🌧
شعر را بهر کسی گو که سخن می فهمد
معنی دلهره و زلف شکن می فهمد
آنکه آغوشِ تو را در شب دیدار چشید
معنی رایحه ی حبّ وطن می فهمد
شاعری که قفسِ قافیه رنجورش کرد
حرکاتِ خوشِ موزونِ بدن می فهمد
آنکه در حوصله ی عشق شناور گردید
ناله ی مرغِ پریشانِ چمن می فهمد
تلخکامی که شب از تیشه و تشویش نخفت
شورِ شیرینی دنیای کهن می فهمد
#پایانی_حیات_اله
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
🌧
آی نیما!
قایقت کو ؟
کو بلم هایی که از گرداب این دریا به ساحل می رساند ،
خستگان راه دریا را
آی نیما !!
یک نفر نه ، صد نفر در آب دارد می سپارد جان.....
#پایانی_حیات_اله
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستا
بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا
ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت
کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا
آمدم خوش خط شود تکلیف شبها،آمدم
نور یک فانوس باشم پیش پای روستا
یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند
پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا
حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا
کاش یک تابوت بودم کاش آن نجار پیر
راهیم می کرد قبرستان به جای روستا
قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است
بد نگاهم می کند دیزی سرای روستا
من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا
تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا
#بهمنی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
مثل مهتاب
که هر شب به تماشای من است
دیدن روی تو ای ماه ،
تمنای من است...!!
چشمانت
آخرین چیزیست
که از میراثِ عشق،
باقی میماند...!
#نزارقبانی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
«مرغ دلم راهی قم میشود
در حرم امن تو گم میشود
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
کوثر نوری به کویر قمی
آب حیات دل این مردمی
عمه سادات بگو کیستی؟
فاطمه یا زینب ثانیستی؟
از سفر کرب و بلا آمدی؟
یا که به دنبال رضا آمدی؟
من چه کنم شعله داغ تو را
درد و غم شاهچراغ تو را
کاش شبی مست حضورم کنی
باخبر از وقت ظهورم کنی»
(محمدرضا آقاسی)
با یک روز تاخیر
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
یک بیت و یک نکته از صائب
هم نشین مردم محتاج هم در زحمتند
دیده بیمار است و بینی بار عینک می کشد
#صائب
به عقیده ی صائب انسانهایی که گرفتار و محتاج هستند علاوه بر این که خودشان ناراحت و در زحمتند، هم نشینان و نزدیکان خود را هم دچار زحمت ساخته و نگرانِ خود می کنند . این گونه که نزدیکان و دوستان مجبورند که قسمتی از نیازهای او را تامین کرده و به او کمک کنند و حتی اگر توان این کار را نداشته باشند، لا اقل مشکلات و گرفتاری های دوستان ، آنها را خیلی ناراحت کرده و عذاب می دهد.
صائب برای این که گفته ی خود را ملموس تر و روشن تر به مخاطب عرضه کند ؛ مثال و معادلی زیبا در مصراع دوم آورده و می گوید:
همان گونه که برای رفع مشکل کم بینایی چشم یک فردی که چشمانش ضعیف است و عینک برای او تجویز شده ، باید بار و سنگینی عینک را بینیِ آن شخص تحمل کند تا آن را به خوبی نگه دارد. در حالیکه بینی او هیچ مشکلی ندارد و مشکل و ایراد اصلی از چشمهاست.
در واقع بار و زحمت چشم را بینی به دوش می کشد.
✍جناب شاهین لقایی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5888951387508709012.mp3
4.11M
غزل ۶۲ سعدی
ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدهست
وی باغ لطافت به رویت که گزیدهست
زیباتر از این صید همه عمر نکردهست
شیرینتر از این خربزه هرگز نبریدهست
ای خضر حلالت نکنم چشمهٔ حیوان
دانی که سکندر به چه محنت طلبیدهست
آن خون کسی ریختهای یا می سرخ است
یا توت سیاه است که بر جامه چکیدهست
با جمله برآمیزی و از ما بگریزی
جرم از تو نباشد گنه از بخت رمیدهست
نیک است که دیوار به یک بار بیفتاد
تا هیچکس این باغ نگویی که ندیدهست
بسیار توقف نکند میوهٔ بر بار
چون عام بدانست که شیرین و رسیدهست
گل نیز در آن هفته دهن باز نمیکرد
وامروز نسیم سحرش پرده دریدهست
در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی
کشتی رود اکنون که تتر جسر بریدهست
رفت آن که فقاع از تو گشایند دگر بار
ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیدهست
سعدی در بستان هوای دگری زن
وین کشته رها کن که در او گله چریده ست
🎙 #محمدرضاکاکائی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
May 11
اين صبح ، اين نسيم
اين سفرهي مهيا شدهي سبز
اين من و اين تو ، همه شاهدند
که چگونه دست و دل به هم گره خوردند
يکي شدند و يگانه
تو از آن سو آمدي و او از سوي ما آمد ، آمدي و آمديم
اول فقط يک دل بود
يک هواي نشستن و گفتن
يک بوي دلتنگ و سرشار از خواستن
يک هنوز با هم ساده
رفتيم و نشستيم ، خوانديم و گريستيم
بعد يکصدا شديم
هم آواز و هم بغض و هم گريه
همنفس براي باز تا هميشه با هم بودن
براي يک قدمزدن رفيقانه
براي يک سلام نگفته ، براي يک خلوت دلخاص ، براي يک دلِ سير گريه کردن
براي همسفر هميشهي عشق ، باران
باري اي عشق ، اکنون و اينجا ، هواي هميشهات را نميخواهم
نشاني خانهات کجاست ؟
#سيدعلی_صالحی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
نفست شکفته بادا و
ترانه ات شنیدم
گل آفتابگردان!
نگهت خجسته بادا و
شکفتن تو دیدم
گل آفتابگردان!
به سحر که خفته در باغ، صنوبر و ستاره،
تو به آب ها سپاری همه صبر و خواب خود را
و رصد کنی ز هر سو، ره آفتاب خود را.
نه بنفشه داند این راز، نه بید و رازیانه
دم همتی شگرف است تو را درین میانه
تو همه در این تکاپو
که حضور زندگی نیست
به غیر آرزوها
و به راه آرزوها،
همه عمر،
جست و جو ها.
من و بویهی رهایی،
وگرم به نوبت عمر،
رهیدنی نباشد
تو و جست و جو
وگر چند، رسیدنی نباشد.
چه دعات گویم ای گل!
تویی آن دعای خورشید که مستجاب گشتی
شده اتحاد معشوق به عاشق از تو، رمزی
نگهی به خویشتن کن که خود آفتاب گشتی!
استاد #شفیعی_کدکنی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
صبح میخندد و من گریه کنان از غم دوست
ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست
بر خودم گریه همیآید و بر خنده تو
تا تبسم چه کنی بیخبر از مبسم دوست
ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی
که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست
گو کم یار برای دل اغیار مگیر
دشمن این نیک پسندد که تو گیری کم دوست
تو که با جانب خصمت به ارادت نظرست
به که ضایع نگذاری طرف معظم دوست
من نه آنم که عدو گفت تو خود دانی نیک
که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست
نی نی ای باد مرو حال من خسته مگوی
تا غباری ننشیند به دل خرم دوست
هر کسی را غم خویشست و دل #سعدی را
همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
سخن ماند از عاقلان یادگار
ز سعدی همین یک سخن یاد دار
گنهکار اندیشناک از خدای
به از پارسای عبادت نمای
بوستان سعدی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
تو از کوتاه بینی ها اجل را دور می دانی
و گرنه غایبی از مرگ حاضر تر نمی باشد
(صائب)
حالا که من از چند جهت بیکس و کارم
تنها تو مرا شانهشو تنها نگذارم
جز یاد تو بیرون نزند از دل و جانم
شک داری اگر، سینهی خود را بفشارم
خردش کن و آتش بزن و دور بینداز
دل جایت اگر نیست، پس آید به چه کارم؟
از اینهمه تشبیه روان، رود شدم تا
اندوه تو را بر دل دریا بسپارم
جز من چه کسی با تو یکیهست؟ منی که
جز پیرهنت با بدنت مرز ندارم
کارم شده از دوری تو هر شب و هر روز
همدوش غم عشق تو حسرت بشمارم
آتش بکشم خاکِ به سر ریختهام را
یک روز اگر بگذری از روی مزارم
فانوسم و در عشق تو با شعله نشستم
ای آتشِ جانسوز تو را شکرگزارم
#حسین_رمضانپور
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
🌸صبح یعنی یـک سـلام ناب ناب
🕊صبح یعنی دست دادن باآفتاب
🌸صبــح یعنی عطرخوب رازقی
🕊صبح یعنی حس خوب عاشقی
ســـــــلام
صبـح زیباتون بــخیر
💞
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
سلام و صد سلام ای ماهِ مه رو
دلت پاک و روان ، چون آبِ در جو
پگاهت پر فروغ و طالعت نیک
سرازیرت شود نیکی ز هر سو
#رضارضایی « بیقرار »
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
از صدای پر مرغان سحر
لاله از خواب گران,دیده گشود
اولین پرتو سیمایی صبح
بوسه بر گنبد مینا زده بود
فریدون_مشیری
4_5906842868349147156.mp3
3.63M
غزل ۳۳۹ حافظ
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم
سزای تکیه گهت منظری نمیبینم
منم ز عالم و این گوشه معین چشم
بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو
ز گنج خانه دل میکشم به روزن چشم
سحر سرشک روانم سر خرابی داشت
گرم نه خون جگر میگرفت دامن چشم
نخست روز که دیدم رخ تو دل میگفت
اگر رسد خللی خون من به گردن چشم
به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش
به راه باد نهادم چراغ روشن چشم
به مردمی که دل دردمند حافظ را
مزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم
🎙 #محمدرضاکاکائی
هشتم آبانماه ۱۴۰۲ خورشیدی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
یکی از قشنگترین های زنده یاد قیصر امینپور
ای درخت آشنا!
