eitaa logo
نشریه ۶۱
420 دنبال‌کننده
13 عکس
0 ویدیو
14 فایل
نشریه ۶۱ هیئت ثارالله رهروان امام و شهدا زنجان ارتباط با سردبیر نشریه : @alrahiile
مشاهده در ایتا
دانلود
.🪴منتخب جمهور ؟ . .📌 . .📝نام نویسی برای ریاست جمهوری با حضور ۸۰ نفر به پایان رسید، سوالی مهمی که ذهن ها را قلقلک می دهد حضور پرشور ثبت نام کننده هاست، آنهایی که خود را شایسته کرسی ریاست جمهور می دیدند و البته شرایط قانونی را داشتند، آمدند و ثبت نام کردند. بسیار از این افراد در مسندهای مختلف کشور بوده و کارایی و کارآمدی و یا عدم آن را در کارنامه خود دارند، چرا یک سری چهره تکراری برای رسیدن به کرسی با اختیارات بیشتر تلاش می کنند؟ آیا در کرسی سابق خود خدمت بالایی داشتند و انسداد اختیارات سبب طلب اختیار بیشتر شده است؟ نوع مواجهه این عزیزان در برخورد با کلان مسائل کشور چگونه بوده است؟ مردم، قانون، ولایت در نگاه این عزیزان در حوزه عملکردی و اختیاری خود چه ارزش و جایگاهی داشته است؟ آیا در پرورش نیروهای تراز انقلاب اسلامی چرخه تربیت مدیر معیوب نیست؟ ساختار حکمرانی در کشور ما چگونه شده است که ما جز چند نفر هیچ کس دیگری را در این سطح از مدیریت مشاهده نمی کنیم؟ آیا اربابان قدرت و قدرت رسانه ما را دچار غفلت کرده است که نمی توانیم سراغی از محبوبیت و مقبولیت افراد در تراز انقلاب اسلامی کشف کنیم؟ آیا باید در عرصه هایی چون انتخابات این محبوبیت و مقبولیت خودش را به ما نشان بدهد؟ برای مصداق می توان شهید آیت الله آل هاشم عزیز امام جمعه فقید و محبوب تبریز را نام برد که در مجلس خبرگان قریب بر یک میلیون رای آورد. ساده زیستی و مردم داری به حرف نیست بلکه عمل اسلامی است که مدیران باید بر آن تکیه کنند و البته که قلب ها دست خداست و اوست که هدایت قلوب را دارد. رهبرمعظم انقلاب می فرمایند :"مشروعیت همه ما بسته به انجام وظیفه وکارآیی در انجام وظیفه است. بنده روی این اصرار و تکیه دارم که بر روی کارآیی ها وکارآمدی مسئولان طبق همان ضوابطی که قوانین ما متخذ از شرع وقانون اساسی بایست تکیه شود. هرجا کارآمدی نباشد، مشروعیت از بین خواهد رفت"(دیدار با خبرگان ۸۳/۶/۳۱). مصداق ارزشمندی که شهید جمهور بر آن تکیه زده بود، مردم بود و این ارادت و باور قلبی به مردم او را سیدالشهدای خدمت کرد و در بستر انقلاب اسلامی و در حکمرانی تراز کرسی جمهوریت را بالا برد و توانست رضایت حداکثریت جمهور را کسب نماید یعنی میدان هست که عیار خدام جمهور را با عملکرد و کارایی عیان می نماید. رهبر معظم انقلاب می فرمایند: "خواست واراده و ایمان مردم، حتی بالاتر از این عواطف آنها، پایه اصلی حکومت است. این نظر اسلام است وما هم به همین معتقدیم ."(۷۷/۱۲/۴) قاعده تکیه بر مردم در دوران مسئولیت مصداق روشنی است که گره گشای ذهنی و عملی امروز ما برای تعیین منتخب جمهور فرداست. . . . .🆔 @nashr61
🪴رگ حیات عاشقانه ای با سلام💌 . .📌 . 🔖بار و بندیلم را جمع کرده ام تا به دیدار کسی بروم، نرم و آهسته قدم برمیدارم، گاهی بی رمق می‌شوم و از نفس می‌افتم اما شوق دیدار دوباره اجازه توقف نمی‌دهد، شوق دیداری که با همان سلام اول قلبم را گرم می‌کند و خون دوباره در رگ‌هایم جاری می‌کند و دوباره حس می‌کنم ، هنوز زنده ام مگر نه اینکه سلام ها و علیک سلام ها نشان زنده بودن ما آدم هاست؟ واگر دیداری و سلامی نباشد شبیه مردگانی هستیم که زنده نما هستند و در تنهایی غربت این دنیا منتظر مرگ مانده اند. سلام یعنی من با تو جمع میشوم و از غیر تو کم میشوم سلام یعنی هر جا که امن است برای تو، سلم است برای من حالا اگر سلام من بر همه حقیقت هستی باشد من با چه کسی جمع خواهم شد؟ آیا این همان جاودانگیست؟ سلامم را راهی میکنم به سرزمین امن حضور تو سلام بر تو که پدر همه بندگان خدایی «السلام علیک یا اباعبدالله» سلامی به اندازه تمام حب و بغض هایم «سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَن حارَبَکُم» سلام بر مبدا حیات و انتهای مماتم «اللهم اجعل محیای مَحیا محمد و آل محمد و مَماتی مماتَ محمد و ال محمد» سلامی که گاهی هم باید رنگ نفرت داشته باشد از انها که «اَسَس اساسُ ظالم ٍظَلمَ حقّ محمد و ال محمد » تا جدا شوم از«آخِر تابِعٍ لَه علی ذلک» و با تمام وجود بگویم من با آنها نیستم که «شایعَت و بایَعت و تابعت علی قتله» و مرا از انان بدار که «الذین بَذلو مُهَجَهُم دونَ الحسین علیه السلام» سلامی که علیک منی جمیعا سلام ابدا است ولعنی که تا الی یوم القیامه اعتبار دارد سلامی تا آن روز که «طلب ثاری مع امام منصور» مرا زنده نگاه دارد و و مصیبتی که «اعظمَ رزیَتَها فی الاسلام »است را حرارتی در قلبم قرار دهد تا آتش بگیرم و شعله ور بمانم و موقع دیدار یار« وجیهاً بالحسین علیه اسلام»باشم و« اَتقرب الی الله و الی رسوله و الی امیرالمونین و الی فاطمه و الی الحسن و الی الحسین» تر از همیشه به نقطه پایان انتظار برسم . عاشورا فقط سلام من نیست عاشورا جریان زندگی من است همان که رمق را به دل خسته ام باز میگرداند و قلب مرده ام را زنده میکند من با همین زیارت ها حیات دارم و با همین سلام ها میتوانم عالمی را زنده کنم همان مردگان ساکتی که زندگی را چون حیوانی بخور و بخواب می گذراندند، با حرارت این سلام ها زندگان جاویدی می شوند که برای حریت می جنگند و این حاصل جمع من با صاحب سلام است، با حسین علیه السلام حالا اگر اذن سلام ندهند ما چه داریم؟ یا اگر از سلام لبریز شویم و شوقمان درگیر روزمرگی ها شود آیا باز هم آب حیاتمان میدهند؟ یا اینکه باید تشنه ‌ی سلام بمانیم تا زنده شویم و زنده کنیم. مگر نه اینکه در کربلا هر چه تشنه تر باشی سیراب تر میشوی. حالا می خواهم با جان تشنه سلامت دهم تا لب های خشکیده ام را با انگشترت تر کنی و سیراب از عشقت به میدان روانه شوم مانند انها که «ارواح التی حلت بفنائک »شدند . السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین . . . .🆔 @nashr61
نشریه ۶۱ شماره ۹۳ .pdf
23.26M
🪴نشریه ۶۱شماره۹۳ . .🍃دراین شماره بخوانیم ؛ . .⚡یوم الترویه،حج نا تمام .⚡مثل رئیسی کیست؟ .⚡رای قشر خاکستری .⚡زیر یک سقف ؛خانواده خوب من .⚡من یک هیئتی ام .⚡من،زندگی آزادی ؟؟؟ .⚡همستر یاتله موش .⚡جوان و انتخاب بزرگ . . .🆔https://eitaa.com/nashr61 .🆔 https://t.me/nashr61
.🪴یوم الترویه،حج ناتمام . .📌 . .هنوز پنجاه سال از غروب خورشيد رسالت نگذشته است كه غاصبان، سلطنت را به جاى نبوت، و يزيد را به جاى محمد (ص ) مى نشانند. بلايى بزرگ دامن گير جامعه اسلامى شده و كار به جايى رسيده است كه سرنوشت جهان اسلام در دست يزيد هوسبار قرار گرفته است. همان يزيدى كه زشت ترين واژه ها از توصيف چهره كريه او ناتوانند. درد ناكترين از همه انكه ، از حسين (ص ) مى خواهند تا ان جز ثومه فساد و طغيان را به عنوان جانشين پيامبر به رسميت بشناسد. از عصاره عصمت ، لنگرگاه افلاك ، نقطه پرگار زمين و زمان ، مركز دايره امكان ، از همو كه قلبش ‍ فرودگاه ملائك است ، براى ننگين ترين لكه تاريخ و زشت ترين كلمه قاموس ‍ بشريت ، بيعت مى خواهند. از حسين (ص ) مى خواهند تا با دست عصمت ، الوده ترين دست روزگار را به نشانه تاييد بفشارد. فرماندار وقت مدينه ماموريت يافته است تا از زاده زهرا براى فرزند لاابالى معاويه راى اعتماد بگيرد. دست بيعت حسين يا سر بريده او، همان دو ارمغانى است كه يزيد يكى از آنها را از مدينه خواسته است . اكنون ديگر براى حسين (ص ) مدينه جاى ماندن نيست ، بايد كاروان و قافله شهادت محملها را بر بندد و صاحبان اصلى مدينه الرسول از مدينه و رسول خدا حافظى كنند. امير قافله ، با ياران وفادار خويش از شهر بيرون مى آيد و در حاليكه خطر هر لحظه او را تهديد مى كند. اهنگ مكه دارد. گويى موسى بن عمران است كه با تعقيب