eitaa logo
نمکتاب
14.3هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
707 ویدیو
183 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
برشی از کتاب: اسد با قاطعیتی که تعارف نبودن کلامش را برساند می گوید: -نه مزاحم نمیشیم. باید یک پیغام در مورد ظهور حضرت بدهم و رفع زحمت کنم! ابوماجد, کنجکاو و متعجب می پرسد: -پیغام؟ ظهور؟ حضرت؟ اسد می گوید: -برای این که آقا ظهور کنن, باید تعداد یارانشون به حدّ نصاب برسه. حضور شما برای این منظور الزامیه. رنگ چهره ی ابوماجد به وضوح تغییر می کند. با لکنت می پرسد: -یعنی الان؟! و این را با چنان غلظتی ادا می کند که بوی محال از آن به مشام می رسد. اسد تایید می کند: -بله. همین الان. هر یک روز دیرتر به حدّ نصاب برسه, ظهور به تعویق می افته. ابوماجد می گوید: -نه. صلاح نیست. الان که اصلا صلاح نیست. اسد, حیرت مرا هم به تعحب خودش ضمیمه می کند: -صلاح نیست؟! یعنی چی صلاح نیست؟! ابوماجد توضیح می دهد: -یعنی به صلاح من نیست. باید فرصت تمدید بشه. من احتیاج به فرصت دارم. که جبران مافات کنم. که دو قدم برای رضای حضرت بردارم. که دو تا تیر به طرف اسرائیل غاصب بندازم. ما تو این سال ها اصلا فرصت نکردیم که با اسرائیل بجنگیم, از بس معیشت سخت بود. یعنی گذران زندگی. مجبور بودیم واسه یه لقمه نون و یه لیوان ماءالشعیر, برچسب هر کس و ناکسی رو روی بازومون بچسبونیم و زیر عَلَمِش سینه بزنیم … 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
کتاب کالای ایرانی بخر : اهمیت و خرید -داخلی از منظری کودکانه   کتاب کالای ایرانی بخر : نشر معرفی:📖 یکی از اقوام مان که اصلا به خرید جنس ایرانی اعتقاد نداشت و در خانه اش هیچ چیز ایرانی پیدا نمی‌شود عید سال گذشته میهمان ما بود. من هم این کتاب را به دخترش عیدی دادم.🎁 عید امسال که مهمان مان بودند با خنده به من گفتند: خدا بگویم چه کارت نکند هر جا می‌رویم چیزی بخریم دخترم👧 می‌خواند: کالای ایرانی بخر ایرانیان را شاد کن این سرزمین خوب را با این خرید آباد کن بریده کتاب:🔪📙 کالای ایرانی بخر ایرانیان را شاد کن این سرزمین خوب را با این خرید آباد کن👏👏 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
کتاب جدال قهرمان : مأموریتی در جدال با شرایط سخت، شرایط ننگ   نویسنده : مترجم : انتشارات  خلاصه:📜 دسیموس و دوستش به طریق مشکوکی دزدیده می شوند و به محل دور از خانه شان منتقل گشته و زندانی می گردند. آنها کم کم متوجه می شوند که اربابان آنها را برای بردگی می برند😢 بردگانی که باید با مسابقه و مبارزه با همدیگر وک تک زدن هم، دیگران را سرگرم کنند تا اربابان پول بدست آورند.💰💰 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚آرزو‌های دست‌ساز: ماجرای شکل گیری یک شرکت دانش بنیان در حوزه فناوری و کامپیوتر 😎یک بار یکی از اساتید در کلاس خاطره‌ای از «فایمن» برایمان تعریف کرد، فایمن، یکی از برندگان جایزه 🎁نوبل است. او مهارت زیادی در تدریس دارد. فیزیک را چرخ می‌کند و با ادبیات ساده سرخ می‌کند و به خورد دانشجویان می دهد.🥘 از این لحاظ شهرت زیادی برای برای خود دست‌وپا کرده است. فایمن روزی برای سخنرانی به دانشگاه آرژانتین دعوت می‌شود. ⁉️ در حین سخنرانی، از می‌پرسد: «شما چرا همان کاری را می‌کنید که ما در آمریکا انجام می دهیم؟ وضعیت کشور ما طوری است که باید روی لبه علم حرکت کنیم، اما شما که کشور تا مشکلات متعددی دارد، بروید و مشکلات خودتان را حل کنید، نه این‌که به علومی بپردازید که شاید صد سال آینده هم به دردتان نخورد.» ✂✂✂✂✂ برادر یکی از دوستانم تصادف کرد 😕و فوت شد، اما خانواده‌اش نمی‌توانستند اثبات کنند که طرف مقابل مقصر است از این‌که نمی‌شد مقصر را مشخص کرد خیلی ناراحت بودم☹️ یک بار هم یکی از هم‌کلاسی‌هایم با عصبانیت😡 به دانشگاه آمد. توی خیابان ماشینی 🚖جلویش پیچیده بود و بعد از تصادف فرار کرده بود. اما این اتفاقات ما را به این ایده رساند🧐 که برویم دوربین روی ماشین مردم بگذاریم تا بتوانند از جلوی ماشینشان عکس و فیلم بگیرند.. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب ╔═ ⚘════⚘ ═╗ @namaktab_ir ╚═ ⚘════⚘ ═╝
شهید علم: روایتی خواندنی از زندگی شهید رضایی نژاد که جانش را داد به بهای پیشرفت کشورش. شهید علم : بریده کتاب:🔪📙 یک روز مهمانشان بودیم. صحبتمان گل انداخته بود که آرمیتا آمد. اورا نوازش کرد و بوسید. او را سخت در آغوش گرفته بود و میفشرد انگار میخواست آرمیتا 👧را بخشی از وجودش کند. آرمیتا که رفت داریوش گفت :”من نمیدونم اونایی که تو حادثه ای کشته میشن چی به سر بچه هاشون میاد؟”😢 بعد ازشهادت این جمله مدام در ذهن من تکرار میشد. آن را با یکی از نزدیکان شهید مطرح کردم. ایشان گفت:”مثل اینکه یادتون رفته شهدا زنده ان😇 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#خاطرات_کتابخوانی خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب … با شوق فراوان کتاب 📖 رو برای خودم خریده و همراه با یه کتاب دعا📿 📖 گذاشته بودم توی کوله ام. میخواستم تا توی ازدحام جمعیت و صف طولانی تا رسیدن به ضریح امیرم (که نزدیک به یک ساعت طول کشید.) اون رو بخونم. اما تو این انتظار یک ساعته، هدیه اش کردم به یک خانم مشهدی که نزدیک من توی صف بود … ایشون با ذوق کتاب 📖رو گرفت و قبل از هر کاری همونجا از کتاب و ضریح عکس گرفت و عکس رو برام فرستاد … بعد از چند ثانیه ازم پرسید: راستی کتاب در مورد چیه؟!؟ به ضریح اشاره کردم و گفتم: داستان های کوتاه، کوتاه در مورد #امیر_من ، امام حسین علیه السلام … … حالش عوض شد 💧 دیدم به ضریح خیره شده با چشمای پر از اشک😭 … فقط تونستم بهش بگم با این حال خوشت زیر قبه برای فرج خیلی دعا کن✋🤚 … همین … 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
⏰ هر شب ساعت ۲۳ همراه هوای من💞 اینجا منتظرمون باشید👇👇👇👇👇 https://b2n.ir/087803
  معرفی:📖 چرا باید برای امام زمانمان دعا کنیم؟ بریده کتاب🔪📙: عبدالحمید واسطی به امام باقر علیه السلام عرض کرد: ما در انتظار امر فرج همه زندگی خود را وقف کردیم به گونه ای که برای بعضی از ما مشکلاتی را به همراه داشته است.😣 امام در پاسخ فرمود: ای عبدالحمید: آیا گمان می کنی که خداوند راه رهایی را برای آن بنده ای که خود را وقف خداوند کرده باشد قرار نداده است.😞 خداوند رحمت کند بنده ای را که امر ما را زنده دارد. فکر نمی کنی دعای 👐من و تو می تواند راه گشا باشد در احیای امر اهل بیت و راه را برای زنده کردن امرشان هموار سازد. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
