18.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #حنا_دختری_در_مزرعه
قسمت ۲۵
#داستان
#نماز_مرد_سیاه_پوش
قسمت دوم
مرد سیاه پوش چند تا کوچه بالاتر از دیوار یک مجتمع بالارفت، و خودش را به تراس یک اپارتمان رساند، هوا سرد❄️ بود، دست هایش را ها کرد و گفت:
بیچاره میلاد الان دارد خوا😴ب هفت پادشاه را میبیند، اما بهتر است برای #نمازش بیدار شود❗️
پرید توی اتاق میلاد و ناگهان لحاف را از روی سرش کشید:
میلاد بلند شو.... بلند شو... نماز صبحت قضا شد!
میلاد فوری چشم هایش را باز کرد ولی او را ندید،
صدایش را بلند تر کرد: مامان تو صدایم کردی⁉️
اما جوابی نشنید، به اسمان نگاه کرد ، هوا هنوز تاریک🌚 بود با خود گفت:
خدا جان فقط چند دقیقه دیگر بخوابم بعد حتما بلند میشوم!🙃
_میلاد....میلاد... برای نماز صبح بلند میشوی یا نه؟!
میلاد جواب نداد، مرد سیاه پوش چندین بار او را تکان داد، میلاد بیدار نشد،
مرد سیاه پوش لیوان بزرگی از اب 🚰را از روی میز برداشت واب ان را روی سر میلاد خالی کرد،
میلاد هول کرد:
وای کی بود؟ چی کسی اب را روی من خالی کرد؟ بعد روی صورتش دست کشید؛ اما خیس نبود با خودش فکر کرد:
شاید خواب دیدم، عصبانی شد😡 و گفت:
اَه....اصلا نمیخوام نماز صبح بخوانم، خوابم میاد!
مرد سیاه پوش بالای سر امیر محمد یکی دیگر از بچه های کلاس رفت ،اما قبل از اینکه او را صدا کند چیز عجیبی دید، اقای هاشمی همان لحظه به او و بچه های کلاس پیامک داده بود که برای نماز صبح بیدار شوند
مرد سیاه پوش اهسته جلو رفت، اما امیر محمد او را ندید، گوشی خود را کنار تختش گذاشت و رفت که وضو بگیرد😇،
مرد سیاه پوش گوشی امیر محمد را برداشت و پیامک اقای هاشمی را خواند:
دوست عزیزم ، سلام.... فرشته های خدا امده اند ، تا گلبرگ های نقره ایی نمازت را از روی جانماز جمع کنند و به اسمان ببرند، 😍#شیطان هم خیلی عصبانی😡 است به قول #امام_زمان⭐️ عزیزمان:
هیچ عبادتی مانند #نماز بینی شیطان را به خاک نمی مالد.👌
مرد سیاه پوش با عصبانیت 😡گوشی را پرت کرد و داد زد:
نه.... من میخواهم انها از نماز نفرت پیدا کنند، نماز خیلی بد است، نماز عطر دوستی و مهربانی را به خانه ها می اورد ، من از #دوستی و #مهربانی نفرت😖 دارم !
مرد سیاه پوش از تراس ان اپارتمان ، خودش را توی خیابان پرت کرد، بزرگتر ها و کوچکتر هایی که برای نماز صبح بیدار شده بودند ، فوری کنار پنجره اتاقشان امدند ، انها مرد سیاه پوش را دیدند که ناله کنان و جیغ زنان 😫از خیابانشان فرار کرد و به جایی دور رفت، هیچکس او را نشناخت و نفهمید او یکی از ماموران شیطان👹 است.
#پایان
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#قصه_های_نماز
این داستان: قدردانی
مادرت را دوست داری 💐 چون که میدانی برای بزرگ کردنت چقدر رنج کشیده است ، پس به او میگویی ' دوستت دارم'❤️
قدر دان زحمت پدرت هستی چون میدانی بخاطر توزحمت زیادی میکشد🌺 به او می گویی : ممنون پدر🧡
🌿"گواهی میدهم که هیچ خدایی جز خدای یکتا نیست، و هیچ شریکی ندارد، 🌺
این تشهد است
✨#شهادت_دادن_بر_یگانگی_خدا✨
این را در نمازت به خدا میگویی چون میدانی هیچ شریکی ندارد، 🌻
🌸"گواهی میدهم که #محمد فرستاده خداست
و درود میفرستم بر محمد و ال او 🌸
زیرا میدانی که بهترین بندگان خدا هستند، 🌹
🌾در رکعت #دوم و #اخر نماز #تشهد #واجب است و پس از ان #سلام میفرستی بر پیامبر و بندگان صالح خداوند💐
🍃#تشهد و #سلام در پایان نماز مثل قدر دانی در پایان یک روز از مهربانی و زحمات کسانی است که دوستشان داریم🍂
@montazer_koocholo
Audio_20816.mp3
5.97M
#قصه های خاله نبات
📚عنوان: امام به من لبخند نزد
🎬قسمت: دوم
🎤گوینده: خانم ملیحه نظری
🍄🍃🍄🍃🍄🍃
🌟🌺 سلام دوست های خوب خدا💖
عزیزان من امشب خاله نبات دومین قسمت از داستان
امام به من لبخند نزد😢
از کتاب ده قصه از امام صادق علیه السلام رو برامون میخونن🎤
موافقین با هم داستان خاله نبات رو بشنویم❓
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه امروز ما قرائت سوره #تکویر
تقدیم به امام زمان(عج)💚
با صدای زیبای قاری نوجوان یوسف کالو
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#شهادت_حضرت_معصومه_س
✨حضرت معصومه س در روز اول ماه #ذی_القعده در شهر #مدینه بدنیا امد✨
🌺پدرش #امام_کاظم و مادرش #نجمه بود🌸
🌼وقتی بدنیا امد پدرش با صدای ارام در گوش راست و چپ او اذان گفت : و اسمش را #فاطمه گذاشت🌼
🍁حضرت معصومه ۴ ساله بود که پدرش #امام -کاظم_علیه_السلام را به زندان بصره بردند.🍂
🍂امام کاظم سه سال هم در زندان #بغداد، در اتاقی تنگ و تاریک زندانی بودند🍁
در ان چهار سال سخت #حضرت_فاطمه_معصومه_س🌟 هر روز نگاهش به در بود، و هر شب با ارزوی دیدن پدر به خواب میرفت.😔
#امام_رضا_علیه السلام🌟 هر روز به انها سر میزد
روزی خبر دردناکی در شهر پیچید،
امام کاظم علیه السلام🌟 در زندان بغداد به دستور هارون الرشید به شهادت رسیده است.😭
فاطمه معصومه در ۱۰ سالگی پدرش را از دست داد😔
💫فاطمه معصومه ، خواهر امام رضا علیه السلام است، امام رضا علیه السلام لقب #معصومه را برای او گذاشت، و برای همین به ایشان فاطمه معصومه میگویند.💫
حضرت فاطمه معصومه🌟 دانش فروان و هوش زیادی داشت، خانم های مدینه سوالهایشان را از او می پرسیدند و از او درس می اموختند👌
در سال ۲۰۱ هجری مامون امام رضا را به زور از مدینه به خراسان برد😞
فاطمه معصومه که در ۱۰ سالگی پدرش را از دست داده بود،غم دوری از برادر نیز به غم هایش اضافه شد،😔 امام رضا 🌟بیش از ۲۰ سال از او مراقب کرده بود....
🏴🏴🏴🏴
@montazer_koocholo
#شهادت_حضرت_معصومه_س
قسمت دوم
🌱یک سال از سفر برادر گذشت فاطمه معصومه (س) که شبانه روز به یاد برادرش بود تصمیم گرفت به دیدار او برود، کاروان اماده حرکت بود، زنان مدینه با چشمهایی اشک بار😢 دور فاطمه حلقه زدند، همه نگران بودند نکند برای او اتفاق تلخی بیفتد.😪
کاروان مدینه شهر های ایران را پشت سر گذاشت ، در نزدیکی شهر #ساوه حضرت معصومه بیمار شد😔
بیماریش انقدر شدید بود که دیگر نتوانست به سفر ادامه دهد ، . از همسفرانش پرسید:
از اینجا تا #قم چقدر فاصله دارد🤔
گفتند: ده فرسنگ.
گفت: مرا به شهر قم ببرید، روزی پدرم گفت:
شهر قم مرکز دوستان و شیعیان ماست.💚
🌸فاطمه معصومه و همراهانش روز ۲۳ ربیع الاول به نزدیکی شهر قم رسیدند،🌾
همه مردم شادی کنان به سوی دروازه شهر دویدند.😇
🌸موسی بن خزرج که از دوستان اهل بیت بود،جلو دوید و افسار شتر را گرفت، و فاطمه معصومه س و همراهانش را به خود به خانه برد☘
فاطمه معصومه ۱۷ روز درخانه موسی بود، و روز به روز حالش بدتر میشد.😞
ناگهان در روز ۱۰ ربیع الثانی قلبش ارام و چشم هایش خاموش شد، چه روز سختی!😢
مردم قم مثل ابر بهار گریه میکردند.😭
فاطمه معصومه روی برادر را ندید و در جوانی به اسمان پرکشید😭
درست مثل حضرت حضرت فاطمه زهرا (س)🏴
#پایان
🏴🏴🏴
@montazer_koocholo