فرعونيان و قبطيان از مصر بيرون آمده است لذا ايه اى از قرآن را زمزمه مى كند كه روايتگر هجرت موسى (ص ) است : و خرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين كاروانيان در طى شش شبانه روز، بيابانهاى سوزان بين مدينه و مكه را پشت سر نهاده و به حريم كعبه پناهنده مى شوند تا ان وادى ايمن را پايگاه امر به معروف و نهى از منكر، و جايگاه اعلام برائت از ستم و بى عدالتى قرار دهند، ولى حراميان روزگار كه با خدا نيز اعلام جنگ كرده اند نه احترام خون خدا و نه حريم خانه خدا هيچيك را نمى فهمند و عزم شكستن حريم حرم نموده و در خانه امن خدا قصد ريختن خون خدا كرده اند. مردم از چهار گوشه كشور اسلام به حج و طواف كعبه مى ايند ولى معصوم زمانه كعبه را به سوى كعبه جانان ، حج را به سوى جهاد و زيارت را به سوى شهادت ترك مى كند، لباس احرام را بركنده و كفن شهادت پوشيده و به سوى حج اكبر مى شتابد. و در زمانه اى كه هنگامه زيارت روى خدا ست پشت به خانه خدا مى كند و مسير بين مكه و كربلا را جايگاه با صفاترين سعى خويش قرار مى دهد، چه در ان وادى سعى و صفاى خونين صفاى ديگرى دارد. در اين مسير، پرتو عشق ، شعاع خطر را كمرنگ بلكه ناپديد كرده است و در اين سعى عرفانى علاوه بر قصد قربت كه شرط هر عبادتى است ، عنصر عشق ميداندار اصلى ميدان كربلا است عشق چاووش خوش اواز سفر كربلا است و تنها عاشقانند كه در اين كاروان نام نوشته اند و در يك رديف و به ستون يك پشت سر امام عشق و معناى عشق ، به اقتداى شهادت ايستاده اند. همه جنب و جوشهاى آنها بوى پرستش و رنگ عبادت به خود گرفته است عبادتى عارفانه و عاشقانه كه در ان جاى پاى كوچكترين كراهت ، بى ميلى و احساس درد و رنج به چشم نمى خورد. ستارگان كهكشان شهادت ، آسمان بين مكه تا كربلا را نور افشان كرده اند، اين كهكشان ، نه كهكشان راه مكه را بنمايد، بلكه راه خونينى است كه از مدينه و مكه آغاز مى شود و به ميدان سرخ نينوا منتهى مى گردد و راه قبله كربلا را مى نمايد. اين كهكشان راه حاجيان نيست كه راه مجاهدان و شهيدان عاشق است .
نشریه ۶۱
.🪴یوم الترویه،حج ناتمام . .📌#سیدمرتضی_آوینی . .هنوز پنجاه سال از غروب خورشيد رسالت نگذشته است كه غاص
از نگاه دو چشم ، شمار ستارگان اين كهكشان بسيار كمتر از كهكشان عظيم منظومه شمسى است ولى در حساب عشق كهكشان كربلا بسى پر رنگ تر و درخشان تر از تمامى كهكشانها است و جلوه هستى و فروغ كيهان از درخشش پر نورترين اختر اين كهكشان تامين مى شود. اين كاروانيان ، راهيان پر شكوهترين راهند و سيارگان زيباترين منظومه كيهانند و جاذبه خورشيد امامت است كه اين مجموعه را در مدار حق به گرد خود مى گرداند و همه را با خود به سوى يك هدف متعالى مى كشاند. حج نا تمام خون خدا توطئه شومى را كه مى خواست نهضت را در نطفه خفه كند، خنثى كرد. افزون بر آن زايران و مجاوران خانه خدا را نيز در برابر يك چرا قرار داد. چرا بزرگى كه مردم ديرفهم روزگار پاسخ ان را در حيات حسين درنيافتند ولى نقش اين علامت سئوال را در قيامهاى بعد از عاشورا بخوبى مى توان ديد. كاروان عشق پيش مى رود و منزل به منزل ياران تازه اى را با خود همراه مى سازد. صداى اذان و نواى قرآن كه از اين كاروانيان در فضاى بيابان مى پيچد دلهاى عاشق را به طواف وجود نازنين ابى عبد الله مى كشاند. سالار قافله هر از چندى ندا در مى دهد: هر كه مى خواهد خونش را در درياى خون ما بياميزد و ان را در راه خدا نثار كند، به كاروان بپيوندد و با ما به راه افتد من كان باذ لا فينا مهجته فلير حل معنا. هفتاد و دو پروانه مى روند تا با آخرين توانهاى خود بر گرد شمع وجود حسين عليه السلام خاموش و بى اواز بسوزند و با اين خاموشى ، ماندگارترين سرود سبز ماندن و سرخ رفتن را بر بلندترين گلدسته قبه ازادگى بسرايند، شمع نيز مى رود و شعله عشق اوست كه پروانه هاى بى ارام را هم با خود مى برد تا