eitaa logo
نمکتاب
16.3هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
789 ویدیو
188 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 📚 ✍ زمانی که ما در آن زندگی می کنیم، دوران احطاط ارزش هاست.... ╭┅──────┅╮ 🇮🇷 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
💌 خدایا خوبی ها را به دست ما به مردم برسان مادربزرگ ها👵🏼 هم عالمی دارند برای خودشان. دستت🤝 را می گیرند و می گذارند وسط قصه هایشان📚. عینک👓 مادر بزرگ را برمی دارم!ها می کنم! با گوشه لباسم شفاف شفاف می شود. گونه ی آویزان و سرخش را می بوسم😘 و عینک 👓را قاب چشمانش می کنم. ـ مادر جون. ـ جان دلم. ـ این همه سال شما قصه ها📚 رو به ما رسوندی حالا من می خوام قصه📖 برسونم به شما. می خندد از همان خنده های دوست داشتنی که صدایش را فقط خودش می شنود. ـ راستش خیلی فکر کردم، دیدم شما چشماتون ضعیفه باید کتابی بخونین که خطش درشت باشه، پر رنگ هم باشه. تمام تشکرش را در نگاهش می ریزد 😍و نگاهم می کند. پیشانی ام را می بوسد. کتاب📖 را می گیرد. با جدیت مشغول می شود. جدیت مادر بزرگ یعنی؛ تمرکز، کمی اخم و لبخندی که صورتش را نقاشی می کند. به بقیه فامیل هم کتاب 📒می دهم. یکی عاشقانه📒❤️، یکی تخیلی📒😇، یکی کم حجم، آن یکی… برای هر کس کتاب باب میلش سرو می شود. همه می گیرند بجز دختر عمو نازنین که می گوید فرصت نمی کند، سه تا بچه دارد 👩‍👦‍👦👶ومشغول کار است.این بار نمی دانم چرا؛ ولی اصرار نمی کنم. همه از روزیشان خوشحال اند و راضی. جمع خداحافظی👋 می کند تا دورهمی یک ماه دیگر. یک هفته نگذشته که مجلس برپا می شود. این بار آن ها پیش قدم می شوند کتابها📚 را تحویل می دهند و می گویند تمام شد. مسلح📚 رفته ام! مثل همیشه! دوره ی بعد… پلاستیک کتابها 📚را روی زمین می گذارم درجا چند کتاب📒 سمتم می آید. ادامه:👇👇👇👇👇
نمکتاب
💌#خاطرات_کتابخوانی خدایا خوبی ها را به دست ما به مردم برسان مادربزرگ ها👵🏼 هم عالمی دارند برای خ
👇👇👇👇👇👇 ـ این هارا خواندیم. بفرمایید. زن عمو می نشیند و مشغول 📖خواندن«قدیس» می شود بقیه، حرف از کار عید و دغدغه هایشان می زنند. برایم جالب است؛ دختر عمویم با سه بچه👶👦👧 مشغول خواندن 📖کتاب«سرود سرخ انار» مادرش می شود. به این می گویند تبلیغ غیر مستقیم. اشتیاق دیگران او را زرنگ کرد. قلبم از ته ته دلش لبخند 😁می زند دور همی تمام می شود. شب با فکر🤔 چه کتابی📖 را به چه کسی بدهم خوابم می برد. خاطره ای از ن.ص از قم ╔═ ⚘════⚘ ═╗ @namaktab_ir ╚═ ⚘════⚘ ═╝
هدایت شده از محله باکلاس
27.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طنز دیش📡 و میش🐏 دیشایی📡 که روی سقف خونه‌ها جا خوش کرده، البته الان دیگه از پنجره دو تا میله جوش دادن یا توی تراس خونه‌ها سر بیرون کرده، برامون حرف داره.😐 حرفاشم گاهی باحاله🤩، گاهی بی‌حاله☹️، یه وقتایی که خیلی وقتا رو شامل میشه بدحاله!😕 ببینیم این دیشا، میشا، می‌ذارن ما یه لقمه نون از گلومون، به خوشی پایین بره!😒 هی دنیا! یالان دنیا😄 📎 لینک دانلود: https://as4.cdn.asset.aparat.com/aparat-video/93ac9676d869e33580ca295767498de519861574-480p__76761.mp4 @tatilat98
نمکتاب
طنز دیش📡 و میش🐏 دیشایی📡 که روی سقف خونه‌ها جا خوش کرده، البته الان دیگه از پنجره دو تا میله جوش داد
