#دوشنبه_های_حجاب
قسمت ششم:
وقتی که گل زیبا باشه تو گلخونش می زارند
اما تا چشم کار میکنه بیابون پر خاره
جواهرای زیبا تو دستمال حریرند
سنگ های بی ارزشند که زیر پا ها میرند
ای دختر ایرونی اینو باید بدونی
دشمنا در کمینند حجابتو بگیرند
بچه ها! کامل ترین حجاب برای ما ایرانی های مسلمان #چادر است.☺️
که گوهر شخصیت وجودمان را از گزند بلایا حفظ میکنند.😌
شما یک انگشتر و یا النگو و یا گردنبند و یا هر چیز قیمتی 💎را با دقت فراوان نگهداری میکنید تا گُم و یا دزدیده نشود. 🤗
آیا ارزش ها و خوبی های شما از یک شی ء قیمتی کم تر است؟!
آیا زیبایی و طراوت و شادابی شما به ان اشیا قیمتی نمی رسد⁉️
فهمیه نفس عمیقی کشید و گفت:
#ادامه_دارد...
@montazer_koocholo
#داستان
ویژه #روز_پدر
بهترین هدیه از بهترین پدر😍
تسبیح حضرت زهرا (س) و هدیه پدر
هنگامی که حضرت زهرا (س) از کارهای خانه در زحمت بودند، حضرت علی علیه السلام به ایشان فرمودند که نزد پدرشان بروند و خدمتکاری درخواست کنند تا در کارهای منزل یار و همکار ایشان باشند. ✨
وقتی پیامبر از خواسته دخترش فاطمه خبر دار شد فرمود:
ای فاطمه! میخواهی چیزی به تو عطا کنم که از خدمتکار و همه دنیا با ارزش تر باشد.😊
حضرت فاطمه (س) فرمود: مشتاقم بدانم چیست؟😌
پیامبر (ص) فرمودند:
بعد از هر نماز
۳۴ مرتبه الله اکبر
۳۳ مرتبه الحمد لله
و ۳۳ مرتبه سبحان الله
و بعد از آن "لا اله الا الله" بگو
این کار از هر چیزی که میخواهی و از دنیا و هرچه در ان است برایت با ارزش تر است.👌
امام صادق علیه السلام میفرماید:
ما همانطور که فرزندان را به نماز سفارش میکنیم، به تسبیحات حضرت نیز امر میکنیم
شما هم بر انجام ان مداومت کنید، زیرا بنده ایی که بر ان مداومت کند، به شقاوت گرفتار نشود.
@montazer_koocholo
#داستان
ویژه #میلاد_امام_علی_علیه_السلام
مرد بزرگ
قسمت اول:
پدر پسر را بوسید 😘و آهسته گفت: بخواب که امیدوارم بهترین ها را ببینی ،
پسر خوابید.😴
جمع ملائک جمع بود و شور و غوغایی به پا بود، قرار بود نتایج بهترین ها را اعلام کنند🤩
فرشته ایی تنومند که ظاهری بسیار مهربان😊 اما پر اُبهت داشت ، با صدایی خوش گفت:
از بهترین تولد ها شروع میکنیم....
فرشته ایی که انگار شاگرد او بود برخاست و درحالیکه دفتری📒 در دست داشت گفت:
بهترین مولود در بهترین خانه بدنیا آمده است . مولود کعبه🕋
همه فرشته ها این رای را پذیرفتند.👏
فرشته معلم که از این شروع خوب بسیار خوشحال شده بود ، با لبخندی به لب گفت:.
بهترین کودک؟؟
شاگرد که دفتر بهترین ها در دستش بود با ورق زدن تعدادی از صفحه های 📒دفتر گفت:
کودکی که در آغوش بهترین پیامبر خدا تربیت شده است🌟
همه فرشته ها با تایید کردن این رای فرشته، معلم را سر ذوق آوردند😁
به همین خاطر فرشته معلم دوباره صدایش را تازه کرد و با صدایی بلند تر گفت:
"بهترین نوجوان؟"
شاگردش بدون تامل با نگاهی کوتاه به دفتر📒 گفت:
نخستین مسلمان.
فرشته معلم به نشانه تایید سری تکان داد و گفت:
"بهترین جوان"؟
فرشته شاگرد دستی روی سطر های دفتر📔 کشید و همانند کسی که از روی نوشته میخواند با صدای بلند خواند:
جوانی که با خوابیدن در بستر پیامبر (ص) باعث نجات پیامبر شد 👌
رضایت را میشد در چهره تمام فرشتگان دید
فرشته معلم با صدایی پر اُبهت گفت:
"بهترین دلاور؟"
فرشته شاگرد با یک سرفه کوتاه صدای خود را تازه کرد و با اُبهتی خاص و صدایی بلند گفت:
کسی که ارزش یک ضربه او در جنگ بیشتر است از عبادت جن و اِنس تا روز قیامت😌
#ادامه_دارد...
