فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥پویانفر دوباره غوغا کردند⭕️
🖍به مناسبت شهادت امام رضا (ع)👇
.......ماهمه امام رضایی هستیم.....
🎥ببینید|نماهنگ «نذر آب» منتشر شد
🎤 باصدای: محمد حسین پویانفر وگروه سرود ابن الرضا (ع)
📝شاعر: مهدی زنگنه
🎶 موسیقی: امیرسهیل سرافرازی
🎥تصویربردار:دانیال رسولی
🔺تهیه شده در آستان قدس رضوی
🔸گروه سرود ابن الرضا استان قزوین
🔰#پویش_نذر_آب
@montazer_koocholo
جواب کار خوب.mp3
14.9M
#حجاب
#امام_رضا
#کربلا
🌹جواب کار خوب🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره همزه
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:قصه های کهن ایرانی
@montazer_koocholo
May 11
#والدین_بخوانند 📚
#مبحث_جدید
💠زماني كه فرزندتان مورد تمسخر قرار ميگيرد، چگونه به او كمك ميكنيد❓
🔷یاسین ده ساله در حال داد و فرياد است، زيرا پيمان، همكلاسي اش، با نام های زشت او را صدا ميزند. پدر یاسین به او ميگويد، بايد به پيمان بي توجهي كند، از او دوري كند يا به معلم اطلاع دهد. یاسین نيز اين روش ها را بكار گرفته اما كارساز نبوده است. او همچنين نگران است كه اگر اين مسئله را به معلم بگويد، بچه هاي ديگر نيز در مورد اين موضوع آگاه شده و سعي كنند از او انتقام بگيرند. پدر نمي داند چه راهي را پيشنهاد كند اما معتقد است كه بايد يك راه حل مناسبي وجود داشته باشد. بهترين كار اين است كه به یاسین كمك كند تا در مورد راه حل هاي موردنظر فكر كند.
⭐️براي ارتقا و تقويت مهارتهاي حل مسئله، پدر ميتواند از یاسین چند سوال بپرسد:
🔻چرا فكر ميكني كه پيمان تورو اذيت ميكنه❓
🔻فكر ميكني او چه احساسي داره❓
🔻وقتي كسي اذیتت ميكنه چه کار می کنی❓ چه احساسي پيدا ميكني❓
✅مطرح كردن چنين سوالاتي موجب تمركز كودكان به احساسات خود و ديگران مي شود. اين كار به آنها كمك ميكند تا روابط ميان فردي آنان به شكل دو طرفه باشد و انتظار داشته باشند كه به همان شيوه كه با ديگران رفتار ميكنند، با آنها رفتار خواهد شد. همچنين آنها متوجه ميشوند كه فعاليتهاي افراد مختلف، دلايل مختلف در بر خواهد داشت.
#ادامه_دارد
#روز_های_زوج
@montazer_koocholo
زبان حیوانات.mp3
11.61M
#حجاب
#امام_رضا
#کربلا
🌹زبان حیوانات🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره کوثر
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:قصه های کهن ایرانی
@montazer_koocholo
May 11
#پنجشنبه_های_شهدایی🌷
#بچه_های_کارون
قسمت دهم
گوشت گاوِ 🐂یک قرنِ پیش و کیسهی نان خشکها را برداشتم و رفتم تو. همهاش نگران بودم عبدل بگوید گرسنه نیستم و مخفیگاه را لو بدهد😟 ولی تا انتها با غذایش بازی بازی کرد و هیچی نگفت. 😊فقط یک بار که داشتم میپاییدمش، زیرچشمی نگاهم کرد و لبخند کمرنگی نشست رو لبهاش.☺️
همان جا بود که یک لحظه از ذهنم گذشت، خداییاش بچهی آقایی است این عبدل!