شاخه های خویش را
ناگهان کجا جا گذاشتی؟
یا به قول خواهرم فروغ:
«دستهای خویش را در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی؟!»
این قرارداد تا ابد میان ما برقرار باد :
چشمهای من به جای دستهای تو...!
من به دست تو آب میدهم،
تو به چشم من آبرو بده...
من به چشمهای بی قرارِ تو
قول میدهم:
ریشههای ما به آب، شاخههای ما به آفتاب میرسد،
ما دوباره سبز میشویم •••!
۸ آبان سالروز درگذشت
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
گرفتهتر ز خزانِ دلم خزانے نیست
ستارهبارتر از چشمم آسمانے نیست
بہ حجم تنگدلیهاے آفتابے من
مدار حوصلهٔ هیچ ڪهڪشانے نیست
سزاے پاڪیات اے اشڪ! آستینے نیست
بہ سربلندیات اے عشق! آستانے نیست
مرا ڪہ شانهام از حمل آفتاب خم است
بہ جز پناہ دو دست تو سایبانے نیست
بہ سوگوارے این چشمهاے سرگردان
بهغیر چشم سیاہ تو نوحهخوانے نیست
بهغیر تسلیت چشمهاے دلسوزت
مرا نیاز تسلے بہ همزبانے نیست
قیصر_امین_پور
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا عاقلان را نصیحت کنیم
بیایید از عشق صحبت کنیم
تمام عبادات ما عادت است
به بیعادتی کاش عادت کنیم
چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟
به هنگام نیّت برای نماز
به آلالهها قصد قربت کنیم
چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟
چه اشکال دارد در آیینهها
جمال خدا را زیارت کنیم
مگر موج دریا ز دریا جداست
چرا بر یکی حکم کثرت کنیم
پراکندگی حاصل کثرت است
بیایید تمرین وحدت کنیم
وجود تو چون عین ماهیت است
چرا باز بحث اصالت کنیم
اگر عشق خود علت اصلی است
چرا بحث معلول و علت کنیم
بیا جیب احساس و اندیشه را
پر از نقل مهر و محبت کنیم
پر از گلشن راز، از عقل سرخ
پر از کیمیای سعادت کنیم
بیایید تا عینِ عین القضات
میان دل و دین قضاوت کنیم
اگر سنت اوست نوآوری
نگاهی هم از نو به سنت کنیم
مگو کهنه شد رسم عهد الست
بیایید تجدید بیعت کنیم
برادر چه شد رسم اخوانیه؟
بیا یاد عهد اخوت کنیم
بگو قافیه سست یا نادرست
همین بس که ما ساده صحبت کنیم
خدایا دلی آفتابی بده
که از باغ گلها حمایت کنیم
رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
«بیا عاشقی را رعایت کنیم»
🖊🎙قیصر امینپور
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
منعم مکن از دیدن قد و رخ و چشمش
من انس به سرو و گل و بادام گرفتم
" شاطر عباس صبوحی" - دورهی قاجار
شاعر چنان به دیدار قد رعنا، چهرهی زیبا و چشم جذّاب معشوق الفت و خو گرفته است که فراق این همه زیبایی برایش امکانپذیر نیست.