1⃣ یک 2⃣ دو 3⃣ سه... حرکت🎬 نمکتاب تقدیم می کند:👆👆👆👆 📕کتاب در فیلم🎥 فیلم در کتاب📒 📚ماهی که مهر را برد: 📗 ✍️نویسنده: 🌀 نشر: 🔖 👨‍👩‍👧‍👦 . 📌معرفی ❤️ آمدنش عواطفت، همسرت، فرزندانت، رشد🌱 و تعالی ات را می برد! 👨‍👩‍👧‍👦داشتن خانواده ای مستحکم آرزوی همه ی ماست. ( از جمله موانع آن ماهواره است) ❓آیا می دانید چه چیزهایی آن را متزلزل می کند؟ این کتاب بخشی از این عوامل را به خوبی توضیح می دهد. 📝 خلاصه: کتاب شامل ۵ فصل است بدین شرح: 1⃣ فصل اول: خاطراتی از کسانی که ماهواره 📡زندگی آن هارا خراب کرده است. 2⃣ فصل دوم: هزینه های💵 راه اندازی شبکه های ماهواره ای📡 فارسی زبان با عدد و سند + قوانین ماهواره در غرب بر خلاف ایران است + ظلم های استکبار در طول تاریخ نسبت به مسلمانان. 3⃣ فصل سوم: آسیب های شبکه های ماهواره ای📡. 4⃣ فصل چهارم: علل گرایش به ماهواره📡 5⃣ فصل پنجم: راهکارهایی برای دور شدن از ماهواره📡و ⚠️خطرات آن. ☘️ برگی از کتاب: ❗️هیچ کدام از شما برای به دست آوردن طلایی که در باتلاق افتاده به داخل باتلاق نمی روید. هرچند که می دانید طلا بسیار ارزش دارد. در شبکه های ماهواره ای📡، مطالب مفیدی هم وجود دارد اما استفاده ی از ماهواره📡 برای یافتن این مطالب به منزله در باتلاق رفتن است. (ص۹۶) ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ 🇮🇷 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 📚 🤪من آن شمرم که شمشیرم بلند است 🤥من آن صدامم که اسکادم بلند است 👊....که اسقاطت بلند است....😁 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗  🎬 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
نمکتاب
🎬 #کلیپ_معرفی_کتاب 📚 #پایگاه_سری 🤪من آن شمرم که شمشیرم بلند است 🤥من آن صدامم که اسکادم بلند است 👊..
📚 کتاب: ✍️نویسنده: 📖انتشارات: 🔖 🌀معرفی پایگاه سری : قصه بزرگ مردانی که کوچک بودند…روایتی از جنگ کردستان 📝 خلاصه: این کتاب روایتگری دو داستان جبهه و جنگ اولی در کردستان است. قصه بزرگ مردانی که کوچک بودند. جعفر وناصر دو رفیق و همراه، در 👦🏻👦🏽یک عملیات به نوجوانی برخورد می کنند که راهنمای آنها در پیدا کردن پایگاه سری موشکی🚀 می شود. اما داستان دوم روایت نوجوانی👦 است که فرار می کند🏃🏃 و اتفاقی سوار بر قطاری🚞 می شود، که به سمت جبهه در حرکت است. ☘️ برگی از کتاب: مهدی به وسط محوطه رسید. با نگرانی، به چپ و راست چشم گرداند. هیچ صدایی جز وزش باد🌫 نمی امد. آهسته و خفیف گفت : کرامت! کرامت! هی. بچه ها کجایید؟ قطره ای💦 بر پیشانیش😓 چکید. فکر کرد که برف🌨 است با دست پاکش کرد. اما وقتی به دستش✋ نگاه کرد، از وحشت 😨😰یخ زد... ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ 🇮🇷 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾"
📸 📚 ✍ تو که دستت به بانو فاطمه زهرا(س) خورده است...‌ •┄┅┄•♡❣اا❣♡•┄┅┄ 🗓 🌸 ۲۷ روز مانده تا نیمه شعبان 🦋 کلام امام زمان(عج): «ای شیعه ما! تقوي پيشه سازيد و به ما اعتماد کنيد و چاره‌ي اين و را که به شما رو آورده از ما بخواهيد.» توقيع به شيخ مفيد اللهم عجل لولیک الفرج 💗 ╭┅──────┅╮ ❤️ @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 📚 میدانِ کار شده قلب ❤️ایران🇮🇷... ظاهرا یک کار زنانه👠 و آرام🤐 ست... بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗  🎬 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
♨️ 📕 ✍:علی محمد افغانی عاقبت غفلت ها با قلمی ضعیف گاهی بعضی از قلم­ ها، واقعیت­ ها را چنان دردناک😫 به تصویر می ­کشند که هیچ راهی برایت باقی نمی ­ماند😐 تا پیش پای نقش اول کتاب را بگذاری و بروی🏃🏃. هر چند که من فکر می­ کنم ✍علی محمد افغانی با قلم توانمندش و توصیف­ ها و صحنه­ هایی که خلق کرده است، چنان هنرمندانه داستان 📖را جلو برده که خواننده، علی رغم تمام تلخی های داستان📖 با اختیار دنبال داستان 📖را می ­گیرد و جلو می­ رود. ⚠️پیام اصلی: شاید بتوان گفت پیام اصلی داستان دل نبستن به دنیایی است که چون یک دل­ فریب در کنارت قرار می­ گیرد. و اگر تو شیفته و کور شوی تو را تا نابودی جسم و روح و روان و زندگیت می ­کشاند. و وقتی که خالی و بدبخت شدی با خیال راحت رهایت می­ کند. و در حالی که تو بر خاک نشسته ­ای، حتی نگاهت👀 هم نمی­ کند. و این کلام امیرالمومنین است که: دنیا چون پیرزن👵🏼 آرایش👄💄 کرده ­ای است که تو را می ­فریبد👱🏻‍♀، و هر چه می ­دوی🏃🏃🏃 به کام دلت❤️ نمی­ رسد و سر آخر در آرزوی😇 آنی که به دام می ­افتی و آن، قبر است. خلاصه داستان: داستان حکایت مردی است نانوا👨‍🍳 به نام «سید میر». سید میر که که زنی👩🏻 به نام «آهو» دارد و ۴ فرزند👱👦🏼👦🏻👧🏻، نزدیک ۵۰ سال است از خدا عمر گرفته و اهل مسجد🕌 و خیّر است. روزی زنی جوان👱🏻‍♀ و دل ­فریب به نام «هما» به دکانش می ­آید و داستان از همین ­جا تلخ می ­شود. سید میر عاشق 💓این زن 👱🏻‍♀مطلقه می­ شود و او را عقد می­ کند. وچنان شیفته اش می شود که ادامه ... 👇👇👇👇👇👇👇👇
نمکتاب
♨️ #نقد_کتاب 📕 #شوهر_آهو_خانم ✍:علی محمد افغانی عاقبت غفلت ها با قلمی ضعیف گاهی بعضی از قلم­ ها،
ادامه 👇👇👇👇👇👇👇 و چنان شیفته ­اش😲 می­ شود که قید زن و بچه ­اش را می­ زند و در این میان از مسجد🕌 و منبر می­ ماند. و دل به گناه و شراب🍷🥂 می ­دهد و ظلم به دیگران و زن اولش👩🏻 هم می ­کند. «هما»👱🏻‍♀ که پری رویی فاسد است، سید میر را هم­ چنان خام می ­کند. دینش را می ­گیرد و دنیایش را هم به ورشکستگی و تباهی می­ کشاند.😱 و الی آخر… ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ 🇮🇷 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾"
📚 وقت بودن: 📘 ✍️نویسنده: 📖انتشارات: 👦🏻 🌀 معرفی: ❌خیلی ها وقتی که باید باشند نیستند، وقتی که نباید حاضرند. 🔅 رمان داستان جوانمردی است که به وقتش هست، می ماند و جان و مال و ناموس عده ای را نجات می دهد و وقتی هم که نباید آرام و بی صدا 🤫می رود👣 🍀 برگی از کتاب: 🤗 مائده با هیجان، قبای گل دوزی شده بلوچی اش را چنگ زد. بی اختیار می خواست کل بکشد. عاشق و مشتاق به شوهرش چشم دوخت. ☺️جان محمد انگار داشت عقده تمام این سال ها را بر کنده های بی جان خالی می کرد. چنددقیقه ای طول کشید تا بلاخره جان محمد از نفس افتاده نشست روی زمین و دستار را باز کرد. ـ جانومد! 😍این را مائده چنان عاشقانه گفت که جان محمد را شرمگین کرد و سرش را پایین انداخت. مائده رفت و به سرعت با لیوانی آب برگشت. با لبخندی برلب دوباره گفت: ـ جانومد! 😙جان محمد بی طاقت شد. دستی که لیوان را به سوی او گرفته بود، بوسید و به سوی خود کشید. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 🔰 بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ 📕 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾"