eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
120 دنبال‌کننده
424 عکس
492 ویدیو
5 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه هما را دل اگر خداشناسی، همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمهٔ بقا را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب که علم کند به عالم شهدای کربلا را چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان چو علی که می‌تواند که به سر برد وفا را نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت که ز کوی او غباری به من آر توتیا را به امید آن که شاید برسد به خاک پایت چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی بنوازد آشنا را» ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 یه تیکه زمین 🎙 دکتر 📖 عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست...
شعری که همین روزها، «دم در باب القبله در مقابل امام حسین بعد از زیارت» توسط دوست شاعرمان سروده شده: تربت چرا؟ که خود بشوم خاک پای او... آن را که می‌کنم همه دم جان فدای او یا رب مرا ببخش اگر زنده ام هنوز من سعی می‌کنم که بمیرم برای او شاید لیاقتم ز سگان نیز کمتر است تا پاسبان شوم همه صحن و سرای او آخر زمان و لحظه دیدار می‌رسد آن لحظه ای که سر بنهم زیر پای او جان ها همه فدای پسرهای فاطمه ای کاش میشدم ز تولد فدای او یک شب چنان که اذن گرفتم ز ماهتاب فرداش سر به سجده نهم از ولای او باشد اگر که زندگی و عمر بی حسین بهتر همانکه جان بسپارم برای او من رو به روی خون ایستاده‌ام تعظیم می‌کنم ز سرم تا به پای او هر گز نمیشود که به تشبیه و غیر هم اذعان کنم به عزت و جاه و بهای او فریاد می‌کشم به تمنات یا حسین زان دختری که بسته شده چشم های او من را ببخش اگر به ادب خو نیافتم یا رب مرا ببخش تو در این سرای او صابر اگر که جان ندهی در برابرش شیطان گرفته جان تو را بی ولای او
شعر دیگری از دوست عزیزمان که «سحر گاهان در حریم حرم امیرالمؤمنین آقا امام علی علیه السلام روبه روی ایوان طلا» سروده شده: چگونه بگویم برای تو شعری؟ تو بالا تر از هر چه شعر و شعاری تو با حق تعالی چنان خو گرفتی که خود بر کنی جامه های خدائی بگو منکرت را به آیات قرآن که نفس پیامبر همانا شمایی بگو که تویی خالق کان ما کان ولیکن نداری تو دعویْ خدایی بگو شیخ دین را که عمری نمازت بدون ولایت ندارد بهایی نگاهی به من کن که دیوانه گشتم از این شعر مستانه خوی فضایی هم اکنون در آشفتگی شهریارم که تو هرچه خلقی همان سان خدایی ولیکن تو خود گفته‌ای بی تکلف که هیچ ادعای خدایی نداری به اسمت علی، یاعلی، یا علی جان تو هم جان بگیری و هم جان فزایی تویی اسم اعظم، تو ساقی کوثر تو آیینه‌ی آیه‌ی انمایی به آیات قرآن نظر کرده دیدم تو مقصود شیرین «قالو بلیٰ»یی و پایان این بیقراری، بهشتم به لطف خدا گر بخواهد شمایی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای خون اصیلت به شتک‌ها ز غدیران افشانده شرف‌ها به بلندای دلیران جاری شده از کرب و بلا آمده و آنگاه آمیخته با خون سیاووش در ایران تو اختر سرخی که به انگیزه‌ تکثیر ترکید بر آیینه خورشید ضمیران ای جوهر سرداری سرهای بریده وی اصل نمیرندگی نسل نمیران خرگاه تو می‌سوخت در اندیشه تاریخ هر بار که آتش‌زده شد بیشه شیران آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران؟ و آن روز که با بیرقی از یک سر بی تن تا شام شدی قافله‌سالار اسیران تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند باید که ز خون تو بنوشند کویران تا اندکی از حق سخن را بگزارند باید که به خونت بنگارند دبیران حد تو رثا نیست عزای تو حماسه‌ست ای کاسته شان تو از این معرکه‌گیران
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰ای‌خــون‌اصیلت... حاج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرگ در هر حالتی تلخ است  اما من دوستتر دارم که چون از ره در اید مرگ  درشبی آرام چون شمعی شوم خاموش لیک مرگ دیگری هم هست  دردنک اما شگرف و سرکش و مغرور مرگ مردان مرگ در میدان با تپیدن های طبل و شیون شیپور با صفیر تیر و برق تشنه شمشیر غرقه در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان وه چه شیرین است رنج بردن  پافشردن  در ره یک ‌آرزو مردانه مردن وندر امید بزرگ خویش  با سرود زندگی بر لب  جان سپردن آه اگر باید زندگانی را به خون خویش رنگ آرزو بخشید و به خون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید من به جان و دل پذیرا میشوم این مرگ خونین را
حمد شفایی قرائت بفرمایید برای حاج‌آقا دیانی (سردبیر برنامه سوره و معاون شعر و ادبیات داستانی خانه کتاب و ادبیات ایران) که این روزها با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می‌کنند... 🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شتک زده‌است به خورشید، خونِ بسیاران‌ بر آسمان که شنیده‌است از زمین باران‌؟ هرآنچه هست‌، به جز کُند و بند، خواهد سوخت‌ ز آتشی که گرفته است در گرفتاران‌ ز شعر و زمزمه‌، شوری چنان نمی‌شنوند که رطل‌های گران‌تر کشند میخواران‌ دریده شد گلوی نی‌ زنان عشق‌ نواز به نیزه‌ ها که بریدندشان ز نیزاران‌ زُباله‌ های بلا می‌ برند جوی به جوی‌ مگو که آینه جاری‌ اند جوباران‌ نسیم نیست‌، نه‌! بیم است‌، بیم‌ِ دار شدن‌ که لرزه می‌ فکند بر تن سپیداران‌ سراب امن و امان است این‌، نه امن و امان‌ که ره زده‌ است فریبش به باورِ یاران‌ کجا به سنگرس دیو و سنگبارانش‌ در آبگینه حصاری شوند هشیاران‌؟ چو چاه‌ِ ریخته آوار می‌شوم بر خویش‌ که شب رسیده و ویران‌ ترند بیماران‌ زبان به رقص درآورده چندش‌ آور و سرخ‌ پُر است چنبرِ کابوس‌ هایم از ماران‌ برای من سخن از «من‌» مگو به دلجویی‌ مگیر آینه در پیش خویش بیزاران‌ اگرچه عشق‌ِ تو باری است بردنی‌، اما به غبطه می‌نگرم در صف سبکباران‌ (ع)
مجتهدها هم اگر مانندِ من، عاشق شوند شانه بر مُویِ سرِ معشوق، واجب می‌شود http://eitaa.com/joinchat/2857959535Cb745d2da40
و جهان داغ تو را تازه نگه‌داشته است نه! نگه‌داشته داغ تو جهان را تازه @beytolghazal
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
موطنی… موطنی الجلالُ والجمالُ والسناءُ والبهاءُ فی رُباکْ… فی رُباکْ والحیاةُ والنجاةُ والهناءُ والرجاءُ فی هواک… فی هواک هل أراکْ… هل أراکْ سالماً منعَّما وغانماً مکرَّما؟ هل أراکْ… فی علاکْ تبلغ السِّماکْ؟... تبلغ السِّماکْ؟ موطنی… موطنی.. موطنی.. موطنی الشبابُ لن یکلَّ همُّه أن تستقلَّ أو یبیدْ نستقی من الردی ولن نکون للعدی کالعبید… کالعبید لا نریدْ… لا نریدْ.. ذلَّنا المؤبَّدا وعیشَنا المنکَّدا لا نریدْ… بل نُعیدْ مجدَنا التلیدْ… مجدَنا التلیدْ موطنی… موطنی.. موطنی.. موطنی الحسامُ والیَراعُ لا الکلامُ والنزاعُ رمزُنا… رمزُنا مجدُنا وعهدُنا وواجبٌ من الوَفا یهزّنا… یهزّنا عزُّنا… عزُّنا غایةٌ تُشرِّفُ و رایةٌ تُرفرفُ یا هَناکْ فی عُلاکْ قاهراً عِداکْ… قاهراً عِداکْ موطنی… موطنی
