eitaa logo
مشاعره
444 دنبال‌کننده
302 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خواستم تا چای با طعم لبانت دم کنم با نگاهت، قهوه کردی چای شیرین مرا
ایمان وکفر من همه رخسار و زلف توست در بند کفر مانده و ایمانم آرزوست
درد بی‌عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من  داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
تویی در دیده‌ام چون نور و محرومم ز دیدارت نمی‌دانم ز نزدیکی کنم فریاد، یا دوری
من نگاه از مردم این شهر می‌دزدم ولی آن‌که را سیری ندارم از تماشایش تویی
برای فتحِ منِ خسته جنگ لازم نیست فقط بخند تو؛ آری! تفنگ لازم نیست
خوش به حالِ بوته‌ی یاسی که در ایوانِ توست میتواند هر زمان دلتنگ شد، بویت کند
یک قلوه سنگ. جای دلت کار می کند من شیشه ام. شکستنی ام احتیاط کن
از صبا پرس که ما را همه شب تا دمِ صبح بویِ زلفِ تو همان مونسِ جان است که بود
تبسم کردی و صبحم چه زیبا شد دل افروزم خوشا چشمی که صبحِ او به لبخندتو وا گردد
من نگاه از مردم این شهر می‌دزدم ولی آن‌که را سیری ندارم از تماشایش تویی
گویند به هم مردم عالم گله خویش پیش که روم من که ز عالم گله دارم
زندگی، بی تو پُر از غم شدنش حتمی بود با تو امّا غمِ من کم شدنش حتمی بود
هر کسی بر شی ارزشمند خود قابی گرفت ای بنازم چشم ها و شیشه های عینکت
عینکی بودن او راز ظریفی دارد شیر،محبوس نباشد همه را خواهد کشت!
وقت خواب آمد عزیز ِمهربانم ، شب بخیر خسته ای،باید بخوابی هم زبانم، شب بخیر
از ملاقاتِ تو با آینه‌‌ها میترسم سرِ تو با همه‌ی شهر رقیبم،بس‌ نیست؟
با این سکوت جان به لبم میکنی ولی لب باز کن! حریف زبانم نمی‌شوی
دلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودت به احتیاط رو اکنون، که آبگینه شکستی!
خنده‌ات منبع الهام غزل‌های بلند بسكه از عنصر تشبیه و هنر لبریزی
با زبان حال میگوید همیـــــــــــــــشه آینه : از دلِ‌ما می‌رود هرکس که از دیده رود
نمی‌آیم به چشم هیچ کس غیر از تو،این یعنی: شبیه قاب عینک دور چشمان تو می گردم
یک غزل از چشم هایت بر دلم نازل شده لب گشودی،قند نامت در زبان حل میشود
بار سنگین است و من کم طاقت و دنیا حسود  خم شدن را عار می دانم دعا کن بشکنم