رفتم تو نخش ولی چیزی ازش سر در نیاوردم. هیکل و سن و سالش نمیخورد که فرماندهای چیزی باشد.🙂 سروان فروزان را دیده بودم؛ یا فرماندهان دیگری که از طرف او گاهی وقتها برای سرکشی میآمدند جبههی ما. هر کدام دو متر قد داشتند؛ با هیکلِ عضلانی و ورزشکاری
همهشان نشانِ «چتربازی»، «جنگ در کوهستان» و علامتهای جورواجور دیگر داشتند که رو سینهشان نصب کرده بودند.
اما این عبدل، با رنگ و روی سیاهسوخته، صورتی که هنوز مو در نیاورده بود، قدی که تا شانهی من میرسید و اندام ترکهای و لاغر... همینها بود که بیشتر گیجم میکرد.🙁
آمدم بیرون، توی باران🌧 نشستم که برای اولین بار از صبح، خمپاره خورد توی آب؛ لب سنگرهای کنارهی کارون. پشتبندش، دو تا خمپارهی دیگر شلیک کردند و یکی از تیربارها بنا کرد به چهچهه زدن.😨
شدم و از توی کانال، دویدم رفتم پایینتر؛ همان سمتی که آب جریان داشت. از کنارهی خاکریز، سرک کشیدم و تندی دویدم لب یکی از آبراهها، قوز کردم و نشستم.🙄
هر بار خمپارهای میخورد توی آب، ماهیهای🐟 بیچاره ـ موجی و بیهوش ـ روی کارون غوطهور میشدند.😥 اگر خمپاره نزدیک ساحلِ ما میخورد، ماهیها همراه با جریانِ آب، کشیده میشدند سمت پایین اینطور وقتها، گاهی لب یکی از آبراهها که توی دید دشمن نبود، کمین میکردیم و ماهی میگرفتیم😉.
سه تا ماهی🐟 ـ هر کدام به اندازهی یک کف دست ـ که دمر رو آب افتاده بودند، آمدند سمت آبراه. یکیشان توی گرداب ابتدای آبراه، گیر افتاد و بنا کرد دورِ خودش پیچ خوردن. کم مانده بود برگردد توی جریان آب رودخانه که یک نی بلند گیر
آوردم و کشیدمش سمت خودم. هر سه تا ماهی🐟 را از آب کشیدم بیرون و داشتم تماشاشان میکردم که تیربارِ نامرد از سمت اب شروع کرد به پارس کردن😟 صدای تیرها میآمد که
شلاقوار از بالای سرم رد میشدند. درجا خوابیدم و از ترس، زمین را گاز گرفتم.😞
یک لحظه که تیربار ساکت شد، بلند شدم دویدم سمت کانال و از همان راه توی کانال، راه افتادم بروم سمت عقب که عبدل جلوی راهم سبز شد.😉
اصلاً نمیدانستم باید چه جور باهاش برخورد کنم. قبلاً او هم یکی مثل خودم بود ولی رفتارِ فرمانده، درماندهام کرده بود. پرسید: «کجا میروی⁉️
ماهیها🐟 را نشانش دادم و گفتم: «می برم برای مرغ ماهیخوار.»
با آن چشمان سیاهش که انگار سرمه کشیده بود، زل زد بهام و گفت: «من هم بیایم⁉️
این جور حرف زدنش، تعجب کردم. گفتم: «برویم!»
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 منتظر کوچولو های عزیزم سلام🖐
روزتون بخیر😍
روز #جمعه روز زیارتی #امام_زمان_عج عزیزمون هسته💚
پس بیایین سلام ویژه اقا رو بخونیم☺️
@montazer_koocholo
27.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
#جمعه
🌸قسمت اول: کاردستی غولی نیکان🦑
👌نیکو و نیکان خواهر و برادر هستند...آنها یک خواهر کوچک هم دارند که اسمش نیکی است.
نیکو و نیکان در مسابقه ای که مامان گذاشته شرکت کرده اند...قرار است هر کس برنده شد یک جایزه بزرگ بگیرد اما نیکان...
🌱برگرفته از کتاب یکصد و پنجاه درس زندگی حضرت آیت الله مکارم شیرازی مدظله العالی
@montazer_koocholo
#والدین_بخوانند
#ادامه_مبحث :
🌱راه حلهاي ديگري نيز در مورد اين مشكلات وجود دارد و هنگامي كه كودكان در مورد راه حلهاي خودشان فكر ميكنند، ميتوانند مهارت حل مسئله را بياموزند. مثلا طَهورای ۱۰ ساله را هميشه با نام، نِی قِليون، صدا ميكنند❗️زيرا او بسيار بلند و لاغر است. زماني كه مادرش از او پرسيد چه كاري مي توني انجام بدي كه ديگران به تو آسيب نرسانند، طَهورا به فكر فرو رفت🤔 او در مقابل ديگران احساس ضعف😞 ميكرد بنابراين تصميم گرفت نامه ای را در مورد اين مسئله به مُبصر كلاس بنويسد. دراين نامه او توضيح داد كه چه احساسي دارد. يك روز طَهورا بعد از آمدن از مدرسه باخوشحالي به مادرش گفت🤗ديگه بچه ها منو مسخره نمي كنند، چون مبصر کلاس همکلاسي هاي طَهورا را از ناراحتي او آگاه کرده بود👌
⭐️زماني كه پدر یاسین به او كمك كرد تا در مورد راه حل هايش در مشکل مشابه با همين مسئله با پيمان فكر كند، باعث شد كه یاسین به ايده منحصر به فردي برسد. دفعه بعد كه پيمان او را بانامي ديگر صدا زد، یاسین خوراکی خوشمزه ای را از جیبش بیرون آورد و شروع به خوردن کرد. زمانيكه پيمان هم از آن خوراکی خواست، یاسین گفت: نه به تو نمي دهم چون ميترسم دوباره منو با همان اسم صدا بزني ❗️
یاسین ديگر ضعيف به نظر نميرسيد و اين آخرين باري بود كه پيمان او را با اين نام صدا ميزد👌
✅ اگر كودك شما مورد تمسخر قرار بگيرد، سعي كنيد به او كمك كنيد تا بر روي نقاط قوت خود متمركز شود. شايد او در زمينه ورزش، نمايش نامه نويسي و... استعداد بسزايی داشته باشد. با تمركز به روي توانايي هايش احساس خوبی پیدا خواهد کرد
#روز_های_زوج
@montazer_koocholo
همنام اسکندر.mp3
8.16M
#امام_زمان
#افغانستان_تسلیت
🌹همنام اسکندر🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره شرح
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:قصه های کهن ایرانی
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یکشنبه_با_نهج_البلاغه 📚
🎥 ⛔️#ظلم_کردن_ممنوع! ⛔️
🌷امام علی عزیز ما فرمودند:
خدا انتقام آدم های ضعیفی که مظلومند و اونها را بی گناه اذیت کردند از آدم ظالم و بدجنسی که اذیتشون کرده میگیره و به خاطر ذره ذره کارهای بدش اون را مجازات سختی میکنه.
📗برگرفته از حکمت ۱۵۸ نهج البلاغه
⚠️ بچه های عزیزم خدا حواسش به همه کارهای ما هست پس مواظب رفتارهامون باشیم
🤝@montazer_koocholo
#امام_مهدی_در_قران
قسمت چهارم
✨این هفته:آیات ۱۵-۱۶ سوره تکویر
📖فَلَآ أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوَارِ الْكُنَّسِ
{پس سوگند به ستارگانی🌟 كه باز میگردند، ستارگانی كه به سرعت میروند و پنهان میشوند}
🌱در روایتی از امام باقر (علیه السلام) این آیه اشاره به غیبت امام زمان و ظهورشان دارد🌞
👈بچه ها جون بعضی ستاره ها🌟 تو آسمون وجود دارن حتی اگر ما نتونیم با چشممون اونهارو ببینیم گاهی هم ظاهر میشن و ما میبینمشون...
پس ستاره ها هستن حتی اگر ما نتونیم ببینیمشون...
خدا همتو قرآن به وجود امام زمان اشاره کردن که مثل بعضی ستاره ها از چشم ها پنهونن.⛅️
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo