eitaa logo
مشاعره
461 دنبال‌کننده
326 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چون حسن حاصل عمر مرج البحرین است داده حـــق ، گوهر نابی به دو دریـــا امشب
این شیشه‌ی شکسته که در دست های توست جام شراب نیست! بلور دل من است
آنسان که تویی چقدر انسان زیباست اینسان که منم چقدر انسان تنهاست
می‌تَوان داد به من خِدمتِ خیاطیِ خویش که به بالای تو عُمری‌ست نَظَر دوخته‌اَم
چرا به آتشِ هجران حواله باید کرد؟ چو می‌توان به نگاهی کباب ساخت مرا
هرکس که دید روی تورا گفت چشم توست شیرین تـریـن رطـب کـه نـگـاه بشـر چشـید
با تو نمی شود که سر جنگ و کینه داشت حتـی اگر که در صـف دشمن ببینمت
آمدم نفرین کنم آتش بگیری بی وفا فکر آن "درد و بلای تو به جانم" ها نذاشت!
ما ‌که از‌ عشق ‌فقط ‌زخم‌ زبان ‌فهمیدیم نوش‌جان ، دلبر شیرین‌سخنی‌ گر دارید
دلم ز عشق تو شد ذره‌ای و آن هم خون تنم زِ مهر تو شد سایه‌ای و آن هم هیچ
چو گفتمش که دلم را نگاه‌دار! چه گفت؟ زِ دستِ بنده چه خیزد؟... خدا نگه دارد!
هرکس که دید روی تورا گفت چشم توست شیرین تـریـن رطـب کـه نـگـاه بشـر چشـید
در صحن بقیع اگر شبى قسمت شد بى وقفه براى تو حرم مى سازیم
بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد، نگرد یک ندارد جز خودش مضرب، نمی‌فهمی چرا؟
نگاه کرد مرا لحظه ای ...ولی نشناخت! چقدر فاصله عشق و کینه کوتاه است
دلم گرفته از این آسمان بی‌پیغام دلم گرفته! برایم کبوتری بفرست
خوش ندارم که به روی تو نگاهی باشد از همین روست که با آینه سرسنگینم
تسخیر قلبهای ترک خورده سخت نیست آری! برای سلطه نیازی به تخت نیست
رفت و آمد هایِ مَردُم را تماشا می کنیم نامِ ما میدان شد از بس هر که ما را دور زد
چه مرگبارتر از عشق های یک‌طرفه است؟ شراره ای که مرا سوخت ، در تو پا نگرفت
عَقل در چارهِ سودای تو بی چاره بماند وَقت آن است که دیوانه شَود عاقلِ تو
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل‌بی‌تو به‌جان‌آمد وقت‌است‌که‌بازآیی
گفتنی ها را نهادم در حریری از سکوت کانچه می دانم نمی آید به فهم واژه ها
دلم آن روز که در دامِ نگاهت افتاد معنی مخمصه،معنای هَچَل را فهمید!
هزار نامه گشودم ز ناله لیک چه سود کسی ندید که من قاصد چه پیغامم
آتش‌بزن مرا که به‌جز شاخه‌های خشک باقی نمانده از تن من، چیز دیگری
دیگران هرچه که گفتند بگویند، بیا خودمان شعر بخوانیم برای خودمان‌
نمانده‌ است مرا در بساط جز آهی هزار دشمن و یک تیر در کمان دارم
نرو که ابنِ مُلجم تیز کرده برای فرقِ تو شمشیرِ خود را
از ماسوا جدا شد و از حق جدا نشد حیدر حقیقتی ست که حقش ادا نشد