نقد کتاب فتح خون فتح خون : عشق همراه با تلنگر در قالب تاریخ، تحلیل و متون ادبی ، ناتمام ماندن کتاب فتح خون و شهادت نویسنده، تحلیل خاصی در پی داشت: گویا عمق پیام کتاب چیزی نبود که از دریچه‌ی برگ‌های کاغذی به مخاطب برسد. بلکه خون شهید پیام را رساند و جاودانه کرد‌. توصیف واقعه کربلا به قلم✏ شهید آوینی، یک روایت صرفا تاریخی نیست. که تاریخ 📃را نویسندگان بسیاری نوشته‌اند! بلکه راوی، قلم و احساس را به تمام و کمال درخدمت گرفته، تا اثری کاملا متمایز و بی‌بدیل به جای بگذارد. از یک سو مستندات 📝تاریخی را روایت می‌کند و از سوی دیگر نگاهی تحلیلی دقیق و در عین حال ادبی بر آن دارد. آن هم از جنس تلنگر. تفاوت این دو قلم در کنار یکدیگر که از پس هر روایت آمده است، کشش نوشتار را افزون کرده است. متن کتاب اگر در به کار بردن کلمات جدید و کم کاربرد، امتناعی ندارد، لیکن از خوانش متعارفی بهره برده است. استفاده از پیام‌های قرآن، نهج البلاغه و کلمات معصومین نه تنها موجب قوام و اصالت معنایی آن شده، بلکه بر زیبایی ادبی و هنری نوشته نیز افزوده است.👌👌 در این کتاب سعی شده اسامی افراد که در تاریخ مستند شده‌اند، یک به یک به کار رود .لیکن حجمِ کمِ کتاب، گنجایش این تعداد اسامی را ندارد.😊 والسلام علیکم و رحمه الله…. 💠namaktab.ir 🔶naghdbook.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
15.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎶 #هم_خوانی ☘ #تو_نشونه_بهاری... ╔═ ⚘════⚘ ═╗ @namaktab_ir ╚═ ⚘════⚘ ═╝
📸 📕 ✍ بی تو برگی🍁 زردم... 📚@namaktab_ir
📚 📘 ✍نویسنده:  📖انتشارات: معرفی📙: یک زوجِ عاشقِ خوشبخت، که رفته اند در سرزمین رویاها (بخوانید ) زندگی کنند..ظاهرا همه چیز خوب پیش می رود تا زمانی که یک اتفاق، مردِ داستان را……….!؟ بخوانید تا ببینید چه می شود!!😮😮 خلاصه:📝 دختر و پسر جوانی که تازه ازدواج کرده اند و عاشق هم اند… اما دختر، یک عشق دیرین هم دارد و آن، زندگی در آمریکاست! این زوج عاشق همه چیزشان را می فروشند و برای زندگی به آمریکا می روند. ظاهرا همه چیز خوب پیش می رود تا اینکه پسر بخاطر اتفاقاتی که مشاهده می کند، کم کم به یک بیماری عصبی دچار می شود😦 و پزشکان راه درمانش را برگشت به ایران می دانند… اما دختر که عشق گمشده اش را پیدا کرده، عشق زندگی اش را همراهی نمی کند و پسر مجبور است این دوره درمان را تنها در ایران بگذراند و بعد از بازگشت به آمریکاست که می بیند… بله! چیزهایی عوض شده!…😮😮 بریده کتاب:📙🔪 دختر کلاس اول دبستان دستخط های کج ومعوج، نقاشی کاردستی📃، ارشیو مجله ها، وروزنامه ها، آلبوم عکس ها🎆، خنزرپنزر هایی که سالها از این خانه وآن خانه کشیدی حالا باید تکلیفش را مشخص کنی”وقتی تصمیم به مهاجرت میگیری، دوتا چمدان 💼💼۲۰کیلویینه قدرت تحمل این همه خاطره را دارد ونه تومیتوانی دل بکنی از همه چیز هایی که زمانی دلخوشی تمام زندگی ات بود. وقتی آرش وصنم ایران را ترک می کردند نمی دانستنند مهاجرت به امریکا با اتفاق های غیر منتظره، شادی ها وتلخی های😶 بزرگی همراه است. کیوان ارزاقی در سرزمین نوچ بخشی از زنگی ایرانیان ساکن امریکا را به شکل واقعی ترسیم کرده😌😌 @namaktab_ir
🏞 #عکس_هنری 📚 #مسلخ_عشق قلب بی‌تاب و زخم‌خورده‌💘 علی می‌خواست از سینه بیرون بزند. ♨️او هیچگاه به مردی اجازه نداده بود‌ نزد او درباره رعنا حرفی بزند, نه از حسن و‌ جمالش و نه حتی درباره ازدواجش با او. 🔰می‌خواست نامش به پاکی و بکری وجودش برای او بماند و به زبان هرکس و ناکسی نیاید. 🔺اما امروز می‌دید که غریبه‌ای اتوکشیده و ازخودراضی چگونه از راه نرسیده خود را صاحب سرنوشت و سرگذشت رعنا می‌داند. شاید فرهمند راست می‌گفت. علی مرد متعصبی بود و این تعصب قسمت عمده‌ی شرف و انسانیت اورا تشکیل می‌داد. بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف بیست درصدی 🍀 #سفارش از طریق👇 @sefaresh_namaktab
📚جستجوگران شمشیر عدالت: نویسنده: انتشارات  معرفی:📃 تا حالا اسم رستمو شنیدی؟😉 قهرمان ایرانی که دائما با ظلم و ستم مبارزه می کرد؟ قراره یه سفر هیجان انگیز تجربه کنیم.😎 سفری به همراه دو رستم کوچک به اعماق ظلم و ستم و تاریکی… میخوایم به کمک جی جی, آفریدو و آیریک طلسم‌ سرزمین‌ها رو بشکنیم و با موجوداتی که فکرشو نمی‌کنیم همراه بشیم😓 مبارزه با اهریمن و نیروهای ماورائی در داستان (جستجوگران شمشیر عدالت)…😵 خلاصه:📝 داستان، روایتگر ظلمی است که از مرگ ملکه آغاز می شود. شاهزاده که تاب از دست دادن همسرش را ندارد، با عالم و آدم دشمن می شود. آرزویش دستیابی به انگشتر جادویی 💍و شمشیر 🔪عدالت است که بتواند بر همه چیز، حتی مرگ مسلط شود. اهریمن، آرزویش را برآورده می کند و در عوض اورا تبدیل به اژدهایی😈 مخوف می کند که برای زنده ماندن باید هرماه دختری چهارده ساله قربانی کند.😨 این میان، تنها راه شکست او دست یافتن نسلش به شمشِیر عدالت است. آیریک و آفریدو، نوه هایش، برای نجات خواهرشان🙇 شجاعانه دست به این جستجو می زنند. جستجوی شمشیر عدالت…. بریده کتاب📙: آفریدو گفت: این مجسمه ها خیلی طبیعی به نظر می آیند. اگر این ها ناگهان زبان بازکنند و حرکت کنند،من خیلی تعجب نمی کنم.😑 هربار که این مجسمه هارا میبینم دلم بدجوری می گیرد. آریاند گفت: بله فرزندانم این مجسمه ها خیلی طبیعی هستند. آخر این ها هم زمانی مثل من و شماها از زندگی شان لذت می بردند!😓 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
سوادی هر جا حرف از بی سوادی می شد خیال می کردم تو دنیای امروز فقط پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هستند که سواد ندارند. از این بابت خوشحال بودم که همه بچه های کشورم سواد دارند و کسی مشکل بی سوادی ندارد.😊 یک شب که قرار بود با خانواده به جمکران برویم با خودم قصد کردم به نیت ظهور چند تا کتاب کم حجم 📚و جذاب درباره آقا با خودم ببرم و بدهم که مردم بخوانند. توی صحن جمکران راه می رفتم و خوب چشم می گردوندم که کتاب رو به کی بدم. یکدفعه دختر جوانی را دیدم. بنظرم مورد مناسبی بود! جلو رفتم و سلام کردم و بعد تند تند شروع کردم از کتاب تعریف کردن.😅 بنده ی خدا فقط نگاهم می کرد و چیزی نمی گفت!!! بعد که صحبت هام تمام شد کتاب رو به سمتش گرفتم و گفتم بفرمایید! با خجالت نگاهم کرد. قدمی عقب رفت و گفت: سواد ندارم.