#بازگشت #انتشارات‌شهید‌ابراهیم‌هادی #پارت71 و به شیخ محمد‌حسین اشاره کردند و فرمودند:نترس؛من با تو هستم! گریه‌ام برای ترس و اضطراب شیخ محمد‌حسین زاهد بود و لبخندم برای تشریف فرمایی آقا * پدرم در زمانی که کودک بود،والدینش را از دست داد.طبق سنت های قدیم،از همان دوران خردسالی در بازار مشغول به کار شد. یتیم هفت ساله سخت‌ترین کار ها را انجام می‌داد.یادم هست که پدر می‌گفت:یک روز کوزه ای به من دادند تا برای مغازه آب بیاورم. کوزه سنگین بود در راه بازگشت به زمین خوردم و کوزه شکست!کنار کوچه نشستم و گریه می‌کردم. جوان‌مردی ماجرا را فهمید و به نزد استاد کار من آمد و گفت:هر چقدر هزینه کوزه هست می‌دهم،اما به بچه یتیم کاری نداشته باشید. استاد کارم گفت:کاری باهاش ندارم،شما بفرمایید. بعد با دوستش مرا به پشت مغازه بردند و ساعت ها مرا با کمربند می‌زدند! گویی تفریحش کتک زدن بچه‌های بی‌سرپرست بود.پدر از یادآوری آن خاطره چشم هایش خیس از اشک شد و گفت:هیچ کدام آنها عاقبت بخیر نشدند.به چنان فلاکتی در دنیا و لحظه مرگ دچار شدند که گفتنی نیست.اما من آن‌هارا حلال کردم. این کودک یتیم،مدتی بعد یک راهنما و مربی در بازار تهران پیدا کرد.جوان مؤمنی به نام حاج صادق امانی. یکبار از پدرم سوال کردم:شما بیشتر از کسانی که می‌شناسم در عمل به دستورات دین عمل می‌کنید.با اینکه پدر و مادر نداشتید،چه کسی شما را با دین آشنا نمود؟ #ادامه‌دارد....

#بازگشت #انتشارات‌شهید‌ابراهیم‌هادی #پارت72 لبخندی زدند و گفتند: خداوند شهید حاج صادق امانی را رحمت کند.او در بازار می‌گشت و نوجوان هایی مثل مرا پیدا می‌کرد و در مسجد حضرت علی(علیه السلام) جلسات و هیئت و اردو هایی را برنامه ريزي می‌کرد و در راه هدایت ما ،هر چه در توان داشت به کار می‌گرفت. پدر بعد ها با آیت ‌الله حق‌شناس و شهید آیت‌الله سعیدی آشنا شد. کاسبی حلال راه انداخت و خداوند همسر و زندگی خوبی نصیبش کرد. در زندگی به برخی دستورات دینی، بسیار توجه می‌کرد.موذن بود و هر سه وعده با صوت اذان خود،مردم را به نماز جماعت دعوت می‌کرد.همیشه لبخند بر لب داشت. همواره امر به معروف می‌کرد اما با مهربانی،کسی از کلام او ناراحت نمی‌شد.دوران انقلاب همراه با مردم انقلابی بسیار تلاش نمود و در دفاع مقدس،سال ها همراه فرزندش در جبهه حضور داشت. از علمای ربانی سوال می‌کرد وظیفه‌ام چیست؟او در عمل به وظیفه،هیچگاه سستی نکرد.سال ها بود که در تمام نماز های جمعه و راهپیمایی ها حضور داشت.هر ماه،چند برابر در آمد خودش‌را با رو انداختن به دوستان و آشنایان جمع آوری میکرد و دها خانواده مستحق را رسیدگی می‌نمود. هیچگاه وقتش را پای تلویزیون تلف نکرد.شش فرزند داشت که الگوی عملی برای زندگی آنها بود.براساس آنچه خدا گفته بود،فرزندانش را تربیت نمود و بهترین نتیجه را گرفت. از تمام این ها که بگذریم،پدرم فوق‌العاده عاشق امام‌حسین(علیه‌السلام)بود. حب الحسین(علیه السلام)از مهم‌ترین ویژگی هایش بود.او جزو خادمان هیئت جوانان حسینی بود.در هیئت دیگری که صبح های پنج‌شنبه تشکیل می‌شد،سال ها مشغول خادمی و پخش صبحانه بود. نوروز۱۳۹۹ را با کسالت آغاز کرد.از مدتی قبل خواب‌هایی که دیده بود می‌گفت که زمان سفر من رسیده.این روز های آخر مرتب وصیت می‌کرد.به ما سفارش مادرمان را می‌کرد و می‌گفت:لطف بزرگ خدا در زندگی من،همسری بود که در تمام مشکلات زندگی کنارم بود.

