فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤
میخواهیم از الان تا پایان #ماه_محرم و #صفر هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و #زیارت_عاشورا بخوانیم
از شما التماس دعا داریم🤲
#اللهمعجللولیکالفرج
#محرم_مهدوی🏴
#زیارت_عاشورا_کودکانه▪️
#من_امام_حسین_را_دوست_دارم
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 منتظر کوچولو های عزیزم سلام🖐
روزتون بخیر😍
روز #جمعه روز زیارتی #امام_زمان_عج عزیزمون هسته💚
پس بیایین سلام ویژه اقا رو بخونیم☺️
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤
میخواهیم از الان تا پایان #ماه_محرم و #صفر هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و #زیارت_عاشورا بخوانیم
از شما التماس دعا داریم🤲
#اللهمعجللولیکالفرج
#محرم_مهدوی🏴
#زیارت_عاشورا_کودکانه▪️
#من_امام_حسین_را_دوست_دارم
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 #شعر
🌷سرودبسیارزیبا🌷
🏴ویژه شهادترسولخدا (ص) 🏴
یارسول الله مولا یا نبی الله....🕋🦋
🌸 @farhanghiperovan
#داستان
ویژه #رحلت_پیامبر_اکرم
بچه های عزیزم حضرت محمد (ص) انسان خوشرو و خوش اخلاقی بودند و همیشه لبخند به لب داشتند و هیچ وقت به کسی اخم نمی کردند 🌸و سر کسی فریاد نمی کشیدند 😊و هیچ وقت با خشونت با کسی رفتار نمی کردند.😇 ایشان اهل گذشت بودند و اشتباهات دیگران را می بخشیدند و همیشه بهترین رفتارها را داشتند.☺️
حضرت محمّد صلی الله علیه و آله برای عبادت🤲 کردن هر روز به غار حَرا می رفت تا این که یک روز فرشته خدا، پیام خدا را برای او آورد و گفت که از سوی خدا، به عنوان پیامبر انتخاب شده و باید مردم را به سوی خدا دعوت کند. 😊
از فردای آن روز، پیامبر کار خود را شروع کرد و از مردم خواست که خداپرست بشوند و پرستش مجسمه و سنگ و چوب را کنار بگذارند.😏
که قبل از اینکه پیامبر مردم را به خدا پرستی دعوات نماید آنها چیزهای دیگر مثل مجسمه های چوبی، سنگی، خورشید ☀️و ماه🌛 را خدا می دانستند و عبادت می کردند اما پیامبر به مردم می گفت که خدا، فقط خدای خوب و مهربان است که همه آدم ها و زمین و آسمان را آفریده و غیر از او خدایی نیست.😊
پیامبر سال های طولانی برای هدایت مردم زحمت کشید و در این راه، خیلی اذیت ها و آزارها را تحمل کرد😔 تا این که تعداد مسلمانها زیاد شدند.😊
کم کم نشانه بیماری بر بدن رسول خدا پیدا شد و پیامبر در بستر بیماری قرار گرفت😔. پیامبر بیمار بود و در رختخواب، آخرین روز سخت بیماری و زندگی در این دنیا را می گذراند.😢
در روزهای آخر به مردم گفت:
من از پیش شما می روم، اما مراقب دینتان باشید و از دین خود خوب محافظت کنید و نگذارید از بین برود. من برای شما دو چیز یکی قرآن 📖و دیگری خانواده ام را به امانت می دهم، از این دو امانت خوب مراقبت کنید و هر چه می خواهید، فقط از این دو چیز، یعنی از خانواده من و قرآن بخواهید تا گمراه نشوید. 😊
دوستای خوبم پیامبر خوب ما در روز بیست و هشتم صفر از دنیا رفت و ما هرسال، در روز بیست و هشتم صفر، عزادار رحلت پیامبر بزرگوارمان هستیم.😭
منتظر کوچولو های عزیزم😘
در آخر فرا رسیدن روز رحلت پیامبر بزرگ اسلام را به کوچولوهای عزیزم که دوستدار و پیرو حضرت محمد صلی الله علیه و آله هستید، تسلیت می گوییم.🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥پویانفر دوباره غوغا کردند⭕️
🖍به مناسبت شهادت امام رضا (ع)👇
.......ماهمه امام رضایی هستیم.....
🎥ببینید|نماهنگ «نذر آب» منتشر شد
🎤 باصدای: محمد حسین پویانفر وگروه سرود ابن الرضا (ع)
📝شاعر: مهدی زنگنه
🎶 موسیقی: امیرسهیل سرافرازی
🎥تصویربردار:دانیال رسولی
🔺تهیه شده در آستان قدس رضوی
🔸گروه سرود ابن الرضا استان قزوین
🔰#پویش_نذر_آب
@montazer_koocholo
جواب کار خوب.mp3
14.9M
#حجاب
#امام_رضا
#کربلا
🌹جواب کار خوب🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره همزه
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:قصه های کهن ایرانی
@montazer_koocholo
May 11
#والدین_بخوانند 📚
#مبحث_جدید
💠زماني كه فرزندتان مورد تمسخر قرار ميگيرد، چگونه به او كمك ميكنيد❓
🔷یاسین ده ساله در حال داد و فرياد است، زيرا پيمان، همكلاسي اش، با نام های زشت او را صدا ميزند. پدر یاسین به او ميگويد، بايد به پيمان بي توجهي كند، از او دوري كند يا به معلم اطلاع دهد. یاسین نيز اين روش ها را بكار گرفته اما كارساز نبوده است. او همچنين نگران است كه اگر اين مسئله را به معلم بگويد، بچه هاي ديگر نيز در مورد اين موضوع آگاه شده و سعي كنند از او انتقام بگيرند. پدر نمي داند چه راهي را پيشنهاد كند اما معتقد است كه بايد يك راه حل مناسبي وجود داشته باشد. بهترين كار اين است كه به یاسین كمك كند تا در مورد راه حل هاي موردنظر فكر كند.