جملگى در شام سرد ستم بسوزند و ذوب شوند و يلداى تاريك امت را به سپيده دم پگاه عدالت برسانند. فداكارترين سپاه تاريخ سازماندهى مى شود و مى رود تا خونين ترين و شگفت اورترين اسوه را در عرصه حقيقت به نمايش بگذارد، اين سپاه مجهزترين سپاه تاريخ است چون ايمان پربارترين ره توشه اين اعزاميان است . اين خدا باوران و امام شناسان ، تمام پل هاى وابستگى را اعم از مال ، خانواده ، آينده زندگى و موقعيت اجتماعى را خراب كرده و خود را براى گذشتن از پل صراط و براى رسيدن به آيندهاى پايدار و زندگى و موقعيت ماندگار مهيا كرده اند. كودكان و زنان ، زبان گوياى نهضت و ستون تبليغات انقلاب كربلايند كه پس از فرو نشستن گرد و غبار جنگ ، رسالت خويش را آغاز خواهند كرد و خطبه زينب عليها السلام و زين العابدين عليه السلام با اثار خون هفتاد و دو شهيد در خواهد اميخت و كاخ ستم را واژگون خواهد ساخت . كاروان به دشت تفديده طف قدم مى گذارد حر با هزار مسلح در برابر سپاه كوچك حسين عليه السلام صف مى كشد. و سالار كم سپاه را خوب مى شناسد و موج دوستى را در رخسار امام مى بيند و با انبوه سپاه خود به كسى اقتدا مى كند و موج دوستى را در رخسار امام مى بيند و با انبوه سپاه خود به كسى اقتدا مى كند و نماز مى گزارد كه به جنگش آمده است . حر نميخواهد باور كند كه اين قافله دار، هم حسين باشد و هم خارجى و طغيانگر. پس ! كنارى مى رود و سخنان امام ، ديو غفلت را در اندرون حر مى ميراند و زلال نصيحت امام ، حر را مى شويد و حر مى كند و اين خبر مثل صاعقه اى وحشتناك بر سر عاج نشينان كوفه و شام فرود مى آيد فرماندهان تازه ، با فرمانهاى تازه تر، با لشگريانى تازه نفس و بى شمار خود را به منطقه مى رسانند. دو سپاه نا برابر در دو پادگان ، آماده نبرد شده اند، تا برابرند. هم از جهت تعداد و هم از جهت فكر و انديشه . در يك سپاه ، عشق به شهادت و لقاى حق موج مى زند و تپش قلب مجاهدان لحظه ها را براى رسيدن لحظه وصل مى شمارد و در ديگر سپاه هوس ، شهوت و علاقه به وعده هاى پوچ رياست حكومت مى كند.
نشریه ۶۱
از نگاه دو چشم ، شمار ستارگان اين كهكشان بسيار كمتر از كهكشان عظيم منظومه شمسى است ولى در حساب عشق ك
خورشيد روز گرم و ماه پاره محرم به دامن صحراى گرم كربلا چشم دوخته اند تا ساعاتى ديگر تماشاگر عظيم ترين حماسه نسل بشر باشند. اب فرات ابستن بزرگترين طغيان است و مى ايستد تا بر كرانه خويش كه لحظاتى بعد صحنه اجراى موزون ترين سرود زندگى خواهد شد نظاره كند. اب ايستاده است ، چين و شكنها ارام ، موجها اسوده و صداى ان نرمتر اى هميشه است كه اينهمه ، روايتگر ارامش قبل از توفانند. اريش سپاه كوچك لحظاتى ديگر به هم خواهد خورد تا با اين به هم خوردن در هميشه تاريخ ، اسايش هر چه ستمگر است ، بر هم زند و فرونى سپاه سياه خصم را بى آبرو سازد و اثبات كند كه تعداد نفرات ، ملاك حقانيت نيست و اكثريت هميشه نمى تواند در نقش يكى از مطهرات نا پاك را پاك كند و باطل را به حق استحاله نمايد. سرانجام توفان مى توفد و جنگ و كارزار در مى گيرد و بزرگترين حادثه ها، سريعتر از زمان ، وسيعتر از جهان و بلندتر از تاريخ رخ مى دهد، عاشورا رخ مى نمايد و سالار شهيدان ، كلمه عدالت و ازادگى را به رنگ خون بر پيشانى تاريخ مى نگارد و قرآن را با صحيحترين روايت ، بر رواق بلند آسمان تلاوت مى كند و بت هاى جهالت جديد بنى اميه را درهم مى شكند و بدين سان كربلا و عاشورا بر تاريك تاريخ مى درخشند. در علل الشرایع در موضوع نامیدن این روز به ترویه حدیثی از امام صادق علیه السلام است که راوی می گوید: از حضرت پرسیدم چرا روز ترویه را روز ترویه نامیده اند؟  حضرت فرمود: زیرا در عرفات آب نبود و حاجی ها روز هشتم ذی حجه از مکه آب برمی داشتند و به عرفات می بردند و برخی از ایشان به بعضی دیگر می گفتند: تروّیتم، تروّیتم (سیراب شدید، سیراب شدید) لذا به خاطر همیمن، روز هشتم را روز ترویه نامیدند. یوم الترویه در شهرستان زنجان دومین سالی که با حضور مردم و کسبه بازار از مسجد سید تا امامزاده با مداحی حاج مهدی رسولی و مادحین عزیز شهر زنجان برگزار می‌شود. . . . .🆔 @nashr61
