eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت سوم مثل نسیم باران💦 قطره قطره 💧از اسمان فرو میریزد، چشمه ها متولد میشوند،🌱 رود خانه ها به راه می افتند و دریا ها 🌊را لبریز از اب💦 میکنند! خدا را شکر کن🤲، بخاطر همه اب های جهان که میتوانی از انها استفاده کنی، بنوشی و وضو💧بگیری☺️ وضو که میگیری خودت را برای گفت و گو با خدا💫 اماده میکنی😌 برای مدت طولانی نمی ماند، مثل نسیمی است که میوزد و تو را خنک میکند، و پس از مدتی از بین میرود😇 🔻چیزهایی وجود دارند که وضو را باطل میکنند، اگر به دستشویی بروی وضویت باطل میشود، و باید دوباره بگیری، 📍باد معده و خواب 😴هم وضو را باطل میکند، اگر خوابت به قدری سنگین باشد که چشمانت چیزی را نبینند و گوش هایت صدایی را نشنود باید دوباره بگیری❗️ 🔖برای ایستادن در برابر خالق جهان💐 و راز و نیاز🤲 با پرودگار وضو است❣ 📚 کتاب نماز کله گنجشکی نوشته علی بانشی ✨ عزیزای دلم وقت هسته 🌟 برای ظهور امام زمان عج 💚 دعا کنیم🤲 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
قسمت چهارم 🍁بعضی وقتها ممکن است بخاطر زمین خوردن یا تصادف کردن دست و پایمان زخم شود، جوری که نشود جای زخم را شست و اب🚰 برای ان ضرر⛔️ داشته باشد مثلا با خانواده به گردش و تفریح رفته اید ،بیرون از منزل توی کوه و دشت انقدر سرگرم بازی شوید که یادتان برود بخوانید 🙃 🔻یکدفعه موقع غروب خورشید🌚 یادتان بیوفتد که باید بخوانید و اگر بخواهید بگیرد قضا میشود😕 یا اینکه توی موقعیتی قرار بگیرید که اب برای پیدا نکنید، میدونید در این جور مواقع که نمیشود گرفت باید چیکار کرد🤔 بهترین کار در این هنگام تیمم است.😍 ... 📚 نماز کله گنجشکی نوشته علی بانشی 🍃 🍂 به وقت 📿 التماس دعا🤲 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
این قسمت: نماز شکستنی داشتم به خانه🏠 خاله لیلا که در ایلام بود می رفتیم، من و حسین روی صندلی عقب خوابمان😴 برد‌ زینب جان ، حسین پسرم بیدار شین بچه ها، صدای مادرم بود که روی صندلی جلو نشسته بود. پدر گفت این جا جای خوبیه برای نماز و نهار😊 زیر انداز را کنار رودخانه کنار یک درخت کوچک🌳 بید پهن کردیم، قبل از بستن مادرم گفت: بچه ها یادتون نره نماز مسافر است، من با تعجب گفتم یعنی چه نماز شکسته است، مگر نماز هم شکستنیه؟!🙃 پدرم با خنده گفت شکسته یعنی نصف میشه حسین پرسید پس نماز صبح یک رکعت و مغرب هم .... اونا رو چه جوری بخونیم.؟🤔 مادر جواب داد اونا رو باید کامل بخونیم فقط نماز های چهار رکعتی رو باید دو رکعت بخونیم... ... بچه ها جوونم وقت ، دعا برای سلامتی امام زمان عج یادتون نره😍 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
غنچه های نور‌ ✨میشود باز 💫 چون رسیده است موقع ❣ چادری بلند بر سر من است ✨ چون که بهترین پوشش زن است🌟 پوششم درست مثل مادر است🌻 پوشش پدر جور دیگر است🌱 ✨ منتظر کو‌چولو های عزیز😘 وقتتون قبول باشه یادتون نره واسه ظهور امام زمان 💚 مهربونمون دعا کنید🌹 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
این قسمت: کجا نماز بخونیم؟! جایی که نماز خونده میشه باید باشه ⏪ یعنی نماز خوندن اونجا ایرادی نداشته باشه، مثلا در جایی که اجازه نداریم نمیتوان نماز خوند. ⛔️ شرط دیگر مکان نماز اینه که بدون حرکت و تکان خوردن باشد، مثلا در یک قایق کوچک که مدام تکان میخورد نمیتوان نماز خواند،⛔️ همچنین اگر که برای انتخاب میشود نجس باشد مثلا روی ان باشد، نمیتوان روی ان نماز خواند⛔️ ...
زندگی درخت 🌳خشک و غمگین خواب قشنگی 😴 دید ،خواب دید پیراهنی از شکوفه 🌸و برگ🍃 برتن کرده، گنجشک ها از سر و دستش بالا میروند و اواز میخوانند. درخت که خوشحال بود دائم به پیراهن زیبا و مخملی خود نگاه میکرد و میگفت: من درخت🌳 بادام بودم، خشک بودم برگ نداشتم، شکوفه نداشتم اما حالا.... درخت دستهایش را باز کرد خواست به سمت اسمان پرواز کند اما از خواب پرید. 🌝صبح بود به دور و برش نگاه کرد، خانه اش همان خانه همیشگی بود، همان مسجد🕌 دوست داشتنی‌. به دستها و بدن خودش نگاه کرد، همان درخت بود، درختی که نه برگ🍃 داشت و نه میوه🍎، اه کشید و غصه خورد، و به رو به رو نگاه کرد. خادم پیر داشت به همسرش میگفت: دلم برای این درخت بادام میسوزد، هرچه به ان اب میدهم، هرچه به پایش کود میریزم، هرچه برایش دعا میکنم، زنده نمیشود و برگ🍃 و میوه 🍎 نمیدهد پیرزن گفت: شاید مرده است و دیگر نفس نمیکشد چرا ان را از ریشه در نمیاوری تا برای زمستان زغال درست کنی❗️ درخت لرزید،درخت ترسید 😰امد فریاد بزند، اما یادش امد ادم ها زبان او را نمیفهمند. خادم پیر گفت: باید اره نجار را قرض بگیرم و درخت بیچاره را از تنهایی نجات دهم❗️ درخت گریه😢 کرد: اما من نمرده ام ، من زنده ام، من فقط خشک شده ام❗️ روز دیگری از راه رسید، درخت نمیخواست به حرفهای خادم پیر و همسرش فکر کند، درخت امیدوار بود.😊 ناگهان سروصدایی به گوشش خورد، چند مرد به حیاط پا گذاشتند، انها 🌷 فرستادند و به درخت🌳 رسیدند، مرد جوانی که جلوتر از انها امد،ایستاد و به درخت نگاه کرد، نگاهش مهربان بود💚 لبهایش خوش رنگ و خنده رو ❤️، درخت بوی خوشی را حس کرد، بوی شکوفه های بهاری🌸🌸 مرد جوان گفت برایم اب بیاورید. یک نفر کوزه ایی اب اورد، ان را گرفت و کنار درخت امد "بسم الله " گفت و دعا 🤲کرد، بعد استین هایش را بالا زد و گرفت، قطره های اب وضویش دانه دانه پای درخت ریخت،درخت خوشحال☺️ شد، درخت تازه شد، درخت خندید و گفت: دارم بال درمیاورم ، دارم جوان میشوم😍 مرد ها باز فرستادند، مرد جوان با مهربانی به درخت نگاه کرد. همه مردم به مسجد🕌 رفتند تا بخوانند بعد از نماز خادم پیر دوید طرف درخت🌳 و گفت: نگاه کنید! شاخه های درخت بادام پر از جوانه شده، پر از برگ های دانه دانه😍 مرد ها به طرف درخت امدند و گفتند به برکت امام جواد علیه السلام🌟 درخت بادام سبز و زنده شده🤩 درخت وقتی اسم امام جواد علیه السلام🌟 را شنید خندید و گفت: امام جواد به من عمر دوباره داد،و پیراهنم را پر از شکوفه کرد کاش او همیشه در کنارم میماند💚 ☺️ 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
. این داستان" قسمت اول: ✨یکی بود یکی نبود شهری بزرگ بود با ادم های جور واجور بچه های بازیگوش و خانه های رنگ و وارنگ . یک مرد سیاه پوش👹 هم در ان شهر زندگی میکرد، اما هیچکس نمیدانست خانه اش کجاست، ؟ اسم و فامیلش چیست؟ و قیافه اش چه شکلی است؟ چرا گاهی می اید و گاهی از او خبری نیست؟ اصلا چرا هیچوقت صورتش را نشان کسی نمیدهد؟ و همیشه خودش را مردم پنهان میکند؟ روزی اقای هاشمی معلم مهربان مدرسه امامت درباره صبح با بچه های مدرسه قرار مهمی گذاشت و گفت" چند روزی برای نماز به شما پیامک میدهم تا راحت تر از خواب بیدار شوید و نمازتان قضا نشود🤗 چند تا از بچه ها شماره شان را به اقای هاشمی دادند. مرد سیاپوش که صدای انها را شنیده بود ، خندان و خوشحال 😆گفت: من خودم زودتر از اقای هاشمی انها را بیدار میکنم ، اینطوری هم اقای هاشمی به زحمت نمی افتد هم بچه ها زوتر بیدار میشوند😏 روز اول شد و صدای اذان صبح مثل پرنده سفیدی در اسمان شهر به صدا در امد.💫 مرد سیاه پوش زودتر از اقای هاشمی دست به کار شد از دیوار یکی از خانه ها بالا رفت از پنجره اتاق خودش را تو کشید و بالای سر علیرضا که در خواب بود ایستاد علیرضا را تکان داد: علیرضا.... علیرضا... علیرضا من من کنان پهلو پهلو شد مرد سیاه پوش دوباره و با عجله او را صدا زد علیرضا با همان چشمان بسته گفت چکارم داری؟ مرد سیاه پوش گفت: پاشو که نماز قضا میشود ،بیچاره میشوی انوقت اقای هاشمی در کلاس راهت نمیدهد😨 علیرضا چشمانش را باز کرد ولی مرد سیاه پوش را ندید تعجب کرد و گفت : فکر میکنم خواب😴 دیدم بعد درباره حرف او فکر کرد ،اما خمیازه ایی کشید و حوصله اش نیامد برای نماز بلند شود، زود خوابید🙄 مرد سیاه پوش گفت: بلند شو پسرجان اگر بیدار نشوی از تخت پایین پرتت میکنم😏 علیرضا عصبانی شد و گفت اصلا من نمیخوام نماز بخونم!😣 مرد سیاه پوش با خنده و خوشحالی از انجا رفت.. @montazer_koocholo
قسمت دوم مرد سیاه پوش چند تا کوچه بالاتر از دیوار یک مجتمع بالارفت، و خودش را به تراس یک اپارتمان رساند، هوا سرد❄️ بود، دست هایش را ها کرد و گفت: بیچاره میلاد الان دارد خوا😴ب هفت پادشاه را میبیند، اما بهتر است برای بیدار شود❗️ پرید توی اتاق میلاد و ناگهان لحاف را از روی سرش کشید: میلاد بلند شو.... بلند شو... نماز صبحت قضا شد! میلاد فوری چشم هایش را باز کرد ولی او را ندید، صدایش را بلند تر کرد: مامان تو صدایم کردی⁉️ اما جوابی نشنید، به اسمان نگاه کرد ، هوا هنوز تاریک🌚 بود با خود گفت: خدا جان فقط چند دقیقه دیگر بخوابم بعد حتما بلند میشوم!🙃 _میلاد....میلاد... برای نماز صبح بلند میشوی یا نه؟! میلاد جواب نداد، مرد سیاه پوش چندین بار او را تکان داد، میلاد بیدار نشد، مرد سیاه پوش لیوان بزرگی از اب 🚰را از روی میز برداشت واب ان را روی سر میلاد خالی کرد، میلاد هول کرد: وای کی بود؟ چی کسی اب را روی من خالی کرد؟ بعد روی صورتش دست کشید؛ اما خیس نبود با خودش فکر کرد: شاید خواب دیدم، عصبانی شد😡 و گفت: اَه....اصلا نمیخوام نماز صبح بخوانم، خوابم میاد! مرد سیاه پوش بالای سر امیر محمد یکی دیگر از بچه های کلاس رفت ،اما قبل از اینکه او را صدا کند چیز عجیبی دید، اقای هاشمی همان لحظه به او و بچه های کلاس پیامک داده بود که برای نماز صبح بیدار شوند مرد سیاه پوش اهسته جلو رفت، اما امیر محمد او را ندید، گوشی خود را کنار تختش گذاشت و رفت که وضو بگیرد😇، مرد سیاه پوش گوشی امیر محمد را برداشت و پیامک اقای هاشمی را خواند: دوست عزیزم ، سلام.... فرشته های خدا امده اند ، تا گلبرگ های نقره ایی نمازت را از روی جانماز جمع کنند و به اسمان ببرند، 😍 هم خیلی عصبانی😡 است به قول ⭐️ عزیزمان: هیچ عبادتی مانند بینی شیطان را به خاک نمی مالد.👌 مرد سیاه پوش با عصبانیت 😡گوشی را پرت کرد و داد زد: نه.... من میخواهم انها از نماز نفرت پیدا کنند، نماز خیلی بد است، نماز عطر دوستی و مهربانی را به خانه ها می اورد ، من از و نفرت😖 دارم ! مرد سیاه پوش از تراس ان اپارتمان ، خودش را توی خیابان پرت کرد، بزرگتر ها و کوچکتر هایی که برای نماز صبح بیدار شده بودند ، فوری کنار پنجره اتاقشان امدند ، انها مرد سیاه پوش را دیدند که ناله کنان و جیغ زنان 😫از خیابانشان فرار کرد و به جایی دور رفت، هیچکس او را نشناخت و نفهمید او یکی از ماموران شیطان👹 است. 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo‌
این قسمت: هم صحبتی با خدا هرکس که میخواند ، در واقع در حال صحبت کردن با خداست، انجام دادن بعضی کارها موقع نماز ،نماز را باطل میکند، مثلا نباید با دیگران صحبت کرد، چون نماز میشود، مثلا در حال خواندن نباید به مادرش بگوید" گرسنه هستم" یا به پدرش بگوید" امشب بریم پارک"⛔️ یکی دیگر از کارهایی که را باطل میکند، خندیدن در نماز است.⛔️ لبخند زدن در حالت نماز اشکالی وارد نمیکند اما اگر کسی با صدای بلند بخندد😄 یا طوری بخندد که که نتواند خودش را کنترل کند، و از حالت نماز خارج شود، نمازش میشود⛔️ ... 📚 نماز کله گنجشکی، علی بانشی 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 خدواند مهربان در ایه ۴۵ سوره بقره می فرماید وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ یعنی : در مشکلات از و کمک بگیرید 🍎 از بقره یاد بگیر ایه چهل و پنج 🍑 اگر شدی گرفتار به مشکل و درد و رنج 🍐 باید کمک بگیری از دوتا بال پرواز اسمش یکیش باشه صبر اسم اون یکیش نماز @montazer_koocholo
☀️ 🔖 داستان این هفته: اولین اولین ها‼️ میدانید بچه ها! در این سال ها که روی پشت بام خانه لانه دارم خیلی درس ها از ایشان یاد گرفته ام خاطره های قشنگی ها از دوستان امام رضا شنیده ام ولی بعضی هایشان برایم خیلی جالب بوده 😊 یکی از این خاطره ها درباره اهمیت فراوانی است که امام به میدادند😇 یک روز روی شاخه درختی🌳 نشسته بودم که ابراهیم ابن موسی را دیدم که داشت خاطره ایی برای دوستانش تعریف میکرد و میگفت: همراه امام رضا علیه السلام🌟 به خارج از شهر رفته بودیم که وقت نماز شد حضرت توقف کردند و فرمود: اذان بگو 🗣 گفتم بهتر نیست کمی صبر کنیم تا بقیه همراه انمان هم برسند⁉️ حضرت با مهربانی نگاهی به من کرد و فرمود : خداوند گناهان تو را ببخشد تا جایی که ممکن است نماز را به تاخیر نینداز و همیشه اول وقت بخوان☺️ من هم اطاعت کردم اذان گفتم و با نماز جماعت خواندیم 😍 🌺امام که نازنینه حرفهاش به دل میشینه یکی از اونها اینه نماز ستون دینه🌺 @montazer_koocholo