eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
120 دنبال‌کننده
414 عکس
476 ویدیو
4 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
05:25 07:10 08:42 ﷽ الحشر: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (18) وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (19) لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ (20) لَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (21) هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ (22) هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (23) هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (24)
«درباره‌ی "تنهایی" به آب زدن»: ...امشب بالاخره تنها رفتم استخر. اتّفاقاً بسیار هم لذت‌بخش بود. حالا که تنها بودم، انگار همه‌ی سالن دوست‌های من بودند. هیچ کس من را از هم صحبتی با خود منع نمی‌کرد و هیچ کس لبخند من را بی‌پاسخ نمی‌گذاشت. گاهی برای خودم تنها شنا می‌کردم و هر وقت که دلم می‌خواست، می‌رفتم و با یک نفر صحبت می‌کردم. عجیب است، به نظرم رسید مردم اینقدر هستند که از هر هم صحبتی، استقبال می‌کنند... 👌🏻 *اصل یادداشت را در اینجا بخوانید
کثّر الله امثاله... 🤲🏻
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر همیشه می‌گوید: ﺍﺯ ﻫﺮ کسی ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻮﻗﻊ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ. اﺯ ﻋﻘﺮﺏ ﺗﻮﻗﻊ ﻣﺎﭺ ﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﺑﻐﻞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ‌‌‌‌‌! ﺍﻻﻍ ﮐﺎﺭﺵ ﺟﻔﺘﮏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﺳﮓ ﻫﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﮔﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﺩ، ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻣﯽ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ؛ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﻢ ﺗﮑﻠﯿﻔﺶ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ. ﺣﺎﻻ تو هی ﺑﯿﺎ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻣﭻ ﺑﮑﻦ ﺗﻮﯼ ﮐﻮﺯﻩ ﻋﺴﻞ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﻫﻦ ﺁﺩﻡ ﻧﺎﻧﺠﯿﺐ... ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ! ﺗﻮﻗﻌﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻢ ﮐﻨﯽ، ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ. راحت تر ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ می کنی… من زندگی خودم را می‌کنم و برایم مهم نیست چگونه قضاوت می‌شوم: چاقم، لاغرم، قد بلندم، کوتاه قدم، سفیدم، سبزه‌ام؛ همه به خودم مربوط است... مهم بودن یا نبودن را فراموش کن «روزنامه روز شنبه زباله روز یکشنبه است» زندگی کن به شیوه خودت، با قوانین خودت، با باورها و ایمان قلبی خودت. مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند. برایشان فرق نمی‌کند چگونه هستی؛ هر جور که باشی حرفی برای گفتن دارند. چه انتظاری از مردم داری؟! آنها حتی پشت سر خدا هم حرف می زنند! راستی! هر چیزی را که خواستی پنهان کنی، لای یک کتاب بگذار؛ این مردم، کتاب نمی‌خوانند... 👌🏻
چشـمان فکـر ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ▫️ قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «من أَسحـرَ عیـنَ فِکرتـه بَلَـغَ » (غرر الحکم: ۸۷۸۴) ○ هر کس به زور را باز نگهدارد، به غایت هایش نائل خواهد آمد. یعنی ؛ آنچه که بندْبند وجود انسان را با خود می‌زند؛ آنچه انسان را درون خود می‌کند؛ آنچه که انسان را تمام قد، برای خود، می کند… از قدیم گفته اند: «قیمةُ کلِّ امْرءٍ مـٰا یُـحسِنُه»... ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ▫️ فکر و ذکرت چیست؟ حواست کجاست؟ کجاست؟ -نزد هایت. پس تورا با هایت میتوان شناخت؛ با نگاه به اینکه به چه کاری اهتمام داری، میتوان سنجید؛ و اگر دل مشغولی ات باشد، حتی میتوان با انداختن خطی بر آن، تو را خراشید! پس همت بلندآر که «قَـدر الـرجل علـٰی قـدر ». حالا سوال! اگر میخواهم به همّتی مثلاً به دست پیدا کنم، چه کنم؟! جواب: ، در حالی که به حسب طبیعتـ‌شان خسته شده و میخواهند بسته شوند را، باز نگهدار. بی گدار به آب نزن! قبل از هر کاری … ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ محمّد بُـــرهان *برگرفته از دروس بدایه استاد
۰۰• بــسمـ‌اللّٰہ‌الرحمـٰـن‌الرحیــم •۰۰ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ • عالم هِیٖچْکـٰاك یـــا عالم مُـرْتضیٰ؟! • () ، را از دیگر تِم‌های مشترک در آثار می‌داند. او و را به عنوان یکی از المان‌های مذهبی (فارغ از فارق‌های موجود بین مذاهب مختلف) در کارهای هیچکاک برمی‌شمارد. سپس به تحلیل مصداقی این پدیده در کارهای مختلف می‌پردازد و هر را از این زاویه توضیح می‌دهد. در همین حین، نکتۀ مهمّی را بیان می‌کند: «بهترین مردمان وقتی تصمیم می‌گیرند کنند، دیگر شنیدن پند و اندرز ندارند.» نباید از سینماگر توقّع داشت که بر روی پرده، درس اخلاق بدهد و نصیحت کند. ماهیّت و با پدیدۀ گِره خورده است؛ زدن حرف‌های بزرگ و بررّسی کلان‌ایده‌های بدون توجّه به ، نتیجه‌ای معکوس در پی دارد. از پسِ سرگرمی می‌آید و نه از پیش آن؛ ، ابتدا باید بهای سرگرم ساختن مخاطب را پرداخت کند و سپس ایدۀ اصلی خود را با بیان کند. در واقع: « چیزی است که خواه‌ناخواه با به وجود می‌آید، امّا غایت آن نیست. نوعی بی‌خودی ویا غفلت از خویشتن است که لزوماً مذموم نیست. اوّلین شرط تحقّق است و نقض غرض است اینکه ما را بخواهیم، امّا با این شرط که تماشاگر در فضای مستغرق نشود. اصلاً سینما برای این ، بی‌خودی و غفلت از خویشتن به وجود آمده است، اگرچه که تجربه نشان داده این می‌تواند نوعی و یا روحانی نیز باشد.» به نظر آوینی، وظیفۀ سینما آن است که: «این فرصت [فرصتِ زندگی کردن در ] را در اختیار تماشاگر قرار دهد؛ فرصت دیگر و تجربۀ زندگی در قالب‌هایی دیگر را.» م.بُـــرهان ۱۴۰۱/۱۲/۱۵ ... ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*همیشه سوالم این بوده که اینا کجا درس خوندن؟ اصلا چرا باید اینقدر بفهمن؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاصله این عکس ادیت شده تا اون فیلم خویش‌انداز (سلفی)، فاصله چیزیه که غربِ منحوس به خورد ما میده، تا واقعیت... غرب عین یه مُردابــــه؛ زلال و تمیز و با کلاس و شیک به نظر می‌رسه، ولی کافیه یه چوب بلـــنـد بزنی تهش، تا بوی تعفّش همه‌جا رو برداره... غرب، یه کُپّه آشغاله که روش سُس شکلات ریختن، قاشق قاشق دارن میزارنش دهنِ ما. کثافت‌ترین موجوداتی که تا به حال پا به عرضه وجود گذاشتن، اینان. کُره‌ی ارض در عذابه، از اینکه با قدم‌های نحس اینا، نجس شده... *لعنهم الله اجمعین 🤲🏻
یادداشت های جزیره‌ای: (جزیره‌ی اوّل) چند ساعت قبل از سالن به سمت خانه می‌آمدم. خانه‌ی ما در مرکز شهر قرار دارد و خیابان‌های دور بر آن، بسیار و پرهیاهو است. احتمالاً اگر صد مغازه در خیابان اصلی وجود داشته باشد، ۹۰ مورد آن مربوط به است: آبمیوه‌فروشی، جگرکی، رستوران، ساندویچ‌فروشی و البته ! بیشتر مغازه‌ها بیرون‌بر هستند، یعنی خریدار، خوراکی‌اش را همان بیرون، جلوی در مغازه می‌خورد. یک سیرابی‌فروشی و یک آبمیوه‌فروشی هستند که همیشه کلّی مشتری دارند. دم مغازه‌ی‌شان همیشه شلوغ است و آقایان زیادی با شکم‌های گنده، مشغول یا هستند. یادم نمی‌رود: یک بار که از آن آب‌میوه فروشی شیرموز خریده بودم و داشتم می‌نوشیدم، همراه مادرش از کنار من گذشت و همین‌طور به من و به لیوان شیرموز زل زده بود. به مادرش شیرموز من را نشان می‌داد و مادرش به او می‌گفت که نمی‌تواند آن را برایش بخرد. احتمالاً یکی از بوده است. آن‌چنان احساس کردم که دوست داشتم نه زمین، که «» دهان باز کند و من را سر بکشد! از بعد آن اتّفاق، هیچ وقت از مغازه‌های بیرون‌بر چیزی نمی‌خرم و اگر هم بخرم، آن را می‌برم و در خانه می‌خورم. داشتم می‌گفتم: از سالن که برگشتم و از کنار آن سیرابی‌فروشی رد شدم، باز هم افراد زیادی را دیدم که با سیرابی می‌خورند. برایم خیلی عجیب است: آیا اصلاً به آن چه که من کرده بودم فکر نمی‌کنند؟ بعضی از آن‌ها حتّی از آن محوطه‌ی نزدیک مغازه هم فاصله می‌گیرند و رو به خیابان (یا بهتر بگویم جوری که همه بتوانند ببیند) غذا را می‌لمبانند و بعد هم آروغی می‌زنند! خیلی . . از این که با مستی زندگی کنم. شدن آدم را می‌کند و موقّتاً از محنت‌های زندگی خلاص می‌کند. من امّا دوست دارم همین طور که زندگیم روزمره‌ام را انجام می‌دهم، مدام از بالا خودم را نگاه کنم: ببینم چه کار می‌کنم؟ به سمت کدام می‌روم؟ چه قدر آدم بدی هستم؟ آیا به انتخاب هایم فکر می‌کنم یا نه؟ خلاصه: دوست ندارم مثل سنگی باشم که توی رود افتاده و همین طور با آب می‌رود. 👌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۰۰مین روز استقامت ۱۰۰مین روز سلوک دسته جمعی ۱۰۰مین روز کلاس درس بشریت ۱۰۰مین رو پیدایش انسانی نوین ۱۰۰مین روز رسوایی غرب ۱۰۰مین روزِ روزه مردم غزه به امید نابودی اسراییل و شنیده شدن صدای اذان و افطار مردم غزه...
۰۰• بــسمـ‌اللّٰہ‌الرحمـٰـن‌الرحیــم •۰۰ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ • عالم هِیٖچْکـٰاك یـــا عالم مُـرْتضیٰ؟! • () به عنصر مبارزۀ نیز در آثار اشاره می‌کند و را محور برمی‌شمارد. او در این میان، طرداً للباب بعد از بیان قضیّه هابیل و قابیل که داستان خلقت را مزیّن به یک تراژدی بر اساس مبارزۀ بین خیر شر می‌کند، بیان می‌کند که ایده‌های اجمالیِ اینچنینی (قضیّه هابیل و قابیل) به درد روایت در مدیوم نمی‌خورند؛ چراکه جای تفصیل و پرداختن به جزئیّات است(1). تمام شخصیّت‌ها در آثار ، می‌شوند. آنان مردمانی بسیار عادّی هستند که بعد از قرار گرفتن در موقعیّت‌هایی غیر عادّی و نامتعارف، مِحَک می‌خورند و انسانیّت‌شان در بوته آزمایش قرار می‌گیرد. ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ 1. مسلّماً داستان هابیل و قابیل را نمی‌توان به همان صورتی که در داستان آفرینش مکتوب است تصویر کرد. قصص سمبلیک، صورت‌های نوعی و یا مطلق حیات بشر را عرضه می‌کنند که در واقعیّت زندگی فانی تفصیل می‌یابند. این، صورت‌های تفصیلی است که بر پردۀ سینما متجلّی می‌شود. ص49 م.بُـــرهان ۱۴۰۱/۱۲/۱۶ ... ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
زندگی -این تاجر طمّاع ناخن‌خشک پیر- مرگ را همچون شراب ناب، کم‌کم می‌فروخت... 👌🏻
ما به این در نه پیِ حشمت و جاه آمده‌ایم از بَدِ حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم (إلخ)
جـولان انـدیشـه ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ▫️قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «صَـوابُ الـرَأْی بإِِجـالـة الأفکـار» (غرر الحکم، ج 1، ص 72) ○ درستی ، در گرو ست. به نظر شما، آنچه تصمیم گیری های زندگی فردی و اجتماعی‌مان است، چیست؟ عرصه مدیریت در وجود شخص ما و جامعه ما کیست؟ کیست که هنگام نضج گیری "" ما در میدان "" می دهد؟ اگر قرار است نتیجۀ فعالیت‌هایمان به ""ای صحیح و نتیجه‌بخش و به عبارتی "" ختم شود، به گفتۀ چاره ای نداریم جز اینکه میداندار تولید ""، "" باشند، نه و . اگر جای فکر را چیز هایی همچون هیجانات و احساسات و بگیرد، می شود آنچه نباید بشود: ! میاندارِ گود، در هر عرصه‌ای چه اجتماعی و چه فردی، باید "فکر" باشد؛ در حدیث دیگری داریم: «بإِجالـة الفکـر یسـدد رأی المعـشب»؛ اندیشه‌هایی که به نحوی دارای شاخ و برگ‌ها و شعبه‌های بسیارند، با جولان دادن افکار مختلف و بارش های فکری، میخورند؛ با غلطکِ ، می شوند... ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ▫️پس: فرمانِ تصمیم گیری باید به دست رانندۀ چیره دستی مانند باشد تا بتواند مارا از گردنـه‌های خطرناک زندگی عبور دهد؛ نه ناشیانِ نا بلدِ راهی همچون هیجانات و احساسات و عواطف… و های خوش (((: ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ محمّد بُـــرهان *برگرفته از دروس بدایه استاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سورة الشمس: وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (1) وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا (2) وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا (3) وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا (4) وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا (5)
** ماده‌گرگی‌دل‌اگر‌از‌سگ‌چوپان‌ببرد ** هر نسيمي كه نصيب از گل و باران ببرد می‌تواند خبر از مصر به كنعان ببرد آه از عشق كه يك مرتبه تصميم گرفت: يوسف از چاه درآورده به زندان ببرد وای بر تلخی فرجام رعيت پسری كه بخواهد دلی از دختر يك خان ببرد ماهرویی دل من برده و ترسم اين است سرمه بر چشم كشد، زيره به كرمان ببرد دودلم اينكه بيايد من معمولی را سر و سامان بدهد يا سر و سامان ببرد مرد آنگاه كه از درد به خود می‌پيچد ناگزير است لی تا لب قليان ببرد شعر كوتاه ولي حرف به اندازه‌ی كوه بايد اين قائله را "آه" به پايان ببرد شب به شب قوچی ازين دهكده كم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد
. . . شب به شب قوچی ازين دهكده كم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسلمان نمایان تکنوکرات! رهاوردتان چیست جز منکرات؟! شما گر نماینده‌ی مردمید چرا مات و مبهوت و سردرگُمید؟ شمایی که دین را به نان می‌دهید کجا در ره عشق جان میدهید؟ نمایندگانی که از این اُمتند خداباور و تشنه‌ی خدمتند اگر ملایم شود بر این سرزمین غرب حاکم شود الا ای عارفان بی معارف! جهالت پیشگان شبه عارف! اگر فرهنگتان فرهنگ دین است چرا آهنگتان کفر آفرین است؟ شما گر پیرو خط امامید چرا دلبسته‌ی میز و مقامید؟ مرحوم *چقدر این شعر و موسیقی متن "بابل" ترکیب خوبی ساخته 👌🏻
۰۰• بــسمـ‌اللّٰہ‌الرحمـٰـن‌الرحیــم •۰۰ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ • عالم هِیٖچْکـٰاك یـــا عالم مُـرْتضیٰ؟! • () بخش بعدی نگارۀ «» به بررسی شخصیّت می‌پردازد. ظاهراً به زعم عدّه‌ای، استفاده از عناصری همچون ، ، ، و ریشه در ترس‌های کودکی و شرایط محیطی دارد. به هیچ عنوان چنین چیزی را نمی‌پذیرد و حتّی در مرحله‌ای بالاتر، را هم محصول آزار و اذیّت دوران کودکی، روانپریشی و ذهن بیمارش نمی‌داند؛ چراکه نمی‌پذیرد ، زادۀ و یا باشد: «میان وجودِ فعلی انسان و پریشانی‌های روانی او ویا وقایعی که در گذشته بر او رفته است نیز رابطه‌ای انکار ناپذیر وجود دارد... امّا سؤال این‌جاست که یافتن این رابطه چه مشکلی را حل می‌کند؟ اگر دربارۀ یک بیمار روانی و به قصد معالجه‌اش سخن می‌گفتیم شاید این تحلیل کفایت می‌کرد، امّا اگر جوهر را منشأ گرفته از وقایع دوران کودکی، موقعیّت اجتماعی و علل بیرونی دیگر بدانیم، آن‌گاه چه جوابی برای این سؤال خواهیم یافت که چرا همۀ افراد انسانی به نخبگانی چون و مبدّل نشده اند؟» در ادامه، را هنرمندی توصیف می‌کند که برای حرف زدن، را برگزیده و بدون ، هیچ است. و و نیست، امّا در قامت یک ، همۀ این‌ها هست؛ به عبارتی: «، است و به عبارت بهتر ، است.» « مجرّد از هیچ نیست، اگرچه به مثابه یک ، ، و حتّی بزرگی نیز هست.» «او [هیچکاک] هرگز تلاش نمی‌کند را به خدمت حرف‌هایی در بیاورد که متعلّق به نیست.» حتّی خود در مواجه با فیلم‌های پُرگویی مثل «» یا «» آنها را اشتباهاتی حرفه‌ای تلقّی می‌کند: «وقتی به گذشته فکر می‌کنم می‌بینم کار مهملی بود. (هیچکاک در مصاحبه با تروفو)» م.بُـــرهان ۱۴۰۱/۱۲/۱۷ ... ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
جویدن «تنهایی» برای «قد کشیدن»: ...گفتم: موضوع فکر کردنْ خود «من» هستم، امّا «من» فقط مشکلاتم نیست. در واقع، شاید مشکلات هیچ ربطی به این «من» نداشته باشد. امّا منظور از این «من» چیست؟ ما هر روز از خواب بیـدار می‌شویم، صورت‌مان را می‌شوییم و صبحانه می‌خوریم. بعد سـراغ دانشگاه یا شغل‌مان می‌رویم. در طول روز، می‌خوریم، می‌خندیم، بعضی وقت‌ها گریه می‌کنیم، بعضی وقت‌ها عصبانی می‌شویم و فریاد می‌کشیم و نهایتاً می‌خوابیم. ما برای معرفی خودمان «رزومه» ارائه می‌دهیم، توضیح می‌دهیم که کـجا درس خوانده‌ایم و چه نمره‌ای گرفته‌ایم و کـجا زندگی می‌کنیم. امّا این تمام «ما» نیست. شاید بـتوانم بگویم که همه‌ی این‌ها، بخش‌هایی از حیات ظاهری ماست که احتمالاً برای دیگران هم (کم و بیش) قابل مشاهده است. "امّا فکر می‌کنم که «من» دیگری وجود دارد که به موازات این حیات ظاهری‌مان، در «بطن» زندگی‌مان قد می‌کشد..." 👌🏻 *اصل یادداشت را در اینجا بخوانید
. . . به مسلخ می‌برم خود را چنان کز پیش دانستم به سوی ماه هرچه بیشتر... ! برخورد سنگین‌تر پلنگی نوجوان بودم مرا ناموخت استادم که عاشق هرچه شد نزدیک‌تر گشت است غمگین‌تر ┄┄┅•❁•┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄•❁•┅┄┄ بنظر من هر شعری یک داستانی پشتش هست و اگر شعرا داستان هر شعری رو یعنی اون نقطه عطف و جرقه اصلی شروع اون شعر رو در کنار شعرشون برای مخاطب تعریف میکردن الان هزاران هزار داستان هزار یک شب داشتیم. داستان این دوبیتی هم برگرفته از تلاش یک عاشق برای رسیدن به عشقی هست که میدونه بهش نمیرسه ولی باز هم داره تلاشش رو میکنه و با اینکه میدونه هرچی به معشوقش نزدیک تر میشه ضربه جدایی براش سنگین تر هست ولی باز هم از این کار دست بر نمیداره. شاید اون لحظه داشته به این شعر فکر میکرده که میگه: شیرینی فراق کم از شور وصل نیست گر عشق مقصد است خوشا لذت مسیر
. . . ویا این بیت از منزوی: چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید که آنچه زنده و زیباست، نفس این سفر است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الفرقان: وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (63)