eitaa logo
مثله شدگان
38 دنبال‌کننده
972 عکس
47 ویدیو
0 فایل
رمان از زاده ذهن نویسنده هست ✍️ نویسنده و مدیر اصلی: @Shiva13824 ادمین کانالم: @God_my_love_11 📌✍️خوندن رمان بدون عضویت حرام 🥺 لطفاً 🙏 عضوشید لینک ناشناس رمان https://abzarek.ir/service-p/msg/1046682
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز یک شنبه»
اگر شماهم میخواید که از کانالتون همینجوری تبلیغ بشه در کانال تبادلات عضو بشید توضیحات بیشتر اونجا سنجاقه🖇👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558 مدیر های محترم حتما در کانال تبادلات عضو باشید و حتما جذبتون رو پیوی بگید💫 بعد از یک ساعت همه بنر هارو پاک کنید✅
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز یک شنبه»
اباید انال ایتارو ترکوووند🤩✅ هر رمان خونی باید عضو کانال باشه😍👌🏻 فصل اولش اینجوری گذشت👇🏻 رسول عاشق خواهر محمد (آوا) شده و محمد عاشق خواهر رسول (عطیه) شده😐❤️ آوا فکر میکنه رسول بهش خیانت کرده...👀 رسول با جاسوس پرونده ازدواج میکنه.. با وجود اینکه با آوا ازدواج کرده😢 محمدو عطیه دارن مامان بابا میشن😍 محمد با رسول به یه ناموریت میره و بدون اون برمیگرده..! رسول ناگهان نا پدید میشه.. اتفاقی میوفته که همه فکر میکنن رسول شهید شده اما...😨 آنچه در فصل دوم رمان خواهید خواهند:: _ بهترین عضو گروهت جاسوسه! کسی که مثل برادرت دوسش داری.. کسی که مث چشات بهش اعتماد داری.. بهت خیانت کرده.. جاسوسیتونو کرده _یعنی هرچی بهم گفت همش دروغ بود... _اول اعتمادتونو جلب کرد.. بعد بهتون خیانت کرد.. _من همیشه در هر شرایطی کنارتم قربونت برم... _رسول مریضه... _ای کاش همش کابوس بود... _دارن میبرنم جایی که خودم رئیسش بودم.. _من از همون اولم دوست نداشتم! _احساس کردم قلبم نمیزنه... _این همه بلا سرت اورد بازم نگرانشی بازم دوسش داری؟! _محکم زدم تو گوشش... _پدر بچمه.. _من حاملم... بخوام برمم نمیتونم.. _باید ازش متنفر باشم اما.. هنوز دوسش دارم... @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400 رمان تا پارت آخر داخل کانال گذاشته شده✅
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز یک شنبه»
این کانال ایتارو ترکوووند🤩✅ هر رمان خونی باید عضو کانال باشه😍👌🏻 فصل اولش اینجوری گذشت👇🏻 رسول عاشق خواهر محمد (آوا) شده و محمد عاشق خواهر رسول (عطیه) شده😐❤️ آوا فکر میکنه رسول بهش خیانت کرده...👀 رسول با جاسوس پرونده ازدواج میکنه.. با وجود اینکه با آوا ازدواج کرده😢 محمدو عطیه دارن مامان بابا میشن😍 محمد با رسول به یه ناموریت میره و بدون اون برمیگرده..! رسول ناگهان نا پدید میشه.. اتفاقی میوفته که همه فکر میکنن رسول شهید شده اما...😨 آنچه در فصل دوم رمان خواهید خواهند:: _ بهترین عضو گروهت جاسوسه! کسی که مثل برادرت دوسش داری.. کسی که مث چشات بهش اعتماد داری.. بهت خیانت کرده.. جاسوسیتونو کرده _یعنی هرچی بهم گفت همش دروغ بود... _اول اعتمادتونو جلب کرد.. بعد بهتون خیانت کرد.. _من همیشه در هر شرایطی کنارتم قربونت برم... _رسول مریضه... _ای کاش همش کابوس بود... _دارن میبرنم جایی که خودم رئیسش بودم.. _من از همون اولم دوست نداشتم! _احساس کردم قلبم نمیزنه... _این همه بلا سرت اورد بازم نگرانشی بازم دوسش داری؟! _محکم زدم تو گوشش... _پدر بچمه.. _من حاملم... بخوام برمم نمیتونم.. _باید ازش متنفر باشم اما.. هنوز دوسش دارم... @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400 رمان تا پارت آخر داخل کانال گذاشته شده✅
وقت همگی بخیر🌹🍃 هدف ما پیشرفت شماست✅ جذب بالای 80 هم داشتم💫 شرایط تبادلاتمون👇🏻 1_کانالتون حتما حتما گاندویی باشه 2_آمارتون بالای 50 باشه 3_حتما در کانال تبادلات عضو باشید جذبتون بستگی به بنرتون داره👌🏻 تا یک ساعت بعد از ارسال تمومی بنر ها هیچ پیامی ندید❌ اطلاعات بیشتر از نحوه کاری در کانال زیر سنجاقه🖇👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558 اگر شرایط رو داشتید تشریف بیارید پیوی...
