هدایت شده از ازمســــجدکوفـــه🥀تاخیــمهاربابـ💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی حیدر 💞 علی حیدر 💞
استوری زیبای غدیر کریمی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
https://eitaa.com/MehdiJohn
#قصه_متنی
🧓 مخترع کوچولو
مادر علی گفت: "زود باش پسرم، دیر میشه". قرار بود علی با مادرش به خانه ی وحید که همسایه ی جدیدشان بود، بروند. چند هفته ای بود که به آن آپارتمان آمده بودند.
مادر علی داخل یک ظرف کمی شیرینی گذاشت و به خانه ی وحید رفتند. علی کنار مادرش نشست، علی و وحید خیلی دوست داشتند هر چه زودتر با هم بازی کند اما کمی خجالت می کشیدند. چند دقیقه بعد، مادر علی گفت:"علی جان، برو با آقا وحید بازی کن دیگه".
علی و وحید از جایشان بلند شدند و با همدیگر به اتاق وحید رفتند. اتاق وحید پر از اسباب بازی های جورواجور بود. علی نمی دانست به کدام نگاه کند و با کدام بازی کنند.
بالاخره تصمیم گرفتند با ماشین ها و خانه سازی یک پارکینگ بزرگ بچینند.
وقتی پارکینگ را چیدند، وحید گفت: " چقدر گرمم شده، بذار پنکه بیارم خنک شیم".
بعد یک پنکه ی اسباب بازی که رنگش آبی و زرد بود را آورد. دکمه اش را زد و آن را جلوی صورتش گرفت و چشمانش را بست و گفت:" آخیش خنک شدم". بعد وحید پنکه را جلوی صورت علی گرفت و گفت:" بیا تو هم خنک شو." علی که خیلی از پنکه خوشش آمده بود، گفت: " چقدر خوب خنک می کنه، می دونی با چند تا باتری کار می کنه؟"
وحید گفت:" نمی دونم، مامان بزرگم خریده".
یکدفعه مادر، علی را صدا کرد:" علی، باید بریم خونه، بعدا باز باهم بازی می کنید".
علی از وحید خداحافظی کرد.
علی وقتی به خانه شان رسید به مادرش گفت: " مامان ، وحید یه پنکه قشنگ داشت، میشه یکی هم برای من بخرید؟"
مادر گفت:" پسرم نمیشه که هر کی هر چی داره، شما هم داشته باشی". علی دیگر چیزی نگفت. چند دقیقه بعد علی از مادرش پرسید:" مامان اون ماشین شارژیم که خراب شده بود کجاست؟" مادر گفت: " با هواپیمات که شکسته بود زیر تخت گذاشتم". بعد زیرچشمی به علی نگاه کرد و گفت:" بگو ببینم چه فکری تو سرت داری؟"
علی گفت:" مامان لطفا هواپیما و ماشین شارژی رو بیارید، باهاشون کار دارم".
علی با کمک مادرش، آرمیچر ماشین شارژی را درآورد. بعد پروانه ی هواپیمایش که شکسته بود را به سر آرمیچر زد. بعد آرمیچر را به یک باتری وصل کرد.
پروانه شروع به چرخیدن کرد. علی بالا و پایین پرید و گفت :" آخ جون کار میکنه". بعد صورتش را جلو برد و گفت:" چه خوب هم خنک میکنه!"
مادر علی را بوسید و گفت : " می بینی چقدر خوبه خودت چیزی را بسازی".
✍ نویسنده: خانم مریم فیروز
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
354295552_1118172901.mp3
1.95M
#قصه_صوتی
💠 یک دروغ کوچولو
🔻موضوع: عاقبت دروغگویی، راستگویی
🎼 با صدای بانو مریم نشیبا
😴شب بخیر گلهای زیبا 😘🥱😴
با هم بگیم
آقاجون مهربون
دوست داریم
لطفاً زودتر بیا
دلتنگیم
💞
💞عیدغدیر،
عیدبزرگ
ولایت امیرالمومنین
علی علیه السلام
مبارک
💐💞
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
🔴این مهمونی ده کیلومتری حیثیتی است
این پوستر رو در همه گروههای خودتون پخش کنید. موج رسانهای انتخابات موجب شده کمتر به مهمترین اتفاق شیعه توجه کنیم و طبق برآوردها جریان ضد انقلاب برنامه داره که حضور مردم در مهمونی رو کمرنگ جلوه بدهد.
وظیفه شرعی همه ما اینه که کم نذاریم تا این اتفاق بزرگ باشکوه تر از هر سال برگزار بشه.
✅ @karimeh_sadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🍃عیدغدیر مبارک🍃🌺
💝 به نام خدای مهربان 💝
💐🥰سلام گلهای زیبا عید ولایت امیرالمومنین علی علیهالسلام مبارک 🥰💐
💞با هم بگیم وارث غدیر سلام💞
•┈┈••••✾•🌾🌺🌿•✾•••┈┈•
🟢 برنج و محصولات طبیعی کریمه
✅ @karimeh_sadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخ جون #بازی
💫هماهنگی چشم و دست🥰
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخ جون #بازی
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༺◍⃟#درخت჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎨نقاشی با انگشتان دست🥰
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
animation.gif
108.7K
🧁💓🎂💓🍰💓🥮💓🎁💓🎈
بچه های گلم، عزیزای دلم، بهترین ها سلام 🥰
#عیدغدیر رسید جا نمونید....☺️
بچه هایی که #سوره_عادیات حفظ کردن هدیه #۵۰هزارتومانی دارند😘
بچه ها حتی اگه فقط یه #شعر کوچیک یا یه #جمله قشنگ در مورد امیرالمومنین علی علیه السلام برام بفرستی ☺️ به ۵نفر اول هدیه شارژ ۱۰هزارتومانی تعلق میگیره😂 جا نمونی منتظرم☺️
😂#تمدید شد فقط به عشق حیدر تا سه روز بعد از عید غدیر😂
#عیدتون_مبارک
🧁💓🎂💓🍰💓🥮💓🎁💓🎈
آیدی 👇
@sadatkarimeh
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥰ابوالفضل مرادی شعر در وصف حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چقدر زیبا خوندن 🥰
💐ممنون گل پسر باهوشم در پناه امیرالمومنین شاد و موفق باشی عزیز دلم👏👏👏💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫آخ جون #اوریگامی
🎁 جعبه هدیه 🎁
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊#قصه غدیر واسه گلهای زیبای کانال
🥰
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
#قصه_شب
🐱 گربه ی تنها
در يک باغ زيبا و بزرگ ، گربه پشمالويی زندگی می كرد. او تنها بود. هميشه با حسرت به گنجشك ها كه روی درخت با هم بازی می كردند نگاه می كرد.
يک بار سعی كرد به پرندگان نزديک شود و با آنها بازی كند ولی پرنده ها پرواز كردند و رفتند.
پيش خودش گفت : كاش من هم بال داشتم و مي توانستم پرواز كنم و در آسمان با آنها بازی كنم.
ديگر از آن روز به بعد، تنها آرزوی گربه پشمالو پرواز كردن بود.
آرزوی گربه پشمالو را فرشته ای كوچک شنيد. شب به كنار گربه آمد و با عصای جادوئی خود به شانه های گربه زد.
صبح كه گربه كوچولو از خواب بيدار شد احساس كرد چيزی روی شانه هايش سنگينی می كند. وقتی دو بال قشنگ در دو طرف بدنش ديد خيلی تعجب كرد ولی خوشحال شد. خواست پرواز كند ولی بلد نبود.
از آن روز به بعد گربه پشمالو روزهای زيادی تمرين كرد تا پرواز كردن را ياد گرفت البته خيلی هم زمين خورد.
روزي كه حسابی پرواز كردن را ياد گرفته بود، در آسمان چرخی زد و روی درختی كنار پرنده ها نشست.
وقتی پرنده ها متوجه اين تازه وارد شدند، از وحشت جيغ كشيدند و بر سر گربه ريختند و تا آنجا كه می توانستند به او نوک زدند. گربه كه جا خورده بود و فكر چنين روزی را نمی كرد از بالای درخت محكم به زمين خورد. يكی از بالهايش در اثر اين افتادن شكسته بود و خيلی درد می كرد.
شب شده بود ولی گربه پشمالو از درد خوابش نمی برد و مرتب ناله می كرد.
فرشته كوچولو ديگر طاقت نياورد، خودش را به گربه رساند.
فرشته به او گفت : آخه عزيز دلم هر كسی بايد همانطور كه خلق شده، زندگی كند. معلوم است كه اين پرنده ها از ديدن تو وحشت می كنند و به تو آزار می رسانند. پرواز كردن كار گربه نيست. تو بايد بگردی و دوستانی روی زمين برای خودت پيدا كنی.
بعد با عصای خود به بال گربه پشمالو زد و رفت.
صبح كه گربه پشمالو از خواب بيدار شد ديگر از بالها خبری نبود. اما ناراحت نشد.
ياد حرف فرشته كوچک افتاد. به راه افتاد تا دوستی مناسب برای خود پيدا كند.
😴شب بخیر گلهای زیبا 😘🥱😴
با هم بگیم
آقاجون مهربون
دوست داریم
لطفاً زودتر بیا
دلتنگیم
💞
💞عیدغدیر،
عیدبزرگ
ولایت امیرالمومنین
علی علیه السلام
مبارک
💐💞
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
سوال یک دختربچه
۹ساله شیعه ازمدیر خود
که باعث شد تمام کارشناسان شبکه های وهابی جوابی بجز سکوت برایش نیافتند🙆👀💫
ما درکلاس ۲۴نفر هستیم، معلم ما وقتی میخواد از کلاس بیرون بره
به من میگه :
خانم محمدی ، شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه . . .
وبه بچه ها میگه: بچه ها ، گوش به حرف مبصر کنید ، تا برگردم .
شما میگید پیامبر(صلوات الله عیله) از دنیا رفت وکسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد ، آیا پیامبر(صلوات الله علیه) ، به اندازه معلم ما ، بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه . . . اسلامی به هم نریزد ؟!
جواب مدیر اهل سنت به دانش آموز شیعه: برو فردا با ولی ات بیا کارش دارم ،
دانش آموز رفت وفرداش با دوستش اومد.
مدیرگفت: پس چرا ولیتو نیاووردی ، مگه نگفتم ولیتو بیار ؟ دانش آموز گفت: این ولیه منه دیگه .
مدیر عصبانی شدوگفت:
منظور من از ولی سرپرسته ، پدرته ، رفتی دوستتو آوردی؟
دانش آموز گفت: نشد دیگه اینجا میگی ولی یعنی سرپرست ، پس چطور وقتی پیامبر میگه این علی ولی شماست میگید معنی ولی میشه دوست . 👌🏻
بنازم به این بچه شیعه . اگر شیعه ای وعاشق علی و ولایت علی هستی تا میتونی این مطلب رو ارسال کن "یاعلی
قول میدی اگه خوندی تو هر گروه هستی پخش کنی
🌺🍃بخشی از میهمانی ده کیلومتری تهران ویژه بچههای دوست داشتنی🍃🌺
💝 به نام خدای مهربان 💝
💐🥰سلام گلهای زیبا عید ولایت امیرالمومنین علی علیهالسلام مبارک 🥰💐
💞با هم بگیم وارث غدیر سلام💞
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110