#داستان
#نهج_البلاغه
#یکشنبه
داستان این هفته: #انگور_های_وفس
پدرم نه گوشه گیر است، نه افسرده نه بد اخلاق،فقط کمی ناراحت است، او یک سال است که بیکار شده است یعنی بخاطر دیسک کمرش دیگر نمیتواند کار کند 😞. پیش از این در یک شرکت رنگ سازی کار میکرد . او در ان شرکت انقدر سرپا می ایستاد و بار جا به جا میکرد که بالاخره دیسک کمر گرفت ،بعد هم کلی پولی💶 قرض گرفت و کمرش را عمل کرد و حالا از کار افتاده فقط پول💴 کمی از بیمه میگیرد و خرج مادر و ما سه تا بچه را میدهد .😞
من بچه اول هستم و در سال هشتم مدرسه درس میخوانم ، درسم خیلی خوب است😊 اما غصه بیکاری وبیماری پدر کمی به درس خواندنم لطمه زده است .😒
شکر خدا، پدر از ارث پدری خود باغ کوچکی در روستای " وفس" دارد . ما خودمان در شهر قم زندگی میکنیم . ان باغ هم دست عمویمان است و بیشتر پول محصولاتش خرج نگهداریش میشود ،
وفس یک روستای خوش اب و هوا در پشت کوهی است ، در دورترین نقطه شمالی استان مرکزی با مردمی مهربان و ارام که به زبان تانی حرف میزنند.☺️
_زینگ....زنگگ...🔔
صدای زنگ در خانه است ، به حیاط میروم و در را باز میکنم ، گنجشک ها 🐦انگار از گرمای زیاد مرداد ماه تب کرده اند ، چون صدای جیک جیکشان بلند است.
_سلام عمو جان! چه عجب این طرف ها؟!
"عمو قاسم" که خیس عرق😥 است داد میزند : بیا پسر! کمک کن! این جعبه ها📦 را ببر تو! بعد میپرسد: بابات کو؟
_بابا نیست رفته اداره بیمه!
به عمو کمک میکنم،پشت وانت او بیست ها جعبه انگور 🍇 است . انگور های🍇 باغ خودمان است ، انها را به کمک هم میبریم و روی ایوان میچینیم . مادر هرچه تعارف میکند که عمو به خانه بیاید ،عمو قبول نمیکند.
میگوید: دیرم شده زن داداش! باید برگردم وفس ، سلام به داداش برسان.🙂
دم ظهر پدر می اید و چهار تا از جعبه ها را وسط حیاط میگذارد ، بعد میرود چند تا پلاستیک بزرگ می اورد . مادر میپرسد: چی شده؟ مگر به عباس اقا میوه فروش نگفتی بیایید همه میوه ها را ببرد ؟ دستمان تنگ است، باید زودتر پول💵 این انگور ها🍇 را بگیری .‼️
بابا هفت_هشت تا از پلاستیک ها را پر از انگور میکند و لا به لای کارش میگوید به قول #حضرت_علی_علیه_السلام🌟:
هروقت دستتان تنگ شد ،و تهی دست شدید ، به وسیله صدقه دادن با خدا تجارت کنید.😇
مادر لبخند زنان به کمک پدر می اید . من و بابا پلاستک های پر از انگور را سوار بر موتور میکنیم و در خانه ادم های فقیری که بابا میشناخت بردیم.😊
#نهج_البلاغه حکمت ۲۵۸
#پایان
@montazer_koocholo