eitaa logo
مریدان الشهدا دعای کمیل امامه تاسیس۱۳۷۵
129 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
802 ویدیو
5 فایل
جهت ارسال عکس،مطلب وهرگونه نظر وپیشنهاد با مادر ارتباط باشید مدیریت @Alamdar83_313 ⚘کپی مطالب باذکر "صلوات" بلامانع است⚘ تاسیس کانال ۳ مرداد ۱۳۹۸ شبهای جمعه فصل تابستان،مزار شهدای گرانقدر روستای امامه بالا،ساعت ۲۲
مشاهده در ایتا
دانلود
💠بسم الله الرحمن الرحیم 💫 * کهکشان نیستی* (قسمت ۳۱ ) .....ادامه🦋 🌿منتظر بودیم "وبا" برود تا عازم کربلا شویم. در این سالیان چند باری با درشکه‌ای کرایه کرده و به پابوسی سالار رفتیم. 🌿معیشت سخت و سخت تر میشد تا بعد از مدتی نامه ای از برادرم به دستمان رسید که املاک را فروخته و حواله به ارسال شده است. با دریافت این نامه طلیعه های سفر بی پایان زندگی ام در حال سربرآوردن بود ... 🌿با کاروانی متشکل از افراد عرب و ایرانی به رسیده بودیم. دخترها بزرگ شده بودند. ده ساله هم مثل یک مرد کوچک کنار پدرش راه میرفت. آن زمان سفر مکه نزدیک به یک سال طول می کشید. کمی قبل از سفر فهمیدم که باردارم. تمام راه منتظر به دنیا آمدن پنجمین فرزند بودیم و هم نگران احوالم بود. 🌿در مرز عراق و عربستان، قریحه شاعری و شعری که سرود موجب باز شدن راه شد. وارد که شدم، خانه ای را دیدم که تمام عمر به سوی آن نماز خوانده بودم. احساس عجیبی داشتم. برایم توضیح داد که حقیقت کعبه، مقام ولایت (ع) است و ما باید گرد مقام طواف کنیم. 🌿به مدینه رفتیم و شهر (ص) را زیارت کردیم. در کنار بقیع و کوچه های بنی هاشم، غم مظلومیت (س) همه جا منتشر بود. احساس میکردم نصیبم از این منظره ها در طول زندگانیم همین یک بار خواهد بود. ✍ادامه دارد.... 🍃❤️🍃〰〰〰〰〰 @moridanoshohada 〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
💠بسم الله الرحمن الرحیم 💫 * کهکشان نیستی* (قسمت ۳۲ ) .....ادامه🦋 🌿پس از اعمال ، در به دنیا آمد. مدت زیادی در مکه ماندیم تا این که هزینه زندگی برایمان سخت شد. من اصرار داشتم به برادرم تلگرافی بزنیم تا قصبات دیگری که در تبریز داشتم بفروشد و برایمان مبلغش را بفرستد. که پدرش او را مکی صدا میکرد، کم کم ضعیف میشد و بهترین درمان او، رفتن به مناطق خنک عربستان کنار رودخانه بود. اما هزینه اجاره اتاق کنار شریعه بالا بود. سرانجام نامه را نوشت ولی این ماجرا زمان زیادی را طلب میکرد تا پول برسد. روزگار سختی را در عربستان گذراندیم. 🌿حال جسمی خودم و نوزاد رو به وخامت بود. مبلغی قرض کرد و عازم شدیم. با تمام مشکلات و تنگدستی ولی با مهربانی به من میگفت: «بحمدالله علویه خانم به آرزویشان رسیدند و را به جا آوردند» دوباره به اصرار من تلگرافی به برادرم زد و گفت که من بیمارم. سید محمد تقی را در آغوش گرفته، گاهی به من و گاهی به او با درد مینگریست. دلم برایش میسوخت. احساس میکردم کسی که می خواهد راه را برود، باید گوشه ای کوچک از غصه های او را چشیده باشد. 🌿طبیب ها آمدند و گفتندکه ضعفِ بعد از وضع حمل مرا گرفته است. اما گویا روحم عزم سفر داشت. عاقبت در بین الطلوعینی پس از نماز صبح، جوانی با چهره ای زیبا و گیرا را دیدم. سپس جلیل القدری بالای سرم حاضر شد و به جوان گفت : «دختر من را به آرامی قبض روح کن.» زیر لب به آرامی گفتم. باورم نمیشد به آسانی جان داده بودم. 