eitaa logo
مشاعره
441 دنبال‌کننده
301 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دلا چه دیده فروبسته‌ای؟ سپیده دمید سری برآر،که خوش عالمی‌ست عالم صبح
وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم دست در دست تو هر کوچه دویدن دارد
به تن تبعید شد روح عدم پیمای من ای عمر بگو بر شانه باید برد تا کی بار هستی را؟
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
‏لطفِ خیال بود اگر شب به شب تو را هم داشتم کنار خودم، هم نداشتم
دلگرمی تو می‌شود این شعرها...نخند! شاید شبی به آتش غم‌ سوختی تو هم
خسته ام پشتِ سَرم آب نریزید که من غُسلِ میّت شدہ ام،بس‌ که دلم جان دادہ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دلبسته شدن حس قشنگی است، ولی نه! بگذار که با بی کسیم، اُنس بگیرم
در بزَن سینه‌ی من را و کمی شادم کن فکر کُن مَسجدم و آخرِ ماهِ صفر است
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری
گوشه ویرانه گشتم تا تو را پیداکنم ناگهان دیدم که خود گوشه نشین عالمم
دیده ام ماتِ نگاهت شد چو طفلی گیج که؟ زنگ املا بر سر"قُسطنطنیه"مانده است
گر زِ آزُردن من هست غرض، مُردن من مُردم!...آزار مَکِش از پیِ آزردن من
لافِ عشق و گِلِه از یار زَهی لافِ دروغ عشقبازانِ چُنین، مستحقِ هجرانند
تو که یک روز پراکنده نبوده‌ست دلت صورت حال پراکنده‌دلان کی دانی
مثل اشک شوق ، شیرین است شور عاشقی هرچه نوشیدم از این چشمه، عطش شد بیشتر
ماهِ من امشب بتابان، نورِ خود بر جانِ من کز تمامِ ظلمت و تاریکیِ شب خسته‌ام ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مرا ببوس و به آتش بکش وجودم را شراب پیش لبت مزه است می‌فهمی...؟!
قشلاق كرده ام به تو از دستِ زندگی چندی ست پايتختِ جهانم اتاقِ توست!
توصیف ناپذیری و این را به غیر تو در وصفِ هرکسی که بگویم تعارف است
من میهمان دارم مبادا خاک برخیزد حالا که وقت آبروداری‌ست جارو جان!
گفته بودم که به خوبان ندهم هرگز دل باز چشمم به تو افتاد و گرفتار شـدم
دارم دلی که هرگز نشکسته خاطری را بیمار گشته از غم، پرهیز اگر شکسته
چندی‌است دل مرا نمی‌رنجانی از دست تو انتظار دارد دل من
و آغوش است درمان دلی که گاه می‌گیرد پناه آخر قلبم شمایی، هرگاه می‌گیرد