eitaa logo
°[ تربیت دینی ]°
1.3هزار دنبال‌کننده
923 عکس
160 ویدیو
205 فایل
دل آدمی بزرگتر از این دنیاست! و این رازِ تنهایی اوست... 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 رهبرانقلاب: نگذاریم بالارفتن بخصوص در مورد ادامه پیدا بکند ✅واسطه‌‌گرى ازدواجها را راه مى‌‌اندازد ⚠️ بعضی سنتهاى غلط در مورد ازدواج، مانع از رواج ازدواج جوانهاست. ✨ https://eitaa.com/moshaveronlin
Amir Kermanshahi - Karbalai Shodan (128).mp3
5.4M
✨مداحی باید مفاهیم و مضامین عالی داشته باشه؛ مثل این یکی. 🎧 گوش کنید و لذت ببرید... ✨ https://eitaa.com/moshaveronlin
پرسش 7⃣7⃣5⃣ من یه دختر١۵ساله هستم؛خودم محجبه و مذهبی هستم اما خانواده م نه.طرز و فکر من یه چیزه و طرز و فکر اونها یه چیز دیگر.بر بیشتر فکر و کارهای من مخالف هستند و سختگیری میکنند و من خیلییی از این بابت ناراحتم چون اونها دستورات مذهبی رو رعایت نمیکنند و من هم بارها در خانوااه براشون توضیح میدم درباره ی دین و خدا و ....اما فایده ایی ندارد اما خیلییی مذهبی مذهبی نیستن.دوست دارم خانواده م هم مث خودم مذهبی بشن تا بشه بهتر و صمیمی تر باهاشون بود و راحت تر حرفهام رو باهاشون بزنم.فک میکنم اونا غریبه هستند و نمیتونم هیچوقت حرفهام رو راحت بزنم😐و خیلی اذیت میشم🤕برای خریدن محصولات فرهنگی و ملزومات حجاب باید همراه خانواده رفت بازار و خرید اما متاسفانه تمایلی به همچنین کارایی ندارن و منم سفارش میدم و اینتزنتی برام میارن و اینطوری احساس میکنم که پدرومادرم حتی خاله و عمه و .... هیچ احساس مسئولیتی نسبت به من ندارن و هیچ اهمیتی بهم نمیدن☹️بنظرتون چاره ی کار چیه؟😣 پاسخ را بخوانید👇 https://eitaa.com/moshaveronlin
پاسخ 7⃣7⃣5⃣ با سلام و درود و رحمت قبل از بیان هر نکته ای باید خدمتتون تبریک بگم برای انتخاب و اراده ای که کردید با توجه به شرایطی که شرح دادید. اینکه در سن ۱۵ سالگی به لطف خداوند مسیری را انتخاب کردید که باعث رشد و بالندگی دنیوی و اخروی هست بسیار جای تحسین دارد.و همین انتخاب نشان دهنده قدرت و عزم بالا برای انجام کارهای بزرگ هست. نیاز به درک متقابل، احترام متقابل و نیاز به دریافت نقشهای حمایتی والدین بدون در نظر گرفتن تفاوت عقیده ای و فکریتون انتظار طبیعی است و متاثر شدن شما در این زمینه بجاست. اما همان طور که در هر لحظه از زندگی ناگزیر به انتخاب هستید در این مورد هم بین دو روند فکری باید انتخاب کنید . ۱. به دلیل درک نشدن توسط خانواده و احساس خلاء عاطفی و خیلی رنجشهای دیگری که با این تفاوت نگاهتان با خانواده در درون احساس می کنید ، دچار دغدغه ذهنی شوید و مدام خودگویی کنید چرا کسی من را درک نمی کند.؟ چرا اینها درستی این مسیر را درک نمیکنند؟ چقدر بد است در خانواده خود تنها بودن؟ چرا به من اهمیت نمی دهند؟ و الی آخر که متاسفانه تمامی هم ندارد . (نتیجه این خودگویی منفی چیست؟) افسردگی، شک و تردید، خستگی روحی، فاصله از خانواده، تنهایی و .....که هر کدام پیامدهای منفی بسیاری دارد. روند فکری دوم الحمدلله که من به عنایت خداوند توانستم مسیر فکری و اعتقادی خودم را آنهم در این زمانه پیدا کنم . این مسیر سختی دارد ولی خداوند وعده داده و وعده های خداوند حق است که همراه صبر و استقامت ،آسانی و ظفر هست و کم نبودند، جوانانی از صدر اسلام تا بحال که حتی در خانواده های کفر و عناد، ارادت خودشان را به حق و ائمه نشان دادند و راهنمایی ائمه به آنها، مهربانی با خانواده و دعا برای اصلاحشان و احسان و اطاعت پدر و مادر بوده مگر خلاف امر خداوند امر کنند. الحمدلله که در این زمانه ی پر از امکانات، زندگی می کنم که رفع نیازهایم به راحتی با یک سفارش مجازی محقق می شود. و هزاران نعمتی که قابل شکرگزاری است و همین نگاه باعث نشاط و ارامشتان میشود و می توانید برای بهبود شرایط با فکری باز راهکارهای مختلفی پیدا کنید. به اختلافهای بینتان دقیق نشوید ،وجوه اشتراکی را بیابید و با بستری مهربانانه الگوی عملی باشید نه با زبان موعظه و نصیحت . حتما در کنار پرداختن به امور دینی از ورزش و کارهای هنری و بازی های گروهی غافل نشید و چه بهتر که بدون لحاظ تفاوتهای اعتقادی این امور را با خانواده و دسته جمعی انجام بدهید. چاره ی کار انتخاب درست بین این دو روند فکری با توجه به نتیجه ای که دارد هست.و شما نشان دادید قدرت انتخاب درست را دارید. بپذیرید این تفاوت ها را و برای کمتر شدن این فاصله خیلی عجله نداشته باشید. موفق و موید باشید . 🔺🔻 https://eitaa.com/moshaveronlin
