eitaa logo
عِشق‌ِ اَلَست`
219 دنبال‌کننده
905 عکس
862 ویدیو
4 فایل
بس‌است‌در‌صف‌محشر‌مُحِب‌عشق‌تو‌بودن! تقدیم‌به‌ساحتِ‌مقدس‌حضرتِ‌صاحب‌وجَدعزیزشون♥️!
مشاهده در ایتا
دانلود
! حالم بده است بی‌خبرم از حالش... سپید شده محاسنش اما ... خدا به جوانی‌ش رحم کند ... برایش صدقه کنار بگذاریم ... ! چندشب پیش تسبیحِ تربت‌م پخشِ زمین شد آهِ‌ شبِ هشتمِ من از همان شب شروع شد ... ! ... بماند ... ! امسال هم لال بودم هم مات قلبِ آب شده نفس رفته .. روضه‌خوان‌ت چه دید در ما که ذکرِ «ولدی» گرفت ؟!... ! نصفِ روضه‌ی امشب را باید روی زمین بیفتی بعد گوش کنی و زار بزنی... ! پایِ گلبرگ‌های رویِ عبا امشب ... ولش کن ... ما نمی‌فهمیم!! ! شب سوم و شب هشتم زمزمه‌ی قلبم همین است کاش هیچ‌وقت شعر نمی‌شناختم ... ! حسین ! حسین ! حسین ! این از پارسال بماند با همان صدا .. از امسال اما ... قبلِ روضه داشتم برایش می‌گفتم کاش راست نباشد خطی که خوانده‌م ... راست بود ... تمام شدم . ! گیسویِ علی اکبر گیسویِ علی اکبر ! پس از تو ای علی‌اکبر خاك بر سر دنیا.. ! هرسال شب هشتم از خودم می‌پرسم چرا نمی‌میرم ؟؟ امسال هم ... ! این شب‌ها می‌ترسم هم از روضه‌ها هم از کلمات هم از نوشتن .. همین ! ١٤٤٦
هدایت شده از محمد حسین پویانفر
45.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیاهو بود... غوغا بود... و مردی که تَهِ گودال... تنها بود! سیاهی بود... غوغا بود... و مادر، از میان دود... پیدا بود! @mhpooyanfar
با دست‌هایِ مهربان... بر در و دیوار سیاهیِ عزا زدید ‌.. با پلك‌های آزرده از حُزن.. در غمِ جدِّ غریب‌‌تان گریستید .. روضه‌ی «یابن شبیب» را .. امانت گذاشتید تا روزگارِ ما .. روزها از پیِ شب گذشتند و .. مُحرّم‌ عزیز از راه رسید ‌‌‌.. اذنِ سیاهی گرفتیم و .. حوالیِ نگاهِ شما ... سیاه‌پوشِ غمِ‌ یار شدیم... با نگاهِ لطف‌تان .. شبِ اوّلِ مُحرّم‌العشق را نفس کشیدیم ... به پایِ عشق سوختیم و .. برای عشق به سر و سینه زدیم .. غمِ یار ... نفس‌مان را تنگ کرده بود که قدم‌های‌مان را به حُسینیه‌یِ حرم رساندید .. چایِ روضه دست‌مان دادید تا ... یك گوشه‌یِ دنج .. یك دلِ سیر ... برایِ یار اشك بریزیم ... حالا اما ؛ ... همه‌یِ دلشوره‌یِ من و ما زیارتِ اربعین‌ است .. ما هرچه داشتیم و داریم .. از صدقه‌سری‌ِ شماست سلطان! لطفاً این شب‌ها ... هوایِ کربلایِ ما را داشته باشید. و تَصَدَّق عَلینا یا انیس‌النفوس... پ.ن؛ دستِ ما را بگیر ... تا بلکه ... پایِ ما هم به کربلا برسد..