⭐️براي ارتقا و تقويت مهارتهاي حل مسئله، پدر ميتواند از یاسین چند سوال بپرسد:
🔻چرا فكر ميكني كه پيمان تورو اذيت ميكنه❓
🔻فكر ميكني او چه احساسي داره❓
🔻وقتي كسي اذیتت ميكنه چه کار می کنی❓ چه احساسي پيدا ميكني❓
✅مطرح كردن چنين سوالاتي موجب تمركز كودكان به احساسات خود و ديگران مي شود. اين كار به آنها كمك ميكند تا روابط ميان فردي آنان به شكل دو طرفه باشد و انتظار داشته باشند كه به همان شيوه كه با ديگران رفتار ميكنند، با آنها رفتار خواهد شد. همچنين آنها متوجه ميشوند كه فعاليتهاي افراد مختلف، دلايل مختلف در بر خواهد داشت.
#ادامه_دارد
#روز_های_زوج
@montazer_koocholo
زبان حیوانات.mp3
11.61M
#حجاب
#امام_رضا
#کربلا
🌹زبان حیوانات🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره کوثر
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:قصه های کهن ایرانی
@montazer_koocholo
May 11
#پنجشنبه_های_شهدایی🌷
#بچه_های_کارون
قسمت دهم
گوشت گاوِ 🐂یک قرنِ پیش و کیسهی نان خشکها را برداشتم و رفتم تو. همهاش نگران بودم عبدل بگوید گرسنه نیستم و مخفیگاه را لو بدهد😟 ولی تا انتها با غذایش بازی بازی کرد و هیچی نگفت. 😊فقط یک بار که داشتم میپاییدمش، زیرچشمی نگاهم کرد و لبخند کمرنگی نشست رو لبهاش.☺️
همان جا بود که یک لحظه از ذهنم گذشت، خداییاش بچهی آقایی است این عبدل!
رفتم تو نخش ولی چیزی ازش سر در نیاوردم. هیکل و سن و سالش نمیخورد که فرماندهای چیزی باشد.🙂 سروان فروزان را دیده بودم؛ یا فرماندهان دیگری که از طرف او گاهی وقتها برای سرکشی میآمدند جبههی ما. هر کدام دو متر قد داشتند؛ با هیکلِ عضلانی و ورزشکاری
همهشان نشانِ «چتربازی»، «جنگ در کوهستان» و علامتهای جورواجور دیگر داشتند که رو سینهشان نصب کرده بودند.
اما این عبدل، با رنگ و روی سیاهسوخته، صورتی که هنوز مو در نیاورده بود، قدی که تا شانهی من میرسید و اندام ترکهای و لاغر... همینها بود که بیشتر گیجم میکرد.🙁
آمدم بیرون، توی باران🌧 نشستم که برای اولین بار از صبح، خمپاره خورد توی آب؛ لب سنگرهای کنارهی کارون. پشتبندش، دو تا خمپارهی دیگر شلیک کردند و یکی از تیربارها بنا کرد به چهچهه زدن.😨
شدم و از توی کانال، دویدم رفتم پایینتر؛ همان سمتی که آب جریان داشت. از کنارهی خاکریز، سرک کشیدم و تندی دویدم لب یکی از آبراهها، قوز کردم و نشستم.🙄
هر بار خمپارهای میخورد توی آب، ماهیهای🐟 بیچاره ـ موجی و بیهوش ـ روی کارون غوطهور میشدند.😥 اگر خمپاره نزدیک ساحلِ ما میخورد، ماهیها همراه با جریانِ آب، کشیده میشدند سمت پایین اینطور وقتها، گاهی لب یکی از آبراهها که توی دید دشمن نبود، کمین میکردیم و ماهی میگرفتیم😉.
سه تا ماهی🐟 ـ هر کدام به اندازهی یک کف دست ـ که دمر رو آب افتاده بودند، آمدند سمت آبراه. یکیشان توی گرداب ابتدای آبراه، گیر افتاد و بنا کرد دورِ خودش پیچ خوردن. کم مانده بود برگردد توی جریان آب رودخانه که یک نی بلند گیر
آوردم و کشیدمش سمت خودم. هر سه تا ماهی🐟 را از آب کشیدم بیرون و داشتم تماشاشان میکردم که تیربارِ نامرد از سمت اب شروع کرد به پارس کردن😟 صدای تیرها میآمد که
شلاقوار از بالای سرم رد میشدند. درجا خوابیدم و از ترس، زمین را گاز گرفتم.😞
یک لحظه که تیربار ساکت شد، بلند شدم دویدم سمت کانال و از همان راه توی کانال، راه افتادم بروم سمت عقب که عبدل جلوی راهم سبز شد.😉
اصلاً نمیدانستم باید چه جور باهاش برخورد کنم. قبلاً او هم یکی مثل خودم بود ولی رفتارِ فرمانده، درماندهام کرده بود. پرسید: «کجا میروی⁉️
ماهیها🐟 را نشانش دادم و گفتم: «می برم برای مرغ ماهیخوار.»
با آن چشمان سیاهش که انگار سرمه کشیده بود، زل زد بهام و گفت: «من هم بیایم⁉️
این جور حرف زدنش، تعجب کردم. گفتم: «برویم!»
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo