🏃برای اونایی که ماراتن کنکور، حسابی نَفَسشونو بریده...
✋«بدون تعارف با کنکور»
ویژه برنامه کوتاه استودیو بینهایت در این روزها
🎙 با ارائه: حجة الاسلام و المسلمین استاد تولائی
(دارای پذیرش از دانشگاه برکلی آمریکا، دارنده مدال طلای جهانی ریاضیات، دارای مدرک معادل کارشناسی ارشد از دانشگاه امیرکبیر در دوره راهنمایی و...)
⏰چهارشنبه هشتم تیرماه، ساعت ۱۷
لینک ورود: P.javanan.org/live
هدایت شده از اینفو حدیث/ʜᴀᴅɪs🌱💚
📣به وقت حمایت📣
عضویت بسی ضروری🏃🏻♂
همسایه جانا~عالم نقاشی👩🏻🎨
ممنون میشم بیاین کانال مون👇🏻♥️
@nagashiz
#بازگشت
#انتشاراتشهیدابراهیمهادی
#پارت149
سیردربرزخ
ماجرایی که در ادامه میخوانید در کتاب های معتبری که در زمینه برزخ نگارش شده نیز آمده.این داستان با جزئیاتش بسیار تاثیر گذار بوده و منطبق بر آیات و روایات اسلامی است.
جوانی به نام محمد شوشتری که پدر و مادرش در تهران زندگی میکنند،در یک حادثه اتومبیل از دنیا رفت.او جریان عجیب زندگی بعد از مرگش را برای یکی از دوستانش در مدت ده شب،هر شب به گونهای بیان میکند.تمام مطالبش با نظرات علما و با احادیث اسلامی کاملا تطبیق میکند.
دوستش که از مردان معروف علم و دانش این سرزمین است میگوید:روز اولی که او تصادف کرده و من نمیدانستم که او مرده،او را در خواب دیدم که با عجله به طرف من آمد و با خوشحالی گفت:من مردهام،میخواهم جریانات بعد مرگم را هر شب در چند دقیقه برایت بگویم!حاضری به ان ها گوش بدی؟!برایت خیلی آموزنده است.من با تعجب گفتم:بله،بسیار خوب شروع کن.
او گفت:این طوری که نمیشود،بیا باهم به قصر زیبایی که امروز تحویلم دادند برویم آنجا را ببینی و خوردنی ها و نوشیدنی ها را بخوریم،آن وقت برایت میگویم.
با این جمله،دونفری به را افتادیم به درب باغ بزرگی رسیدیم.در باغ از طلا و نقره و جواهرات ساخته شده بود!او با اشاره بدون آنکه دستش را دزار کند در را باز کرد و ما دو نفری وارد باغ شدیم و مستقیم به طرف قصری که وسط باغ بود رفتیم.حالا این باغ چه
#بازگشت
#انتشاراتشهیدابراهیمهادی
#پارت150
خصوصیاتی داشت بماند.
این قصر اتاق های زیادی داشت وای در وسط این اتاق ها تالار بزرگی بود که صد ها مبل مخملی نرم در اطرافش گذاشته بودند.من و او در گوشهای از این تالار،پهلوی یکدیگر نشستیم.او حس کرد که من مهبوت این باغ و این قصر شدهام و ممکن است به سخنانش گوش ندهم.لذا به من گفت:اگر میتوانی شش دنگ حواست را به من بدهی قضیه را شروع کنم.
گفتم:بسیار خب.لذا با دقت مطالب او را گوش دادم و به ذهن سپردم و وقتی بیدار شدم آنها را نوشتم و اینک تحویل شما میدهم.
او گفت:اولا به شما بگوییم که راحت ترین مرگ ها برای کسانی است که دلبستگی به دنیا ندارند و وجود خود را پاک کرده است.مرگ،ناگهانی است.من وقتی تصادف کردم متوجه نشدم که مردهام.نمیدانم همان لحظه که تصادف کردم یا بعد از تصادف(چون به قدری سریع بود که این موضوع را متوجه نشدم)یکباره دیدم جوان خوش قیافهای دست مرا گرفت و به طرفی برد.به او سلام کردم؛او با تبسم و خوشحالی جواب داد و گفت:نترس من به تو از هر کسی مهربانترم،زیرا تو دوست دوستان و دوست ارباب من هستي.
با تعجب گفتم:دوستان و ارباب شما چه کسانی هستند؟
گفت:من خدمتگزار خاندان پیامبر اسلامم و دوستان من همان ها هستند،من امدهام شما را به خدمت آنها ببرم،آنها به من گفتند شما میآیید و من از طرف آن ها به استقبال شما آمدم.
گفتم:اسم شما چیست؟
گفت:من ملک الموت هستم.
