فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨اللّهم عجّل لولیک الفرج بظهور الحجّه✨
بیا #مهدی جان...
همه منتظر تو هستیم آقا🍃
ای صاحب این قلب❤️ های عاشق
امروز تو را عاشقانه میخوانیم.....
😭😭
#سلام_فرمانده ❤️
#الیس_الصبح_بقریب
#جمعه_های_انتظار
🌿🔺🌿🔺🌿🔺🌿🔺🌿
@moridanoshohada
🌿🔺🌿🔺🌿🔺🌿🔺🌿
💠بسم الله الرحمن الرحیم
💫 *#خلاصه_کتـاب کهکشان نیستی*
(قسمت۱۶)
پدر🦋
📝 (در فصل پانزدهم کتاب از طبقاتی که در این عالم وجود دارد با خبر میشویم
ما فقط از طبقهی زیرین و جهانی که آن را #ناسوت گفتهاند، باخبریم ، عالمی که در آن شدت فراموشی و #غفلت از عوالم بالاتر حاکم است،
بعد از عالم #ناسوت ، عالم #برزخ و عالم #روح است و سپس عالم #توحید)
🌿 رؤیا عالمی است که در آن، صورت حقایق به شکلی دیگر در خیال انسان نقش میبندد. #سیدعلی آن شب درست پیش از آنکه مسیر جدید زندگیاش را صبحگاهان از زبان درویش بشنود، در حال دیدن رؤیایی عجیب بود
🌿 #سیدعلی سه دریا می دید که در امتداد هم بودند سبز، آبی و سیاه.
غرق این منظره شده بود و به این اندیشید که آبهای دریای سبز و دریای آبی رنگ چقدر زلال و شفاف هستند هرگاه نگاهش به دریای سیاه رنگ افتاد که چون رشته کوههای بلند بود دلش فرو میریخت.
در این سکوت ناگهان متوجه شد کسی در کنارش ایستاده است.
صورتش را به سمت راست برگرداند و #پدرش را دید که به دریاها چشم دوخته و در کنار او ایستاده بود.
#سیدعلی که تقریباً یک سالی می شد پدرش را ندیده بود از روی دلتنگی و شوق بسیار به سمت پدرش رفت و او را در آغوش کشید.
#پدر با صدایی پر از صلابت پدرانه گفت: «#سیدعلی آمدهام دستت را در دستان کسی بگذارم و بروم»
🌿 #سیدعلی که اشتیاق داشت با پدرش بیشتر حرف بزند، سراپا گوش شد.پدر صورتش را به سمت دریاها کرد و گفت« پسرم در #عالم هر چیز که میبینی، صورت یا ظهوری است از حقیقتهای بالاتر آن در عوالمی که با چشم سر دیده نمیشود، باید چشم دل پیدا کنی تا بتوانی هر چیزی را که میبینی ، #حقیقت آن را در طبقات بالاتر ادراک کنی.هر چقدر روحت ارتقا و صفا پیدا کند، شاهد منازل و مراتبی میشوی که هرکدام بی انتهاست.»
🌿 #پدر با لبخند شیرین دستش را به سوی اقیانوس گرفت و گفت « هرچقدر خودت را بالا بکشی، شنیدنیها و دیدنیهایی در پیش داری که اگر مردم دنیا قطرهای از آن را بچشند،از شدت شوق جان میسپارند»
پدر ادامه داد: #سیدعلی در عالم برزخ و جایی که با تو در آن گفتگو می کنم #حقیقت_ولایت خودش را به شکل آب نشان می دهد.»
#سیدعلی با شگفتی به دریاهای سه گانه نگاهی کرد و گفت پس چرا سه دریا را می بینم پدر جان ؟چرا دریای سوم سیاه رنگ است؟
#پدر لبخندی زد و گفت این راه رفتنی است پسرم ،گفتنی نیست باید پا در دریای اول بگذاری سیر کنی تا به دریای دوم برسی اگر پایمردی کردی و دریای دوم را پشت سر گذاشتی آنوقت خواهی فهمید که چرا دریای سوم سیاه رنگ است»
#سیدعلی جوششی عظیم در وجودش حس کرد با اینکه حیرت زده بود منتظر شد تا #پدر کلامش را ادامه دهد
🌿پدر به سمت چپ #سیدعلی اشاره کرد و گفت حدود ده سال یکی از اولیا را خدمت خواهی کرد و او به تو عبادات و ریاضات و نماز خواندن را خواهدآموخت»
#سیدعلی صورتش را برگرداند و مردی پنجاه ساله با عمامهای مشکی را دید که در کنار او ایستاده است.
با دقت به صورت او و چشمانش خیره شد،مرد به او سلامی کرد و با دستانی که عظمتی سترگ از آن به جان #سیدعلی تراوش میکرد دستهای او را گرفت. #سیدعلی چشمایش را که بی اختیار اشک آلود شده بود ،روی هم گذاشت و خیال پدر را راحت کرد.
✍ادامه دارد....
🍃❤️🍃〰〰〰〰〰
@moridanoshohada
〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
💠بسم الله الرحمن الرحیم
💫 *#خلاصه_کتـاب کهکشان نیستی*
(قسمت۱۷)
🦋........
🌿موجی عظیم از دریای آبی رنگ به سمت ساحل میآمد
دریا متلاطم میشد آبها را بالا و پایین میکرد.#پدر همچنان منتظر بود.
#سیدعلی متوجه شد که مرد دست او را می کشد و به عقب می برد.
دریای اول متلاطم شد.
#سیدعلی و مرد از #پدر فاصله گرفته بودند،#سیدعلی میخواست به سمت پدر برود اما گویا پاهایش در زمین ریشه دوانده بود و تکان نمیخورد
موجی عظیم و پهناور به رنگ سبز و آبی, به سمت ساحل آمد
پدر به #سیدعلی لبخندی زد و صورتش را به سمت #دریا کرد
موج بلند روی ساحل آمد و #پدر را در آغوش گرفت و او را در خود ناپدید کرد
🌿 #سیدعلی بهتزده و نگران ، نه میتوانست چیزی بگوید و نه تکانی بخورد.
دیگر اثری از #پدر نبود.
مرد دست #سیدعلی را محکم فشار داد و گفت آمادهای #سیدعلی؟
#سیدعلی با اشکی که در چشمانش حلقه زده بود گفت پدرم....
مرد با مهربانی به #سیدعلی نگریست و همانطور که دست در دست او داشت پایش را وارد آب کرد و به #سیدعلی هم اشاره کرد که وارد دریای سبز رنگ حقیقت #ولی و استاد شود
#سیدعلی پایش را از روی ماسه های ساحل وارد دریا کرد و خنکای عجیبی تمام وجودش را در بر گرفت
با غصه و اشک سرازیر از چشم، به جایی که پدرش ایستاده بود نگاه کرد
آنقدر گریه کرد که ناگهان از خواب پرید...
✍ادامه دارد....
🍃❤️🍃〰〰〰〰〰
@moridanoshohada
〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق جانم❤.....
امام زمانم
السلام علیک یا بقیةالله فی ارضه...
☘🇮🇷❤️🇮🇷☘-----------
@moridanoshohada
-------------☘🇮🇷❤️🇮🇷☘
مریدان الشهدا دعای کمیل امامه تاسیس۱۳۷۵
#چالش_شهدایی❤️ با جایزه 😍 رفـیــ💔ــق شــهـــ🌹🕊🌹ــــیـدت کیه؟ عضو کانال هیئت مریدان الشهدا بشید🌿
پیامی که برای آن به کانال دعوت شده اید👆👆👆🌸
@moridanoshohada💚❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜🌿⚜🌿⚜🌿⚜🌿⚜🌿⚜
"رفیق #شهیدم،بهشت رو تو چشم تو دیدم"
✅اولین شرکت کننده دهه هشتادی
دختر #شهید ⬇️
{ زهرا بابایی }◇{#کد6⃣0⃣2⃣ }
رفـیــ💔ــق شــهـــ🌹🕊🌹ــــیـد :
#شهید_علی_بابایی
@moridanoshohada🇮🇷💠
💠بسم الله الرحمن الرحیم
💫 *#خلاصه_کتـاب کهکشان نیستی*
(قسمت۱۸)
۱۳۱۴ق/ سید علی قاضی(بین الطلوعین روز مباحثه با سید ابوالحسن)🦋
🌿بخوان _کدام صفحه را بخوانم؟ #کتاب را باز کن و هر کجا آمده بخوان. کتاب را گرفتم و در حالی که روی زمین وادی السلام در بین دنیایی از قبرها نشسته بودیم ،کتاب را باز کردم و صفحه مقابل هم را با صدای بلند خواندم:
《#موسی به عصایش تکیه داد و به گوسفندان خیره شد مردی رهگذر از بالای تپه های سرسبز پیدایش شده و به سمت او آمده بود. او با وی گرم گفتوگو شده بود در آخر، #موسی را در آغوش کشید و پیشانی اش را بوسید و گفت: "ای نبی خدا، می توانم آخرین سوالم را بپرسم؟" #موسی سری به معنای تایید تکان داد. مرد رهگذر پرسید:" ای فرستاده خدا وقتی نداهای غیبی را میشنوی، چگونه متوجه می شوی که آن وحی الهی است یا پیغامی از جانب غیر پروردگار؟"