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
🍓هدیه ایتا 🍓 🍓پر از هدیه و چالش و پروفایل 🍓 https://eitaa.com/Maaaaaaahh 🍓فقط دخترا عضو بشن🍓
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
سلام گاندو رو دیدی؟ آخه کیه که گاندو رو ندیده این کانال همه چی میزاره از رمان گاندو بگیر تا هر چی که فکرشو بکنی و خیلی چیزای دیگه حالا یک تیکه رو بخون اگه خوشت اومد برو تو کانالش 👇 رفتیم خونه و ماجرا رو برای روهام و مامان توضیح دادیم رها: رفتم خونه درو که کلید زدم همه چشما اومد سمتم سلام چیزی شده؟ سعید:(دست زد) احسنت رها خانم احسنت شما مگه توی این خاک به دنیا نیومدی چرا اینکارو کردی چرا رها: چیشده میشه بگی چی شده سعید: میری جاسوسی این مملکتو میکنی ها مامان بابا اینطوری تربیتت کردن ها رسول: چرا جاسوسی کردی چرا با امیر و شارلوت رفتی چرا ها چرا رها (با بغض): من توضیح میدم سعید: چه توضیحی ها چه توضیحی رها از جلوی چشمام گمشو برو حالا اگر دوست داری ادامه ی رمان رو بخونی بیا توی این کانال زود باش 👇 🇮🇷عاشقان شهادت🇮🇷 @dkyhmspek
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
سلام یه کانال هست که فقط چالش های پرداخت میزاره سارا . 🍓واقعا سال هاست که دنبال کانال پرداخت میگردم 🍓 محیا . 🍌بله الان لینک میدم نری از دست میدی یعنی عالیه تازه تاسیس 🍌 سارا . 🍓ممنونم ازت 🍓 محیا . 🍌لینک کانال 🍌 @Maaaaaaahhj
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
یه کانال پر از کلیپ های گاندویی،عکس نوشته ها گاندویی ، کلی چالش و فال و رمان های جذاب و هیجانی😍😍😍😍😍زود عضو شو تا از دستش ندادی😉😉😉😉https://eitaa.com/tarafdarangondoo بخشی از رمان : بعد از مراسم عروسی که در مهاباد بود به سمت تهران حرکت کردیم.در بین راه تلفنم زنگ خورد.نگاه کردم دیدم عزیزه،وقتی جواب دادم عطیه بود میخواست بپرسه کی میرم خونه.داشتیم صحبت میکردیم که...... میخوای بدونی بقیش چیه ؟😊پس سریع روی لینک بزن و عضو کانال شو😍 راستی توی رمان داوود با خواهر رسول ازدواج میکنه 😍 رسول هم با خواهر داوود 😍
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
_سلام خوبی؟😉 _سلام نه😕 _چرا؟🤔 _یک کانال میخوام که مطالب مذهبی درباره امام زمان و .....بزاره،و مخصوص دخترا باشه. _اینکه مشکلی نیست 😌 من یک کانال میشناسم پر از این مطالبه🙃🌷 _واقعا؟😍😍 _آره😉 _میشه لینکشو بدی😃 _بله چرا که نه😇 _بفرمایید👇 @ormehdi_1401 _دختران مهدوی☺️💞 _وای چه عالیه😍😍😍😍 _بله 😌🌿
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
رمانی پر از هیجان،غم؛شادی صدای انفجار اومد...... ممکنه یه مدت نتونن راه برن....... شارلوت داره از کشور خارج میشهه......... ته قلبم میدونستم که هیچ اتفاقی برای داوود نمیوفته.................. چه شهادت چه زخمی شدن در راه دفاع از کشور بد نیست🙂........... بچه پسره اسمشو قراره بذاریم امیرعلی🙂..................... حلالم کن.................. خط قرمز ما امنیت کشوره!!................ صدایی که همه رو مبهوت کرد................. دیدی.. بالاخر..ه..نو..ب..ت منم..شد‌.. نبی.نم.اشک.ت.و.فر.مانده🙂اهم..... رسولللللللللللللل......... رسول؟؟؟ رسول مگه آب نمیخواستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟....... مکن تحدیدم از کشتن... که من.. تشنه زارم به خون خویشتن... شارلوت مریضه...... میخواد تورو ببینه....... داداشت زنده است..... باورم نمیشد که بعد 14 سال ازادم کردن............. چقدر تغییر کرده بود ...... موهاش دیگه داشت سفید میشد....... خدایا هرچی تو بخوای🙂......... 🇮🇷https://eitaa.com/tarafdarangondoo🇮🇷
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
می خوای برای ظهور یک کاری انجام بدی ؟ می خوای جهاد نفس کنی ولی نمیدونی چطوری؟ خوب ما توی کانالمون برای همه سوالای بالا جواب داریم. تجمع دهه هشتادیای که می خوان برای ظهور یه کاری کنن👇🏻 https://eitaa.com/naslezohor59
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
.... خلاصه ای از رمان تکیه گاه ابدی✨ مهتا: دستم رو روی صورتم گذاشتم ... با طعم خونی که توی دهنم پیچید فهمیدم زخم لبم دوباره تازه شد ... بغضم رو قورت دادم و نگاهش کردم، اگه دوست نداشتم تا الان اینکارو کرده بودم ولی نرفتم چون ... چون دلم گیر بود ... من نمیخوام زندگیم از هم بپاشه _هه ، خوب لفظ قلم حرف میزنی نگاهم رو ازش گرفتم و با داد ادامه دادم : آره حتما دوستم داری ولی مهتا بفهم ... من دیگه دوست ... ندارم! ~ با بهت و تعجب بهش نگاه کردم ... چشمام پُر شده بودن ... دستم رو از روی صورتم برداشتم و روی چشمام کشیدم تا مانع از ریختن اشکام بشن ... رفتم سمتش و چونه اش رو گرفتم و صورتش رو به روی صورتم نگه داشتم ... سعی کردم محکم باشم ولی لرزش نامحسوسی توی صدام حس میکردم ... مثل همون موقع ها که توی چشمام نگاه میکردی و میگفتی عاشقمی ... الانم توی چشمام نگاه کن و بگو دوستم نداری! _ دستشو محکم از چونم کنار زدم مهتا بفهم من دیگه عاشقت نیستم! برگرفته از ذهن نویسنده با ژانر برای خوندن ادامه رمان به چنل یه سر بزن رفیق😉👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4072931675C50bfaf1d45
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من زهره‌ام ملقب به زُهی😉 با افتخار دهه هشتادیم😎 عاشق و نویسی‌ام✍🏻 تو پیچم استورهای خفن دخترونه میزارم😍 تا پاک نشده فالوم کن مطمئن باش پشیمون نمیشی😜🏃🏻.. 🔗روبیکا:https://rubika.ir/Editor_Jan ‌‌
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
°{💫🌻}° - متنِ‌ پیام : جنابِ مخاطبِ گرامی ! این بار نه بسته اینترنت . ‌. تمام شده و نه شارژِ اعتباری : )' چیزی نیست تنهآ دلمان برآیتان تنگ شُده :)!🌱'📽' join.join.join.join.join.join.join.join.join.join. join.join.join.join.join.join.join.join.join.join. join.join.join.join.join.join.join.join. @modafanvelayatt [⤷ʲᵃⁿᵃⁿᵃᵐ• 💌⃟🌊•𔘓•⤶]
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
اگر شماهم میخواید که از کانالتون همینجوری تبلیغ بشه در کانال تبادلات عضو بشید توضیحات بیشتر اونجا سنجاقه🖇👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558 مدیر های محترم حتما در کانال تبادلات عضو باشید و حتما جذبتون رو پیوی بگید💫 بعد از یک ساعت همه بنر هارو پاک کنید✅
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 محمد عاشق خواهر رسول شده و رسولم عاشق خواهر محمد شده😂😐 ـــــــ ⇩ آوا: دوباره برام پیامک اومد... دستام میلرزید...گوشیو باز کردم.. خودش بود... «آوا بانو چرا نیومدی سر قرار قبلی؟ ولی عیب نداره عکساشو واست میفرستم... لوکیشن امروزم میفرستم خودتو برسون تا با چشای خودت ببینی میخوای زن چه مامورلکی بشی» آوا: عکسارو که دیدم دلم لرزید.... نفس نفس میزدم...قلبم درد میکرد... اول خواستم پیامارو پاک کنم ولی با خودم گفتم:: اصن شاید... شاید با یه رسول دیگه اشتبام گرفته... 🙂😞 ولی از کجا میدونه من اوام... 🙂😞 نه بابا نه... همش تشابه اسمیه...🙂😞 اون عکساهم حتما فتوشاپه🙂😞 شایدم همش شوخیه🙂😞 اصن میرم خودم میفهمم🙂😞 ـــــــ آوا: همونجایی که نوشته بود منتظر بودم... چند دقیقه گذشت خبری نبود... نفس عمیقی کشیدم و خداروشکر کردم و لبخند روی لب هام نقش بست... داشم برمیگشتم که.... با چیزی که دیدم سرجام میخکوب شدم😳 اشک جلو چشامو گرفته بود... چند بار چشمامو بازو بسته کردم تا بهتر ببینیم.. باورم نمیشد... رسول بود... کنار یه زن.. ــــ رمان هایی تو این کانال قرار میگیرن که هیچ جا نمیتونی پیداشون کنی😍 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 رمان تا پارت آخر داخل کانال گذاشته شده✅ 🛑وارد کانال بشید و پیام سنجاق شده رو مطالعه کنید.. و روی لینکی که نوشته پارت اول از فصل اول رمان کلیک کنید و رمانو بخونید
وقت همگی بخیر🌹🍃 هدف ما پیشرفت شماست✅ جذب بالای 80 هم داشتم💫 شرایط تبادلاتمون👇🏻 1_کانالتون حتما حتما گاندویی باشه 2_آمارتون بالای 50 باشه 3_حتما در کانال تبادلات عضو باشید جذبتون بستگی به بنرتون داره👌🏻 تا نیم ساعت بعد از ارسال تمومی بنر ها هیچ پیامی ندید❌ اطلاعات بیشتر از نحوه کاری در کانال زیر سنجاقه🖇👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558 اگر شرایط رو داشتید تشریف بیارید پیوی...
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
اونایی که کشته مرده گاندو هستن حتما کانال های زیادی دارن اما اما اما این کانال با همه فرق داره باور نمیکنی ※ باشه الان لینک کانال رو میفرستم بزن رو پیوستن و ببین 😍 اما قبلش بذار یکم از کانال بگم این کانال ادیت فیلم چالش فیلم استوری ها رمان ها و کلی چیز های خفن داره ♥️ تازه هر ۱۰ نفری که اضافه میشه مدیر ۵ تا تم میفرسته تو گروه خب اینم لینک کانال @mahdesg بزن رو پیوستن
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
- چیه‌چراحالت‌گرفت‌است؟ + هیچی‌،شنیدم‌آیدی‌این‌کانال‌را‌نداری😳 - کدوم‌کانال؟ +اول‌از‌همه‌یه‌سوال‌مگه‌ دختر محجبه نیستی؟ - بله‌با‌افتخار😉 +این‌کانال‌هرروز‌کلی‌فیلم‌و‌عکس‌ خیلی قشنگ می‌گذاردو‌رمان‌خیلی‌باحال‌هم‌دارد😍 - واقعا!لطفا‌آیدی‌کانالش‌را‌بده🍁 +اول‌از‌همه‌شیرینی‌بده‌که‌برایت‌یه‌کانال‌به‌این‌خوبی‌آوردم🌱 _اول برم داخلش بعد 😂 بیا‌اینم‌ایدی‌کانال😍✨ @chaddory - دستت‌طلا🍁من‌برم‌داخل‌کانال‌یاعلی🌱خدانگه‌دار😉 + خدانگه دار😂✨
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
سلام بزرگوار یک کانال دارم یک رمان جذاب می زاره هم عاشقانه هم امنیتی قسمتی از این رمان رو بخون بعد عضو شو تا ازدست ندادی 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 (رمان عشق به وطن ) مهرانه :داشتیم با خانواده چایی میخوردیم !یک دفعه یک پیااام اومد دد از جام پریدممم وااای مهنا : مهرانه !حالت خوبه ؟ مهرانه :آ آ ر ره خ و ب م مهنا : مهرانه: با خوندن پیام سریع رفتم بالاتو اتاقم 😖 می خواستم زنگ بزنم به دکتر توفیقی استادم ولی .... پ'ن :یعنی چه پیامی اومده بود! ادامه دارد ...🍃 ______________________________ مهرانه ومهنا خواهر های محمد هستن ☺️ رسول عاشق میشه 🤣بیاو ببین قصد ترور ... دارن 😢 راستی رمان بچه مهندس هم می زاریم اگر با سریال بچه مهندس اشنا نیستی تو این کانال میتونی هم رمانش رو بخونی هم باهاش اشنا بشی 😉☺️ ادامه ی رمان در https://eitaa.com/joinchat/3100180637C340f3ade9e ورود اقایان ممنوع 🚫
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
😳 باورت‌ نمیشه پدر شهید هنگام تعریف کردن خاطرات فرزندان شهیدش از دنیا رفت😨😲 فیلمش‌سنجاقه↓😥 عشق بین پدر و پسر را باید دید😪 https://eitaa.com/joinchat/4019716224Caa47f71515 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
سلام عه کجا؟😓 یه کانال برات آوردم با یه رمان گاندویی بپر توش ____قسمتی از رمان_____ مصطفی:پس کوش؟کجاست؟کجا رفته این بچه؟😥کل خانه رو دنبالش گشتم با همون لباس های خیس از مطبخ گرفته تا زیر تخت و کمد رختخوابی اما دریغ از یه اثر یا نشانه پس چرا نیست؟چرا در راهرو باز بود یهو جرقه ای در ذهنم خورد به طرف راهرو دویدم و به دقت روی زمین را نگاه کردم چند قطره خون روی زمین ریخته بود توی صورتم زدم و جیغ کشیدم😱 داشتی میخوندی؟ مصطفی داشت دنبال یکی میگشت اگه دوست داری ادامه رمان رو بخونی بیا تو کانال😉 تازه آموزش عوض کردن تم شاد و ساخت تم ایتا رو هم گذاشته😲 https://eitaa.com/joinchat/2195194034C296fc0916d منتظر حضور پر مهرتان آن هستیم🙂 ورود آقایان ممنوع🚫
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
آقا یه لحظه یه لحظه یه استپ اینجا بکنید😁 ایسسسسسسست خب اهم اهم بهتره بگم یه چراغ قرمز اینجا بدارند گلوم درد گرفت😆 خب چی میخواستم بگم؟ آهان شما دعوت شدید به خواندن یه رمان ناب از جنس عاشقان شهادت یه رمانی که مثل و مانندش هیچ جا پیدا نمی کنید😌 میپرسید کجا؟ خب با من بیاید تا بهتون بگم قسمتی از رمان عطیه:معلوم هست تو کجایی؟چرا هر چی زنگ میزنم جواب نمیدهی؟😥 محمد:ببخشید عطیه شرایط جواب دادن نداشتم😔 عطیه:نمیگی من نگرانت میشم؟😒 محمد:حالا چرا اینقدر خوش اخلاق؟😆 عطیه:آخه محمد تو که میدونی من دلم کوچیکه تقی به توقی بخئوره نگران میشم چرا گوشیتو جواب نمیدهی؟بابا مردم از دلشوره خودت که میدونی زندگی بدوت تو برایم بی معناست🥺چرا آخه اینجوری میکنی؟ محمد:باشه باشه ببخشید یعنی الان قهری؟ عطیه:بله😌 محمد:ای بابا عطیه لوس نشو دیگه😒 عطیه:شوخی کردم بابا شوخی کردم😂❤️ محمد:از دست تو🤕😂 عطیه:کی میای خونه؟🙂 محمد:شب خوبه واسه اذان؟😇 عطیه:هر طور خودت راحتی زود بیا یه خبر خوب برات دارم خداحافظ😉 محمد:قربانت خداحافظ زنگ زدم به سعید الو سعید شما کارتون تمومه؟ سعید:بله آقا محمد:پس ببریدش بازداشتگاه خداحافظ موتور رو روشن کردم و راه افتادم سمت خونه ناشناس1:حالا وقتشه برو دنبالش ناشناس:خیالت تخت من کارمو بلدم جوری میزنم که در جا بمیره😏 ناشناس¹:حله😏 ______________ دیدی؟ محمد😱 بیا اینجا تا ادامه شو بخونی رمانی که اینجا میذاره محشره از دستش نده https://eitaa.com/joinchat/2195194034C296fc0916d منتظر حضور گرمتان هستیم🙂❤️ ورود آقایان ممنوع🚫
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
سلام بزرگوار یک کانال دارم یک رمان جذاب می زاره هم عاشقانه هم امنیتی قسمتی از این رمان رو بخون بعد عضو شو تا ازدست ندادی 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 (رمان عشق به وطن ) مهرانه :داشتیم با خانواده چایی میخوردیم !یک دفعه یک پیااام اومد دد از جام پریدممم وااای مهنا : مهرانه !حالت خوبه ؟ مهرانه :آ آ ر ره خ و ب م مهنا : مهرانه: با خوندن پیام سریع رفتم بالاتو اتاقم 😖 می خواستم زنگ بزنم به دکتر توفیقی استادم ولی .... پ'ن :یعنی چه پیامی اومده بود! ادامه دارد ...🍃 __________________________ مهرانه ومهنا خواهر های محمد هستن ☺️ رسول عاشق میشه 🤣بیاو ببین قصد ترور ... دارن 😢 راستی رمان بچه مهندس هم می زاریم اگر با سریال بچه مهندس اشنا نیستی تو این کانال میتونی هم رمانش رو بخونی هم باهاش اشنا بشی 😉☺️ ادامه ی رمان در https://eitaa.com/joinchat/3100180637C340f3ade9e ورود اقایان ممنوع 🚫
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
ریحانه : آقا رسول آقا رسول توروخدا بیایین سریع رسول : بله الان میام ، چی شده ؟😨 ریحانه : آقا رسول یه نگاه به کامپیوتر بندازین چرا اینجوری شده ؟؟😵 رسول : یا خدا 😱😱 داوود داووووووود برو به آقا محمد بگو بیان بدوووو داوود : تق تق تق . آقا محمد ببخشید میدونم جلسه دارین ولی رسول گفت سریع بیایین خیلی ضروریه خییلییی محمد : باشه اومدم محمد : چی شده رسول ؟😨 رسول : آقا محمد اطلاعات کامپیوتر ریحانه خانم خیلی سریع داره خالی میشه.... 😧😱 😂😂بقیش رو برو تو کانال بخون دیگ اجازه ندارم برات بزارم😂 اینم لینک😂👇🏻 @Roman_dakhil_eshgh منتظرتیم❤️