eitaa logo
آموزش نقاشی صفر تا💯
226 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
580 ویدیو
13 فایل
آموزش نقاشی صفر تا 💯 نقاش حرفه ای شو نقاشی🎨 بازی ⚽️ شعر 📖 قصه‌های قشنگ 🎼 #آموزش_نقاشی_صفر_تا_صد_برای_۳تا_۱۲سال کپی برداری فقط با ذکر منبع با تشکر تبادل ادمین: @sadatkarimeh
مشاهده در ایتا
دانلود
༺◍⃟📚჻❥༅ ჻ᭂ࿐❁ 🎨 آموزش اسب مرحله به مرحله 🥰 آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
-1285153022_-54725416.mp3
10.54M
ا﷽ ༺◍⃟🕊🔹📐჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: داستان برای رفع اضطراب از جدایی🌷 :معین الدینی 😴شب بخیر گل‌های زیبا 😘🥱😴 با هم بگیم آقاجون مهربون دوست داریم لطفاً زودتر بیا دلتنگیم 💞 آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
🌸 سلام الله عليها یکی بود که همه بود این آغاز متفاوتی است برای همه داستان هایی که تا امروز شنیده ایم این داستان، داستان جاودانگی است داستان زنی از خاندان عشق داستان زینب عليها السلام دنیا که آمد جبرئیل بر پیامبر (ص) فرود آمد و سلام خدا را به پیامبر ابلاغ کرده و گفت نام این نوزاد را زینب بگذارید ، خداوند بزرگ این نام را برای او برگزیده است نامش را زینب گذاشتند که زینت پدر باشد. چادر خاکی مادر را سر می کرد و در سجاده اش نماز می خواند. فقط سه سالش بود، از کودکی اهل عبادت بود و هر آن چه که از مستحبات بود را انجام می داد. او اهل نافله بود. بچه ها عاشقش بودند ، لحظه ای از عمه شان جدا نمی شوند. دختران آل هاشم آرزو داشتند مثل او باشند. همه به او پناه می بردند. دلسوز بود، دلسوز اسرا زینب مهربان بود.   غم نداشتن مادر از دست دادن پدر و برادر بزرگتر بس نبود که باید شاهد شهادت امام حسین می بود. شهادت فرزندان و یاران با وفا غم شهادت کم نبود که غصه دار اسرا شد غصه دار حرم و کاروان امام (ع) زینب صبور بود. هر که وارد کاخ یزید می شد دست و پایش را گم می کرد ، می ترسید اما زینب لبریز از اقتدار بی هیچ ترسی قدم بر می داشت زینب شجاع بود . راه امام بدون زینب نا تمام می ماند باید می گفت، از مظلومیت امام، از ظلم یزید باید می گفت از دین پیامبر که در روزگار یزید منحرف شده بود باید حقیقت را به جهان نشان می داد. او روشنگر بود. 😴شب بخیر گل‌های زیبا 😘🥱😴 با هم بگیم آقاجون مهربون دوست داریم لطفاً زودتر بیا دلتنگیم 💞 آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༺◍⃟📚჻❥༅ ჻ᭂ࿐❁ 🎨 آموزش کدو مرحله به مرحله 🥰 آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
༺◍⃟📚჻❥༅ ჻ᭂ࿐❁ 🎨 آموزش کدوتنبل مرحله به مرحله 🥰 آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༺◍⃟📚჻❥༅اخ‌جون ჻ᭂ❁ 3 سال به بالا یه بازی خیلی عالی برای درک جهت گیری فضایی😍 صفحه زیری از کارتن تشکیل شده و پیکان ها روی درب بطری های غیرقابل استفاده کشیده شدن🤩 کودک باید طبق الگو جهت پیکان ها رو تغییر بده😉 نظرتون چیه ؟ آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-1364582654_-554951345.mp3
10.67M
