eitaa logo
معاونت تهذیب حوزه علمیه محمّد رسول الله ﷺ
45 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
216 فایل
کنال رسمی آگاهی‌رسانی و گسترش کردار خوب دستیاری تهذیب و تربیت حوزهٔ علمیهٔ محمّد رسول الله ﷺ 📍 محمدشهر کرج ‌ 🌐 وبنوشت حوزه: HowzehMR.blog.ir ‌ 👤 دستیار تهذیب: @Khademolhosain69 📢 دستیاری تهذیب استان: @tahzib_alborz
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌴🌹🌴🕊🌹 وای از پیچیدگی نفس انسان ! شیطان را از در می‌رانی ، از پنجره باز می‌آید و چه وسوسه‌ها ڪه در انسان نمی‌ڪند . می‌گوید : برو با تقوای بیشتر خود را بساز ، ایمانت را قوی ڪن و بازگرد ! 📚 ڪتاب گنجینه‌ آسمانی ، صفحه ‌۲۱۲ 🌹🕊🌴🌹🌴🕊🌹 🇮🇷طلبه انقلابی و سنگرولایت 🌍 🌹🕊🌴🌹🌴🕊🌹
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🌹 بسم رب الشهداء و الصالحین 🌹 🌹 ولاتحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوافی سَبیل ِاللّهِ امواتا ًبَل احیاءُِ عندَربِّهِم یُرزَقون 🌹 پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند ، اما حقیقت آن است که زمان ، ما را با خود برده است و شهدا مانده اند . 🌹 مرگي است ، انتخاب شده ، مرگي كه انسان به سوي آن مي‌رود نه آنكه به سوي انسان بيايد و اهميت و ارزش و نيز از همين جا سرچشمه مي‌گيرد . 🌹 سخت است از خود گذشتن ، باید بزرگِ بزرگ شد تا بتوان از خویش گذشت . باید به درکی تازه از زندگی و حیات و مبدأ و معاد رسید تا بتوان از خود گذشت چنان که به این مقامِ والا رسیدند ، در حالی که بسیاری از ما از صدای گلوله در فیلم ها هم بر خویش می لرزیم ، آنان با دستان خالی لرزه بر پیکره دشمنان این سرزمین انداختند . 🌹 آن هنگام که دلاورانه وجانفشانه بخاطر دفاع از مردم و سرزمین خود جسم پاک خویش را بر روی مین ها و سیم خاردارها می انداختند، به کدامین قله سعادت می اندیشیدند ؟ 🌹 آنها بزرگ بودند ، آن قدر بزرگ بودند که هرچه نگاه مان را به آسمان بدوزیم باز از درک عظمت شان ناتوانیم . 🌹 با مرور خاطرات و جانفشانی های ، پی به نگاه و باور دلاور مردانی می بریم ، که در دفاع از میهن خویش از خود گذشتند . 🌹 آنانی که در سرما و سوز زمستان دل به اروند می زدند یا زمانی که در گرمای بالای جنوب در تابستان ، هشت سال از میهن خود دفاع کردند ، تا ذره ای از خاک کشورمان به یغما نرود و مردم این سرزمین در آرامش و آسایش باشند و با خون و جانشان برای ما پیروزی و افتخار را رقم زند . 🌹 به راستی که آموزگاران شجاعت و ایثار بودند 🌹 رفتند تا ما بمانیم ... 🌹 🌹 ... 🌹 🌹 ما بعد چه کرده ایم ؟ 🌹 شادی روح و 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🇮🇷طلبه انقلابی و سنگرولایت 🌍 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 یکی از فرماندهان جنگ روایت می‌کند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف می‌کرد خیلی دلم می‌خواست را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما را ببینیم . خلاصه نشد. بالاخره آقا توی فکه روی مین رفت و به آسمون‌ها پر کشید. تا اینکه یک وقتی آمدیم در منطقه جنگی با کاروان‌های راهیان نور. شب در آنجا ماندیم. در خواب، را دیدم و درد و دل‌هایم را با او کردم ... گفتم خیلی دلم می‌خواست تا وقتی زنده هستی بیایم و ببینمت، اما توفیق نشد. به من گفت "ناراحت نباش فردا ساعت ۸ صبح بیا سر پل کرخه منتظرت هستم". صبح از خواب بیدار شدم. منِ بیچاره که هنوز زنده بودن را شک داشتم، گفتم: این چه خوابی بود، او که خیلی وقت است شده است. گفتم حالا بروم ببینم چه می‌شه. بلند شدم و سر قراری رفتم که با من گذاشته بود، اما با نیم ساعت تأخیر، ساعت ۸:۳۰. دیدم خبری از نیست. داشتم مطمئن می‌شدم که خواب و خیال است. سربازی که آن نزدیکی‌ها در حال نگهبانی بود، نزدیک آمد و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: بله، با یکی از رفقا قرار داشتیم. گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهایش جوگندمی است. محاسنش هم این‌جوری است. گفت: رفیقت آمد اینجا تا ساعت ۸ هم منتظرت شد نیامدی، بعد که خواست بره، به من گفت: کسی با این اسم و قیافه می‌آید اینجا، به او بگو آمد و خیلی منتظرت شد، نیامدی. کار داشت رفت اما روی پل برایت با چیزی نوشته، برو بخوان. رفتم و دیدم خود نوشته: 🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 @dashtejonoon1 🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