. 🪴 مثل رئیسی کیست؟ . . 📌 . . 📝 شهید رئیسی چنان کرسی ریاست جمهوری را بر تراز انقلاب اسلامی برگرداند که بعد از شهادتش به دنبال نفربرای انتخاب خود هستیم تا ادامه راه رئیسی باشد، سوال مهم برای انتخابمان این است مثل رئیسی کیست؟ او صدای مردم روستاها بود، نقاطی را رفت که تاکنون کمتر مسئولی به آن نقاط رفته یا اصلا نرفته بودند، تا مشکلات را بدون واسطه و رودرو با مردم حس و حل کند که سید محرومان شد. او در عمر خدمتش در کرسی ریاست جمهوریت در بیش از 140 هفته جمعه ها دوید و جانش را در راه خدمت به ملت با خدا معامله کرد تا یک جمله «من هم روزجمعه فهمیدم» را از ذهن ملت پاک کند، که از جنس مردم شد. او در زندگی خودش تا توانست در مردارخدا حرکت نمود و به قول شهید حسن باقری:«اگر دو چیز را رعایت کنی، خدا شهادت را نصیب تو می کند؛ یکی پرتلاش باش ودیگری مخلص». و چنین انتخاب مردم، منتخب خدا شد. او کاری کرد که قبل از رئیس دولت قبلی به دنبال کسی بودیم که عین او نباشد، حال این شهید جمهوری کاری کرده است که به دنبال کسی مثل او هستیم؛ فعال و پرکار و آگاه و معتقد به مبانی انقلاب اسلامی باشد، مثل او که خدمت گذار و خادم ملت شد. او مرد عمل به «بایدها» بود و آرامش ملت با خون دل خودن به جان خرید و اختلافات مابین مسئولان را پشت تریبون اعلام نکرد و حلقومش را درراه اطاعت خدا برد و هر گز فریاد نزد، گلایه نکرد، محب خدا بود که محبوب ملت شد. او مرد «تحول» بود، در هر مسندی که قرار گرفت مردم سالاری دینی را با رفتار مردمی، نقش مردم در میدان نشان داد و چشم انتظاری مردم به بیرون را تمام کرد و در برابر حادثه ها «پرسرعت» عمل نمود تا دل ملت غنج نرود و مشکلات حل بشود، حتی اگر نه هفت بار بلکه با هفتاد بارسفری که لازم باشد و مدیر بحران ها در میدان عمل ، سیدالشهدای خدمت شد. او رفیق شهیدش را فراموش نکرد، عکس حاج قاسم سیدالشهدای مقاومت را برای ادامه نظریه مقاومت و ایستادگی در سازمان ملل بالا برد وبا موافقت در شورای عالی امنیت ملی توانست در برابر بچه کش های کثیف صهیونیستی با عملیات وعده صادق قدرت کشورمان را در دنیا سرآمد کند و سرمایه گذاریهای خارجی فراوانی را جذب کند و هم چنین نخست وزیر کشور مصر را بعد از انقلاب اسلامی پایش را به ایران بازکند، قدرت بازدارندگی را در عرصه میدان بر دنیا خوب بفهماند و در عمل به دنیا نشان داد که می شود و می توانیم و چنین شهید جمهور شد. ما امروز کسی می خواهیم مثل رئیسی. . . . . 🆔 @nashr61
.🪴جذب رای قشر خاکستری . .📌 . . .📝 خاکستری رنگیست بین سیاه و سفید. خاکسترِ یک آتش خاموش شده و سرد در نظر بیاورید. اما قشر خاکستری چه کسانی هستند؟ آیا این نام گذاری صحیح است؟ خاکستری یعنی نه سیاه و نه سفید،و در عین حال هم سیاه و هم سفید.نزديک ترین توصیف شاید همان "بادی به هر جهت" باشد.سوال این جاست که آیا بخشی از مردم ایران واقعا این گونه هستند؟ این روزها شاید زیاد "جذب رای قشر خاکستری" را شنیده باشید.ظاهرا گروهی در نظر دارند باد را به سمتی بوزانند که با مقداری خاکستر همراه شود! این ضعف جامعه نخبگانی نیست که در تحلیل صحیح جهت گیری های اجتماعی بخشی از مردم ایران ناتوان مانده و سر و ته این خلاء را با یک نام دهان پر کن هم آورده اند؟ برنامه ی خدای متعال در رابطه بین اراده ی امام و امت،ترکیب مشیت الهی با خواست مردم است.آرمان های الهی با همراهی،میل و رضایت امت رقم می‌خورد.