ا﷽ 🐎 ༺◍⃟🏴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ 🚩 این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست 🩸 ‌‌ :معین‌الدینی آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 ملکه گل‌ها 🌸 روزی روزگاری، دختری مهربانی در کنار باغ زیبا و پرگل زندگی می کرد، که به ملکه گل‌ها شهرت یافته بود. چند سالی بود که او هر صبح به گل‌ها سر می‌زد، آنها را نوازش می‌کرد و سپس به آبیاری آنها مشغول می‌شد. مدتی بعد، به بیماری سختی مبتلا شد و نتوانست به باغ برود. دلش برای گل‌ها تنگ شده بود و هر روز از غم دوری گل‌ها گریه می کرد. گل‌ها هم خیلی دلشان برای ملکه گل‌ها تنگ شده بود، دیگر کسی نبود آن‌ها را نوازش کند یا برایشان آواز بخواند. روزی از همان روزها، کبوتر سفیدی کنار پنجره اتاق ملکه گل‌ها نشست. وقتی چشمش به ملکه افتاد فهمید، دختر مهربانی که کبوترها از او حرف می‌زنند، همین ملکه است، پس به سرعت به باغ رفت و به گل‌ها خبر داد که ملکه سخت بیمار شده است. گل‌ها که از شنیدن این خبر بسیار غمگین شده بودند، به دنبال چاره‌ای می‌گشتند. یکی از آن‌ها گفت : «کاش می‌توانستیم به دیدن او برویم ولی می‌دانم که این امکان ندارد! » کبوتر گفت : «این که کاری ندارد، من می‌توانم هر روز یکی از شما را با نوکم بچینم و پیش او ببرم. » گل‌ها با شنیدن این پیشنهاد کبوتر خوشحال شدند و از همان روز به بعد ، کبوتر ، هر روز یکی از آن‌ها را به نوک می گرفت و برای ملکه می برد و او با دیدن و بوییدن گل‌ها، حالش بهتر می‌شد. یک شب، که ملکه در خواب بود، ناگهان با شنیدن صدای گریه‌ای از خواب بیدار شد. دستش را به دیوار گرفت و آرام و آهسته به سمت باغ رفت، وقتی داخل باغ شد فهمید که صدای گریه مربوط به کیست، این صدای گریه غنچه‌های کوچولوی باغ بود. آن‌ها نتوانسته بودند پیش ملکه بروند، چون اگر از ساقه جدا می‌شدند نمی توانستند بشکفند، در ضمن با رفتن گل‌ها، آن‌ها احساس تنهایی می‌کردند. ملکه مدتی آن‌ها را نوازش کرد و گریه آن‌ها را آرام کرد و سپس به آن‌ها قول داد که هر چه زودتر گل‌ها را به باغ برگرداند. صبح فردا ، گل‌ها را به دست گرفت و خیلی آهسته و آرام قدم برداشت و به طرف باغ رفت، وقتی که وارد باغ شد، نسیم خنک صبحگاهی صورتش را نوازش داد و حال بهتر پیدا کرد، سپس شروع کرد به کاشتن گل ها در خاک با این کار حالش کم‌کم بهتر می‌شد، تا اینکه بعد از چند روز توانست راه برود و حتی برای گل‌ها آواز بخواند. گل‌ها و غنچه‌ها از اینکه باز هم کنار هم از دیدار ملکه و مهربانی‌های او، لذت می‌بردند خوشحال بودند و همگی به هم قول دادند که سال چ‌های سال در کنار هم، همچون گذشته مهربان و دوست باقی بمانند و در هیچ حالی، همدیگر را فراموش نکنند و تنها نگذارند. آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💝 به نام خدای مهربان 💝 ابوذرروحی 🥰💓سلام گل‌های زیبای باغ زندگی🥰💓 💞عزیزای دلم با هم بگیم آقاجون مهربون سلام💞
༺◍⃟📚჻❥༅ ჻ᭂ࿐❁ 🎨 آموزش بز فانتزی🥰 آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110