eitaa logo
مشاعره
461 دنبال‌کننده
326 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مباد بیم خزانت که هر کجا گذری هزار باغ به شکرانه‌ی تو خواهد زاد
بدین صفت که تویی بر جمال خود عاشق به غیر خود، نه همانا، که روی بنمایی
رحم اگر بر دل زارم نکنی جرم تو نیست که ز حـال دل من بی‌خـبـرت سـاخته‌اند!
ظالم به ظلم خویش گرفتار می شود از پیچ و تاب نیست رهایی کمند را
عطارهای کلِ جهان هم به صف شوند عطری شبیه عطرِ تو حاصل نمی‌شود
چون متاع توتیا در شهر کورانم کساد کم خریداری مرا بسیار ارزان کرده است
لشکر بکش به قلبم و خون مرا بریز دل‌نازکی به رنگِ سپاهت نمی‌خورد!
قهر کردی کوه امید دلم آوار شد اشک بود آبی که می پاشیدمش پشت سرت
خارم، ولی گلاب زِ من می‌توان گرفت از بَس‌که بوی همدمیِ گل گرفته‌ام
تمامِ شهر به تعبیرِ خواب سرگرمند کسی مُعَبِرِ بیداری من اما نیست
رفو کردیم چاک سینه را تا رفت دل بیرون چو آن مفلس که از بی رونقی بندد دکانش را
نَتِکان جان مرا خاطره بر می خیزد حال آرام دلـم باز به هم می ریزد
غزل هایی که بر رویت اثر گفتی ندارد را برای ماه می خواندم نظر می کرد پایین را
بـر روی دوشت می‌چـکـانـم دردهـا را هر قطره اشکم می‌شود شعر صبوری
تواضع‌های ظالم مکر صیادی بود بیدل که میل آهنی را خم شدن قلاب می‌سازد  
چــــه دردی میکشم از سردی رفتار چشمانی که عاشق می‌کند دل را ولی گردن نمی‌گیرد! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دل که با صد رشته ی جادو نمی گیرد قرار ..! تاری از گیسویِ او آرید و زنجیرش کنید ...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دیریست که از روی دل آرای تـو دوریم محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم
زبان حال عاشق گر دعایی دارد این دارد که یا رب،مهربان گردان دل نامهربانش را
"من کجا و غزل و قافیه و شعر کجا !" این تو بودی که شدی باعث شاعر شدنم
یک نفس فرصت و صد حرف گرہ در خاطر وای‌  اگر  گریه  نیاید  به  مدد کاریِ  دل ..!!
کجاست شانه امنت که بعد تو این سر برای من ، من بیچاره سر نشد که نشد
به هر چمن رسیده‌ام از تو نشان ندیده‌ام، تو در کجا شکفته‌ای ای گل بی‌نظیر من .. ؟!
هرگز از گردش ایام دل آزرده مباش! بامدادی‌ است پیِ هر شب تاری؛ آری
و عشق یعنی غمی عمیق اما بسیار عزیز، آیا تو تا به حال غمِ عزیزِ کسی بوده‌ای ..؟!
چه اشک ها که در آغوش آستین خشکید خدا به داد دل بی قرارمان برسد
تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من می‌شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا
صبر بر جور فلک کن تا برآیی رو سفید دانه چون در آسیا افتد، تحمل بایدش
روی  این  قُفل  نوشتند  دُعـٰا  می‌خواهَد مَن‌سِپُردم‌به‌خودش!هَرچه‌خُدا می‌خواهَد
دلم را برده بازیگوش طفلی کز ره شوخی دو چشم کافرش با مسجد و منبر کند بازی