#موسی پاسخ داد:" هر گاه کسی از غیب با من سخن بگوید این کلام جهتی دارد یا از بالاست یا از پایین، یا یکی از جهت های اطراف، این گونه می فهمم که کلام خداوند نیست و یکی از موجودات غیبی با من تکلم میکنند." مرد گفت:" کلام خدا را از کجا درک می کنی؟" #موسی گفت:" وقتی #خداوند با من تکلم می کند، تک تک ذرات وجودم از درون و بیرون و شش جهت با من سخن میگویند و من با تمام وجودم و از تمام زوایای هستی صوت او را میشنوم."》
🌿#درویش گفت: "آن هنگام که آیه آیه های وجود به خواهشی برسند و از اعماق وجود به شکل فریاد برخیزند، #خداوند از درون راه را برای انسان می گشاید؛ اما این گشایش بی تردید همراه با امتحانی دیگر و سنجه ای عظیم تر است. در ابتدا یگانه نبودی و جهت دار از #مولا طلب باقی ماندن در این شهر داشتی. باید بیجهت میشدی؛ #زلال و بی خار و خاشاک. اما هم اکنون #مولی_الموحدین اذن ماندنت در #نجف را صادر کرده است." گفتم :پس از رخصت و اذن #پدرم چه می شود؟ درویش دستش را رو به قبرها گرفت و گفت:" #پدرت به زودی در اینجا به ما ملحق خواهد شد!"
و گفت:" مومنان هر کجا که باشند پس از مرگ روحشان به #وادی_السلام می آید."
گفتم: #پدرم در خوابم آمده بود کسی را به من معرفی کند، من نمی دانستم مقصودش وداع هم بوده است
#درویش گفت:" آن مرد، سید مرتضی کشمیری است. ده سالی با او خواهی بود. #سیدمرتضی_کشمیری از اولیایی است که در اعلی مرتبه فقاهت و تعبد به شریعت قرار دارد، پس حقیقت این راه که تجلی صراط مستقیم است خود به تو نشان خواهد داد که چه باید بکنی."
🌿 به #درویش گفتم:" شما را همچنان می توانم ببینم؟" درویش گفت:" پسرم من رسالتم در قبال تو را به انجام رسانده و اموری که باید را به تو گفته ام. #سیدعلی! بزرگان عرصه توحید گفته اند:" التوحید اسقاط الاضافات".
تمام زوائد باید از هستی ات رخت بربندند تا مسافر عوالم توحیدی شوی. تو راهی را می روی که ابتدای آن رنج است و انتهای آن قتل، در این راه خودت را به قاهریت #عشق بسپار، و بگذار هرکجا میرود تو را با خود ببرد.
✍ادامه دارد....
🍃❤️🍃〰〰〰〰〰
@moridanoshohada
〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
💠بسم الله الرحمن الرحیم
💫 *#خلاصه_کتـاب کهکشان نیستی*
(قسمت۱۹)
رخشنده سادات/۱۳۱۶🦋
🌿اولین پسرم به دنیا آمده بود و اسمش را سیدمهدی گذاشته بودیم. دختر ها از خوشحالی دوروبرش مثل پروانه میچرخیدند.
نیت کرده بودم اگر خداوند یاریم کند با #سیدعلی کاروانی برای #حج راه بیندازیم تا من که متمکن و مستطیع بودم وقتی می خواهم رخت سفر از این عالم ببندم #حج_واجب بر گردنم باقی نباشد، اما تمام املاکم در تبریز بود.
🌿روزی که #سیدعلی به خواستگاری ام آمد با اینکه پسر عمویم بود و سالها میشناختمش به من گفت که زندگی با من پر از رنج و تنگدستی خواهد بود و من با انتخاب خودم آن را پذیرفته بودم، اما گوشه قلبم احساس می کردم دارایی های من آنقدر هست که بتوانم زندگی صد طلبه را تا آخر عمرشان تامین کنم. نمی دانستم که همجواری با #امیر_المومنین (علیه السلام) غرامتی دارد که باید آن را می پرداختم. مگر میشود کسی دل❤️ به ساحت قدسی او بدهد و حضرت امیر (علیه السلام) سفره توحید را برایش نگستراند.
