eitaa logo
محفل شعر و ادب
372 دنبال‌کننده
202 عکس
65 ویدیو
2 فایل
کی شعرتر انگیزد خاطر که حزین باشد صدنکته از این معنی گفتیم وهمین باشد ارتباط با ما 👈🏼 https://eitaa.com/rmfd6292 لینک دعوت 👇👇 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
مشاهده در ایتا
دانلود
درعفو لذتی است که درانتقام نیست همراه با سعدی دربوستان جامعه ای را معرفی کرده است آرمانی. دراین کتاب درباب دوم دراحسان ،حتی سلطان هم وقتی علت خشم  رعیت خود را می بیند وناسزای او را می شنود خشم خود را فرومی خورد وحق را به رعیت می دهد. سعدی با این داستان به حاکمان می آموزد که چگونه با خشم مردم روبرو شوید یکی راخری در گل افتاده بود زسوداش خون دردل افتاده بود بیابان وباران  وسرما وسیل فروهشته ظلمت  برآفاق ذیل همه شب  دراین غصه تا بامداد سقط گفت ونفرین ودشنام داد نه دشمن برست از زبانش نه دوست نه سلطان که  این بوم وبر زآن اوست قضارا خداوند آن پهن دشت درآن حال منکر بر اوبرگذشت شنید این سخن های دوراز صواب نه صبر شنیدن ،نه روی جواب یکی گفت شاها به تیغش بزن زروی زمین بیخ عمرش بکن نگه کرد سلطان عالی محل خودش دربلا دید وخر دروحل ببخشود برحال مسکین مرد فروخوردخشم سخنهای سرد زرش دادواسب وقبا پوستین چه نیکو بودمهر دروقت کین بوستان سعدی ص ۹۴ تصحیح وتوضیح ،غلامحسین  یوسفی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
❤️‍🔥🕊 عاقلان!          پا مگذارید                  به میخانه‌ی عشق داغِ صد مُهرِ جنون                خورده به پیشانی ما در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هوشیار است! نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه... در دل من چیزی است، مثل یک بیشه‌ی نور، مثل خواب دم صبح و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه. دورها آوایی است، که مرا می‌خواند. در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5940526660469134064.mp3
4.49M
آوایش آنلاین غزل : دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من سرو خرامان منی ای رونق بستان من چون می روی بی‌من مرو ای جان جان بی‌تن مرو وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من بی‌پا و سر کردی مرا بی‌خواب و خور کردی مرا سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من گل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست تو ای شاخ‌ها آبست تو ای باغ بی‌پایان من یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من ای جان پیش از جان‌ها وی کان پیش از کان‌ها ای آن پیش از آن‌ها ای آن من ای آن من منزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نی اندیشه‌ام افلاک نی ای وصل تو کیوان من مر اهل کشتی را لحد در بحر باشد تا ابد در آب حیوان مرگ کو ای بحر من عمان من ای بوی تو در آه من وی آه تو همراه من بر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران من.... در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
زندگی زیباست ای جان کار کن رنج و سختی بر دلت هموار کن خاک کن در گوشه ای افکارِ سست رویشِ امید را دیدار کن در کنارِ بی غمان هرگز نگرد عزم جزمِ خانه یِ دلدار کن چون که آرامش ندارد این جهان بختِ خواب آلوده را بیدار کن بی هنر از خود ندارد مایه ای با هنر شو گلشنی پربار کن یاد کن " خاموش " از استادِ خویش درس ِ او را در سَرِ کردار کن بهروزسلطانی (خاموش) در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
آنقدر دوستت دارم که خودم هم نمی‌دانم چقدر دوستت دارم هر بار که می‌پرسی، چقدر؟ با خودم فکر می‌کنم؛ دریا چطور حساب موجهایش را نگه دارد؟! پاییز از کجا بداند هر بار چند برگ از دست میدهد؟! ابرها چه می‌دانند چند قطره باریده‌اند؟! خورشید مگر یادش مانده چند بار طلوع کرده است؟! و من، چطور بگویم که، چقدر دوستت دارم ... ‌‌ در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
نشنیده‌ام که ماهی، بر سر نَهَد کُلاهی یا سرو با جوانان، هرگز رَوَد به راهی سروِ بلندِ بُستان، با این همه لطافت هر روزش از گریبان، سر بَرنَکرد ماهی گر من سخن نگویم در حسنِ اعتدالت بالات خود بگوید، زین راست‌تر گواهی روزی چو پادشاهان، خواهم که برنشینی تا بشنوی ز هر سو فریادِ دادخواهی با لشکرت چه حاجت؟ رفتن به جنگِ دشمن تو خود به چشم و ابرو، بر هم زنی سپاهی خیلی نیازمندان بر راهت ایستاده گر می‌کنی به رحمت در کشتگان نگاهی ایمن مَشو که رویت آیینه‌ایست روشن تا کی چُنین بماند وز هر کناره آهی گویی چه جرم دیدی تا دشمنم گرفتی؟ خود را نمی‌شناسم جز دوستی گناهی ای ماهِ سرو قامت، شکرانهٔ سلامت از حالِ زیردستان می‌پرس گاه گاهی شیری در این قَضیَّت کُهتر شده ز موری کوهی در این ترازو کمتر شده ز کاهی ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم وز رُستَنی نبینی بر گورِ من گیاهی به هر چه آید گردن بنه که شاید پیشِ که داد خواهی؟ از دستِ پادشاهی؟ در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎 ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎
. با خیال تو ڪه شب سر بنهم بر خارا بسترِخویش بہ خواب از پَر قو می‌بینم...!! در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانــــــــی که نهادی به نهال دگران در جهان بال و پر خویش گشودن آموز کـــــه پریدن نتوان با پر و بال دگران مرد آزادم و آن گونه غیورم که مرا میتوان کشت به یک جام زلال دگران ای که نزدیکتر از جانی و پنهان ز نگه هجر تو خوشترم آید ز وصال دگران محمد_اقبال_لاهوری در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
من آن شکسته بنایم درین خراب‌آباد که در خرابی من ناز می‌کند سیلاب در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎 ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎
. شبیهِ کوزه در دل  از غمت صدها ترک دارم مرا خواهد شکست آخر تلنگرهای دلتنگی ... در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
نروید آی ! به چشمان شما محتاجم تک و تنها نگذارید مرا محتاجم اگر از چشم شما دور شوم می‌میرم مثل هر آدم خاکی، به هوا محتاجم دل به دریا نزنید این همه، یادم بدهید به فراگیری قانونِ شنا محتاجم عابرانی که گذشتید ز غم! مرحمتی به منِ عاجز مسکین که به پا محتاجم دل حیران من... انبوه خدایان زمین چند روزی است به یک قبله‌نما محتاجم قصه‌ها یک‌سره تکراری و مانند هم‌اند من به لالایی زیبایِ شما محتاجم گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر آه! شرمنده که من ـخودـ به دعا محتاجم • باز هم آخر هفته است دلِ شاعر من یک غزل گفت ولی من به سه تا محتاجم   در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
درمذمت‌ونکوهش پیداکردن‌عیب‌دیگران‌ورسواکردن‌آنان مردمان را نهانی که ایشان‌‌را‌رسوا کنی وخودرا بی‌اعتماد هرکه عیب‌دگران‌پیش‌توآوردشمرد بی‌گمان‌عیب‌تو‌پیش‌دگران‌خواهد‌برد ....! گر هنری داری‌و هفتادعیب دوست‌نبیند به جز آن یک‌هنر! همچنین‌ اگربه چشم‌ارادت نگه کنی در دیو به چشم کروبی دیده را فایده آن است که خوبتر بیند ورخوب‌نبیند چه بُوَد فایده بینایی را! سیاره خوب دیدن شرط انسان بودن است را دراین وآن دل شود روشن زشمع اعتراف باکس ار بد کرده‌ای حاشامکن ای‌که ازلرزیدن دل آگهی هیچ‌کس راهیچ‌جا زر بدست طفل دادن ابلهی‌است اشک‌را نذرِ غم دنیا مکن پیرو خورشید یا آئینه باش هرچه عریان دیده‌ای افشا مکن...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌ موی بشکافی به عیب دیگران چون به‌عیب‌خود رسی کوری ازآن! عیب‌کسان‌منگرواحسان‌خویش‌ سرفروبر به گریبان خویش در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎 ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌       ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد از رهگذر خاک سر کوی شما بود هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد بس کشته دل زنده که بر یک دگر افتاد گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد با طینت اصلی چه کند؟ بدگهر افتاد حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
✿دل به زبان نمی‌رسد لب به فغان نمی‌رسد کَس به نشان نمی‌رسد تیر خطاست زندگی ✿بیدل_دهلوی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5868597451593614816.mp3
4.32M
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی نروم جز به همان ره که توام راه نمایی همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم همه توحید تو گویم که به توحید سزایی تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری احد بی زن و جفتی ملک کامروایی نه نیازت به ولادت نه به فرزندت حاجت تو جلیل الجبروتی تو نصیر الامرایی تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی بری از خوردن و خفتن بری از شرک و شبیهی بری از صورت و رنگی بری از عیب و خطایی نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی نبد این خلق و تو بودی نبود خلق و تو باشی نه بجنبی نه بگردی نه بکاهی نه فزایی همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی همه نوری و سروری همه جودی و جزایی همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی همه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزایی احد لیس کمثله صمد لیس له ضد لمن الملک تو گویی که مر آن را تو سزایی لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
عاشقے درد قشنگیست دوایش نکنید عشق در دل اگر افتاد رهایش نکنید گریه ے مستے و شبگریه تفاوت دارد هر که مجنون شده دیوانه صدایش نکنید دل به هر رهگذر قدر ندانے ندهید سینه را خانه ے هر بے سر و پایش نکنید از ازل بوده و تا روز ابد خواهد بود حیف از آن خانه که با عشق بنایش نکنید حضرت عشق عزیز است و از اینرو سخت است حاکم دل شود و جان به فدایش نکنید یڪ جهان دین جهان،مانده بدهکار به عشق گله اے نیست،شما نیز ادایش نکنید تازگیها به گمان حال و هوایش خوش نیست مے رود عشق،اگر چاره برایش نکنید عشق برجسته ترین معجزه ے تاریخ است بهتر آنست که از سینه جدایش نکنید علی_دشتے در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو نسیم پنجرهء وحی!  صبح زود بهشت "اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو توئی دوباره پیمبر، محمدی دیگر چنان که عایشهء دیگری است مَحرم تو به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟ به راز  عِزّةُ للّه  نقش خاتم تو من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو تو کربلای سکوتی و چارده قرن است نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو چقدر جملهء"احلی من العسل " زیباست و سالهاست همین جمله است مرهم تو هوای روضه ندارم ولی کسی انگار میان دفتر من می نویسد از غم تو گریز می زند از ماتمت به عاشورا گریز می زند از کربلا به ماتم تو فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5767386976760107783.mp3
4.91M
غزل ۴۳۷ سعدی بگذار تا مقابل روی تو بگذریم دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم شوق است در جدایی و جور است در نظر هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست بازآ که روی در قدمانت بگستریم ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بلعجب در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم 🎙آوایش: در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
...ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان مثل تیری که رها می شود از دست کمان خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود مست می آمد و رخساره برافروخته بود روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته بر تنش دست یدالله حمایل بسته بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را آمده باز هم از جا بکند خیبر را آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را معنی جمله در پوست نگنجیدن را بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید زیرپایش همه کون و مکان می چرخید بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد رفت از میسره از میمنه بیرون آمد آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه گفت:لاحول ولاقوه الابالله مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون به تماشای جنونش همه دنیا مجنون آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد به تماشای نبرد تو خداوند آمد با همان حکم که قرآن خدا جان من است آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست آه آیینه در آیینه عجب تصویری داری از دست خودت جام بلا می گیری زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای پدرت آمده در سینه تلاطم دارد از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا* گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید با فغان پسرم وا پسرم می آید باز هم عطر گل یاس به گیسو داری ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟! کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟! مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟! من تو را در همه کرب و بلا می بینم هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم باید انگار تو را بین عبا بگذارم باید انگار تو را بین عبایم ببرم تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم... ✏ «سید حمیدرضا برقعی» در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
‌جگر سوخته، خاکستر پروانه توست شعله‌های دلم از آه غریبانه توست ای تراب قدم زائر کویت گُل من وی خراسان تو تا صبح قیامت دل من درد جان را تو طبیبی تو طبیبی تو طبیب بزم دل را تو حبیبی تو حبیبی تو حبیب بی تولّای تو دل را نه قرار و نه شکیب تو غریب الغربایی و همه خلق، غریب نه خراسان که سماوات و زمین حائر توست دور و نزدیک ندارد، دل ما زائر توست غلامرضا سازگار در ما قدمی رنجه کنید 💎https://eitaa.com/molookfarib💎
‌ ای حُسن یوسف دکمه ی پیراهن تو دل می شکوفد گل به گل از دامن تو جز در هوای تو مرا سیر و سفر نیست گلگشت من دیدار سرو و سوسن تو آغاز فروردینِ چشمت، مشهد من شیرازِ من، اردیبهشت دامن تو هر اصفهان ابرویت نصف جهانم خرمای خوزستانِ من خندیدن تو من جز برای تو نمی خواهم خودم را ای از همه من های من بهتر، منِ تو هر چیز و هر کس رو به سویی در نمازند ای چشم های من، نماز دیدن تو! حیران و سرگردانِ چشمت تا ابد باد منظومه ی دل بر مدار روشنِ تو! در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
نروید آی ! به چشمان شما محتاجم تک و تنها نگذارید مرا محتاجم اگر از چشم شما دور شوم می‌میرم مثل هر آدم خاکی، به هوا محتاجم دل به دریا نزنید این همه، یادم بدهید به فراگیری قانونِ شنا محتاجم عابرانی که گذشتید ز غم! مرحمتی به منِ عاجز مسکین که به پا محتاجم دل حیران من... انبوه خدایان زمین چند روزی است به یک قبله‌نما محتاجم قصه‌ها یک‌سره تکراری و مانند هم‌اند من به لالایی زیبایِ شما محتاجم گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر آه! شرمنده که من ـخودـ به دعا محتاجم • باز هم آخر هفته است دلِ شاعر من یک غزل گفت ولی من به سه تا محتاجم   در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
آمدم ای شاه، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده   ای حرمَت ملجأ در ماندگان دور مران از در و راهم بده   ای گل بی‌خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده   لایق وصل تو که من نیستم اذن به یک لحظه نگاهم بده   ای که حریمت به مثَل کهرباست شوق و سبک‌خیزی کاهم بده   تا که ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جان‌سوز به آهم بده   لشگر شیطان به کمین من است بی‌کسم ای، شاه پناهم بده   از صف مژگان نگهی کن به من با نظری، یار و سپاهم بده   در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده   ای که عطا خش همه عالمی جملۀ حاجات مرا هم بده   در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
ذکر پابوس شما از لب باران می‏‌ریخت ابر هم زیر قدم‏‌های شما جان می‏‌ریخت   هر چه درد است به اميّد دوا آمده بود از کفِ دست دعای همه درمان می‏‌ریخت   عطر در عطر در ایوان حرم می‏‌پیچید بر سر دوش همه زُلف پریشان می‏‌ریخت  نور در آینه‏‌های حَرَمت گُل می‏‌کاشت از نگاه در و دیوار گُلستان می‏‌ریخت   روی انگشت همه شوق دعا پَر می‏‌زد از ضریح دِلتان آیه احسان می‏‌ریخت   چشم در قاب مفاتیح تو را خط می‏‌بُرد روی اسلیمی لب نام تو طوفان می‏‌ریخت   بَس که در کوچه‏‌ی دیدار غریب آمده‌بود در شبستان حرم شام غریبان می‏‌ریخت   روز بر قامت خورشید فلک، شب در ماه نور از چشمه خورشید خراسان می‏‌ریخت در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