او از ملامتگران میخواهد که او را برای دیدن این همه زیبایی منع نکنند؛ چرا که شاعر چنان به مشاهدهی آنها انس پیدا کرده است که بدون یار زنده نیست و مُرده متحرک است.
زنده بودن و طراوت و شادابی او تنها با دیدن معشوق مقدور است.
سعدی میگوید:
از دَر درآمدی و من از خود بِه در شدم
گویی کَز این جهان بِه جهان دِگر شدم
گفتم ببینمش مَگَرم دردِ اشتیاق
ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم
عباس رسولی املشی
یکشنبه ۷ / ۸ / ۱۴۰۲ - لنگرود
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
آنچه نیکی میکنی، پیش کسی اظهارش مکن
گر خدا داند بس است، کالای بازارش مکن
سخن زیبا همیشه بوی باران می دهد
بسپار در دفتر دل، خط دیوارش مکن
وعده گر دادی، همیشه بر سر قولت بمان
چونکه نتوانی، بگو، دیگر امیدوارش مکن
ای که از روی لجاجت زود قضاوت میکنی
بیگناه را همچو منصور بر سر دارش مکن
روح پاک و جسم سالم بهر ما یک نعمتیست
پس بیا با کینه و حسرت بیمارش مکن
ناشناس
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
#مولانا همچون حکیمان بر این باور است که هر نغمه و آوازی که بشر می سازد و به نوا در میآورد انعکاسی از طنین نغمههای کُرات و کهکشان ها و در نهایت بانگ و پژواکی از ذات الاهی است:
پس حکیمان گفتهاند این لحنها
از دَوار چرخ بگرفتیم ما
بانگ گردشهای چرخ است اینکه خلق
میسرایندش به طنبور و به حَلق
ما همه ابنای آدم بودهایم
در بهشت این لحنها بشنودهایم
سماع و بطورکلی موسیقی از نگاه مولانا دلپرور و جانبخش است، مگر نه این است که در "یومالنشور" با بانگ شیپورِ [نوعی آلت موسیقاری] اسرافیل مردگان از خواب گران برمیخیزند و بسوی حق روانه می گردند:
سازد اسرافیل روزی ناله را
جان دهد پوسیده ی صدساله را
نکته ی اصلی اینجاست که همه ی این آواز ها و نواها(چه نواهایی که در طبیعت به گوش می رسد و چه آوازهایی که از حلقوم این و آن برمیخیزد)، همگی متعلق به خالق آوازهاست:
مطلق این آوازها از شَهْ بوَد
گرچه از حلقوم عبدالله بود
در جای دیگر از مثنوی میگوید:
پس غذای عاشقان آمد سماع
که در او باشد خیال اجتماع
"خیالِ اجتماع" یعنی انگیزه ی اتحاد با محبوب.
کسانی چون مولانا و حافظ بر آن بودهاند که با زبان، چه فارسی، چه ترکی، چه عربی، و... نمیتوان اسرار و رازها را به گوش جان اهلش رساند مگر از طریق زبان موسیقی. بنابراین ایشان زبان موسیقی را زبان رمز و راز میدانستند:
رباب" و "چنگ" به بانگ بلند می گویند
که گوش هوش به پیغام "اهل راز" کنید
(حافظ)
▪️ برگرفته از کانال گلهای معرفت | حسین مختاری
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
#غزل_سعدی
لاابالی چه کُنَد دفتر ِ دانایی را
طاقت ِ وعظ نباشد سَر ِ سودایی را
آب را قول ِ تو با آتش اگر جمع کُنَد
نتواند که کُنَد عشق و شکیبایی را
دیده را فایده آن است که دلبر بیند
و ر نبیند چه بوَد فایده بینایی را
عاشقان را چه غم از سرزنش ِ دشمن و دوست
یا غم ِ دوست خورد؟ یا غم ِ رسوایی را؟
همه دانند که من سبزهیِ خط دارم دوست
نه چو دیگر حَیَوان، سبزهیِ صحرایی را
من همان روز دل و صبر به یغما دادم
که مُقیَّد شدم آن دلبر ِ یغمایی را
سرو بُگذار! که قدّی و قیامی دارد
گو ببین آمدن و رفتن ِ رعنایی را
گر برانی نروَد و ر بروَد باز آید
ناگزیر است مگس دکهیِ حلوایی را
بر حدیث ِ من و حُسن ِ تو نیَفزاید کس
حد همین است سخندانی و زیبایی را
سعدیا! نوبتی امشب دهل ِ صبح نکوفت
یا مگر روز نباشد شب ِ تنهایی را
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