هدایت شده از محمد حسین پویانفر
15.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفت: این روزگار، می‌گذرد! خوب یا که بد بهتر که عُمرِ ما... دَرِ این خانه بگذرد! دنیای ما... معنایی ندشت؛ اگر قرار به آمدن و رفتنی بود! دنیای ما... از سیاهیِ رنگ گرفته... با دَم و بازدَم و سینه‌زنی شکل گرفته... و با محبّتِ علی و اولادش... آمیخته شده! دنیا برای ما... اگر کربلایی نبود... زیبایی نداشت؛ بیابانی خشک و... بی‌آب و علف بود! خدا خواست و... بذر را در آن کاشت! می‌شود قدم برداشت... می‌توان قلم زد... و نشان و نشانه‌ای را گذاشت... که تا دنیا دنیاست... هرکسی آن را می‌بیند و می‌شنود... گُل از گُلَ‌ش بشکفد... و حلاوتِ نام اهلِ‌بیت... او را زنده کند! چیزی از ما نخواهد ماند... جز آن‌چه نامی از محبوب دارد! زود، دیر می‌شود و... باید روزگارِ نوکری را... قدر بدانیم! پ.ن یک روز می‌رسد که عشق تُ دستم خالی‌ام را پُر می‌کند؛ حسین‌جان! مرحوم استاد ۱۳۲۹ قزوین - ۱۴۰۱ تهران کوچک‌ترین نوکر: @mhpooyanfar
هدایت شده از عقیق
🔻حجت الاسلام احسان بی آزار تهرانی تولیت آستان امامزاده صالح(ع) درباره مراسم روضه خصوصی امروز رهبر انقلاب گفت: 🔹امروز در خصوصی حضرت آقا که برای حجت خدا حضرت سید الساجدين عليه السلام بر پا گردید توفیق حضور و تشرف حاصل شد. در کنار برادرم آقای وقتی در مقابل چهره پر فروغ ایشان ایستادیم ، با دیدن صلابت و طمانینه وصف ناپذیر ایشان در غم ش/ه/ادت مهمان ایران دلمان آرام گرفت. 🔹 رهبر فرزانه انقلاب فرمودند اخبار خوبی از امام زاده صالح عليه السلام به ایشان رسیده است این جمله انگیزه مان را تا سر حد اعلى بالا برد و تمام تلخیها و سختی ها و دشمنی ها در طی این چهار سال نوکری، از عسل شیرین تر گردید. ✅‌کانال عقیق @aghigh_ir
با قلبی .. که از نفس افتاده بود ... به خاك نشست ‌.. با دست‌های زخمی ... نیزه و شمشیر را کنار زد .. پیکرِ بی سرِ پدرش را به آغوش کشید .. میانِ داغیِ اشك و خون این‌ چند خط... آخرین کلماتی بودند که ... بُریده بُریده ... از حلقومِ بُریده‌ی حسین... به جانِ سکینه خاتون‌ش نشست ؛.. «دخترم! به شیعیانم بگو... شيعَتي! مَهْما شَرِبْتُمْ ماءَ عَذْبٍ... فَاذْكُروني اَوْ سَمِعْتُمْ بِشَهيدٍ ... اَوْ غَريبٍ... فَانْدُبوني لَيْتَكُمْ في يَوْمِ عاشورا جَميعاً تَنْظُروني كَيْفَ اَسْتَسْقي لِطِفْلي فَاَبَوْا اَنْ يَرْحَموني... -شيعيانِ من! هر گاه آب گوارایی نوشيديد يادِ لب‌ها و جگرِ تشنه‌ی من بیفتید.. هرگاه از شهادت و غربتِ شهید و غریبی شنیدید برای غریبیِ من... گاهِ شهادتَ‌م گريه كنيد.. اي كاش همه‌ی شما کربلا بوديد و مي‌ديديد كه من .. چگونه براي طفلِ شش‌ماهه‌م آب مي‌طلبيدم و هیچ کس به استغاثه‌م رحم نكرد!»
تو ببخشا! که اگر صورتِ من نیلی نیست... پلكِ سالم دارم... بازو و پهلویِ من، بی‌درد است... لیك... چشمانم اگر بهرِ تو گریان نشود؛ نامرد است!
و در آن غروبِ سُرخ.. پنج‌تنِ آلِ عبا.. از خانه‌ای که سوخت.. به گودالِ آتش گرفته رسیدند... صدایِ آه پیچیده بود یا... نام محزونِ او... نمی‌دانم! اما پیشِ چشمانِ پریشانِ مادرش.. میراثِ گوشواره داشت به انگشتر می‌رسید!
قبلِ رفتن... در آغوشش کشید... موی‌ش را شانه زد ... پیشانی و زیرِ گلویش را بوسید... پیراهنش را مرتب کرد.. برایش لالایی خواند... آخرش هم... سفارش کرد مبادا تشنه بماند! سال‌ها بعد... پسرش را به آغوش کشید... در حالی‌که ... مویش به دست باد افتاده بود.. گرگ‌ها پیراهنش را دریده بودند و ... از تشنگی نایِ نفس کشیدن نداشت... آخرش هم... با اشك... خونِ رویِ پیشانی‌َش را پاک کرد و ... با آه ... رگ‌های گلوی‌ش را بوسید!
7.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تنها آمده‌بود. تن‌های... تنها! روضه‌اش را که خواند.. آرام و بی‌صدا... راهی مقصد بعد شد! نه یکی همراه... نه خَدَمی و... حَشَمی! در دلِ سردِ کوچه... حُسین... حُسین... حُسینَ‌ش... دلِ سردِ کوچه را... روضه‌ی سیّار کرد! چه عالَمی دارند... عالِمانِ روضه‌های خانگی! هر گوشه‌ای... نوایِ جگرسوزِ عاشقی است هر روضه‌ای، دَمی به غنیمت دقایقی است پ.ن پیرغلام اهل‌بیت، حاج درحال مُشَرَّف‌شدن به مجلس @mhpooyanfar
23.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتی وقتی می‌خواست ازدواج کند؛ شرط آن، دیدن برادرش بود! نه هفته‌ای یک‌بار... که هر روز حسین را ببیند! برادرش را خوب می‌شناسد! آن‌ها... آرامِ جان و... جانِ آرام هم بودند! گذشت تا... آمد داخل گودال... و ماندگارترین عاشقانه‌ی جهان را... برای همیشه‌ی تاریخ... ثبت کرد! لب‌هایش را... به رگ‌های بریده‌ی حسین‌ش گذاشت! @Mhpooyanfar
‌ ‌ ‌ هرچه خواند... هرجا رفت... هرچه گفت... همه و همه‌اش... نشانی از محبوب داشت! کوچه به کوچه و شهر به شهر... منبر رفته و دست‌گیری کرده! تا یادمان نرود در شادی و غم... گرفتاری و آسودگی... پناهی جز حجت خدا نداریم! جهانِ جانش را... خرج ایتامِ آلِ‌محمد کرد... تا دست‌های خالی را... پُر کند از نام و یادِ حجت‌بن‌الحسن! مردِ موسفیدِ شهر و... روسپیدِ آستانِ علوی... همین ساعت و لحظه... جانش را به جانان سپرد... و به دیدار مولایش رهسپار شد! از قدیم هم گفته‌اند: مرگ... سرقفلی دارد! نیمه‌ی رجب... شب جمعه... شب زیارت... شد شروع وصال او و مولایش! دیدار ان‌شاءلله بهشت ۱۳۲۱ - ۱۴۰۳ پ.ن اولین و آخرین دیدار من با این مرد، دیشب بود! او در حال احتضار بود و... لحظه‌ای که می‌خواندم... اشک روی چشمش نشست! حالا که به ظاهر دست‌ش از دنیا کوتاه شده! کاش یادمان بماند نقطه‌ی اشتراک ما... عشقِ علی و اولادِ اوست! حتی اگر دیدگاه‌مان متفاوت باشد؛ عشق و ارادت‌مان که یکی‌ست! و مَنِ کم‌ترین... خاکِ پایِ دوست‌دارانِ اهل‌بیتم! ‌ @mhpooyanfar