eitaa logo
موزه مجازی حمام قلعه اسیق سو
252 دنبال‌کننده
467 عکس
348 ویدیو
14 فایل
هدف این کانال حفظ داشته های فرهنگی،هنری،دانش بومی، فولکلور، معرفی دیدنی های طبیعی،تاریخی و گردشگری کلات بخصوص حمام قلعه
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمونه یک، دئییرمان(آسیاب آبی)، در شهر زاوین ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری "سعدی" موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۸ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
،ائل بیلیمی،دانش عامه قدیمی (آسیاب) گندم آدم چه با ما کرده است؟ کآسیای چرخ،سرگردان ماست باشنیدن کلمه آسیاب،اولین چیزی که در ذهن هرکسی،تداعی می شود گندم ونان است.نانی که ازنیازهای اولیه هرانسانی برای زیستن و زندگی کردن می باشدکه البته درفرآیندتولید آن،اقدامات مختلفی صورت می گیردیکی ازاین اقدامات،آرد کردن گندم می باشدکه نیازمندتکنولوژی است برای این منظور،اجداد ما ازهزاران سال پیش،به فناوری آسیابهای آبی و بادی،با استفاده ازنیروی آب وباد،دست یافته بودند این اختراع بی بدیل تاچنددهه پیش،نیازمارا،برآورده می ساخت. قبلاً درموضوع"حرف فراموش شده درکلات"درباره آسیاب و آسیابانی،مطالبی را،به محضر شماگرامیان عرضه داشته و یادآورشده ایم که تاچهاردهه پیش،حداقل دوآسیاب فعال وقدری جلوتر،چهارآسیاب آبی درحمام قلعه شبانه روز،درحال گردش بودندشایدبه سبب وجودهمین فناوری بوده است که زمانی حمام قلعه،به "نانلی قلعه"شهرت یافته بود. امروزقصد داریم درباره تکنولوژی ساخت آسیاب،توضیحاتی را،ارائه نماییم امیدواریم که موردتوجه شما گرامیان،واقع گردد. اجزای اصلی تشکیل دهنده آسیابهای آبی عبارت بودنداز:یک چهاردیواری پوشیده به عنوان ساختمان آسیاب، تندوره(تنوره)، توپ(چرخاب)، دوءل (مخزن دانه)، آخور(مخزن آرد)، دوحلقه سنگ زیرین و رویین و دیگرقطعات کوچکتر،که به آنها نیز،اشاره خواهدشد. برای تاسیس آسیاب ابتدا،باید محل مناسب آن را که می بایست درکنار رودخانه بوده تا آب آن تامین وخروجیش نیز، مجدداً به جریان اصلی رودخانه برگردد شناسایی می کردند. سپس تاسیسات ساختمانی آن راکه عبارت بود از،تندوره،آخور و ساختمان اصلی آسیاب، بنا می کردندآنگاه زمان نصب تجهیزات،فرامی رسید تجهیزاتی که ازجنس،چوب و سنگ وچندقطعه ی فلزی بودند. طرح این قطعات توسط اوستاهای آسیاب ساز،به نجاران،سنگتراشان و آهنگران محلی ارائه می شد آنان نیز،بامهارت تمام آنهارا،می ساختند معمولاً بسیاری ازآسیاب سازان،خود سنگتراش و نجارهم بودندآنگاه اقدام به نصب تجهیزات می نمودندابتدا،سنگ زیرین را،نصب می کردندسپس توپ را،که قبلاً محور آهنی ای بر آن تعبیه شده بوددرجای خودقرارمی دادند قسمت بالایی محور توپ را،از سوراخ سنگ زیرین عبورداده وقسمت پایین محور که مخروطی شکل بودبرروی نقطه ای گودفلزی به نام"نیشان"می گذاشتندتابصورت عمود امالغزنده بایستد،نیشان درروی تخته ای که "پاشنه" نام داشت تعبیه شده بوداین تخته وچرخاب راازچوب درختان مقاومی مانند گردو،قارایاغاچ و سورون،می ساختند،پاشنه بصورت افقی درزیر توپ قرار می گرفت و چرخاب را،ثابت نگه می داشت علاوه برآن،با اهرمی چوبین،موجب بالا و پایین رفتن توپ،می شدکه فاصله ی لازم بین دوسنگ را،تنظیم می کرد.آنگاه تخته های کوچک تری به نام"پر"را،در دورتادور توپ که جای آنها را،قبلاً،کنده بودند می کوبیدند تا با برخورد آب به آنها،چرخاب به حرکت درآید. برای ثابت و لغزنده نگه داشتن اهرم فوقانی توپ که از سنگ زیرین عبور داده شده بود از بلبرینگ یا بوش،استفاده می شد.آنگاه قطعه ای به شکل تیشه ی دو دم که "توء اره ئی"نام داشت را،برسراهرم چرخاب،قرارمی دادندسپس سنگ رویین،که وسط آن را نیز،به شکل واندازه "توءاره ئی"حک کرده بودند بر روی آن سوار می کردندپس از آن،دوءل(مخزن دانه)را،بر روی پایه های چوبی نصب کرده بر زمین ودیوارساختمان،قرار می دادند که در زیرآن،ناودانی چوبین،به نام "ترنه شو"می آویختندتا،دانه هاازطریق آن،به سوراخ میان دوسنگ که "دوءلچه"گفته می شدهدایت شوندبرای هدایت،قطعه ای چوبی دیگری،به نام"تک تکه"لازم بودکه ازطرفی به "ترنه شو" وصل می شدوازطرف دیگر روی سنگ قرار می گرفت تابراثرچرخش سنگ وبرخورد آن به "تک تکه"لرزش ایجادشودودانه ها وارد "دوءلچه"شده درمیان دوسنگ سابیده و به آرد،تبدیل گردد وبه آخور بریزد درنهایت آرد را،به وسیله ی ظرفی به نام"چلو" به انبان یا کیسه منتقل می کردند. . تندوره نیز،بایدازآب پرمی شدتافشار لازم برای حرکت چرخاب را،داشته باشد.برای این منظور بایدآب کافی واردآن می شدکه ازطریق رودخانه،میسرمی گردیدبرای کنترل آب نیز،جایی به نام" پرچوخنه" پیش بینی شده بودکه اگرآب بیشتر از حدلازم وارد تندوره می گردیدوسرشار می شد ازحجم آن کم می کردند اگرچه ارتفاع تندوره قدری ازجوب بالاتر بود تقریباً آبی سر شار نمی شدامابرای جلو گیری از تخریب جوب توسط آب اضافی،مقدارآب را،از پرچوخنه،می کاستند. دربرخی ازسالها،براثرخشکسالی چرخ آسیابها ازحرکت بازمی ایستادندبرای این امرنیز،چاره اندیشی شده بودوآن بکارگیری حلقه ای فلزی،به نام"نئجه"بودکه درخروجی تندوره نصب می کردندوازاین طریق از مقدارآب خروجی می کاستند تاتندوره همچنان پر آب باقی بماند اگرچه از،قدرت نیروی آب کاسته می شداماچرخ آسیاب همچنان می گردید. ✍علی کوهستانی اسیق سو🌹 موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۸ https://eitaa.com/moozehmajaz
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ لری گندم فروش خواننده:سعیدخوانساری موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۸ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
،ائل بیلیمی،دانش عامه و تجارب چوپانی یکی از سرگذشت های جالب توجه بنده در دوران کودکی ام آن است که تقریباً جز روزهای جمعه که دبستان تعطیل بود و با بازیهای کوکانه آن زمان مانند لو(الک دولک) توشله بازی،آشوق(بجول بازی)،چوب پا،شوشنماق(سرسره بازی) و ... می گذشت هیچ گونه اوقات فراغت دیگری نداشتم زیرا درتعطیلات عید پدرم گوسفندان را،از گله جدا می کرد من باید آنها را، به صورت می چراندم و شب هنگام به روستا می آوردم تا پس از تعطیلات عید دوباره قاطی گله شوند. درتعطیلات تابستان نیز، باید بره های پرواری را، در زراعت ها می چراندم که البته باید در همان حال به درو نمودن زراعت هم کمک می کردم. در یکی از این سالها که تعطیلات عید سپری شده و گوسفندان قاطی گله شده بودند هوا نیز،روبه گرمی گذاشته بود تمام دامداران، بره هایشان را،به همراه گله به چوپان سپرده بودند بوءلکه به نصف نصاب یک گله دو چوپانه گفته می شد که فقط یک چوپان آن را، می چراند تا زمانی که دو بوءلکه ادغام گردند و (گله) را، تشکیل دهند آنگاه گله با دو چوپان اداره می شد لذا چون چوپان تنها بود بایستی هرشب یکی از (دامدارها)، با به همراه بردن مواد غدایی برای چوپان، به عنوان کمکی به پیش گله می رفتند. آن شب که پنجشنبه شب و فردایش، دبستان تعطیل بود مصادف شده بود با نوبت پدرم تا به عنوان کمکی به پیش گله برود چوپان که کسی جز برادرش شادروان محمدعلی کوهستانی(مدعلی) نبود به جهت مشغول بودن به امور کشاورزی از من خواست تا به جای او، با به همراه داشتن آذوقه، به پیش عمویم بروم. آن روزها عمویم گله را، به منطقه ی بئش قوز، بُرده و در محدوده ی سیدزوئی مستقر شده بود من هم که تجربه چوپانی در شب را، نداشتم روی حس کنجکاوی، پذیرفتم اما از پدرم پرسیدم من (خامینه) ندارم باید در چی بخوابم؟ گفت هوا خوب است لباس گرم بپوش پالتو بلند مرا هم بردار شب در لای پالتو بخواب.لذا بعداز ظهر پنجشنبه پس از آن که از دبستان آمدم، موادغذایی و پالتو را، برداشته سوار بر اسب،به پیش عمویم رفتم. حدود اذان شب بود که به مقصد رسیدم محلی که عمویم گله را،در آنجا استراحت می داد و گفته می شد پیاده شدم، اسباب و اثاثیه را، از روی اسب پایین آوردم، افسار اسب را، به بوته ای بسته برایش علوفه ریختم، طولی نکشید که عمویم گله را، به مغل آورد. پس از عرض سلام و خوش و بش،آتش روشن کرده و مشغول درست کردن چایی و گرم کردن غذا شدیم که باران شروع به باریدن کرد خود را، به پای کمر و زیر صخره ای کشیدیم  عمویم مجهز به خامینه بود اما من فقط یک پالتو،بیشتر در اختیار نداشتم. شام خوردیم اما هوا رو به سردی گذاشت باد سردی همراه با باران، وزیدن گرفت اول شب چندان مشکل نبود عمویم گله را، به (چراندن گله در شب) برد و من هم در لای پالتو در کنار اجاق ماندم اما وقتی که گله برگشت پاسی از شب گذشته بود اجاق خاموش و سرما شدیدتر شد، من به شدت سرما می خوردم. عمویم بسیار نگران حال من بود باید برایم چاره ای می اندیشید. اول قسمتی از خامینه خود را، به روی من کشید تا قدری گرم شوم که البته، گرم هم شدم اما با این کار خودش نیز، سرما می خورد باید فکر دیگری می کرد تا هردو از گزند سرما در امان باشیم. درحالی که به فکرچاره بود کلماتی را نیز، با خود می گفت که حاکی از، گله مندی وی، از پدرم بود این که چرا خودش نیامده و کودکی عاجز، آن هم بدون خامینه را، به نزدش فرستاده است. من که زیر خامینه گرم شده بودم کم کم خوابم می برد ناگهان عمویم صدا کرد عموجان پاشو این طور نمی شود اگر فکری نکنیم هر دویمان، سرما می خوریم بیا بریم توی بخوابیم. گورگنج به جمع گوسفندان گفته می شود که در گرما یا سرما درکنار هم جمع می شوند تا از شدّت اثراتش، بکاهند. تعدادی از گوسفندان در پای کمر در کنار هم، خوابیده بودند به آنجا رفتیم گفت:پالتو را، بپوش و خودت را، به گوسفندان بچسبان، خودش هم، با خامینه در کنار من خوابید و به من تکیه داد تا از سرما جلوگیری کند، ترفندش کارساز شد گرمای بدن گوسفندان مانند بخاری مرا،گرم کردند اما گرمایی که باعث می شد رطوبت بدنشان بخار شده به من سرایت کند و به همراه نیش کک ها خواب را، از چشمانم بربایند به گونه ای که تقریباً آن شب را، تا صبح، بیدار ماندم و به این طرف و آن طرف تاب می خوردم و بدن خود را، می خاراندم. عموی عزیزم روحت شاد و یادت گرامی باد!❤️💐 خاطره ای که بعد از پنجاه و اندی سال، هر وقت به یادش می افتم این ابیات از شعر حافظ را، در ذهنم تداعی می کند. خوش بودگرمحک تجربه آیدبه میان تاسیه روی شودهرکه درو غش باشد نازپرورد تنعّم،  نبرد  راه  به  دوست عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد ✍علی کوهستانی اسیق سو🌹 موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۹ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ ترکی"چوپان آتام" خواننده:مجتبی سعادت موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۹ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
