eitaa logo
نمکدون شعبه ایتا
200 دنبال‌کننده
113 عکس
19 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دو قدم مانده که اخلاق به یغما برود. سمیه رستمی تقریباً هرسال حول حوش دو قدم مانده که پاییز به یغما برود و هجوم استوری باران روی شیشه، چغندر پخته و باقالی داغ با گلپر؛ وارونگی هوا هم رخی نشان می‌دهد، نشان دادنی. این‌جور که به نظر می‌رسد هوای گرم برای هوای سرد شاخ می‌شود و می‌رود بالاتر از او می‌ایستد. هم‌زمان با این پدیده است که غول بی‌شاخ‌ودم آلودگی ظاهر می‌شود و مردم را با یک فن اِشگل گربه، خفت می‌کند. البته جای شکرش باقی است که وارونگی هوا و غول آلودگی هوا ته تهش دو ماه از سال سروکله‌شان پیدا می‌شود. اما وارونگی‌هایی هم هستند که کل یوم شرف حضور دارند، صبح تا غروب مشغول کار خفت‌گیری‌اند. مثلاً وارونگی جیب که اغلبِ مردم را در می‌نوردد. واقعش این است که سابق‌براین دخل‌وخرج مردم با هم می‌خواند. خوب هم می‌خواند. گاهی در دستگاه شور گاهی همایون. بلکه یک چیزی هم آن ته‌م‍َه‌ها می‌ماند، اسمش پس‌انداز بود. البته مدتی هست که منقرض شده. الان میزان خرج با اینکه کمتر از قبل است، اما بالاتر از میزان درآمد می‌ایستد. اتفاقاً این وارونگی جیب هم تولید غول فقر می‌کند لاکردار که این یکی به‌مراتب از آلودگی هوا بدپیله‌تر بوده و دارای تعداد قابل‌توجهی دم و شاخ است. کلاً جوری است که شاعر می‌فرماید: «از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود، زنهار از این مخارج، این غول پرشاخ و دم» خاندان وارونگی یک عضو جدیدالورود هم دارد و آن وارونگی اخلاق و رفتار است. در شرایط اقتصادی فعلی که غول فقر دارد در جامعه حرکات موزون زومباطور از خودش در می‌دهد. @namakdooon ادامه متن👇
نمکدون شعبه ایتا
دو قدم مانده که اخلاق به یغما برود. سمیه رستمی تقریباً هرسال حول حوش دو قدم مانده که پاییز به یغما
اعصاب و روان همه را خط‌وخش انداخته، به فنا داده. سطح آلاینده‌ها روح به علت انباشت هوای سرد نامهربانی و بی ‌انصافی عده‌ای از هم‌وطنان جان که قلبشان معاینه فنی نشده زیر توده هوای محبت و قس‌علی‌هذا گیرکرده و کلاً وضع شلم‌شوربایی است که سگ، صاحبش را نمی‌شناسد. غولی که در این وارونگی ظاهر می‌شود شاخ‌ودم و دماغش را با عمل زیبایی ترمیم کرده ولی هر چه باشد غول، غول است و گذشت آن زمان که رنگ رخساره خبر از سر درون می‌داد. امروزه از کوزه همان تراود که در اوست. از این غول هم جز ترویج فحش چارواداری و غیرفرهنگی نباید انتظاری داشت آن هم در مملکتی که سعدی، حافظ و حتی جناب فردوسی با سی‌سال سابقه در رنج‌بردن جهت زنده نگه‌داشتن زبان پارسی را دارد. حالا آلودگی هوا را می‌شود با چند روز تعطیل‌کردن راست و ریست کرد تا سال بعد هم خدا بزرگ است. آلودگی فقر را هم با تعطیل‌کردن مخارج موقتاً چاره می‌شود. اما با آلودگی اخلاقی چه می‌شود کرد؟ شاید تنها راهش تعطیل‌کردن فکر باشد و طی‌کردن به بی‌خیالی و استوری کردن جمله دو قدم مانده که اخلاق به یغما برود! منتشر شده در سایت دفتر طنز حوزه هنری تهران @namakdooon
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خبر خند ۷۵ منتشر شد. چی میشه رد بشی از کوچه مون.... نویسنده: سمیه رستمی @namakdooon
فحاشی به سبک اهل فرهنگ و ادب سمیه رستمی در کتاب احوالات مریدان لاکچریه فی خانقاه غیر انتفاعیه باب سخن و مهارتهای کلامی آمده است: روزی مریدان دسته به دسته با نظم و ترتیب برجای بنشسته. چشم و گوش فرانهاده که پیر چه گوید و پیر در بحر تفکر و سکوت غرقه همی. که ناگاه با فریاد گفت: ای فرزند! دشنام و ناسزا، فحش فضحیت، دری وری و لیچار و حرف چارواداری همگی به اتفاق یکی باشند و خود را گول‌ْمال ننمایید، همه فحش غیر فرهنگی هستند و دور از شأن آنکه رخت علم بر تن دارد. چرت بعضی مریدان از فریاد او پاره پوره گشته و بعضی زهره بترکید. یکی از مریدان که با پارتی به خانقاه اندر شده بود گفت: ای پیر! گاهی ادب حکم می‌کند به فحش دادن! پیر آه محکم از نهاد بلکه حتی گزاره‌اش هم برخاست که: مرا خواندن یاسین در گوش چهارپایان خوشتر تا گفتن حکمت نزد بعض شمایان. مرید دیگری گفت: در نزد اهل فتوت و جوانمردی یکی را باید دو تا پاسخ گفت، نه هیچ، که شرط انصاف و عدالت این باشد. پیر از جای بِجَست و گفت: کلاس را کنسل می‌کنم و به تربیت چهارپایان همت می‌گمارم که مرا امیدی به این جمع نیست. کمی پا به پا شد بلکه مریدان اصرار به ماندن کنند. مریدان همه سر در گوشی و بی‌خبر از حال وی. بچه درس خوان کلاس گفت؛ ای پیر! قبل رفتن در باب فحش فرهنگی ما را نصیحت و پندی ده که کلام بی‌فحش چون املت بی گوجه باشد. پیر چون این بشنید گفت: حال که التماس می‌کنید می‌مانم و برجای تالاپی نشست و گفت: چه نیکو پرسشی بود. از عقل اندک خود بهره بردی یا از جایی خواندی؟ مرید گفت: حالا! و از جواب امتناع کرد. پیر ضایع گشت اما به سبب شوق علم‌آموزی به روی خویش نیاورد که مریدان جوانند و خام و از قدیم گفته باشند آنچه پیر در خشت خام بیند جوان در اینستاگرام نبیند. پیر نگاهی عمیق به مریدان کرد و گفت: فحش فرهنگی لازمه ادبیات عصر کنونی است و یک جور مهارت کلامی است. آن را که در طریقت کسب معرفت است از واجبات باشد. مبادا روزی ساحت علم و ادب فروگذارد و فحش غیر فرهنگی از خود در بدهد. پس فراگیری ساخت فحش فرهنگی به تناسب احوالات و شرایط زمانه واجب است. مریدی چاپلوس گفت: ای پیـــر! پیر گفت: خموش! مرا حافظه اندک است. میان کلام من نپر چون غوک. زمان و مکان از یاد برم و فحش غیر فرهنگی حواله دهم تو را. مریدان چشم گرد کردند و گفتند: غوووک؟! و پنداشتند که کار از دست بشد و پیر فحش غیر فرهنگی بداد. پیر گفت: ای بابا! اعصاب بر آدمی باقی نمی‌گذارید. غوک همان وزغ است بی‌سوادها!همان قورباغه خودمان. پس مریدان به آسودگی نفس کشیدند و اولین فحش فرهنگی را فراگرفتند. پیر دستی به ریش خویش کشید و گفت: پس بدان ای فرزند! فحش باید مناسب سن بوده و رعایت سایز شود. اگرچه سن یک عدد است اما رعایت آن حکم ادب است. پس بالای پنجاه شصت را از شاهنامه بهره برده و بگویید: ای پلشت زشت کردار! ای دیو سرشت بی‌مقدار! خدا را! خدا را! به رعایت حال ضعیفان و بیماران به هنگام فحش گفتن. پس آنان را فحش ویتامینه بدهید. از میوه‌جات چون شفتالو و زردآلو و صیفی جات چون خیار چنبر و خربزه و دستمبو و سبزیجات چون کرفس و کلم و شنبلیله. فحش فرهنگی باید نقطه زن باشد و صاحب فحش بداند از کدام نواحی مورد اصابت قرار همی‌گرفته و همچنین باید تولید داخل باشد. مبادا فحش خارجی بر لب آرید که تهاجم فرهنگی است. مریدی گفت: ای پیر!