💠بسم الله الرحمن الرحیم
💫 *#خلاصه_کتـاب کهکشان نیستی*
(قسمت ۳۲ )
.....ادامه🦋
🌿پس از اعمال #حج،
#سیدمحمدتقی در #مکه به دنیا آمد. مدت زیادی در مکه ماندیم تا این که هزینه زندگی برایمان سخت شد. من اصرار داشتم به برادرم تلگرافی بزنیم تا قصبات دیگری که در تبریز داشتم بفروشد و برایمان مبلغش را بفرستد.
#سیدمحمدتقی که پدرش او را مکی صدا میکرد، کم کم ضعیف میشد و بهترین درمان او، رفتن به مناطق خنک عربستان کنار رودخانه بود. اما هزینه اجاره اتاق کنار شریعه بالا بود.
سرانجام #سیدعلی نامه را نوشت ولی این ماجرا زمان زیادی را طلب میکرد تا پول برسد. روزگار سختی را در عربستان گذراندیم.
🌿حال جسمی خودم و نوزاد رو به وخامت بود. #سیدعلی مبلغی قرض کرد و عازم #نجف شدیم. #سیدعلی با تمام مشکلات و تنگدستی ولی با مهربانی به من میگفت: «بحمدالله علویه خانم به آرزویشان رسیدند و #حج را به جا آوردند»
دوباره به اصرار من تلگرافی به برادرم زد و گفت که من بیمارم. سید محمد تقی را در آغوش گرفته، گاهی به من و گاهی به او با درد مینگریست. دلم برایش میسوخت. احساس میکردم کسی که می خواهد راه #ولایت را برود، باید گوشه ای کوچک از غصه های او را چشیده باشد.
🌿طبیب ها آمدند و گفتندکه ضعفِ بعد از وضع حمل مرا گرفته است. اما گویا روحم عزم سفر داشت.
عاقبت در بین الطلوعینی پس از نماز صبح، جوانی با چهره ای زیبا و گیرا را دیدم. سپس #سید جلیل القدری بالای سرم حاضر شد و به جوان گفت :
«دختر من را به آرامی قبض روح کن.»
زیر لب به آرامی #شهادتین گفتم.
باورم نمیشد به آسانی جان داده بودم.
🌿#سید بزرگوار فرمودند :
«دخترم نگران نباش، جای پیکر تو در جوار مضجع ماست. »
🌿صدای گریه سید محمدتقی بلند شد.
#سیدعلی سراسیمه وارد اتاق شد. ساکت و آرام گوشه ای ایستاده بودم و به #سیدعلی و پیکر خودم نگاه می کردم. صدایم زد: «رخشنده سادات، رخشنده عزیزم» و شروع کرد به گریه کردن.
کم کم بچه ها از خواب بیدار شدند و در بالینم به تلخی گریه کردند. اتاق پر از غصه بود. متوجه #سیدعلی شدم که انگار مرا میدید و میگفت «چه زود مرا تنها گذاشتی... » او می توانست به سرزمین برزخ وارد شود. گفتم :
«من همینجا کنار شما هستم»
صبح بعد پیکرم را غسل دادند و تشییع کردند. فکر میکردم به سمتِ
#وادی_السلام میرویم ولی تابوت را به سمت #حرم بردند. نگاهم به گنبد مطهر افتاد. عمود نوری دیدم که از #حرم به آسمان متصاعد بود.
بعدها فهمیدم برزخ منزلگاهی است برای به ظهور رساندن بیشتر حقایق بدون ماده دنیوی.
انسان در برزخ کم کم از تعلقات خویش آزاد شده و #حقایق برایش عمیق تر متجلی می شود.
پس از لحظاتی متوجه شدم #سیدعلی در حجره ای از صحن #حرم مطهر قبری خریده است. زهی سعادت برای من...
🌿پیکر نحیفم را در قبر نهادند و تنهایم گذاشتند. عمری دل در گرو #امیرالمومنین (ع) داشتم و میدانستم تنهایم نخواهد گذاشت. همه امیدم هم نشینی با مادرم #فاطمه_زهرا (س) در باغهای برزخی و ملکوتی بود.
بدنم را در قبر گذاشتند و اشک های کودکانم و #سیدعلی بدرقه ی راهم می شد.به آرامی چشم روی هم گذاشتم و سفر برزخی خویش را آغاز کردم.
✍ادامه دارد....
🍃❤️🍃〰〰〰〰〰
@moridanoshohada
〰〰〰〰〰🍃❤️🍃