نوبرانه کورگه(کوریا)ی حمام قلعه این در حالی است که خبر نوبرانه کوریای کلات در اواخر بهمن ماه از روستای قلیچ آباد رسیده بود بنازم طبیعت کلات زیبا را که به نوعی چهارفصل است.❤️ ارسالی خانم فریده کوهستانی موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۱۰ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هواشناسی بومی حمام قلعه😲 گزارشی ویژه از هوای روز اول فروردین ماه سال ۱۴۰۳ به مناسبت حلول سال نو🤣😂 گزارشگر آقای رضا پاسبان موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۱۰ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.                   الهی الهی!  تو،  طبیب  درد  و  درمان شب قدر است، بلا از ما بگردان! در  این  دنیای   وا نفسای  ظالم تورا گربنده ایم وگوش به فرمان علی کوهستانی اسیق سو ( سودا )🌹 موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۱۰ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جلوه ای زیبا از طبیعت حمام قلعه کوریای نوبرانه اسیق سو با طبیعت مهربان باشیم تا آغوش پر مهرش را، بر ما بگشاید.🌲🌲🌲🌲 ارسالی آقای علی ایمانی موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۱۰ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻استعداد عجیب و متحیرکننده پسر مبتلا به اوتیسم در برنامه محفل پسر مبتلا به اوتیسم که سوالات عادی و ساده را نمی‌تواند پاسخ دهد اما حافظ کل قرآن است، میزبانان برنامه محفل را حیرت زده کرد @Akhbarefori
،ائل بیلیمی،دانش عامه حمام قلعه از گذشته های دور، قرآن در میان مردم حمام قلعه از منزلت و احترام ویژه ای برخوردار بوده است یعنی ضمن آنکه کتاب مقدس دینی و آسمانی خود،می دانسته اند و به احکام آن پایبند بوده اند در عمل و رفتارهای اجتماعی خود نیز، برای قرآن جایگاه خاصّی قائل بوده اند بدیهی است بسیاری از آنها، از اعتقادات دینی سرچشمه می گیرند اما برخی از آنان نیز ریشه در باورهای اجتماعی این مردم در جامعه ی کوچک روستایی و سنتی دارد باورهایی که علاوه بر جنبه قدسی قرآن، به جنبه های عملی و کاربردی آن در زندگی و هدایت بشر به سوی فلاح و رستگاری، توجه شده است. قرآن در تمام شئون زندگی مردم حمام قلعه، ساری وجاری بوده است از تولد و مرگ گرفته تا عروسی وعزا تا امور کشاورزی و دامداری و داد و ستد تا عبادت و راز و نیاز تا قسم و وصیت تا جشن و شادی و غم، تا خواب و فال و ... که در همه ی این امور، قرآن را،منشاء خیر و برکت، عاقبت به خیری و دفع شر و بلا و ... می دانسته اند لذا در هر کاری اولین گام را همراه با قرآن شروع می نمودند هیچگاه بدون وضو قرآن را، در دست نمی گرفتند. مردان با سواد قدیمی همه روزه، پس از آن که از کار فارغ می شدند قبل از غروب آفتاب و اذان مغرب قرآن را،در دست می گرفتند یا روی رحل می گذاشتند و در جلو درب خانه ها که گفته می شد می نشستند و با استفاده از روشنایی روز با صدای بلند به تلاوت قرآن می پرداختند که با متصل شدن آن به وقت اذان شروع به اذان گفتن می نمودند. مردم حمام قلعه از بدو تولد کودک،پس از اذان خواندن برگوشش،به هنگام خواب،بر روی سرش قرآن می گذاشتند ابتدا نامش را،محمد یا فاطمه صدا می زدند سپس با تفال بر قرآن،نام کودک را،انتخاب می نموند که دربسیاری از موارد نام کودک را،مستقیماً از خودقرآن می گرفتند. درعروسی ها،عروس و دامادرا، هنگام اعزام به خدمت زیرپرچم سربازان را و در زمان دفاع مقدس رزمندگان را،از زیرقرآن عبور می دادند.همچنین این گونه بود عبوردادن گله در هنگام کوچ یا قوچگذار،که قرآن را،در لای عمامه سید یا عالم دینی یا مندیل حاجی و کربلایی یا فردی امین و مورد وثوق می گذاشتند دو نفر، دوسر عمامه را می گرفتند آنگاه گله را،از زیر قرآن عبور می دادند. درعید نوروز قرآن برسفره می نهادند در جابه جایی یا خرید منزل یا شروع کار تجاری اول قرآن را،وارد خانه یا مکان جدید می نمودند. در زمان احتضار تا لحظه جان سپردن بر گوش محتضر،قرآن می خواندند پس از کفن و دفن نیز، به مناسبت های مختلف،مراسم ترحیم و قرآن خوانی برگزار می نمودند یا در مناسبت های مختلف بر روی مزار متوفی رفته به قرائت فاتحه و قرآن می پرداختند. در امور کشاورزی و دامداری علاوه بر مواردی که گفته شد برای دفع بلا،سوره هایی از قرآن را،به شکل دعا نوشته و در گوشه ای از کشتزار یا گردن دام آویزان می نمودند. برای ایجاد اعتماد و اطمینان در کسی، پس از نام خدا به قرآن قسم یاد می کردند درشب های قدر به مسجد می رفتند قرآن به سر می گرفتند و دعای جوشن کبیر،می خواندند. به طورکلی مردم حمام قلعه عمل به قرآن را،موجب سعادت انسان،مایه ی خیر وبرکت در زندگی و سبب دفع شر شیاطین و موجودات شرور می دانند لذا در مواقع اضطرار و استیصال به قرآن پناه می برند." الم، ذالکَ الکتابُ لارَیبَ فیهِ هدیً لِلمُتّقین" ✍علی کوهستانی اسیق سو🌹 موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۱۱ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارش رحمت الهی درکلات، هم زمان با لیالی پرفیض قدر و روز طبیعت، انشاءالله نویدبخش سالی پرخیر و برکت در کلات خواهدبود. موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۱۳ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
شادروان حسن نادری،معروف به یکی ازهنرمندان برجسته دوتارنواز درحمام قلعه ومنطقه کلات بودوی درجوانی مدتی در ترکمنستان بوده وهمسرش رانیز ازترکمنستان برگزیده بوداین بانوی باوفای ترکمن که نام داشت باتوجه به این که مرزهای اتحادجماهیرشوروی برروی ایشان بسته بودبه دوراز خانواده وبستگان خودتاپایان عمر،درکنارهمسرش،استادحسن نادری درحمام قلعه ماندتادارفانی را،وداع گفت خدایش بیامرزاد! متاسفانه بااین که بعضی از فرزندانش همچون شادروان دوتارنوازی راازپدر آموخته بوداماراه پدررا،ادامه ندادوهیچگاه درمحافل دوتار ننواخت. استادحسن نادری،دوتاررا،درپرده بااستادی تمام می نواخت اماکمتر درمحافل حضور می یافت همچنین درزمان حیات ایشان وسایل ضبط صداچندان دردسترس مردم حمام قلعه نبود به همین جهت اثری ازایشان دراختیارنداریم تانمونه ای را ارائه نماییم مگرآنکه موردی دردست فرزندانش یاآرشیوصدا وسیمایافت شودبااین حال به ارائه تصاویری ازایشان ودوتارش که به دست مارسیده است اکتفا می نماییم یادونامش گرامی باد! ✍علی کوهستانی اسیق سو🌹 موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۱۶ https://eitaa.com/moozehmajaz https://t.me/hammamghaleh
قاراچادئر(سیاه چادر)ها، درحمام قلعه ی قدیم👆👆👆 و خیمه چادرهای صنعتی امروزی👆 افراد درتصویر از راست کودکی خانم ثریاعباسیان،آقای کربلایی رحمان عباسپور،شادروان لیلا حسنپور،بانو خانمجان میرزاییان موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۱۷ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
                  زندگی خرّم آن، روزهای پاک زندگی فارغ  از،  دود  و  دم  و  آلودگی قرص نانی باپنیر،یاماست ودوغ خوب وخوشحال،در دیار سادگی مردمانی صاف  و  ساده،  بی ریا رسمشان،   ایستادگی،    افتادگی همنوایی  با  طبیعت،    حاصلش دلبری  بود،    همدلی،    دلدادگی فیض و  الطاف خداوندی  فزون در  کمال   بخشش   و   زیبندگی زیر چادرهای، سیاه،  بختی،سپید هدیه می کرد، شادی و سرزندگی جان"سودا" زندگی، نَبوَد جز این بندگی،     پویندگی،    جویندگی بگذرد  بر  ما،    شتابان،   روزگار زندگی کن،   زندگی کن،   زندگی علی کوهستانی اسیق سو(سودا)🌹 موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۱۷ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ گنه گلدی باهار فصلی خواننده:هوشنگ جاوید موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۱۷ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
تصویری زیرخاکی ازملله و بره یه ی(بره گاه) شادروان حاج غلامحسین صلاحی افراد در تصویر آقایان حاج ابراهیم رحمانی، شعبانعلی قادری، شادروان حجی قربان بهشتی، آقای کربلایی غلامعلی شاربی، خانم فاطمه صلاحی، شادروانان زینب ایمانی و آیصنم مختاری. قابل توجه:عرقچین ابریشمی سوزن دوزی شده، یکی از پوشش های مردان حمام قلعه،درگذشته بود که در تصویر فوق قابل مشاهده است. تصویربردار:آقای حاج ابراهیم رحمانی موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۱۸ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
،ائل بیلیمی،دانش عامه و یایلاق قشلاق وییلاق چیست؟ هردو واژه ترکی و از اصطلاحات چوپانی و عشایری می باشند که با قدری تفاوت در تلفظ وارد زبان فارسی شده اند قشلاق به معنی و ییلاق به معنی است یعنی عشایر برای زمستان گذرانی دام های خود، به مناطق گرمسیری و برای تابستان گذرانی دامهایشان، به مناطق سردسیری و ییلاقات کوچ می کنند. در گذشته مردم حمام قلعه، به دو صورت یکجا نشینی و کوچندگی به دامداری می پرداختند یکجانشین ها، دهقانان و دامدارانی خرده پا بودند که در روستا باقی می ماندند و با ادغام دامهای خود،گله ای دو چوپانه را، که حدود چهارصد راس دام بود،تشکیل می دادند این گله به معروف بود اما کوچندگان اکثراً دامدارانی عمده مالک بودند که بعضی از خرده پاها نیز، درجهت کامل شدن نصاب گله، دامهای خود را، باآنها ادغام می کردند. دامداران عمده،معمولاً درقشلاقگاه ها وییلاقات حمام قلعه منطقه خاصی را،دراختیار داشتند که یا مالک آن بودند یا پروانه چرا دریافت کرده بودند یا از عمده مالکان به اجاره می گرفتند که در زمستان دامهای خود را،درمحلی به نام مستقر می نمودند وبه زمستان گذرانی می پرداختند پس از سپری شدن زمستان وفرارسیدن بهار را،برای برپاکردن (سیاه چادرها)درنظرمی گرفتندکه گفته می شد. معمولاًدراول بهار ملله ها،درهمان منطقه ای قرارداشتند که بود این مناطق در حمام قلعه شامل قاراکمرچه، آق نهه، متل، گئنگ دئره، پیسره، قاراکول، تاشلی دئره ایده، آغ بورون،آغ سو،لوککه مسکه،کوللر، بغچه، قوزلوق،گون گورمس، داملر، بوآخاپی، چققیرتیکان، تالخان بیک، مدخان بیک، مئییملی ته شوری، گول بوتته،شخ، قارادئره، الچه، آزقن،حصار،رمضان بیک،اسماعیل بیک،ئیری آریق،نوءیرکچه،گئی وایسپیدال بودند مواردی نیز،قشلاقگاههای اجاره ای بودند که ملله ها در اوایل بهار نیز درهمان جا،مستقربودند مانند مناطقی از یکه توت مثل میدان عسگرخان،شئرو و باغچه قولی. دامداران دراواخر بهار با گرم شدن هوا، پس از کردن بره ها، مزدچوبانان را با نصاب هر ده راس دام یک بره پرداخت می کردند در اوایل تابستان، اقدام به پشم چینی دامها می نمودند