می‌شود با فحش جذب توریست کنیم. مگر نه آنکه از قدیم گفته‌اند: فحش را بینداز صاحبش آن را می‌یابد. فحش خارجی بدهیم تا خارجی‌ها برای برداشتن فحششان بیایند. حال کردید فکر اقتصادی را؟! پیر در وی نگاهی انداخت حاوی انواع و اقسام فحش‌های آب نکشیده و گفت: مگر در خارجه قحطی فحش است که برای یک مشت فحش ناقابل به این دیار سفر کنند. مرید بسی خز شد. پیر ادامه داد: فحش باید که بیس علمی و تخصصی داشته باشد. مریدی پنهانی از بغل دستی خویش پرسید: بیس را معنی چه باشد؟ مرید بغل دستی گفت: تو چگونه بدین خانقاه درآمدی که معنی بیس نمی‌دانی؟ بیس را معنی پایه و بنیان است. افتاد؟! پیر پچ‌پچ ایشان بشنید و گفت: این سرو صدا از کدام پدر محترقه بود و مریدان را چشم‌ها گردالی گشت که پیر این دفعه دیگر فحش غیر فرهنگی ناجور بداد. پیر گفت :هرگز مباد که کرسی تدریس و تعلیم به فحش غیر فرهنگی آلوده کنم. پدری که دچار احتراق درونی شده باشد را پدر محترقه گویند و این نوعی فحش سازی بر پایه علم لغت و صرف و نحو است. مریدان همه در شگفت شدند از علم و بلاغت پیر چندان که یقه‌ها چاک دادند و از خانقاه بیرون دویدند و پیر برای جمله ایشان غیبت همی رد کرد. منتشر شده در دفتر طنز حوزه هنری تهران
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خبرخند ۷۶ جناب الاغ وباقی قضایا نویسنده: سمیه رستمی @namakdooon
10.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشمها را باید شست با خبر خند ۷۷ همراه باشید بفرستید برای باقی رفقا 😄 نویسنده: سمیه رستمی @namakdooon
تعریف دقیقی از طنز از کتاب برید کنار سوسیالیسم داره می‌آد عزیز نسین طنزپرداز ترکیه‌ای @namakdooon
11.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خبرخند ۷۸رو تو یه روز برفی تقدیمتون میکنیم پسر کو ندارد نشان از پدر و این صوبتا!! نویسنده: سمیه رستمی @namakdooon
تربیت فرزند به سبک پارینه‌سنگی سمیه رستمی یکی از شیوه‌های برتر تربیت فرزند درگذشته مقایسه دو کودک بوده که این شیوه به‌اندازه عمر بشر قدمت دارد؛ یعنی حتی انسان‌های اولیه هم از این روش بهره می‌بردند. البته اوایل دوران پارینه‌سنگی به علت کمبود جمعیت، الگوهای متنوعی برای مقایسه‌ کردن وجود نداشت و انتخاب‌ها محدود بود؛ بنابراین چاره‌ای نبود جز اینکه از همان امکانات اولیه استفاده کنند و بچه‌شان را با بچه گرگ و پلنگ مقایسه کنند. مثلاً اگر می‌خواستند بچه‌شان دونده فوق‌العاده‌ای باشد، مسابقه‌ای با یک قلاده یوزپلنگ وحشی ترتیب می‌دادند. البته در مواقع مقتضی مجبور به مداخله می‌شدند، چون یوزپلنگ حرف حساب حالی‌اش نبود و نمی‌فهمید این رفاقت‌هاست که می‌ماند نه رقابت‌ها. یا برای قوی شدن سرپنجه کودک او را با حریف تمرینی مثل خرس گیریزلی، پنجه در پنجه می‌کردند. به‌این‌ترتیب باگ‌های تربیتی و شخصیتی بچه می‌ریخت. معلوم می‌شد بچه در کدام زمینه ضعف دارد. ازآنجاکه گاهی این حریف‌های تمرینی قضیه را خیلی جدی می‌گرفتند؛ انسان‌های اولیه به این نتیجه رسیدند که با این روش انسان‌های آخرین خواهند شد و نسلشان مثل دایناسور‌ها به فنا خواهد پیوست، تصمیم گرفتند بین بچه‌های خودشان به مقایسه بپردازند. صبح تا شب توجهشان به این باشد که بچه همسایه چه ویژگی‌هایی دارد که بچه خودشان ندارد، همان را چماق کنند دقیقاً بزنند وسط سر بچه‌شان. برای مثال روزی مادری گفت به فرزند خویش که پسر غار بالایی از پوست پلنگ‌هایی که دیروز شکار کرده ست پالتو، پوست و کلاه و دستکش برای مادرش دوخته است. آن‌وقت پسر ما از