😓 دوست نداشتم او را خجالت زده ببینم، با محبت تو چشماش نگاه کردم و گفتم خیلی التماس دعا. خداحافظی کرد و بدون معطلی رفت. خیلی ناراحت شدم که هنوز آدم بی سواد کم سن و سال وجود دارد؛ خیلی ناراحت شدم که …😢😢 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#ارسالی_از_بر_و_بچ 💞سلام یار صمیمی!💞 😍😍😍😍😍 یلداتون زیر سایه مهربون ترین #پدر و #مادر دنیا!...💝 #ما_صمیمی_هستیم 🌼 @yaran_samimii samimane.blog.ir🌼
📚مجموعه چرخ و فلک: نشر معرفی📙: این ده 📚کتاب ساده و خوشمزه، به بیان و بررسی نعمت های الهی به زبان شیرین شعر می پردازد و در آخر به این اشاره دارد که این نعمت ها از خداوند است، خداوندی که همه ما انسان ها را دوست دارد و به دقت و نظم برای ما جهان زیبایی آفریده است.❤ این شعرهای ساده که مناسب کودکان زیر ۵ سال است می تواند به راحتی در مهد کودک ها نیز به جای شعر های کم محتوا مورد استفاده قرار گیرد و به خاطر ریتم ساده، حفظ کردن آن برای کودک آسان است.☺☺ بریده کتاب🔪📙: راستی اگه بچه ها برف سفید نباره❄ تمام این دنیا رو کثیفی بر میداره😑 آدم برفی نداریم⛄ تا عکس بگیریم باهاش📷 یا گوله های برفی بسازیم یواش یواش خدای خوب و دانا برف سفید رو ببار برای ما آدم ها شور و صفا رو بیار ما هم دعا میکنیم🙇 توی فصل زمستون برف قشنگ بباره❄ تا پر بشه سد هامون ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
📬 سلام کتاب نه تنها قلم زیبا و داستان قشنگی داره که پر از حرفه برای همه مخصوصا دختر و پسرای جوون. مکالمه های خواهر و برادرا خیلی برام جذاب بود و حساب شده طنز ولی مودبانه . دوست💞 داشتم این کتابو ╔═ ⚘════⚘ ═╗ @namaktab_ir ╚═ ⚘════⚘ ═╝
📸 📕 ✍ کسی که در زمان مسیح زندگی کرده، مسیح رو درک کرده... 📚@namaktab_ir
📚 یک دقیقه سکوت: 🌀 📗 🤩 کم‌کم ورزش‌کاران تیم وارد زمین شدند...🏃‍♂ همه خبرنگاران مانند آبراهام درحال آماده کردن دوربین‌هایشان🎥 بودند و منتظر شنیدن سوت داور برای آغاز بازی … ناگهان از بلندگوی📣 ورزشگاه همگی دعوت به شدند. 🗣 سخن‌گوی ورزشگاه از مرگ مردی به نام « » گفت. 🔰 ورزشگاه یک دقیقه در سکوت فرو رفت. آبراهام پس از پایان نیمه ی نخست بازی به سوی یکی از خبرنگارهای ایتالیایی رفت. پس از کمی گفتگو، از درباره ادواردو آنیلی پرسید. 🔸 خبرنگار ایتالیایی پاسخ داد: _ چگونه آن‌ها را نمی‌شناسی؟ آنیلی ها خاندان سلطنتی ایتالیا محسوب می شوند. ◽️_ آبراهام با کنجکاوی پرسید: خاندان سلطنتی؟! چرا به آنها این لقب را داده‌اند؟ 🔸خبرنگار ایتالیایی پاسخ داد: چون خانواده آنیلی یکی از ثروت‌مندترین و معروف‌ترین خانواده‌ها در ایتالیا هستند و می‌‌توان به جرئت گفت اقتصاد ایتالیا در دست آن‌ها جابجا می شود ادواردو آنیلی هم قبلاً وارث این ثروت عظیم بود. باشگاه یوونتوس هم جزئی از این ثروت عظیم است. ◽️ آبراهام پرسید چه اتفاقی برای آقای ثروتمند افتاده؟ 🔸خبرنگار ایتالیایی درحالی‌که لنز دوربینش و بررسی می‌کرد گفت... ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب ╔═ ⚘════⚘ ═╗ @namaktab_ir ╚═ ⚘════⚘ ═╝