که به این کار گفته می شد معمولاً بعد از قیریخیم، اقدام به کوچ می نمودند و برای تابستان گذرانی به حمام قلعه، اسیق سو شامل کاتاسیچانلی یورت،سیدزویی بئش قوز، مئییملی اسیق سو،قوری چای،بست اوستی،غازبئی یا کیچی یایلاق و کاتا یایلاق می رفتند. دامداران حمام قلعه پس ازیک دوره دوماهه تابستان گذرانی،برای تجدیدقراداد یاتعویض چوپانان،در یک روزخاص کلیه گله ها را،در نزدیکی روستادر می خواباندند و مراسمی تحت عنوان اجرا می نمودندکه بانان ازچوپانان وحضار پذیرایی و قراردادهای جدیدبسته می شدکه به این پیمان ،گفته می شد. برخی ازدامداران عمده در حمام قلعه همچون شادروان حاج رمضانعلی رحمانی، به تنهایی صاحب گله ای شش چوپانه یعنی حدود هزار ودویست راس،میش بوده است که قشلاقگاه شخصی اش و ییلاقش واقع در بغچه بوده است.همچنین شادروانان حاج غلامحسین صلاحی،حاج عباسعلی فرودی،حاج نوروزعلی رشیدی،حاج یوسف آراسته هرکدام به فراخور خود صاحب گله ای چهارچوپانه یا دوچوپانه بوده اندکه بعدهاکسان دیگری همچون شادروانان بختیارواسفندیاررشیدی،حاج عباس صفایی،حاج حسنقلی سالاری، حاج محمدفیضی،حاج اسماعیل محمدی و ... از دامداران نسبتاً عمده حمام قلعه به شمارمی آمدند. آن روزها درقشلاقگاه ها ساختن چندان مرسوم نبودبلکه شب هنگام و در سرماهای شدید روزانه گله را، در سیاه چادرها نگهداری می نمودند وروزهای دیگر در صحرا،به چرا می بردندبرای امنیت بیشتر، دور سیاه چادر را،سنگچین می کردند برای بره ها و بزغاله ها، درسراشیبی زمین گودالی را،می کندند و سقفش را،می پوشاندند و باچیدن ورودی آن با سنگ و گذاشتن درگیر،آنهارا از گزند سرما و جانوران شکاری حفظ می کردند به این مکانها گفته می شد برای استراحت وخواب ها بنایی را،می ساختند که می نامیدند گاهی این مکان را،در داخل سیاه چادر به صورت تخت بالاتر از سطح زمین،می ساختند تا محل خواب چوپانان باشد بره وبزغاله های کوچک و نوزاد را درچاله ای مجزا نگه داری می کردند یا اینکه در داخل سیاه چادر،باچوب در کنار اجاق چوپان، محلی را جدامی کردند که گفته می شد.سگهای گله نیز، در جلو درب ورودی سیاه چادرها که دورهم برپاشده بودندمی خوابیدند ساختن گاش در سه چهار دهه اخیر رایج شده است که اقدام به ساخت بنا می نمایند البته در گذشته نیز، بناهای مشابهی را،معمولاً در حاشیه روستا می ساختند که گفته می شد. ✍علی کوهستانی اسیق سو🌹 موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۱۸ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz
چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گله‌ام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.» قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمی‌شوی که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.» قدری پایین‌تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری می‌کنی؟ آن‌ها را خودم نگهداری می‌کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می‌دهم.» وقتی کمی پایین‌تر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم که بی‌مزد نمی‌شود. کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.» وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.» در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است؟!
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ " چوپان " خواننده:حسین حیدری موزه مجازی حمام قلعه ۱۴۰۳/۱/۱۸ https://t.me/hammamghaleh https://eitaa.com/moozehmajaz