دو پارت خدمت شما دوستان عزیز زیادمون کنید

خداکنه بیوفته باز نگام به"حرم" :)💔

دنیای من... 🙂🖤 آقای من:)

#این‌داستان : افتخارات یک نوجوان ایرانے!🖐🏻 از عمق جان کودک ما با افتخارات کشور آشنا بشود؛ این چیزی است که امروز وجود ندارد. شما بین بچه‌های مدارستان نظرخواهی کنید ببینید چند درصد رونالدو را می‌شناسند، ما چرا افتخارات ملی خودمان را نمی‌شناسیم؟😐🖐🏻 ـ حضرت‌آقا !!

اگـربنـابہ‌آمدن‌ِمنِ‌رو‌سیاه‌نیست، مثل‌رقیه‌‌اٺ‌بیـاو‌مـرا‌ببــر...(:💔 قلبم‌پاشیددیگہ.. همه‌رفتن‌من‌جاموندم ا‌گہ‌امثالم‌نشہ امیدۍ‌بہ‌زنده‌بودنم‌نیست" دیگہ‌خاطرات‌حرم‌داره‌یادم‌میره... من‌بی‌لیاقتم‌ مشکل‌ا‌زمنہ‌،نه‌شما همینڪه‌هستے‌ ازسرم‌زیادیِ(:

اگہ¹نفر100هزارتومن بهمون‌قرض‌بده تاآخرعمریادمون‌مےمونہ🔍 تاعمرداریمـ‌خودمونو💡 مدیونش‌مےدونیمـ📦 اما‌ #شهدا❤️ 'جونشون'رو‌‌برامـۅں دادن خیلےازحرفاشون‌رو‌زمین‌مونده.:)... 🔎⃟🗞¦⇢ #تلنگر الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج

#استوری #شهید_مهدی_باکری «دنیا مثل شیشه‌ای می‌ماند که یک دفعه می‌بینی از دستت افتاد و شکست.»

#تلنگرانھ گاهی با نفست دعوا کن.... ✨خیییلی زشته که یه نفر مذهبی باشه بعدش در طول شبانه روز حتی یه بار هم با هوای نفسش درگیر نشه! اصلا افتضاحه! بعدش میخواد لذت دینداری و حتی زندگی رو هم بچشه! مگه میشه؟😒 👈🏻تمرین کن که با نفست دعوا کنی ✔️ مثلا امروز تا خواستی یه حرف بیخود بزنی سریع یه نهیب به خودت بزن! بگو چه خبرته؟ الان این حرف رو دقیقا برای چی میزنی؟؟ 🔥میخوای پس فردا برات شر بشه؟؟ الان این حرف رو زدی که مثلا ریا کنی؟ این حرف رو زدی که دو نفر رو به جون هم بندازی؟😒 یا اگه تو خیابون یا مجازی نگاه حرام کردی سریع با نفست دعوا کن ! بگو مگه نمیدونی حق نداری لذت حرام ببری؟مگه نمیدونی لذت حرام جسم و روحتو داغون میکنه؟مگه نمیدونی چقدر عذاب داره؟مگه نمیدونی امام زمان ناراحت میشه؟ دیگه تکرار نشه🤨😒 🌸به جای اینکه یه نفر از بیرون تو رو کنترل کنه، تمرین کن خودت از درون خودت رو کنترل کنی این دعوا کردن با نفس خییلی تو ترک گناه موثره👍

معشوق که . . .