@montazer_koocholo
shodeam9saleh_3.mp3
2.91M
#قصــــہ_های_حــنــاجون
📚عنوان: بیشتر شدن عمر
🎤گوینده: خانم نظری
دوستهای خداجون🌟
حناجون مهربون امشب هم با یکی دیگه از حکایت های شیرین قرآنی اومدن پیش ما💫🔸🌸
حناجون با این حکایت ها ما رو وارد دنیایی از اطلاعات و آگاهی میکنن و اتفاقاتی رو که در گذشته های دور افتاده، داستانش رو برامون تعریف میکنن🗣 که نه تنها شنیدنش👂 شیرین و جذابه بلکه کلی چیزهای خوب خوب هم ازش یاد می گیریم🧡💚
بریم با هم بشنویم این حکایت های رنگی رو❓💫
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️🍬🍭⭐️🍭🍬⭐️
🌸کلیپ ولادت حضرت علی (علیه السلام)🌸
#کلیپ🎬
#سه_شنبه_های_مهدوی
#ولادت_امام_علی(علیه السلام)
#تربیت_نسل_منتظر
#داستان
#میلاد_حضرت_علی_علیه_السلام
مرد بزرگ
قسمت دوم :
لحن حماسی فرشته شاگرد به قدری گیرا بود که همه فرشته ها سر ذوق آمده بودند ، و شور و غوغایی وصف نشدنی در بین ملائک موج میزد😍
فرشته معلم با اشاره دست جمعیت را به سکوت دعوت کرد 🤫و ادامه داد:
حالا بشنوید از بهترین شوهر❤️
فرشته شاگرد در هنگام صحبت های معلم خود دفترش 📒را بست و کنار گذاشت سپس دفتر دیگری که خیلی بزرگتر از دفتر اولی بود را برداشت و گفت:
او مردی است که اگر خلق نمیشد ، برای بهترین زن عالم همسری خلق نمیشد 😌
ملائک با شنیدن این جمله چنان بر سر ذوق آمدند که تکبیر های انها شادی وصف نشدنی در عرش بوجود اورد😍
فرشته معلم از اینکه اینقدر جلسه خوب پیش میرفت شادمانه ادامه داد:
حالا بشنوید از بهترین بخشنده 👌
فرشته شاگرد بخاطر سر و صدای زیاد تا جایی که میتوانست صدایش را بلند کرد و گفت:
کسی که در رکوع نماز هم دست از بخشیدن بر نمی دارد و انگشترش را به نیازمند میبخشد👏
فرشته معلم کلام شاگردش را قطع کرد و گفت:
از نماز گفتی ؛ بهترین نماز گزار؟
فرشته شاگرد هم بی معطلی گفت:
کسی که در طول روز هزار رکعت نماز میخواند و در هنگام نماز چنان متوجه پروردگار میشود که تیر از پایش میکشند ، اما او توجه نمیکند👌
فرشته معلم با لحنی غمگین😢 پرسید:
بهترین مرگ؟
فرشته شاگرد سرش را پایین انداخت و این بار با لحنی اهسته گفت: شهادت. ان هم شهادت در محراب عبادت🖤
در ان هنگام صدای پدر گوش پسر را نوازش میدهد، پدر ارام پسرش را صدا میزند و میگوید:
خوب خوابیدی؟ بهترین ها را دیدی؟ حالا بلند شو....
پسر از خوابی که دیده بود خیلی خوشحال😁 بود، اما هر روز که میگذشت او با مطالعه📚 بیشتر به بهترین ها میرسید، بیشتر میفهمید که خوابش راست بود و او را بیش از پیش خوشحال میکرد.
🔗 راستی بچه ها!
شما میدانید این فرد که فرشتگان و ملائک درباره اش صحبت میکردند کیست⁉️
افرین! ایشان حضرت علی علیه السلام هستند، و امروز روز تولد ایشون هسته.🎉🎊
این عید بزرگ را به همه شما منتظران کوچک تبریک میگیم.😘
@montazer_koocholo
مهربانتر از پدر.mp3
9.78M
#میلاد_امام_علی_ع
#روز_پدر
#حاج_قاسم
🌹#مهربانتر_از_پدر🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤 با اجرای : اسماعیل کریم نیا
#عمو_قصه_گو
🗣قرائت:سوره #شرح
🎶تدوین : عمو قصه گو
📚منبع :تبیان
@montazer_koocholo
#شهادت_حضرت_زینب_س
حضرت زینب سلام اللّه علیها دختر امام علی علیه السّلام و حضرت فاطمه سلام اللّه علیها است.✨
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم موقعی که ایشان به دنیا آمدند، با دیدن حضرت زینب سلام اللّه علیها، چشمانشان پر از اشک شد،😢
حضرت زهرا سلام الله علیها پرسید پدرجان! چشمان شما را گریان نبینم؟! حضرت محمّد صلی الله و علیه و آله و سلم فرمودند: دخترم، او (زینب) به بلاهایی گرفتار میآید و با مصیبتها و دشواریهای جگرسوزی مواجه میشود.😔
معروفترین نام او زینب است که به معنای «درخت نیکو منظر»، «زین اب» یعنی «زینت پدر» ؛ درخت تنهای تنومند، درخت تنهای در بیابان آمده است. 😇
هنوز مردم غم از دست دادن امام حسین علیه السلام را فراموش نکرده بودند که زینب کبری علیهاالسلام خواهر بزرگوار او و دختر نمونه حضرت علی علیه السلام بار سفر بست و از دنیا رفت و غم مسلمانان را تازه تر کرد. 😭
آن روز 15 رجب بود. آسمان از این حادثه غم انگیز رنگ ماتم گرفته بود. الان سال ها از آن حادثه گذشته است. امروز هم 15 رجب است و سالگرد رحلت حضرت زینب علیهاالسلام .
به همین دلیل دل های همه عاشقان او، غمگین است و دوست دارند به زیارت حضرت زینب علیهاالسلام بروند.🖤
ما امروز یاد آن حضرت را گرامی می داریم و رحلتش را به شما و خانواده عزیزتان تسلیت می گوییم.🏴
@montazer_koocholo
#پنجشنبه_های_شهدایی
#جای_او_خالی_بود
قسمت ششم
سه بار دیگر هم منصور را همراهِ بچّههای مدرسه به پیشبازِ شاه و ملکه👑 برده بودند. هر بار که شاه و ملکه از سفرِ اُروپا و امریکا و جاهای دیگر برمیگشتند،🛩 او و بچّههای دیگر را به زور به صف میکردند و به زور میبردند که ساعتها کنارِ خیابان بایستند، جیغ بِکِشند، دست تکان بدهند، گل💐 بپرانند و «جاوید شاه» بِکِشند...😏
و همیشه، وقتی منصور، خَسته و دَرمانده به خانه برگشته بود و افتاده بود یک گوشه، پدرش، زیر لب، همان حرفهای همیشگی را گفته بود: باشد!
این جور که نمیماند. یک روز، همچو فریاد بکشیم که دنیا بلرزد...‼️
***
حالا دیگر منصور میتوانست فریاد بکشد؛ فریادی که دنیا را بلرزاند. میتوانست نعره بکشد، گلوی خودش را پاره کند، و بگوید که شاه👑 را دوست ندارد، بچّههای شاه را دوست ندارد، مهمانهای شاه را دوست ندارد. زور گفتن و زور شنیدن را دوست ندارد. و این را دوست ندارد که وقتی از پدرش حرف میزند، یک آدم بدبخت و بیکاره بگوید: میزنیم پسِ گردنِ پدرت..😒
منصور به خشم آمده بود.😠 تمامِ وجودش به یک تکّه آتش🔥 تبدیل شده بود. دلش میخواست هر طور شده جلوی دیگران قرار بگیرد، روبروی شاه، و فریاد بکشد: شاه! تو را میکُشیم! شاه! تو را میکُشیم!...✊
عاقبت، آنقدر زور زد و آنقدر زحمت کشید و عرق ریخت تا خودش را جلوی دیگران دید ـ در صف اوّل، کنار مردانِ بزرگی که صدایشان، زمین و آسمان را میلرزاند.😌
منصور، دیگر جایی را که با آن زحمت به دست آورده بود از دست نداد. همانجا، در صفِ اول، فریادکشان جلو میرفت.😉
هنوز به میدان فوزیه نرسیده بودند که ناگهان، کامیونهای سربازان 👮♂وارد خیابان شهناز شدند و به طرفِ مردم آمدند.
یک لحظه، انگار که صداها برید. انگار که سکوت شد، سکوتِ کامل، انگار که کامیونها هم صدا نداشتند.‼️
فقط یک لحظه.
و بعد، بار دیگر، صدا بلند شد. منصور به نظرش رسید که صدای تازه، از گلوی خود او در آمده بود
به نظرش رسید که اولین فریاد را او کشیده است؛ اما این لحظه آنقدر کوتاه بود که به حساب هم نیامد
بعد، منصور سربازها را دید که از بالای کامیونهایشان مسلسلها را به طرف مردم
گرفتهاند. او، پیش از این هم، این صحنه را دیده بود؛ اما هرگز خودش را روبروی مسلسلها ندیده بود. یک کامیون، بیش از پنجاه قدم با او فاصله نداشت؛ فقط پنجاه قدم! 😟
او میتوانست لولهی مسلسل و نوار فشنگها را به خوبی ببیند. او میتوانست صورت سربازی👮♂ را که پشت مسلسل نشسته بود هم ببیند.
#ادامه_دارد...
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 منتظر کوچولو های عزیزم سلام🖐
روزتون بخیر😍
روز #جمعه روز زیارتی #امام_زمان_عج عزیزمون هسته💚
پس بیایین سلام ویژه اقا رو بخونیم☺️
@montazer_koocholo