🌿#سیدعلی به من رو کرد و گفت:" رخشنده سادات" ، گفتم:"جانم"
"رخشنده تو پای من خیلی صبوری کردی من از تو ممنونم اگر درسی دارم یا #عبادت یا توسلی، پشتم به زحمات تو در این خانه برای من و بچهها گرم است" به او گفتم:
" #سیدعلی جانم، من زندگی ام را دوست دارم و از همه مهمتر #امیرالمومنین(علیه السلام) را دوست دارم. همیشه یاد حرف تو هستم که اگر کمک کنم که تو درس بخوانی و به امور معنوی ات برسی، من در آنها شریکم .چه چیز بهتر از این؟" #سیدعلی گفت:" دلم خیلی برایت میسوزد"، گفتم: "نمیخواهد دلت برای من بسوزد من هم مثل تمام زن های طلبه های دیگر". گفت:" تو خیلی فرق داری با خیلی ها"
گفتم:"چه فرقی دارم؟" گفت:"تو خانواده ات ثروتمند بودند. چندین دِه به نام تو بود و حالا من تو را برداشتم و آورده ام در این شهر غریب و صبح و شب مشغول بچه داری و پخت و پز هستی." گفتم:
"من با کسی فرق ندارم، تازه تو مرا به #خانه_پدری ام آورده ای، و به خاطر تو توفیق همجواری با #امیرالمومنین(علیه السلام) روزی شده است."
گفت:" درخشنده می خواستم بگویم من باید #نجف بمانم، اما تو مجبور نیستی #نجف بمانی و اگر می خواهی می توانی به تبریز برگردی. "گفتم:" #سیدعلی من عاشق زندگی با تو و بودن در کنار #امیرالمومنین (علیه السلام) هستم."
🌿به اوگفتم: "ماندنم شرطی دارد". خنده اش گرفته بود و گفت:"اهل معامله ام بگو" گفتم:" باید برای میرزا باقر آقا برادرم نامهای بنویسی و بگویی مال و اموال مرا در تبریز بفروشد، تا هم به #حج برویم و اگر هم شد با مابقی آن اوضاع زندگی مان را سامان دهیم". #سیدعلی با خنده گفت:" آخر کار خودت را کردی؟ شرط دیگری نداری؟"
🌿گفتم:"شرط دیگر هم این است که #عشقم را مشروط نکن بگذار کنارت زندگیم را بکنم".
✍ادامه دارد....
🍃❤️🍃〰〰〰〰〰
@moridanoshohada
〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیق #شهیدم⚘
پنجم خرداد 1401
ورزشگاه آزادی،حماسه #سلام_فرمانده
-,-,-,-,-,-🌿❤️🌿-,-,-,-,-,-
@moridanoshohada
-,-,-,-,-,-🌿❤️🌿-,-,-,-,-,-
💠بسم الله الرحمن الرحیم
💫 *#خلاصه_کتـاب کهکشان نیستی*
(قسمت ۲۰)
سیدمرتضی کشمیری🦋
🌿#سیدعلی فهمیده بود، خدای متعال در هر دوره ای از زندگی انسان، رزقی را نصیب او خواهد کرد.
از طرف دیگر یقین داشت که ادای حق هر مرتبه ای، مهم ترین قدم برای وصول به مراتب بعدی و بالاتری است که در این عالم وجود دارد.
🌿او به دنبال یافتن بزرگ ترین استادهای زمانه ی خویش نبود؛ بلکه تلاشش بر این معطوف بود که در مسیر باشد و باور داشت که #سالک آنگاه به درگاه فنای الهی راه می یابد که مودب و ملبس به لباس توکل و واگذاری تمام امور به حقیقت هستی باشد.#سیدعلی بزرگ نشد، مگر با عمل به دانسته هایش و دستوراتی که مطابق #شریعت میافت.او علاقه ی عجیبی به شعر و ادبیات داشت.
همچنین شیفته ی کلمات مولوی و ابن عربی بود. اما مادامی که شاگرد #سید مرتضی کشمیری بود، به احترام استاد که این گونه مطالب با طریقه ی سلوکی اش سازگار نبود؛ آن ها را کنار گذاشته بود.
🌿#سیدمرتضی_کشمیری اسطوره ای بود که بُعدِ کثرتِ ذکر در او غلبه داشت.
#سیدعلی اما تشنه ی ورود به حقیقت اذکار و هم نشینی با اسمای الهی بود. اما چه می توانست انجام دهد؟ راه را باید آنگونه می رفت که مولایش برای او ترسیم کرده بود.
🌿#سیدمرتضی_کشمیری، اهل کشمیر هندوستان، نزدیک ۱۷ سال از #سیدعلی بزرگتر بود اما به دلیل احاطه عجیب و غریبش بر احادیث و تفاسیر و اقوال علما #سیدعلی شیفته او شده و مدت زیادی بود که با او به سر می برد و البته زهد و تقوای #سیدمرتضی بر او اثری عمیق گذاشته بود.
✍ادامه دارد.......
🍃❤️🍃〰〰〰〰〰
@moridanoshohada
〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
💠بسم الله الرحمن الرحیم
💫 *#خلاصه_کتـاب کهکشان نیستی*
(قسمت ۲۱)
شیخ حسنعلی نخودکی🦋
🌿 در خمیره ی وجودش تنبلی، کم کاری و پُرخوری بی معنا بود. به دنبال کمال در ریاضت بود. تمام روزهای یازده تا سیزده سالگی اش ( جز روزهای حرام ) روزه بود.
فقط خداوند از سختیهایی که کشیده آگاه بود.
🌿 وقتی به #نجف رسید، نام #سیدمرتضی_کشمیری را شنید. از او کراماتی دیده شده بود. کسی بود که تمام قشرها به دلیل احاطه ی کم نظریش به علوم حوزوی( فقه، اصول، حدیث و علوم گوناگون) و همچنین فراوانی عبادات و ریاضات؛ به او احترام میگذاشتند.
🌿شیخ حسنعلی، هفت سال درخدمت #سیدمرتضی بود. پس از آن به #ایران مراجعت نمود و دوباره بعد از چهارسال به خدمت استاد بازگشت.
پس از بازگشت، #سیدعلی قاضی را در محضر استاد یافت. چه در منزل سید مرتضی و چه در حجره اش، #سیدعلی حضور داشت.
🌿شیخ حسنعلی اصفهانی با زبان روزه ودرحالیکه یک هفته چیزی نخورده بود و با آب افطار میکرد،روانه حرم مطهر شد،روبروی حرم بااشک و سوز دل،روبه #امیرالمومنین گفت:
"مولای من هفته ای است جیزی نخورده ام وتحمل گرسنگی برایم سخت شده است."
🌿این جمله راچندبار زیر لب گفت، ناگهان در مکاشفه ای ،#مولا_علی (ع) رامشاهده کردکه باچهره ای پراز شکوه و جلال ،خطاب به او فرمودند:
" شیخ حسنعلی ،خجالت نمی کشی برای یک هفته گرسنگی به حرم آمدی وگله میکنی؟درحالیکه ماتورادر چندین مرتبه از ارتکاب معاصی حفظ کردیم؟"
و باجزییات به شیخ حسنعلی اشاره کردند که کجا و چه وقت اورا به برکت مقام# ولایت خداوند حفظ کردند.
آثار شرمندگی در چهره شیخ ظاهر شد و تایک ماه خجالت می کشید به #زیارت برود.
🌿سید مرتضی کشمیری که نمازش تمام شده بود به سوی شیخ حسنعلی رفت و گفت:" از عتاب #مولا رنجور نباش ،مولا وقتی کسی را دوست داشته باشد اورا ادب میکند و ریشه های شرک رادر قلب متوسلان به در گاهش می سوزاند"
شیخ حسنعلی باتعجب نگاهی به چهره پرنور #سیدمرتضی کردو...
🌿از زبان شیخ حسنعلی نخودکی:
" آن زمان فکرمیکردم #سیدمرتضی دریای عظیمی است که بر بستر رودخانه ی وجود #سیدعلی جاری شده است. اما زمان و عجایب طریقِ سیر الی الله و حرکت به سمت ملکوت، به من ثابت کرد که ماجرا برعکس بوده است!
#سیدعلی اقیانوس عظیمی از معارف بوده که سیدمرتضی کشمیری و بسیاری دیگر از اساتید بی نظیر این راه، همچون رودهایی زلال به این اقیانوس بی کران متصل شده و او را تغذیه کرده اند تا در طول زمان، او را به بحر مواجی از عرفان و اسطوره ای بی بدیل در توجه به مقام #ولایت امیرمومنان(ع) و استوانه ای جاویدان در تعبد تبدیل نمایند. "
✍ادامه دارد....
🍃❤️🍃〰〰〰〰〰
@moridanoshohada
〰〰〰〰〰🍃❤️🍃