🌿🌷🌺🌿🌺🌿🌷🌿🌺🌿 پژو با سرعت زیادی بدون توجه به شلوغی خیابان ویراژ می‌داد و از لابه‌لای ماشین‌ها سبقت می‌گرفت. همان طور بی‌محابا ماشین‌ها را پشت سر می‌گذاشت که تلفنش زنگ خورد و تا آمد گوشی‌اش را جواب بدهد با سرعت با یک تاکسی تصادف کرد. راننده تاکسی بیچاره! درآمدش فقط از همین رانندگی بود و حالا با این تصادف که دست و پایش از چند جا شکسته بود، مجبور بود چند ماهی خانه نشین بشود! یک ماهی گذشت و وضع پدر کمی بهتر شد و نشست و برخاستش هم کمی آسان‌تر شده بود. در این یک ماه که خانواده درآمدی نداشت، مجبور بودند از پس اندازشان خرج کنند و بدتر آنکه این وضعیت معلوم نبود تا کی ادامه پیدا می کرد. اما مادر و بچه‌ها بیشتر از اینکه خرج و مخارج زندگی نگرانشان کند، ناراحتی پدر رنجشان می‌داد. یک ماه گذشت و همه خانواده به این اتفاق نظر رسیدند که باید برای خوشحال کردن پدر کاری بکنند. از طرفی وضع مالی خانواده هم طوری نبود که بتوانند خیلی خودشان را به خرج بیندازند. به همین خاطر دست به دامن فضای مجازی شدند تا شاید به یک ایده ارزان و در عین حال جذاب برسند. صبح جمعه بود و همه زودتر از همیشه از خواب بیدار شده بودند. صبحانه نخورده گوشی را برداشتند و شروع کردند به گشتن. هنوز نیم ساعتی نگذشته بود که همه با لبخند رضایت گوشی را روی میز گذاشتند و با کلی ذوق و هیجان به سمت آشپزخانه رفتند. صبحانه مفصلی آماده کردند و با کلی سر و صدا پدر را بیدار کردند. پدر متوجه حالت عجیب بچه‌ها و مادرخانواده شده بود اما به روی خودش نیاورد. بعد از تمام شدن صبحانه مادر به بچه‌ها چشمکی زد و این رمز شروع عملیات و نقشه‌ای بود که برای خوشحال کردن پدر با هم چیده بودند. هانیه دختر بزرگ خانواده بساط صبحانه را جمع کرد و شروع کرد به شستن ظرف ها. از وقتی پدر تصادف کرده بود صبحانه را روی مبل، جلوی تلویزیون می‌خوردند. تا صبحانه تمام شد، مهدی پسر کوچک خانواده برای سرگرم کردن پدر تلوزیون را روشن کرد و شروع کرد به کانال عوض کردن و بعد کنترل را کنار پدر گذاشت و به سمت آشپزخانه دوید و با صدای بلندی گفت:«مامان راستی امروز جمعه است ها. پس کی رنگ انگشتی می‌پزیم؟!» درست کردن رنگ انگشتی زمان زیادی نمی‌برد و کار سختی نبود، اما بچه‌ها اینقدر بازیگوشی و سر و صدا کردند که یک ساعتی طول کشید تا رنگ انگشتی‌ها آماده بشود. در این مدت مادر هم حواسش به آشپزخانه بود، هم به پدر و همزمان بساط رنگ‌بازی دسته جمعی‌شان را وسط پذیرایی آماده می‌کرد. خوشحالی و سر و ‌صدای بچه‌ها پدر را هم به وجد آورده بود و مادر به خوبی این را در چهره پدر حس می‌کرد. بالاخره رنگ انگشتی‌ها آماده شد و مرحله دوم و اصلی عملیات شروع شد! مهدی کوچولو هنوز ننشسته، انگشتش را با رنگ زرد حسابی رنگی کرد و روی پیشانی پدر یک خورشید خانم پر نور کشید. و بعد پدر را یک ماچ آبدار کرد و توی گوشش آرام گفت:« باباجون حالا نوبت شماست.» اشک آرام آرام از گوشه چشم پدر سرازیر شد. مهدی کوچولو خودش هم نمی‌دانست یک ماچ آبدار چه قدرتی دارد و می‌تواند خستگی و کلافگی یک ماه خانه نشینی را چه ساده با خود بشوید و ببرد! 🌿🌷🌿🌺🌿🌷🌿🌺🌿🌷 ⬇️ https://eitaa.com/moshaveronlin
track 1 Hazrat Khadije.mp3
40.85M
🔸 کتاب صوتی ماجرای عشق من ( شرح زندگانی حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ) 🔹 { قسمت اول } با صدای نجم الدین شریعتی به قلم‌ انسیه سادات هاشمی 🌐 https://tavan-plus.ir 🔸https://eitaa.com/moshaveronlin ‼️با انتشار این فایل در معرفی و گرامی داشت این بانوی بزرگوار شریک باشید.
