فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی صحبت از نسل مادرانی میکنیم که هرگز تکرار نمیشن ...
#تربیت_فرزند
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ اصلاً جمعهای بچهها را از آنها نگیرید. نوجوان
با جمع جنس موافقش زنده است.
✳️ یک کلام محیط را امن کنید بچهها رو بفرستید، محیط را امن کنید باشگاه بفرستید. محیط را امن کنید بچه رو رها کنید.
#دکتر_سعید_عزیزی
#نوجوان
#تربیت_فرزند
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹دیدن این ویدیو برای والدین واجب است.
#تربیت_فرزند
#استاد_شجاعی
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
☘️☘️🍀🍀🖊
ازاین هفت "ت" در تربیت کودکان پرهیز کنید:
توهین
توبیخ
تهدید
تحقیر
تبعیض
تنفر و تمسخر
تنبیه بدنی
🎯🎯🎯🎯🖊
این هفت «میم» در تربیت کودکان جادو می کند:
تو محبوبی
تو محترمی
تو می توانی
تو مهمی
تو مفیدی
تو می فهمی
تو مثبتی
من به تو #افتخار میکنم.
#تربیت_فرزند
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
هدایت شده از سادات
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
هدایت شده از سادات
⭕️ مصرف هل در بارداری
🍃یکی دیگر از ادویه های مجاز در دوران بارداری پودر هل است.
🍃به آن دسته از زنانی که از کم خونی رنج میبرند، توصیه میشود که پودر هل را به غذای خود بیفزایند.
🍃اگر روزانه یک قاشق چای خوری پودر هل استفاده کنید، از لخته شدن خون در دوران بارداری که یکی از عوارض بارداری است، پیشگیری میکند.
🍃هل همچنین به رفع تهوع بارداری کمک میکند. بنابراین هل یکی از ادویه های مناسب بارداری است.
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
هدایت شده از سادات
⭕️باقلا و سقط جنین
🍃یکی از مشکلات باقلا در دوران بارداری ارتباطی است که بسیاری از افراد بین خوردن آن با سقط جنین ارتباطی در نظر میگیرند. بله چنین احتمالی وجود دارد.
🍃 نوعی باقلای اصلاح شدهی ژنتیکی وجود دارد که میتواند خطر سقط جنین را در زنان باردار افزایش دهد. بنابراین حتماً از انواع طبیعی آن استفاده کنید.
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘
#سرگذشت_مینا 💞✨
مینا دختر ۱۷ ساله ایه که توی ماه ۵ بارداری متوجه بارداریش میشه و مادرش بهش میگه باید سقط کنی چون بچه ی تو ح.ل.ا.ل زاده نیست ... ☘
قسمت 7
سرگذشت مینا
قسمت هفتم
بجای ساعت ۹ صبح، من ۸ می اومدم سرکار.
آخر شب هم دیرتر میرفتم خونه.
آخه نه کس و کاری داشتم و نه شرایط خوبی توی خونه انتظارم رو می کشید.
رفیق های پارکم زیاد می اومدن رستوران ولی من سعی می کردم خودم رو مشغول کار کنم و با اونا دمخور نبودم.
برعکس هم سن و سالای خودم که توی این سن بیشتر دوست داشتن با غیر همجنس خودشون وقت بگذرونن، من از جنس مذکر بیزار بودم.
شاید یکی از دلایلش رفتار زشت و زننده بابام با مامانم بود.
شایدم دلیلش ...
بگذریم ...
🌿🌿🌿🌿
با اولین حقوقم رفتم یکدست لباس برای خودم خریدم. شاید یکسال بیشتر بود که لباس نخریده بودم.
یک ماه با همون لباسایی بودم که بابام بیرونم کرده بود.😔
صاحب کارم آدم بدی نبود. هم ما رو بیمه کرده بود و هم از مشتری ها برامون انعامی می گرفت.
منم سرم به کارم بود و شکایتی نداشتم. البته هرچندوقت یکبار تلفن بابام یا مزاحمت های مامانم زندگی رو بهم تلخ می کرد، ولی خب عادت کرده بودم دیگه.
هنوز ارتباطم با بچه های پارک رو داشتم ولی سعی می کردم خیلی باهاشون وقت گذرونی نکنم.
یک شب مجید اومد رستوران و از حامد، سراغ منو گرفته بود.
حامد اومد تو آشپزخونه و گفت مجید کارت داره!
تعجب کردم. مجید با من چیکار میتونست داشته باشه؟!
رفتم بیرون و حامد هم پشت سرم اومد.
مجید با دیدن من انگار از خود بیخود شد. داشت می اومد سمت من که خودم رو عقب کشیدم. دهنش بوی گندی میداد.
حامد پرید جلو و یه سیلی آبدار بهش زد.
باهم درگیر شدند و ...
اتفاقی که نباید میفتاد افتاد😔.
صاحب کارمون سر رسید.
به پلیس زنگ زد و ...
🍂🍂🍂🍂
به همین راحتی از کار بیکار شدیم.
هم من و هم حامد😔.
با وجود اینکه تقصیری نداشتیم ولی از ما هم تعهد گرفتند.
من کسی رو نداشتم که بیاد و منو از کلانتری ببره بیرون😞.
هرچی بهشون گفتم من کاری نکردم و مقصر کسی بوده که مزاحم من شده، حرفم رو قبول نمی کردند.
البته حق هم داشتند. یه دختر دوازده سیزده ساله که نه پدری داره که بیاد دنبالش و نه مادری! معلومه که مقصر به حساب میاد😔
بالاخره مجبور شدم به بابام زنگ بزنم که بیاد تعهد بده و منو تحویل بگیره.
بابام که انگار منتظر چنین چیزی بود، گفت من چنین دختری ندارم. آبرو برای من نذاشته. هر کاری دوست دارین باهاش بکنید😞.
پلیس که انگار قاتل زنجیره ای گرفته بود گفت: ما دخترتون رو پیدا کردیم، مگه شما گمش نکردین؟
خب بیاین دنبالش و ببرینش!
دوباره مواظبش باشین که گم نشه.
🌼🌼🌼🌼
اون شب تو بازداشتگاه پلیس یکی از بدترین شبهای عمرم بود.
چون از نظر خودم، من بیگناه بی گناه بودم و فقط چون مورد سوء قصد قرار گرفتم اینطور زندانی شدم😔
روز بعد بابام سر رسید.
دیدن پدر همانا و مشت و لگد و ناسزا همان.
اگر پلیس جلو بابامو نگرفته بود بعید میدونم از چنگش میتونستم زنده در بیام😞.
من با فرار خودم، آبروی بابام رو برده بودم و الانم با انتشار خبر بازداشت شدنم، اون دیگه توی روستا نمیتونست سرشو بالا بگیره.
دیگه ظهر شده بود و با بابام رفتیم خونه عمه بتول.
عمه بتول از اون یکی عمه که تو روستا بود مهربونتر بود ولی بازم من، دوستش نداشتم.
کلا از فامیل ها، هیچکدوم رو دوست نداشتم. چون همیشه ازشون سرزنش شنیده بودم😞
بعداز ظهر، بابا قصد داشت منو ببره روستا ولی من دوست نداشتم.
زمانیکه همه تو چرت بعد از ظهر بودند، حامد بهم پیام داد که میتونه کمکم کنه تا از خونه عمه ام فرار کنم.
با کمک رامین و مجید و بقیه بچه ها، یه دعوای ساختگی جلو در خونه عمه درست کردند و من از فرصت استفاده کردم و فرار کردم.
حالا دیگه به جمع پنج نفره پارکی ها، من و حامد هم اضافه شده بودیم.
مجید به خاطر رفتار شب قبلش از من عذر خواهی کرد ولی عذرخواهی اون چه فایده ای داشت؟
باعث شده بود هم من کارم رو از دست بدم و هم حامد😔.
من برگشتم سرجای اولم.
به همون خونه ای که با پول زنجیر طلا و قرض از مهری خانم رهن کرده بودم.
بدون هیچ گونه وسیله و بیکار!
چیزی فاصله نشد که حامد زنگ در خونه ام رو زد! زنگ که نمیشد گفت، درکوب در رو زد.
تعقیبم کرده بود.
باورم نمیشد!
جنس حامد با مجید و رامین و بقیه فرق می کرد. شرمی توی چهره اش بود که دوست داشتم!
گفت: درسته از کار بیکار شدیم ولی اتفاق دیشب باعث شد بفهمم چقدر دوستت دارم😊.
نمیتونستم درک کنم.
حامد که فکر می کردم بلد نیست حرف بزنه به من ابراز علاقه می کرد!
ولی نمیدونست که من با خودم عهد کردم که دیگه اسم هیچ مردی تو شناسنامه ام نیاد😔
و این داستان ادامه دارد ...
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله
وَ لَمَوْلُودٌ فِي أُمَّتِي أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ
همانا یک نوزادِ متولد شده در امّتم، از آنچه خورشید بر آن می تابد، نزد من محبوب تر است.
مستدرک الوسائل ج14 ص 153
#حدیث
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای زندگی
#قندونبات
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
36.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣️هر جنینی که متولد میشود
ظرفیت تغییر جهان را دارد ...
⬅️حق حیات را از آنها نگیریم
#نه_به_سقط_جنین
#زندگی_حق_اوست
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
47.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰داستانی واقعی که زیاد تکرار میشود
⛔️یک تصمیم اشتباه=سالها حسرت
#سقط
#قتل_جنین
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
❌️سقط جنین هر روز زندگی فردی غیرقابل جایگزین را نابود می کند.
⛔️ این بی رحمی باید پایان یابد و برای پایان دادن به آن باید دست به دست هم دهیم.
#جنین
#سقط
#سقط_جنین
#بارداری
#بارداری_ناخواسته
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🔸 ترمیم سلولهای آسیب دیده مادر توسط جنین در بارداری
🌸اصلا لازم نیست بچهها به دنیا بیایند تا عصای دست مادر خود شوند🌸
دانشمندان موفق به شناسایی سلولهای بنیادین جنین در اعضای آسیبدیده زنان باردار، شامل مغز، کبد، کلیه، ریه و قلب شده اند.
جنین، سلولهای بنیادین خود را برای ترمیم سلولهای آسیب دیده مادر اهدا میکند🌱
... جنین میتواند منبع تازهای از سلولهای بنیادین تولید تا حتی قلب آسیبدیده را درمان کند.
👌🏻اثرات مطلوب سلولهاي جنيني بعد از زايمان هم باقي ميماند و سبب بازسازي ميشوند.
💔و در نهایت دقیقا زمانی که یک مادر به #قتل فرزند خود فکر میکند،جنین او سخاوتمندانه و معصومانه😔به فکر سلامتی و جوانی مادر خود است...
#سلامت_مادر
#سقط_جنین_قتل_نفس_است
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
زن بود
مادر بود
ایرانی بود
بدست جنایت کارترین رژیم تاریخ به شهادت رسید
اما روشنفکرانِ مدعیِ حمایت از زن زندگی و آزادی نه غمگین میشوند، نه هشتگی میزنن!
چرا؟
چون محجبه است...
چون شعار احترام به عقاید مختلف شان صرفا وسیله ای برای توجیه اعمال خودشان است!
#معصومه_کرباسی
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
👶ناجی فرزندان سقط👶
طبق آمار متاسفانه 😔روزانه حداقل 8 جنین در شهر سبزوار س.ق.ط عمدی می شوند😭
اینجا ما یک جمع مردمی هستیم با دغدغه ی نجات جان فرشتگان معصوم الهی👶🏻
از ماما و پزشک و روانشناس و مشاور دینی گرفته تا خیرین و....
💥 حالا ما چی کار می کنیم ⁉️
ما در این مجموعه به صورت کاملا رایگان به مامانا کمک می کنیم که از تصمیم سقط شون که بدلیل مشکلات مالی ، تحصیلی و... بوده، منصرف بشن☺️
💥 راستی اسم مجموعه مون رو نگفتم 😉
مرکز مردمی نفس سبزوار
📣 اگر کسی می شناسید که قصد سقط داره، حتما به ما معرفی کنید
چون نجات جان یه فرشته کوچولو👶🏻 مثل نجات جان تمام انسان هاست😍
در مجموعه ما کسانی هستند که با مادر منصرف شده از سقط در ارتباطند و برای رفع مشکلاتش تا به دنیا اومدن کوچولوشون تنهاش نمیذارن 😍😍😍
در صورت مواجهه با مشاوران،تماس بگیرید💚🙏.
09389803541
09045158764
09153714155
پیام به ادمین
@darininurse
@drghazanfari
شماره کارت
6037997950482761
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘
#سرگذشت_مینا 💞✨
مینا دختر ۱۷ ساله ایه که توی ماه ۵ بارداری متوجه بارداریش میشه و مادرش بهش میگه باید سقط کنی چون بچه ی تو ح.ل.ا.ل زاده نیست ... ☘
قسمت 8
سرگذشت مینا
قسمت هشتم
امشب تولد رامین بود.
رامین بابای پولداری داشت.
ولی اونم دائم از خونه فراری بود.
از اون فراری ها که حیثیت بابای مشهورش رو توی شهر میبره.
برای مامان و باباش شرط گذاشته بود: به شرطی برام تولد بگیرین که من هر کدوم از دوستام رو خواستم، دعوت کنم و نگین این خوبه و اون بده!
مامان و باباشم قبول کرده بودن!
ما همه مون از قشرضعیف بودیم و هر کدوم بیچاره تر از اون یکی!
با خانواده های داغون!
مجید دیشب اومده بود ما رو برای تولد رامین دعوت کنه که اون اتفاق ها رقم خورد😔
خیلی دوست داشتم تولد یه بچه مایه دار برم ولی ...
با چه لباسی!
چه کادویی ببرم؟
مگه میشه دست خالی؟!
از همگی عذر خواستم و گفتم من امشب نمیتونم بیام ولی بچه ها هیچ بهانه ای رو قبول نمی کردند.
به بهانه آماده شدن برای مهمونی، ازشون جدا شدم ولی واقعا نمیدونستم چیکار کنم؟
رفتم خونه و چیزی فاصله نشد که حامد زنگ در خونه رو زد.
با دیدن حامد جلو در، میخکوب شدم!
حامد به من ابراز علاقه کرد و من مبهوت مونده بودم که چرا باید یکی مثل حامد از یکی مثل من خوشش بیاد؟!
دوست داشتم تعارفش کنم بیاد و شرایط خونه ام رو بهش نشون بدم!
خونه ای که نه فرش داشت نه ظرف و ظروف و نه هیچ چیز دیگه ای.
یه تیکه موکت کوچیک داشت با یه بالش و پتو
دوباره یادم اومد که از کار بیکار شدم.
حالا چیکار کنم؟
از کجا پول دربیارم که بتونم حداقل شکمم رو سیر کنم!
توی حال خودم بودم که حامد منو صدا زد!
مینا؟
مینا؟
حواست کجاست؟
برای مهمونی امشب آماده ای؟
حامد و مهمونی؟
اون خیلی کم تو جمع دوستان پارک جمع می شد و الان چی شده که میخواد بیاد؟!🤔
_مگه تو میخوای بری؟
+آره دوست دارم برم. مخصوصا اگر شما هم بیای!
_نه من نمیتونم !
+چرا آخه؟ بعد عمری دختر مورد نظرم رو پیدا کردم!
خیلی دوست داشتم برم ولی خب شرایط خوبی نداشتم به همین خاطر عذرخواهی کردم.
🌿🌿🌿🌿
اونروز نه به پیامها و زنگ بچه ها جواب دادم و نه زنگ بابام.
مثل ماهی دوباره از دستش سرخورده بودم و حتما حسابی کلافه بود.
گرچه به نظرم نبودن من رو ترجیح می داد به بودنم🤔
مجید از اینکه ما رو ازکار بیکار کرده بود ناراحت بود و عذاب وجدان داشت و در به در دنبال کار بود برامون.
آخرشم موفق شد.
البته برای من تونست ولی برای حامد موفق نشد.
من توی یک جوراب بافی مشغول شدم و حامد به خاطر اینکه بیکار نباشه کارگری ساختمون میرفت.
از صبح تا شب میرفتم سرکار و شب خسته و کوفته می اومدم خونه!
رفت و آمدم با بچه ها خیلی کم شده بود ولی با حامد نه!
حامد خیلی هوامو داشت و هرچی لازم داشتم سریع برام تهیه می کرد.
داشت کم کم نسبت به جنس مرد نظرم عوض می شد.
🍀🍀🍀🍀
حدود یک سال گذشت و من بیشتر با حامد آشنا شدم.
اونم مثل من بچه طلاق بود.
ولی کمی با من فرق داشت!
دوتا خواهر بزرگتر از خودش داشت که گاها حمایتش می کردند.
پدرش همسر دوم گرفته بود و عملا حامد و مادرش رو کنار گذاشته بود😒.
امتیاز بزرگ حامد نسبت به من، مادرش بود.
درسته مامان ایده آلی نبود، ولی در مقایسه با مادر من، یک فرشته بود.
بعد از یکسال آشنایی، دیگه وقتش بود باهم میرفتیم زیر یه سقف.
من تازه چهارده سالم تموم شده بود و حامد ۲۰ ساله بود.
نسبت به ازدواج های الان، ما خیلی بچه سال بودیم ولی ما تصمیم خودمون رو گرفته بودیم!
قدم اول باید رضایت والدین رو می گرفتیم😊
اول رفتیم سراغ مامان حامد.
اول کمی مقاومت کرد ولی وقتی یکی دو بار با من برخورد داشت مخالفتی نکرد.
نفر بعدی، مادر من بود.
مادر من توی یکسالی که من از خونه به قول خودشون فرار کرده بودم حتی یکبار هم از تهران نیومد سبزوار به دیدن من😒.
مادرم به شدت مخالفت کرد و گفت همین روزا حضوری میام دیدنت و راهنماییت می کنم.
تو که نمیخوای به سرنوشت من دچار بشی!
میخوای؟
پس هرچی میگم گوش کن!
تا حداقل پنج شش سال دیگه فکر ازدواج رو از سرت بیرون کن!
سمت بابام هم کی میتونست بره؟
چاره ای نبود. باید یکجوری راضیشون می کردیم؟
ولی چطور؟
این داستان ادامه دارد ...
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🔅اگر در دامن مادر،
🔅که بالاترین محل تربیت است،
🔅بچه خوب از کار درآمد،
🔅این تا آخر به همان تربیت بچگی که شده باقی میماند!
🔅مگر یک عوامل بسیار قویای او را برگرداند.
🔅زیرا علاقهای که بچه به مادر دارد به هیچ کس ندارد.
🔅حرف مادر نقش میشود در مغزش.
📚صحیفــه امــام، ج٨، ص١١
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱
برگرفته از کتاب ریحانه بهشتی ♥️
باردار شدم! ، کِی چی بخورم 🧐
#نکات_بارداری
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530