🌿 بزرگوار فرمودند : «دخترم نگران نباش، جای پیکر تو در جوار مضجع ماست. » 🌿صدای گریه سید محمدتقی بلند شد. سراسیمه وارد اتاق شد. ساکت و آرام گوشه ای ایستاده بودم و به و پیکر خودم نگاه می کردم. صدایم زد: «رخشنده سادات، رخشنده عزیزم» و شروع کرد به گریه کردن. کم کم بچه ها از خواب بیدار شدند و در بالینم به تلخی گریه کردند. اتاق پر از غصه بود. متوجه شدم که انگار مرا میدید و میگفت «چه زود مرا تنها گذاشتی... » او می توانست به سرزمین برزخ وارد شود. گفتم : «من همینجا کنار شما هستم» صبح بعد پیکرم را غسل دادند و تشییع کردند. فکر میکردم به سمتِ میرویم ولی تابوت را به سمت بردند. نگاهم به گنبد مطهر افتاد. عمود نوری دیدم که از به آسمان متصاعد بود. بعدها فهمیدم برزخ منزلگاهی است برای به ظهور رساندن بیشتر حقایق بدون ماده دنیوی. انسان در برزخ کم کم از تعلقات خویش آزاد شده و برایش عمیق تر متجلی می شود. پس از لحظاتی متوجه شدم در حجره ای از صحن مطهر قبری خریده است. زهی سعادت برای من... 🌿پیکر نحیفم را در قبر نهادند و تنهایم گذاشتند. عمری دل در گرو (ع) داشتم و میدانستم تنهایم نخواهد گذاشت. همه امیدم هم نشینی با مادرم (س) در باغهای برزخی و ملکوتی بود. بدنم را در قبر گذاشتند و اشک های کودکانم و بدرقه ی راهم می شد.به آرامی چشم روی هم گذاشتم و سفر برزخی خویش را آغاز کردم. ✍ادامه دارد.... 🍃❤️🍃〰〰〰〰〰 @moridanoshohada 〰〰〰〰〰🍃❤️🍃
🍃✨🍃✨🍃✨🍃 علیه السلام هنگام خروج از به سمت این آیه ی شریفه رو تلاوت فرمودند: فَخَرَجَ مِنها یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ القَومِ الظالِمین (۲۱قصص) و (موسی) از آنجا ترسان و نگران بیرون رفت و گفت پروردگارا مرا از قوم ستمکار نجات ده 𑁍•┈•𑁍𑁍•┈•𑁍 وقتی علیه السلام به شهر رسیدند هنگام ورود به شهر؛ این آیه ی شریفه را تلاوت فرمودند : وَ لَمّّا تَوَجَّّه تلِقاء مَدیَنَ قال عَسی ربّی أَن یَهدِیَنی سَواءَ السَّبیل » (۲۲ قصص) و چون به سوی [شهر] مدین رو نهاد [با خود] گفت: «امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند». السلام‌علیڪ‌یااباعبداللھ❤️ 🍃🍃🍃✨🖤✨🍃🍃🍃 @moridanoshohada
قسم به روح ،قسم به به امر و فرموده های شخص ولی قسم به عا‌رف جبهه،به به گریه دردل سنگر،تلاوت قرآن قسم به ترکش وقطع نخاع وجانبازی قنوت ودست جدای قسم به جوخه اعدام وسینه به عالمان شهید فتاده در محراب به انتهای افق،سرگذشت خوراک کوسه شدن درتلاطم اروند قسم یه پیکربی سر،قسم به به و به زنان باعفت به صبح دوکوهه،به دردوصبراز رنج غروب دشت شلمچه،به کربلای پنج قسم به شیرمردحزب الله به جنگ سی وسه روزه،نبردحزب الله قسم به حنجرلگدشده حجاج در به رمل های روان و به مقتل فکه قسم به و و به غرش نهم دی به فتنه رنگین قسم به تنگه مرصاد و عقده از به غربت اسرا و شکنجه و فریاد قسم به روح هنر از نگاه به جنگ معتقدان ضدرنگ بی دینی قسم به قدرت دربرابر شمشیر به یک پدرکه نیامدپسر، اوشدپیر به مادرسه که خم نکرد ابرو به تکه تکه شدن در مصاف رو در رو به دست خالی رزمنده ای که میجنگید به آن جنازه که باچشم بازمیخندید قسم به خون راه حیا به ندبه وبه کمیل و زیارت عاشورا که تا رمق به تنم هست مکتبی هستم حسینی ام وفدایی هستم 🕊یاد با ذکر 🕊 @moridanoshohada🌼