کسی را می‌شناسی جرعه‌ ای اعصاب بفروشد؟ برایِ شعله‌ هایِ دل کمی هم آب بفروشد؟ ز بی‌خوابی شدم فرسوده و رنجور و بی‌ طاقت به چشمانش بیاموزید بر من خواب بفروشد http://eitaa.com/joinchat/2857959535Cb745d2da40
بهار پشت زمستان بهار پشت بهار دلم گرفت از این گردش و از این تکرار نفس کشیدن وقتی که استخوان به گلو نگاه کردن وقتی که در نگاهت خار اگر به شهر روی طعنه های رهگذران اگر به خانه بمانی غم در و دیوار نمانده است تورا در کنار همراهی که دوستان تو را می خرند بادینار نه دوستان صفحاتی زهم پراکنده که جمع کردنشان درکنار هم دشوار به صبرشان که بخوانی به جنگ مشتاق اند به جنگشان که بخوانی نشسته اند کنار تو از رعیت خود بیمناکی و همه جا رعیت است که تشویش دارد از دربار کتاب کهنه تاریخ را نخوانده ببند دلم گرفت از این گردش و از این تکرار 👌🏻
از گذرنامه من مانده فقط یک امضا طبق معمول شدم خیره به دستان رضا صلی الله علیک یا اباعبدالله یا حسین بن علی http://eitaa.com/joinchat/2857959535Cb745d2da40
دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی جهانی کاندرو هر دل که یابی پادشا یابی جهانی کاندرو هر جان که بینی شادمان بینی نه بر اوج هوا او را عقابی دل شکر یابی نه اندر قعر بحر او را نهنگی جان ستان بینی اگر در باغ عشق آیی همه فراش دل یابی وگر در راه دین آیی همه نقاش جان بینی گهی انوار عرشی را ازین جانب مدد یابی گهی اشکال حسی را ازین عالم بیان بینی گر از میدان شهوانی سوی ایوان عشق آیی چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینی ز حرص و شهوت و کینه ببر تازان سپس خود را اگر دیوی ملک یابی وگر گرگی شبان بینی ور امروز اندرین منزل ترا جانی زیان آمد زهی سرمایه و سودا که فردا زان زیان بینی ز حسی دان نه از عقلی اگر در خود بدی یابی ز هیزم دان نه از آتش اگر در وی دخان بینی عنان گیر تو گر روزی جمال درد دین باشد عجب نبود که با ابدال خود را همعنان بینی خلیل ار نیستی چه بود تو با عشق آی در آتش که تا هر شعله‌ای ز آتش درخت ارغوان بینی اگر صد بار در روزی شهید راه حق گردی هم از گبران یکی باشی چو خود را در میان بینی امامت گر ز کبر و حرص و بخل و کین برون ناید به دوزخ دانش از معنی گرش در گلستان بینی به چشم عافیت بنگر درین دنیا که تا آنجا نه کس را نام و نان دانی نه کس را خانمان بینی یکی از چشم دل بنگر بدین زندان خاموشان که تا این لعل گویا را به تابوت از چه سان بینی بدین زور و زر دنیا چو بی عقلان مشو غره که این آن نوبهاری نیست کش بی‌مهرگان بینی چه باید نازش و بالش بر اقبالی و ادباری که تا بر هم زنی دیده نه این بینی نه آن بینی
خوردیم چو گنجشک، به دیوار بلورین پنداشته بودیم که این پنجره باز است...
انا لله و انا الیه راجعون شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت...
اگر فصل فراق از دفتر ایام گم میشد، چه کم میشد!؟ چه خوش بود این ورق را پاره زین تقویم می‌کردند @beytolghazal
‏سعدیا، گر نکند یادِ تو آن ماه، مَرَنج ما که باشیم که اندیشه‌ی ما نیز کنند؟ http://eitaa.com/joinchat/2857959535Cb745d2da40