من به او گفتم:در دنیا شما را طور دیگری معرفی کردهاند؛میگفتند:شما با مردم خیلی با خشونت و تندی رفتار میکنید ولی من حالا از شما این همه مهربانی و محبت میبینم؟
#بازگشت
#انتشاراتشهیدابراهیمهادی
#پارت151
ایشان با چشم های بسیار زیبا و درشت و صورت نورانی خودش نگاه محبت آمیزی به من کرد و فرمود:راست میگویند؛گاهی مجبوریم با دشمنان شما و کسانی که خیلی دنیا پرستند قدری خشونت کنیم،وگرنه خداوند متعال در من و گروهی که من در ان ها هستم به هیچ وجه غضب بیجا که از صفات حیوانی است قرار نداده.بلکه ما هم مثل حضرت جبرئیل افتخار خدمتگزاری اهل بیت(علیهالسلام) را داریم و مطیع آن ها هستیم،آن ها هر صفت خوبی که داشته باشند،ما هم باید همان صفت را دارا باشیم.ان ها دارای مهربانی کامل هستند.
در همین صحبت ها بودیم که از خواب پریدم.مطالب فوق را که آقای شوشتری گفته بود همه را یادداشت کردم.چون نمیدانستم که او فوت شده یا نه،سریع از خانه بیرون امدم و همان نیمه شب یکراست به منزل او رفتم.
متاسفانه تازه خبر فوت او به خانوادهاش رسیده بود.انها خیلی ناراحت بودند.فردای آن روز آنچه را که برای من گفته بود،با احادیث اسلامی(بحارالانوار جلد ۶)و سخنان دانشمندان در کتاب های عالم پس از مرگ و کتاب انسان روح است نه جسد و کتاب عالم ماوراء قبر و چند کتاب دیگر مقایسه کردم و دیدم مطالب او کاملا با آن ها تطبیق میکند.
بعد متوجه شدم که رویایم صادقه بوده،زیرا من نمیدانستم او فوت شده و تصادف کرده.لذا تا شب بعد،ساعت شماری میکردم که باز به خواب بروم و او را ببینم تا از برزخ به من اطلاعاتی بدهد.او به من قول داد که تا ده شب این برنامه را ادامه دهد.ساعت ده شب خوابیدم،هنوز به خواب نرفته بودم ولی چشم هایم گرم شده بود.به اصطلاح در حالت خواب و بیداری بودم که دیدم نزد من آمد و گفت:حاضری بقیه جریان را بشنوی؟
گفتم:بیصبرانه منتظرم.گفت:هنوز تو آمادگی نداری که من زودتر بیایم؛تو نمیتوانی مرا در بیداری ببینی،لذا صبر کردم...
#ادامهدارد
#بازگشت
#انتشاراتشهیدابراهیمهادی
#پارت152
تا به خواب بروی و روحت از قید بدنت رها شود و با من سنخیت پیدا کنی تا بتوانم بیایم،بعد گفت:آن جوان خوش قیافه یعنی حضرت ملک الموت با همان محبت فوقالعاده مرا به خودت اهلبیت(علیهالسلام)برد.
در بین راه دو نفر خوش قیافه و مهربان که مثل خودش بودند و من همانجا فهمیدم آن ها حضرت نکیر و منکر بودند چند سوال کوتاه از من پرسیدند و بعد به من اجازه عبور دادند.
در اینجا من از حضرت ملک الموت پرسیدم:پس سوال قبر چه میشود؟
ایشان گفتند:از روحت سوال شد و سوال قبر تو همین است.
گفتم:قبر من کجاست؟گفت:همینجا و اشاره به زمین کرد.
من نگاه کردم و دیدم بدن من را زیر خاک ها کردند و من کنار بدن له شدهام(به خاطر تصادف)قرار گرفتم.
با دیدن بدنم خواستم کمی ناراحت شوم،حضرت ملک الموت فرمودند:بیا برویم،معطل این ها نشو،آنچه را که امروز خواهی دید سبب میشود همه چیز را فراموش کنی!
ما با یک چشم بر هم زدن به محضر مبارک پیامبر(صلاللهعلیهوالهوسلم)و حضرت فاطمه(علیهالسلام)و ائمه(علیهالسلام)رسیدیم.او با من خداحافظی کرد و رفت و من به محضر آن ها مشرف شدم.
در اینجا ناگهان من از آن حال بین خواب و بیداری پریدم.دیگر در آن شب هر چه کردم دیگر آقای شوشتری را ندیدم.
ولی بعد که به روایات مراجعه کردم،مطالبی را که او در شب دوم گفته بود یعنی مشرف شدن به محضر معصومین(علیهالسلام)عینا در روایات معصومین نقل شده که به عنوان نمونه،باب هفتم از ابواب موت،روایت اول تا دهم میتوان مراجعه کرد.
شب سوم در اتاق خلوت،قبل از خواب مقداری دعا خواندم و توجهی پیدا کردم و ذکر لاحول و لا قوة الا بالله و العظیم زیاد گفتم،نمیدانم به خواب رفته بودم یا هنوز بیدار بودم که ناگهان دیدم
#طنز_جبهه
🌱درزماناشغالخرمشهر..!!
عراقۍهاروۍدیۅار
نوشتھبودند:«جئنا لنبقے!!"😐
آمدیمتآبمانیم"🙄»
بعداز،آزادےخرمشهر🌱
شهیدبهروزمـرادۍزیرشنوشت
«آمدیم نبودید🤨🚶🏼♂😂»