eitaa logo
نمکتاب
14.3هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
705 ویدیو
183 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
نقد کتاب ماه پری ترجمه: احمد مرعشی : نامعلوم چاپی ❌❌❌❌❌ داستان جنگ و است. که نقش اول آن را دختری به نام ماه پری دارد. دختری جسور، پیشه و بسیار فریبنده، فرماندهی مقاومین ویتنام او را از دست امریکاییهای متجاوز نجات می دهد و عاشق خودش می کند. ماه پری آموزش های نظامی و غیر نظامی می بیند تا به دستور «کیم تامسون» فرمانده اش نفوذ کند به دستگاه آمریکایی ها و جاسوسی کند. اصل این آموزش ها را هم با تن فروشی  اداره می کرده است.  ماه پری موفق می شود و معشوقه فرماندهی آمریکائی ها می شود و کمک بسیار زیادی به ویتنام می کند. آخر داستان هم مشخص است که لو می رود و … پیام اصلی داستان شاید در نگاه خیلی ها شجاعت مردم ویتنام برای آزادی کشورشان بوده باشد. این درست است که اگر مقابل ظالم محکم بایستی تو پیروزی و او مغلوب و شکست خورده است و نباید تن به ظلم داد و با جان و مال باید از وطن دفاع کرد. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 🌀اما نکته دقیق در این میان، تفاوت آن ها و نگاه آنها به مسلمانان است. در تمام دنیا برای رسیدن به می شود از هر وسیله ای استفاده کرد، حتی از . در تمام داستان می بینید که ها برای رسیدن به هدفشان به خودشان هم رحم نمی کنند و همدیگر را دور می زنند، و گاهی بدتر از امریکائیها هم رفتار می کنند. حتی «کیم تاسون» فرماندهی ویتنامی ها به ماه پری که به خاطر او خودش را فدا می کند نارو می زند و این در مرام جوانمردان نیست.  جمله ی «هدف وسیله را توجیه می کند» شعاری است که مدام در ذهن خواننده جولان می دهد و این غلط ترین جمله است. تازه متوجه می شوید که به هدف می توان رسید با راه های غلط و ظالمانه. یعنی لذتی نصیبت نمی شود، حتی اگر هم برسی!  این کتاب را مقایسه کنید با کتاب که رمان دو جلدی است و آن هم به مبارزات داخلی ایران ربط دارد. تفاوت از زمین تا آسمان است.  و نکته جالب اینکه کتاب برای نشر خاصی نیست و به نظر چاپ شده است. نویسنده با توصیفات خوب از فضاها، خواننده را کاملا در فضای جنگ و جنگل و سختی و مقاومت قرار می دهد. درگیری ها و تاکتیک های جنگی و پیچ و خم های درونی و بیرونی دو جبهه، قوت و ذکاوت شخصیت های اصلی داستان … و موارد دیگر تعلیق ها و بهانه هایی است که خواننده را مشتاقانه دنبال خود می کشد و تا پایان داستان او را در فکر و شوق نگه می دارد. 💠namaktab.ir 🔶naghdbook.blog.ir 🔷@namaktab_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ کتاب امام من : آرامشی از جنس نور لابلای شلوغی‌های روزمرگی، گاهی دلت یک چیز متفاوت می‌خواهد. چیزی که حال و هوای دیگری داشته باشد. حال و هوایی از جنس آرامش. آرامشی از جنس تلاطم
📚 موراجون و دنیای بعدی: آموزش درک درست مفهوم زندگی از دیدگاه دین. /سعیده_روشن_ضمیر ۹تا۱۱ سال 🐜معرفی🤓: مجموعه داستان مورچه متفکر شیوه تفکر در مسیر درک اعتقادات درست دینی را به کودک شما می آموزد. و آنان می توانند حقایق عالم و وجود خودشان را به درستی درک کنند. این روش تربیتی، خودکشفانه نام دارد. این داستان مسیری در چینش مواد تفکری در پیش روی کودک قرار می دهد تا او بتواند جهانی را که در آن زندگی می‌کند به شکل صحیح و منطقی ببیند و درست و دقیق بفهمد. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namakta
#من_و_کتاب
🤩تمام کتاب های کودک رو یک جا میتونید از اینجا ببینید🤩 https://namaktab.ir/category/age-category/child/ 🤡🤡👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 کودک۲_تا۵سال ۵تا۷سال ۵تا۷/۷تا۹ ۷تا۹سال ۷تا۹/۹ تا۱۱ ۹_تا۱۱_سال ۸تا۱۲
📚نیمه پنهان ماه۱: ۱ 💕تا به حال از عشق‌هایی خوانده اید یا شنیده اید که آغاز آن دنیا و مقصدش آسمان است . زندگی شهید چمران با همسرش ؛ حس لطیف تنفس یک جان در جانی دیگر . این حس گمشده رادر خود بیابیم . 💎 برشی از کتاب: پرسید شمع ، چرا شمع ؟ اشکم ریخت . گفتم : « نمی‌دانم ، این شمع ، این نور ، انگار در وجود من است ، من فکر نمی کردم کسی بتواند معنای شمع و از خود گذشتگی را به این زیبایی بفهمد و نشان بدهد » مصطفی گفت : « من هم فکر نمی‌کردم یک دختر لبنانی بتواند شمع و معنایش را به این خوبی درک کند » پرسیدم این را کی کشیده ؟ من خیلی دوست دارم او را ببینم . گفت : من. تعجب کردم . شما کشیده اید ؟! شما که در جنگ و خون زندگی می کنید ، مگر می‌شود ؟ فکر نمی کنم شما بتوانید این قدر احساس داشته باشید . بعد اتفاق عجیب تری افتاد . مصطفی شروع کرد به خواندن نوشته های من از حفظ . گفت : هر چه شما نوشته اید خوانده ام و دورادور با روحتان پرواز کرده‌ام و اشک هایش سرازیر شد ص 16و 17 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💦 پرسید:زندگی چند قسم است؟ گفت:سه قسم!کودکی و پیری! پرسید:پس جوانی چه؟ گفت:فدای حسین.... 💕حسین جان!کربلا نبودم تا یاریت کنم، اما هر کس که تو را شناخت،جانش را فدای مهدی فاطمه(عج) میکند.... 🍀زندگی ام؛ کودکی،جوانی، پیری وقف تو عزیز فاطمه...فدایت یابن الحسین... آقایی کن مثل جدت حسین (ع) حرهای پشیمان از گناه را هم بخر. مرا هم بخر آقا... 🔷 @namaktab_ir
نقد کتاب باغ مارشال ✅✅✅✅✅ خسرو جوان برومند و پرسروصدای بختیاری هاست که آنچه دلش می خواهد می کند و کاری به سنت ها و خانواده اش ندارد.😎 و این داستان پرماجرایی می شود که در سه جلد خواننده را با خود می کشد. بین رمان های معمولی کتابی است که هم داستان دارد، هم پیچ و خم های جذاب دارد، هم تاریخ  و طول زمان دارد و همین رمان را یک سرو گردن بالاتر از دیگر رمان ها می برد. انسانی است که مدام در مقابل هوس ها، طوفان ها و شداید زندگی قرار می گیرد و مختار وآزاد باب میلش رفتار می کند. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 رمان فرای اتفاقات اصلی جریان فرهنگی اصیل کشورمان در زندگی شخصی فرد غور می کند و جلو می رود که این یک نقص است. اما بیان زندگی های گوناگون افرادی که همین حالا هم اطراف ما هستند، چشمان خواننده را به روی واقعیات زیادی باز می کند. و دیگر این که از عشق و عاشقی معمول رمان ها که کف خیابانی است و خیالات محض، تکرار تکرار تکرار فراتر می رود و پا به عرصه ی زندگی این جوان می گذارد و از عاشقی تا…او را همراه داستان می کشاند. برای آن هایی که می خواهند کم کم از قید رمان های معمولی کم یا بی محتوا نجات پیدا کنند اما مانده اند با اعتیادشان چه کنند توصیه می شود. 💠namaktab.ir 🔶naghdbook.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚خدایا چگونه شاد باشم: ؟ 📚 معرفی: افسردگی شیوع پیداکرده بی‌حوصلگی و تنبلی اراده را ضعیف کرده لبهای خندان تبدیل به لبهای پرگله وشکایت شده است خیلی‌ها می گویند چگونه شاد باشیم ؟؟؟ 😊بریده ای از کتاب : -بدیهی است که محیط تربیتی شاد موجب پویایی ذهن، گویایی زبان و شکوفایی استعدادها میشود. از زیباترین و کارسازترین نعمات خداوند برایشان نعمت شاد بودن، مهر و محبت و عشق ورزیدن است. ( ص16) ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
از قبل نیت کرده بودم که رفتیم با خودم کتاب ببرم.  وارد صحن حرم شدم . به کی کتاب بدم ؟ 😎چشمانم در حد عقاب دنبال سوژه می گشت. هر کسی مشغول کاری بود یکی زیارت نامه، یکی نماز می خواند، یکی قرآن تلاوت می کرد، و دیگری با دوستش گرم صحبت بود یکی هم همین طوری با بچه هایش مشغول بود.  نشستم و سرم را به سمت آسمان کردم: «خدایا به کی کتاب بدم؟» دقیقا جلوی من خانمی بود با چادر مشکی ساده و شال بافت سفید مشکی که روی چادر، مقداری از صورتش را پوشانده بود؛ نگاه کردم دیدم کتاب زیارتنامه را بست و ظاهرا دعا خواندنش تمام شد. به دخترم گفتم: «مامان، برو جلویش بشین و بهش کتاب بده» وقتی کتاب را گرفته بود، شاید عادی به نظر می رسید. بعد از حدود سی دقیقه که می خواستیم وسایل را جمع کنیم و برویم به طرف خانه، کتاب را طوری که دوست داشت ندهد، پس داد. چند سؤال هم پرسید: «خودتون به ذهنتون رسید که کتاب بدهید یا ا زطرف جایی کار می کنید ؟ و … » گفتم: « آخه این کتابا خیلی قشنگن، بنظرم رسید حیفه، خیلی ها هنوز نخوندنش بخاطر همین جدیدن هر وقت میام حرم… » 👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 بعدش هم خیلی تشکر کرد و گفت: « می تونم این کتاب ها را از جایی بخرم؟» من هم از فرصت استفاده کردم و گفتم: «من شماره شما را می گیرم و ادرس کانال نمکتاب رو براتون می فرستم، می توانید اینترنتی بخرید.» بعد دیدم خیلی دوست دارد همین الان این اتفاق بیفتد، گفتم: «می خواهید این کتابها را ببرید بعد پولش رو به حساب بریزید؟» ذوق مرگ شده بود، پسر کوچک ۲ساله ام خیلی بازیگوشی می کرد. به سختی شماره کارت را پیامک کردم، پیامک نرفت، دوباره امتحان کردم و بالاخره رفت، خداحافظی کردم، از بس تشکر کرد خجالت زده شده بودم . در راه برگشت با خانواده در مورد فروش با بیست درصد تخفیف و خانم کتابخوان و … حرف زدیم. آخر شب رفتم سر کیفم کتابهایی که برداشته بودم را شمردم، دیدم کم نشده همان پنج کتاب است یکبار دیگر چشم هایم را بیشتر باز کردم، نخیر! درست می دیدم موقع پیامک دادن و شماره دادن کتاب ها را به خانم کتابخوان نداده بودم، سوتی بزرگی بود… وقتی صحنه های تشکر خانم کتابخوان جلوی چشمم می آمد شرمنده می شدم، دیدم چاره ای نیست، پیامک زدم و معذرت خواهی کردم و آدرس چند کانال را که می شناختم رو بهش دادم (کانال های یاران صمیمی و نمکتاب… ) را فرستادم. خیلی تشکر کرد برایش نوشتم که می شود از نمکتاب خرید اینترنتی کند. او هم من را عضو کانال خودش کرد. وقتی پیام ها را می خواندم متوجه شدم در تهران طب سنتی – اسلامی خوانده است و طبابت می کند،  خلاصه آن شب از این که کتابها یک دور خوانده شده بود خوشحال بودم، امیدوارم امامم هم راضی باشد.😊 گیج بازی آن شب خیلی بد بود اما باعث شد بیشتر همدیگر را بشناسیم و دوست جدیدی پیدا کنم. 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚ماه بندان: معرفی: واژه«حاشیه» شما رو یاد چی میندازه؟ فوتبال، روزنامه، فیلم و سریال… اما حاشیه بعضی چیزا یه کم جدید و دست نیافتنی می شه. تا به حال راجع به سفرهای رهبر عزیزمون زیاد شنیدید ولی راجع به اتفاقات و حاشیه های اون چیز زیادی نمی دونیم. این کتاب خاطرات جالب، بامزه و در بعضی مواقع احساس برانگیزی رو به نگارش درآورده. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانلود باکیفیت از آپارات شب چراغ👇👇👇 https://www.aparat.com/v/B8T0N
📚آشیانه در مه: 😜خلاصه: پسری به نام شکور، جوجه قرقی که در روستا پیدا کرده به خانه می آورد و او را بزرگ می کند. در این میان پسر ارباب که جمشید نام دارد و با تفنگش پرنده ها را شکار می کند، با شکور درگیر می شود. در این میان اتفاقات جذاب، جدی و غم انگیزی رخ می دهد. 🍉بریده کتاب: در ده، فقط دو دکان وجود داشت. یکی از آن دو، دکان حاج بایرام بود، در این دو دکان همه چیز فروخته می شد. از کفش و کلاه و پارچه و قند و شکر گرفته، تا نفت و گوشت و نقل های رنگی. شکور وقتی وارد دکان شد و سلام داد و گفت: حاجی گوشت دارید؟ حاج بایرام گفت: چه گوشتی جانم؟ شکور پا به پا شد و گفت: برای قرقی می خواهم. حاجی پرسید: برای قرقی؟ جواب داد: آره حاجی! آخر یک قرقی گرفته ام می خواهم صبحانه به او گوشت خام بدهم … بعد از مدتی حاج بایرام با یک مشت گوشت که لای کاغذی پیچیده شده بود پیش او برگشت. گفت: همین طور ببر بده حیوان بخورد. بگو یادش باشد مهمان حاج بایرام است. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
یه داریم انواع میوه های تابستونی!! هلووووووووووو🍑 هندونه🍉 انگور🍇... اون نوشته هایی که حاشیه کتاباتون نوشتین توی سال تحصیلی اولاش وسطاش آخراش تو امتحانا قبل امتحانا بعد امتحانا خاطره ان... در صورتی که قابل پخشن😉 . . . منتظریم!!!😂😜😂😜😂😜😂😜 مدیر: 🌸 @yaranesamimi 🌸
📚 کتاب جمله هایی که خدا دوست دارد: بیان رابطه ی بین ایمان به خدا و سخنان روزمره ۵تا۹سال 👼معرفی: این کتاب نوشته حجه الاسلام حیدری ابهری است که در آموزش توحید به کودکان آثار متعددی دارد، که مورد استقبال کودکان و خانواده ها قرار گرفته است. این کتاب در ادامه همان آثار نوشته شده که البته رویکرد جدیدی در این زمینه دارد. پس از مطالعه ی این اثر، کودکان در می یابند که بین ایمان به خدا و سخنان روزمره ی آنان چه پیوند محکمی بر قرار است و تا چه اندازه، خدا در متن زندگی آنان حضور دارد. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#من_و_کتاب
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما صاحاب داریم،ما کس داریم،آقا داریم😓 استغاثه به امام زمان در شب جمعه،کلید همه ی گرفتاری هاست دانلود باکیفیت از آپارات شب چراغ👇👇👇 https://www.aparat.com/v/XxvAn ____ 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚تا کربلا: گروه فرهنگی مرحوم آیت الله العظمی اراکی می فرمایند: شبی در خواب امیر کبیر را دیدم. جایگاهی خوب و رفیع در عالم برزخ داشت از او پرسیدم: راز این مقام عالی شما چیست؟ جواب داد: این هدیه مولایم حسین علیه السلام است. با تعجب گفتم: چطور؟ گفت: درحالی که رگ دو دستم را درحمام فین کاشان بریدند خون به شدت از بدنم می رفت و تشنگی بر من غلبه کرد خواستم آب طلب کنم ناگهان به خودم گفتم: میرزا تقی دو رگ تو را بریدند و این همه تشنه ای! پس در کربلا پسرفاطمه چه کشید؟ از عطش پسر فاطمه آقا اباعبدالله (علیه السلام) حیاکردم و چیزی نگفتم. وقتی صورت بر خاک گذاشتم و آماده ی مرگ شدم مولایم بالای سر من آمدند و فرمودند: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی و آب ننوشیدی. بعد مرا به این مکان آوردند و گفتند: ((این هدیه ما در برزخ ان شاءالله در قیامت جبران می کنیم)) ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚کیمیاگر: علیه السلام بریده کتاب(۱): یونس تا سرش به بالش رسید، خوابش برد. حتی فرصت نکرد لحظه ای در آرامش این اتاق، به راهی که آمده بود فکر کند. دوست داشت معمای دختر پشت پرده را زودتر حل کند تا از این فکری که گریبان گیرش شده رها شود، اما خیلی زود خوابش برد. وقت بیدار شدن، هنوز چشم هایش کامل باز نشده بود که فکرش رفت سمت حرف های دختر. حسی بیگانه با او همراه شده بود. نه اورا دیده بود و نه حتی میدانست نسبتش با پیرمرد چیست. همین اندازه میتوانست بفهمد که همسرش نیست. بعد با خودش گفت:پس اگر همسر جابر نیست، چرا او را آقا خطاب کرد… ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#عکسنوشت #فواره_گنجشکها
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نگو نمیخوانم ما تو را دوست داریم #سلام_بر_ابراهیم #شهید_ابراهیم_هادی #کتاب_صوتی #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب_بخوانیم #با_کلاسا #نمکتاب