- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
• اون روزها وقتی آلبوم رو باز میکردم و خودمُ خودتُ تو گوشه گوشه یِ شهر و قصههایی که گذروندیم میدیدم
الان اما ... هر چقدر به قلبم و چشمم و گوشم نزدیکشون میکنم ، نه نبضمون رو حس میکنم ، نه رنگی تویِ عکسها میبینم و نه دیگه صدایِ نفس هامون شنیده میشه ؛ انگار که یخ زده باشن.
هدایت شده از - آیسو -
- آنقدر خوب لبخند میزد و آرام بود،
که دیگران حتی احتمالِ غمگین بودنش را هم نمیدادند.
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
- لبخند بزن تکیه گاهِ آیسو .. .
• الهی همیشه چشمهات به تماشایِ آرزوهات برق بزنن ، شبیهت تکرار نمیشه 🪄 .
نمیدونم سر از کجا در آوردم ، شمارشِ قدمهام از دستم رفت و ردِ فکرهامُ تو خیابونهایِ آشنایِ زیادی به جا گذاشتم.
الان از تو حرف بزنم ؟! نه اصلا .. فعلا غمِ مهمتری از تو که خیلی وقته ترکم کردی دارم.
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
الان از تو حرف بزنم ؟! نه اصلا .. فعلا غمِ مهمتری از تو که خیلی وقته ترکم کردی دارم.
من .. عزیزِ ندیدهای رو ناراحت کردم و مشغولِ دردِ ناشی از اشتباهمم ؛ پس گفتن از تو ، باشه برا بعد.
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
من .. عزیزِ ندیدهای رو ناراحت کردم و مشغولِ دردِ ناشی از اشتباهمم ؛ پس گفتن از تو ، باشه برا بعد.
- برایِ التیامِش چیکار کنی ؟! حرفش هم نزن جانم ، دلم قبول نمیکنه مرهمی روش قرار بدم.