eitaa logo
مبلغ یار (بانک محتوای تبلیغی)
342 دنبال‌کننده
130 عکس
62 ویدیو
5 فایل
🌺 جواب سوالات و شبهات خود را از ما بخواهید 🌺 🆔 @baligh1 1⃣ خاطرات شهدا 2⃣ داستان های مذهبی 3⃣ سوالات و شبهات 4⃣ نکات قرآنی آدرس سایت 1baligh.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
برای دسترسی سریع تر به مطالب کانال، هشتگ های زیر را جستجو کنید و با جهت بالا و پایین 🔻🔺 به راحتی به مطالب کانال دسترسی داشته باشین 1⃣ 2⃣ 3⃣ 4⃣ 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ اثبات ولایت فقیه به سبک شاهرخ ضرغام 💢چند نفر از رفقای قبل از انقلاب را جذب کمیته کرده بود. آخر شب جلوی مسجد مشغول صحبت بودند. 💠یکی از آن ها پرسید: شاهرخ! این که میگن همه باید مطیع امام (ره) باشن یا همون ولایت فقیه، تو اینو قبول داری؟ آخه مگه میشه یه پیرمرد هشتاد ساله، کشور رو اداره کنه⁉️ 💢شاهرخ کمی فکر کرد و با همان زبان عامیانه خودش گفت: ببین! ما قبل از انقلاب هر جا می رفتیم و یا هر کاری می خواستیم بکنیم، چون من رو قبول داشتید، روی حرف من حرف نمی زدید، درسته؟ آن ها با تکان دادن سر تایید کردند. 💠بعد ادامه داد: هر جایی احتیاج داره یه نفر حرف آخر رو بزنه و کسی هم روی حرف اون حرفی نزنه. حالا این حرف آخر رو تو مملکت ما کسی می زنه که عالم دینه، بنده واقعی خداست، خدا هم پشت و پناه ایشونه. 💢بعد مکثی کرد و گفت: به نظر شما غیر از خدا کسی می تونست شاه رو از مملکت بیرون کنه؟ پس همین نشون میده که پشتیبان ولایت فقیه خداست. ما باید دنبال امام عزیزمون باشیم. در ثانی ولایت فقیه کار اجرایی نمی کنه، بلکه بیشتر نظارت می کنه. 💠این استدلال او هر چند ساده و با بیان خودش بود اما همه آن ها قبول کردند. 📚شاهرخ حر انقلاب اسلامی (خاطرات شهید شاهرخ ضرغام) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅آفرین به شاهرخ که دنبال گرفتن سهم از سفره انقلاب نبود ♨️خانه ای مصادره ای را برای سکونت در اختیار شاهرخ گذاشتند. بعد از مدتی گفتند: چون خانه ندارید، می توانید برای دریافت زمین مراجعه نمایید. 🌀یک قطعه زمین در شمال تهران پارس به شاهرخ تعلق گرفت. اما شاهرخ گفت: خیلی از مردم با داشتن چندین فرزند، هنوز زمین نگرفته اند. من راضی به گرفتن این زمین نیستم. 💠یک روز پیرمردی را دید که نتوانسته بور زمین دریافت کند. آمد خانه. سند زمین را برداشت و با خودش برد. سند را تحویل پیرمرد داد و گفت: "هدیه ای از طرف حضرت امام است" 💢مدتی بعد خانه مصادره ای را هم تحویل داد. گفته بودند برای یک مقر نظامی احتیاج داریم. دوباره برگشتیم به مستاجری. اما اصلا ناراحت نبود. ♨️گفتم: چرا قطعه زمین را تحویل دادی؟ گفت: 🌹"ما که برای خانه و زمین انقلاب نکردیم، هدف ما اسلام بود. خدا اگر بخواهد صاحب خانه هم می شویم."🌹 📚شاهرخ حر انقلاب اسلامی (خاطرات شهید شاهرخ ضرغام) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "اقتدار در برابر بنی صدر" ♨️یکی از دوستان ما می گفت: روزی سوار بر موتور، همراه شاهرخ به سمت آبادان می رفتیم. در نزدیکی روستای چوئبده متوجه حضور تعداد زیادی از نیروهای نظامی و انتظامی شدیم. 💢شاهرخ تعجبکرد و ایستاد. رفتیم جلو و گفتیم چه خبره؟ گفتند: هلی کوپتر حامل رییس جمهور بنی صدر تا لحظاتی دیگر به اینجا می آید. ♨️ما هم منتظر ماندیم. چند دقیقه بعد هلی کوپتر نشست و بنی صدر پیاده شد. اطرافیان هر یک چیزی می گفتند. شاهرخ با همان هیبت همیشگی، در مسیر عبور رییس جمهور قرار گرفت و با صدای رسای خودش گفت: " آقای بنی صدر چرا به ما سلاح و مهمات نمی رسونید؟ نیروهای دشمن دارند شهر رو می گیرند. شما فرمانده کل قوا هستی. 25 روزه این حرفا رو می زنی. پس این نیرو و تجهیزات کی می رسه؟ ما تانک احتیاج داریم تا شهر رو نگه داریم." 💢بنی صدر لحظه ای ایستاد و قد و بالای شاهرخ را برانداز کرد. بعد گفت شما؟! شاهرخ هم گفت: نیروهای مردمی آبادان هستیم. ♨️بنی صدر هم در حالی که به راه خودش ادامه می داد گفت: جنگ باید دست فرمانده ها باشه، جنگیدن که بچه بازی نیست. 💢شاهرخ هم در حالی که عصبانی شده بود بلافاصله با صدای بلند گفت: اگه جنگ بچه بازی نبود، که کار دست شما نمی افتاد. ♨️بعد مکثی کرد و به حالت تمسخرآمیزی گفت: نی خوای اگه مشکل داری یه کیسه دست بگیریم و برات پول جمع کنیم؟ 💢بنی صدر که خیلی عصبانی شده بود چیزی نگفت و با همراهانش از آنجا رفت. فردای آن روز دوباره به نیروهای ارتشی نامه نوشت که به نیروهای مردمی حتی یک فشنگ تحویل ندهید. 📚شاهرخ حر انقلاب اسلامی (خاطرات شهید شاهرخ ضرغام) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "اقتدار در برابر بنی صدر" ♨️یکی از دوستان ما می گفت: روزی سوار بر موتور، همراه شاهرخ به سمت آبادان می رفتیم. در نزدیکی روستای چوئبده متوجه حضور تعداد زیادی از نیروهای نظامی و انتظامی شدیم. 💢شاهرخ تعجبکرد و ایستاد. رفتیم جلو و گفتیم چه خبره؟ گفتند: هلی کوپتر حامل رییس جمهور بنی صدر تا لحظاتی دیگر به اینجا می آید. ♨️ما هم منتظر ماندیم. چند دقیقه بعد هلی کوپتر نشست و بنی صدر پیاده شد. اطرافیان هر یک چیزی می گفتند. شاهرخ با همان هیبت همیشگی، در مسیر عبور رییس جمهور قرار گرفت و با صدای رسای خودش گفت: " آقای بنی صدر چرا به ما سلاح و مهمات نمی رسونید؟ نیروهای دشمن دارند شهر رو می گیرند. شما فرمانده کل قوا هستی. 25 روزه این حرفا رو می زنی. پس این نیرو و تجهیزات کی می رسه؟ ما تانک احتیاج داریم تا شهر رو نگه داریم." 💢بنی صدر لحظه ای ایستاد و قد و بالای شاهرخ را برانداز کرد. بعد گفت شما؟! شاهرخ هم گفت: نیروهای مردمی آبادان هستیم. ♨️بنی صدر هم در حالی که به راه خودش ادامه می داد گفت: جنگ باید دست فرمانده ها باشه، جنگیدن که بچه بازی نیست. 💢شاهرخ هم در حالی که عصبانی شده بود بلافاصله با صدای بلند گفت: اگه جنگ بچه بازی نبود، که کار دست شما نمی افتاد. ♨️بعد مکثی کرد و به حالت تمسخرآمیزی گفت: نی خوای اگه مشکل داری یه کیسه دست بگیریم و برات پول جمع کنیم؟ 💢بنی صدر که خیلی عصبانی شده بود چیزی نگفت و با همراهانش از آنجا رفت. فردای آن روز دوباره به نیروهای ارتشی نامه نوشت که به نیروهای مردمی حتی یک فشنگ تحویل ندهید. 📚شاهرخ حر انقلاب اسلامی (خاطرات شهید شاهرخ ضرغام) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
برای دسترسی سریع تر به مطالب کانال، هشتگ های زیر را جستجو کنید و با جهت بالا و پایین 🔻🔺 به راحتی به مطالب کانال دسترسی داشته باشین 1⃣ 2⃣ 3⃣ 4⃣ 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97