شیر و پلنگ چندشش می‌شود. صبح تا شب روی دیوار نقاشی می‌کند برای آیندگان. در غار بالایی هم همین بحث به‌گونه‌ای دیگر در جریان بود. مادر خانواده می‌گوید: بچه تو چرا صدایت مثل ماموت‌ها بلند و گوش‌خراش است؟! از پسر غار پایینی یاد بگیر که صدا از طبقات این غار درمی‌آید اما انگار سیستم صوتی روی این بچه نصب نشده. امروز مادرش می‌گفت پسرش آینده‌نگر است و دارد درباره زندگی ما به آیندگان اطلاعات مفید می‌دهد. کاش مقداری از او یاد می‌گرفتی! این شیوه آتش حسادت را در وجود بچه‌ها شعله‌ور می‌کرد. جوری که چشم‌هایشان از حدقه در‌می‌آمد و بدن‌های آن‌ها را برای مبارزه باهم گرم می‌کرد. بااینکه انتخاب با خود آنها بود که در این آتش مغزپخت شوند یا جزغاله اما چون آتش حسادت دودودم زیادی دارد و چشم را کور می‌کند، آنها جزغاله شدن را انتخاب می‌کردند؛ مثلاً فردای آن شب، پسر غار پایینی با یک عدد کبودی نچرال و فوق هنری به غارشان برگشت و یک‌راست به سراغ غار نوشته‌هایش رفت و تاریخ را تحریف کرد. او برای پسر غار بالایی دم گراز، گوش الاغ، پای پلاتی پوس و دماغ فیل کشید که موجب شد باستان‌شناسان قرن‌های‌های متمادی دربه‌در به دنبال بقایای چنین موجودی در میان فسیل‌ها بگردند. پسر غار بالایی که برای جلب رضایت مادرش دو سه گله از حیوانات را قلع و قم کرد و دچار نوعی خشم پنهان بود که روانشناسان آن موقع متأسفانه تشخیص ندادند. پسر غار پایینی هم که احساس ناکافی بودن داشت دست از ابداع خط جدید انسان‌های اولیه برداشت و دچار افسردگی حاد شد. مهم‌ترین ویژگی این شیوه تربیتی شاخ نشدن فرزندان برای والدینشان بود. آنها تا آخر عمر احتیاج داشتند که کسی خوب و بد را نشانشان بدهد چون فکر می‌کردند خودشان عرضه ندارند. والدین اولیه به این نتیجه رسیدند که مقایسه کردن بچه‌ها با یکدیگر خیلی کار غلطی است. چون می‌دیدند کودکانشان از هر فرصتی برای ضربه زدن و کِنِف کردن یکدیگر استفاده می‌کنند و اتحاد قبیله دارد به فنا می‌رود. از طرفی راه‌های تربیتی دیگر مثل؛ پرورش استعداد، انتظارات واقع‌گرایانه و محک زدن آن موقع کشف نشده بود. والدین اولیه خیلی که به مخ و مخچه اولیه‌شان فشار وارد کردند، تصمیم گرفتند از همان روش قبلی مقایسه با حیوانات برگردند، منتها حیوانات سبک‌تری استفاده کنند. مثل آهو، خرگوش، گربه و حتی مرغ‌های اولیه که شیر مرغوبی تولید می‌کردند ولی به دلایلی نامشخص در همان دوران پارینه‌سنگی منقرض‌شده‌اند. منتشر شده در نشریه خانه آرام
شماره ۱ بسم الله الرحمن الرحیم هر متنی که محتوایش با شوخی بیان میشود ، خارج از چهار حالت نیست: طنز: شوخیها حتما نقدی به دنبال دارد. درون مایه‌ای دارد و مخاطب را به فکر وا میدارد. دارک کمدی یا طنز تلخ چنان درون مایه‌ای تلخی دارد و دردی را که بیان میکند که حتی شاید شوخی‌ها خنده از مخاطب نگیرد اما جان عزیزتان اگر شوخی‌هایتان در متن درنیامد نگویید دراک کمدی نوشتیم. فکاهه: شوخیها فقط محض خندیدن است و هیچ درون مایه‌ای و نقدی ندارد. مخاطب هم فقط بعد خواندن یا شنیدن آن تنها شنگول میشود. هجو: نقد افراد همراه شوخی است. نقد سازنده. بیشتر شوخی‌های سیاسی از این دست است. در واقع چیزی به اسم طنز سیاسی نداریم و در بهترین حالت هجو است. هزل: تخریب و ریشخند کردن و تمسخر دیگران است. نازل ترین نوع مطلبی که با شوخی همراه است همین هزل است. @namakdooon