «دمنه» گرفته شده که قصههای کتاب از زبان آنها گفته شدهاست. بخش بزرگی از کتاب اختصاص به داستان این دو شغال دارد. اصل داستانهای آن در هند و در حدود سالهای ۵۰۰ تا ۱۰۰ پیش از میلاد به وقوع میپیوندند.
مجتبی مینوی دربارهٔ این کتاب میگوید: کتاب کلیله و دمنه از جمله آن مجموعههای دانش و حکمت است که مردمان خردمند قدیم گرد آوردند و «به هرگونه زبان» نوشتند و از برای فرزندان خویش به میراث گذاشتند و در اعصار و قرون متمادی گرامی میداشتند، میخواندند و از آن حکمت عملی و آداب زندگی و زبان میآموختند
👳 @mollanasreddin 👳
۱ بهمن
آدمحسابیاند بعضی آدمها، خوشذاتند، کار درست! دوستداشتنی! شریف! عزیز!
آدمهای با اصالتی که خودشان را گم نمیکنند؛ پایین باشند، بالا باشند، اوج بگیرند یا زمین بخورند، در هر صورت همانند و اصالت وجودیشان را حفظ میکنند.
چه چیزی مهمتر از این که یک انسان، شخصیت سالمی داشتهباشد و اجازه نداده باشد که ناملایمات جهان، به روان و هویت او آسیب زدهباشد؟!
چه چیزی مهمتر از اینکه یک انسان نه به وقت خوشی خودش را برتر از دیگران بداند و نه به وقت ناخوشی، خودش را کمتر از دیگران حساب کند و تمایز قائل شدهباشد میان انسانی که هست و تلاشهایی که میکند و دستاوردهایی که به دست میآورد.
چه چیزی مهمتر از اینکه یک انسان عزت نفس داشتهباشد و بهتر از هرکسی بداند که فرق است میان اینکه خودشیفته و از خودمتشکر و مغرور باشی یا اینکه اصیل باشی و عزت نفس داشتهباشی!
#نرگس_صرافیان_طوفان
👳 @mollanasreddin 👳
۱ بهمن
چند جایگزین فارسی👇
بصیرت 👈 بینش
بهاتفاق 👈 همراه
بسط 👈 گسترش
فارغالتحصیل 👈 دانشآموخته
لیاقت 👈 شایستگی
مشهور 👈 نامی / نامدار
سمبلیک 👈 نمادین
#غلط_ننویسیم
#جایگزینی
👳 @mollanasreddin 👳
۱ بهمن