📚 پرواز تا بی نهایت: وقتی سریال 🎥شهید بابایی رو دیدم فکر می کردم حسابی شهید بابایی رو می شناسم اما وقتی کتابش📕 رو خوندم اونم با این قصه های کوتاه و کوچولو، تازه فهمیدم نمی شناسمش. همون شهیدی است که می فرمایند:   “من به حال او غبطه می خورم.” شهید بابایی انقدر بزرگ بود که تو سریالش هم جاش نشد!!! بریده ای از کتاب:🔪📖 یک ماشین بیوک 🚗و یک ماشین پیکان 🚘در فرماندهی وجود داشت اما شهید بابایی همیشه پیکان را ترجیح می دادند . در یکی از سفرها با یک ماشین پیکان ، شبانه به طرف یزد حرکت کردیم .به خاطر تنگی جا ، پاهایم درد گرفته بود .😟 گفتم: ماشین پیکان است و جای آن هم تنگ ، ولی اگر بیوک بود راحت تر بودیم و زودتر هم می رسیدیم .شهید بابایی گفت : برادر جان من می دانم که بیوک از پیکان و کباب بره🐑 از نان خشک 🍪بهتر است ، ولی فکر می کنم وقتی پیکان سوار می شویم ، و برای کسی که کنار خیابان ایستاده است و از سرما می لرزد بهانه می آوریم که جا نداریم و عجله داریم ، حال اگر بیوک سوار شویم به تدریج خواهیم گفت که: این بابا بو می دهد و اصلا نباید سوارش کرد.😢 ان شا الله اگر ما هم روزی به آن درجه از تقوا برسیم که اگر بنز هم سوار شدیم هوای نفس ما را نگیرد . آن وقت مطمئن باشید سوار بنز هم خواهید شد .😊 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 👇👇👇👇 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🌸 @namaktab_ir
📙 🖌 🍀 برگی از کتاب آمده بود برای دعوت از امام! خیلی دوست داشت که مهمان خانه اش، امامش باشد. مقابل امام که نشست خجالت می کشید😓 اما ذوق و لذتی که داشت زبانش را گویا کرد: – یابن رسول الله! مهمان خانه ی ما می شوید؟ ما دلمان می خواهد پذیرای شما باشیم حتی یک وعده! لبخندِ صورت امام دلش را قرص کرد😊. تپش قلبش بیشتر شد از این حال، که امام فرمودند: – شرط دارد!😯 قلبش ایستاد. چه کند اگر نشود؟ – سه شرط دارد!✔✔✔ لبانش از هم فاصله گرفت و منتظر ماند: – ✔برای من غذایی از بیرون تهیه نکنی، همان غذایی که در خانه هست برای من هم سر سفره بگذار… سر تکان داد و صدای قلبش دوباره بلند شد. –✔ دوم اینکه هر چه در خانه موجود است همان باشد غذای ما… لبانش طرح لبخند گرفت. –✔ سوم اینکه خانواده ی خودت را برای پذیرایی از من به زحمت نیندازی! دست گذاشت روی چشمش👀، روی قلبش❤، روی دهانش👄 و پرسید: – می آیید. شنید: – میآیم!🙌 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب ╔═ ⚘════⚘ ═╗ @namaktab_ir ╚═ ⚘════⚘ ═╝
کتاب امیدفردا: پاسخ به ۱۱۰ پرسش جوانان درباره امام زمان علیه السلام نشر   تو کتاب امید به فردا به سوالهایی مثل سوالهای زیر جواب داده شده, حضرت مهدی درکجازندگی می کنه؟آیاحضرت مهدی زن وبچه دارند؟امام زمان راکجامی توان دید؟دجال چه کسی است وچه خواهدکرد؟ حضرت مهدی باابزارجنگی پیشرفته دنیاچه خواهدکرد و با چه سلاحی می جنگد؟   برشی از کتاب :📙 وقتی دشمنان😈,خانه امام حسن عسکری علیه السلام را بازرسی کردند وخواستند امام را دستگیر نمایند, امام کودکی5ساله بودند و به سرداب خانه رفتند ,دشمنان او را تعقیب نمودند, ناگهان دیدند سرداب پر از آب 🌊است و حضرت مهدی بر روی آب راه می رود و.. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📸 📕 ✍ اصلا مگر انجام کاری که ما را از اماممان ... 📚@namaktab_ir