track 2 Hazrat Khadije.mp3
39.95M
🔸 کتاب صوتی ماجرای عشق من ( شرح زندگانی حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ) 🔹 { قسمت دوم } با صدای نجم الدین شریعتی به قلم‌ انسیه سادات هاشمی 🌐 https://tavan-plus.ir 🔸https://eitaa.com/moshaveronlin ‼️با انتشار این فایل در معرفی و گرامی داشت این بانوی بزرگوار شریک باشید.
بچه ها نمیخواهند بپوشند... کاپشن ها را میگویم، صورتی و مشکی...گرم و قشنگ... هوا خیلی سرد است... زن صاحبخانه بچه را گرفته و به زور میخواهد بپوشاندش... مرد صاحبخانه اصرار دارد که بگیریدش من تنش میکنم... حالا مقاومت بچه ها با دیدن این شرایط بیشتر شده... بچه را آزاد میکنم از بغل زن دلسوز صاحبخانه،البته بدون تایید یا رد رفتار هیچکدام... تذکر میدم سردی هوا را.فقط تذکر درباره «سردی هوا».همین با خوشرویی خداحافظی میکنیم و به سمت ماشین میرویم...بدون سرزنش دوقدم راه رفتن در سرمای زمستان برای بچه های من که بدنشان به لطف خدا ضعیف نیست، بهتر از خورد شدن شخصیت آنهاست... سرما را که فهمیدند شاید قدر کاپشن هایشان را بهتر بدانند...البته شاید هم نه!! بچه اند دیگر! گاهی اصرار بیش از اندازه ما،«فقط» اقتدار و مهری که لازم داریم برای تربیت را، ازبین میبرد...
وقتی یک ماه فشرده رو پشت سر میزاری روزایی که کم خوردی و کم خوابیدی روزایی که از صبح زود پا شدی درس خوندی،از ۸ تا ظهر کلاس بودی ،تا رسیدی خونه لقمه ای گذاشتی دهن و نشستی پای مرور و بعد امتحان دادی،شام گذاشتی، مطالعه کردی ،نویسندگی ،کارهای کلاس و... روزایی که حتی برای چند دقیقه هم وقت فیلم دیدن نداشتی فیلم که هیچی حتی برای خودت وقت خالی نداشتی و حالا بعد از یک ماه پر فراز و نشیب چقدر خسته ای خسته داری دخترت رو میخوابونی چقدر دوست داری کنارش بخوابی نگاهت میخوره به برنامه ریزیت هنوز صوت استاد درودی تیک نخورده چند روزه منتظری همسرت وقت کنه کیفیت صوت رو ببره بالا بیخیال میشی و با هندزفری گوش میری صدا خیلی ضعیفه ، خیلی. چند بار صوت استاد رو تا ۱۰ دقیقه رفتی ولی واقعا اذیت کننده هست چاره ای نیست ،انرژی نیمه نصفه ات را به کار می گیری تا ۶۰ دقیقه رو گوش بدی وسط شور و شوق شنیدن یک وویس تربیتی چقدر دلت میگیرد به این فکر میکنی چقد دیر ؟ چقدر دیر این مسائل را میفهمیم. چرا چرا در حوزه زنان یک استاد مجرب تربیتی که تخصصی عمرش را در راه تربیت اسلامی گذاشته باشد نداریم چطور مادریم ولی برای سوالات استاد پاسخ درخوری نداریم چگونه بچه ای بزرگ میکنیم که هنوز تکلیفمان رد با روش تربیتمان هم مشخص نکرده ایم چرا این همه دستمان خالی است چطور چگونه کی ما نیز پُر میشویم؟ چه میشد اگر ما مادر ها خوب‌مادری کردن را بلد میشدیم کمی مهربان تر میشدیم کمی لطیف تر کمی دقیق تر کمی پر دغدغه تر و کمی مسئول تر ... من دلم به امامم خوش است این من و تربیت های بی تربیتی ام این شما و روش های تربیت منظورتان آقا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسش 8⃣7⃣5⃣ سلام.16 ساله ازدواج کردم و دو فرزند دختر دارم.شوهرم متاسفانه بسیار بد اخلاق وبد دهنه.بدبین هم هست وهمیشه به شدت شکاکه .اویل زندگی دوستش داشتم و در برار خیلی از کارهاش تحمل میکردم.ولی بهتر که نشد هیچ بدتر هم شد الان خیلی وقته هیچ حسی بهش ندارم .انقدر بد اخلاقی کرده با من و بچه ها که وقتی خونه نیست بچه ها شادن ووقتی میاد میترسن و ناراحتن. از زندگی خسته شدم همه امیدم بچه هام هستند .هیچ وقت با کسی در مورد همسرم درد دل نکردم ولی اون همیشه پشت سرم به دروغ حرف میزنه اونم بی هیچ دلیلی.خیلی وقته مطمئن شدم مشگل روحی و روانی داره .چون دیدم که از عذاب دادن دیگران لذت میبره و دروغ میگه بی دلیل فقط براین که کم نیاره .نمیدونم چکار کنم.خسته شدم از دست کاراش.فقط خودش رو میبینه و خودخواهه.از هیچ کس هم حرف شنوی نداره .تو کار کردن هم خیلی تنبله.وقتی هم باهاش حرف میزنی برعکس عمل میکنه و احساس میکنه از همه کس بیشتر میفهمه.چند بار هم بهش گفتم بریم مشاور ولی میگه من خودم بیشتر از مشاور حالیمه .تو زندگی هیچ چیز به میل من نبوده خیلی جنگیدم تا بهش بفهمونم زندگی زناشویی دو طرف داره ولی متاسفانه همش میگه من درست میگم .من میدونم .هیچ وقت به علایق من توجه نکرد .وهمیشه تو زندگی بازورگویی کارش رو جلو برد. همیشه محدودم کرده از همه چی.حس میکنم خونه ام زندونه برام .همش فکر طلاق به سرم میزنه فقط به خاطر دختره ام تو دو راهی موندم.لطفا راهنمایی کنید پاسخ را بخوانید👇 https://eitaa.com/moshaveronlin
پاسخ 8⃣7⃣5⃣ سلام بانوی گرامی متاثر شدم از این فشاری که تو زندگی شما هست. هر زنی با دلخوشی و تکیه به مردش وارد زندگی میشود. حسن خلق تو زندگی مشترک از هر ویژگی بالاتر هست مخصوصا برای رفیق همسفر زندگیِ یک زن. بانو جان اگر بخواهی صفات مثبت همسرتون بشمردید چی مینویسید؟ آیا همیشه بد اخلاق و همیشه شکاک هستند؟ چرا؟ حتما اعتمادشون جلب کردید و به خواسته هایش احترام گذاشتید! . چند نکته را در نظر بگیرید تا با روحیه ی امید و توانمندی بیشتری ادامه دهید: 🍃فضای گفتگو را فراهم کنید و از سکوت کردن کاذب پرهیز کنید. 🍃 گاهی برای خود و همسرتون نیازها و خواسته هاتون بنویسید. 🍃دید بهتری نسبت به همسرتون داشته باشید و توقعات شما به سطح انتظارات طرف مقابل باشه. 🍃شوخی و طنز روابط شما را گرم تر میکند. رو هر حرفی حساس نباشید و یا تغافل و جنبه ی شوخی از کنارش بگذرید. 🍃شرایط تغییر و سازگاری را از خودتون شروع کنید. 🍃طلاق راهکار بهتر شدن زندگی نیست، سعی کنید خودتون با کمک از مشاور حضوری، اصلاح روابط مطلوب تری را اجرا کنید. به خوب کردن حالِ خودتون کمک کنید. 📗کتاب همسران سازگار از آقای حسینی زاده و 📗 کتاب راز های تسخیر قلب همسر از آقای داوودی نژاد را مطالعه کنید. توکل به خدا و توسل به اهل بیت علیهم السلام داشته باشید. بهترینها را برای شما آرزومندم🌹 🔺🔻 https://eitaa.com/moshaveronlin