همین جاست که مردم سالاری حقیقی فقط در سایه ی دین اسلام محقق می‌شود. در صحنه ی اجتماعیِ انتخابات،همچون صحنه های شگرفی مثل راهپیمایی ها و تشییع جنازه های میلیونی شهدا،اراده ی امت تعیین کننده ی سرنوشت جامعه است. جامعه ی نخبگانی وظیفه دارد اراده ی امام را برای امت تبیین کند و اراده ی امت را در پیشبرد آرمان های جامعه اسلامی به تعین برساند. مردمی که گوش شنوایی برای حرف های خود بیابند،پیگیری حل مشکلاتشان را ببینند و تاثیر مشارکت را در تعیین سرنوشت کشور بفهمند محال است که بی تفاوت عبور کنند. شهید مجاهدِ راه خدمت که فقدانش داغی سردنشدنی بر دلهای ماست، این ظرفیت عظیم را برای انقلاب ایجاد کرد که با اطمینان بگوییم هنوز در انقلاب ما حق با مردم است. حق با مستضعفین است. مردم دیدند که مهم ترین تکیه گاه این انقلاب در مسیر صعب رسیدن به قله،پایگاه مردمی آن است. هویت ایرانی-اسلامی بخشی از مردم ما نیاز به احیا دارد.به جای یک نام گذاری نازیبا،راه سخت را انتخاب کنیم و احیاگر باشیم. . . . .🆔 @nashr61
.🪴زیر یک سقف؛خانواده خوب من . .📌 . . .📝 اولین اصل مهم در زندگی و درواقع،مهمترین هدف تشکیل خانواده،آرامشه.یه موضوعی که کمتر بهش توجه میشه اما اهمیت فوق العاده ای در زندگی داره.موضوعی که اگه همه ما به اهمیتش پی ببریم زندگیهامون عالی خواهد شد.قرآن کریم یه آیه خیلی مهم و دقیق درمورد ازدواج و زن و شوهر داره:۲۱/روم....لتسکنوا الیها....ازدواج کنید تا به آرامش برسید.این موضوع،خیلی مهمه که خالق ما،هدف از ازدواج رو رسیدن به آرامش معرفی فرمودن.اینجوری مدام حواسمون هست که هرکاری که توی خانواده انجام میدیم برای رسیدن به آرامش باشه و هرکاری رو که آرامش خانواده رو بهم میریزه کنار میذاریم.اینطوری هرموقع خواستیم قانونی هم توی خونه برقرار کنیم حواسمون هست که قوانینمون برای تامین آرامش بیشتر قرار داده بشن.ما،سرمون بره،نباید آرامش تو خونه از بین بره.اول،آرامش؛وقتی شما فواید خوب دیگه ی زندگی رو گذاشتی اول،همه چی رو بهم ریختی.مثلا شما گفتی اولین فایده خانواده،محبته و محبت رو بیارید جای آرامش؛ببینید چی میشه!به خاطر محبت،آرامش همدیگه رو هم بهم میریزین.دیگه نه محبتی هست و نه آرامشی.تو همین آیه هم محبت اومده ولی اول نیومده؛فرمودن:لِتِسکُنو اِلَیها و جَعَل بَینَکُم مَوَدّه و رَحمَه...اول آرامش بدید به همدیگه بعدش قربون صدقه همدیگه برید. موقع انتخاب یه همنشین،یه دوست یا یه همسر،کسی رو انتخاب کنیم که مایه ی آرامشمون باشه و راه آرامش دادن به ما رو بلد باشه.ما هم باید تلاش کنیم تا استعداد آرامش دادن رو در خودمون تقویت کنیم.تا آرامش توی خونه فراهم نشه محبت های بین زن و شوهر هم خیلی لحظه ای و موقت خواهد بود چون هنوز نتونستن زمینه محبت و ثبات رو بوجود بیارن؛ده دقیقه با هم خوبن و بعدش بحث و دعوا و.... .ما باید آرامش رو به یه شعار محوری برای خانواده تبدیل کنیم و واقعا زن و مرد میتونن این آرامش رو بهم هدیه بدن.اصلا میدونید که اگه بخواییم بدونیم چقدر مومن بودنمون واقعیه باید ببینیم چقدر میتونیم به اطرافیانمون آرامش بدیم و چقدر با بودن کنار ما احساس آرامش و سبکی میکنن؟حالا چطور بهم آرامش بدیم و اگه ما آرامش دادیم و طرف مقابلمون نتونست ما رو آروم کنه و به ما آرامش بده چی کار کنیم؟ ادامه دارد... . . . .🆔 @nashr61
.🪴من یک هیئتی ام . .📌 . .خادم ارباب کیست؟ . .📝 که را میجویی؟ به انتظار چه کسی این چنین لجوجانه به امید گشایش ایستاده‌ای، دست را برای کدام ارباب بالا می‌بری و دق الباب دل می‌کنی و آمال فرمان‌بری و قرب او را در سر می‌پرورانی. بدان، قرابتت به اندازه معرفت توست. حسین (ع) مظلومی نیست که تنها باید بر او گریست و در فراغت صلح و سلم برایش سیاه خانه به پا کرد، و تو خدمت را در فهم محدود خود از مخدوم، خلاصه نکن. حسین (ع) این طلعت تابناک ال عبا، مصداق "مِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ " است، در هبوط و یخبندان هزاره سومِ بشرِ بسته در زنجیر خاک؛که عشق را به جان بی فروغ عالم تزریق میکند. و ما در پرتو لطف بی‌کرانش، از چشمه او ارتزاق نور می‌کنیم، جان زنگار بسته‌ خود را از محبس اَغیار خلاصی می‌دهیم و از میخانه او جام فنا سر میکشیم، که فنا شرط بقاست. و برای سروری چون آفتاب، خدمت آیینگی‌ است، پس دم بگیر تا غایت طهارت که جهان جز درخشش ذات او را نبیند: آیینه شو، آیینه شو... . . . . .🆔 @nashr61
.🪴من، زندگی، آزادی؟ . .📌 . .📝 آیا من آزادم؟ این سوال وقتی در ذهنم ایجاد شد که با یک دختر نوجوان در مورد آزادی بحث میکردم این اولین بار بود که خودم را به چالش می کشید، کمی فکر کردم و نگاهم به گوشه ای خیره ماند. پوزخند زد و با همان لحن حق به جانب ادامه داد: شما خودت نمی دونی آیا آزاد هستی یا نه حالا اومدی به من میگی اسلام آزادی را از زنان نگرفته. جوابش را میدانستم، در قلبم، با اطمینان، چون هیچ وقت احساس اسارت نداشتم اما نمی دانستم چرا؟مگر نه اینکه من پر از محدودیت ها هستم؟ چگونه می توانم بگویم محدود هستم ولی آزاد هم هستم؟چه طور برایش شرح دهم هر لحظه سرشار ازحس آزادی هستم اما قبول می کنم که محدودیت دارم. شروع کردم به شمردن محدودیت هایم، من برای پوشیدن هر چیزی محدودیت دارم، برای حرف زدن با هر کسی، برای هر جوری راه رفتن، برای در هر جمعی نشستن، برای شنیدن هر چیزی، درست مثل شاهزاده ای که در یک قصر بزرگ، پر از محدودیت ها هستم. در عوض برای ورود به جامعه آزادم، برای درس خواندن، برای کار کردن،برای تفریح، برای سخنرانی کردن در جمع هزاران نفر، برای فیلم ساختن، برای نوشتن، آزادم از نگاه های بی نزاکت، از حرف های منظور دار، از اینکه در حد یک جسم کوچک شوم و روح و شخصیتم نادیده گرفته شود، آزادم از شر آنها که خدا گفته در قلب هایشان مرض است.آزادم از دغدغه اینکه هر لحظه در مسابقه زیبایی ظاهری یک نفر از من جلو بزند آزادم از راه افتادن دنیال فکر و اندیشه دیگران ،از مد و سلیقه هایی که برایم ساخته اند آزادم حالا می دانستم چه جور باید جواب بدهم: دخترم من برای جسمم محدودیت گذاشته ام تا روحم را از اسارت ها رها کنم چون می دانم هر آنکه روحش آزاد باشد، در زندان هم حس اسارت ندارد و آنکه روحش اسیر باشد در دشت پر از گل هم دنبال آزادی میگردد. من محدودم به آنچه آزادم میکند و آزادم از چیزی که به اسارتم در بیاورد. نگاهش را به زمین دوخت و بعد از کمی فکر پرسید: مگر نمی گویی همه ما محدود هستیم، چه کسی می داند رهایی من در چیست و به چه چیزی باید محدود شوم؟ من به چه کسی می توانم اعتماد کنم ادامه دارد... . . . .🆔 @nashr61
.🪴همستر یا تله موش . .📌 . .📝رویای یک شبه پولدار شدن، آرزوی دیرینه ای که روزگاری در پس بیل زدن و یافتن گنج قارون و امروز به لطف پیشرفت تکنولوژی با ضربه زدن روی صفحه گوشی محقق می شود. ولی آیا واقعا می شود؟! چندماه پیش که ربات تلگرام نات کوین شروع به فعالیت کرد، با وجودیکه کاربران بسیاری این بازی را نادیده گرفتند، نات کوین لیست شد و به عنوان ارز دیجیتال در صرافی ها فروخته شد و بازیکنان خود را به ثروت رساند و حالا تجربه موفق نات کوین باعث ایجاد تب اجتماعی همستر کمبات شده است جدای از اینکه اغلب مردم در اجتماعات مختلف دنباله‌روی موج‌ها هستند، بازی همستر در ایران با اتکا به ماجرای نات‌کوین بسیاری را به کسب درآمد آسان و البته قابل‌توجه امیدوار کرده است، اما تابحال از خود پرسیده اید که چرا یک پلتفرم باید ایردراپ(رمز ارز رایگان) توزیع کند؟ هرچه افراد بیشتری یک کالا یا خدمات را بشناسند، امکان استفاده از آن کالا یا خدمات میان افراد دیگر بیشتر می‌گردد، یک پلتفرم مثل تلگرام برای دیده شدن یا افزایش ارزش شرکتش نیاز دارد به طریقی شناخته شود، بنابراین ایردراپ راهی تازه و بازاریابی نوین است که افراد را ترغیب به استفاده از تلگرام میکند. در نگاه اول، عضویت یا بازگشت تعداد زیادی از کاربران به پیام‌رسان تلگرام، افزایش بازدید روزانه از سرورهای آن، صرف زمان طولانی در این پلتفرم باعث ایجاد محبوبیت و استفاده مجدد، افزایش رتبه و در نتیجه افزایش سود و ارزش شرکت در فضای بین الملل می گردد. از سوی دیگر، تبلیغات و کسب درآمد در پس کانال‌هایی با چندین میلیون بازدیدکننده در خود تلگرام دارند، موجب جذب سرمایه‌های کلان در ابتدای پروژه می‌شود. هرچند در نهایت ماجرای همستر ممکن است مانند نات کوین به سکه‌های رمزارز ختم شود، اما این امر تنها یکی از احتمالات است که ابتدا تا انتهای آن دردسرها و چالش‌های بسیاری دارد و مشخص نیست در بازار پر فراز و نشیب رمز ارز که رشد یا سقوط ناگهانی ارز در عرض چند دقیقه رخ می دهد،بازار پر سودی یا پر از ریسک و خطر را فراهم آورد. برخی کارشناسان اقتصادی معتقدند، در صورت لیست شدن ایردراپ همستر کمبات، با توجه به عرضه و فروش بالای این ایردراپ قیمت آن به شدت افول کرده و بی ارزش خواهد شد. علیرغم این مساله، لیست شدن این رمز ارزها و فروش آن مثل چاپ پول بدون پشتوانه می باشد که در ازای خدمت یا کالایی به دست نیامده و می تواند اثر تورمی در اقتصاد کشور داشته باشد، برخی جامعه شناسان نیز در تحلیل فراگیری این ایردراپ از دانه پاشی این برنامه ها برای سود کلان خود خبر داده و نتیجه را پس از اتمام و حذف پاداش این بازی ها، اعتیاد به فضای مجازی، سرخوردگی، افسردگی، ناامیدی از وقتی که به بطالت رفته بیان می دارند. الغرض بنا را بر احتیاط گذاشتند و با شک و تردید به این برنامه نظر کردند، جلوی ضررهای احتمالی را می گیرد به قول قدیمی ها «پنیر مفت تو تله موشه» . . . .🆔 @nashr61
.🪴جوان و انتخاب بزرگ . .📌 . .📝 دوران جوانی!! برهه عجیبی است گاهی؛ هم شگفت انگیز! جوان مختصات خودش را دارد؛ سرشار از امید است؛ و نگاهی شورانگیز به آینده دارد؛ چشمه جوشان نیرو و انرژی و قدرت است؛ آنچنان از هیجان و احساسات و عواطف لبریز است که گویا هیچ حادثه‌ای توان متوقف کردن او را ندارد. با این همه جوان در آغاز یک مسیر است، مسیر زندگی؛ که طراحش خود اوست؛ نقشه مسیر به دست خودمان است خودمان طرح می‌زنیم و آنچه ایده آلمان باشد می‌سازیم. این مسیر زندگانی می‌تواند زیبا باشد و دلچسب و دلنشین، جاده زندگانی را می‌توانیم به گونه‌ای بسازیم که بشود مسیر خوشبختی، مسیری که ما را به خوشی‌ها برساند، به لذت‌ها،به حال خوب! بشود پلی که اگر از آن گذشتیم به پایانی نرسیم جز زیبایی. اما گاهی، کسی جاده زندگی اش را طوری ناهموار میسازد که در، گاه و بیگاهش اینگونه باخودش بگوید«کاش برگردم و دوباره شروع کنم» همینقدر ناجور و نازیبا؛ بی فایده و بی محتوا. اما یک سوال! چگونه این مسیر ساخته میشود؟ پاسخ یک کلمه است؛ انتخاب!!! آری، انتخاب. آدمی تا به بلوغ می‌رسد مدام در دوراهی‌های زندگی قرار می‌گیرد؛ این؟ یا آن؟ از این سو یا از آن جهت؟ راه این یکی است؟ یا از آن طرف باید رفت؟ گویا این انتخاب‌های ماست که مسیر زندگی ما را می‌سازد ؛ یا اصلاً بهتر است بگویم، خود «من» را هم همین انتخاب‌هاست که شکل می‌دهد پس «من» هر کسی، مجموعه انتخاب‌های اوست. آدمیزاد با انتخاب یک جهت؛ شأن، شخصیت و هویتی می‌یابد و با انتخاب جهتی دیگر هویتش تغییر می‌کند. درست مثل حرّ؛ عنصری که حرّ را از آن هویت ظلمانی و تاریک، به هویت نورانی رساند، انتخاب او بود. پس مقوله انتخاب در زندگی خیلی جدی است، خصوصا برای یک جوان که تازه در آغاز مسیر است و با هر انتخابش مسیر کلی حرکتش را تعیین می‌کند. هرچه انتخاب‌مان بزرگ و کامل باشد؛ هویت‌مان هم به همان اندازه بزرگ و با عظمت می‌شود. حال که انتخاب تا این اندازه مهم است و تا آن مقدار اثرگذار، ذهنم مشغول است به اینکه چگونه «انتخاب» کنم؟ انتخاب بزرگ،انتخاب هویت ساز، انتخابی در شأن انسان ( انسانی که اشرف مخلوقات است، همان که اگر استعداد هایش شکوفا گردد و قوه هایش به فعلیت در آید، فرشتگان نیز به رتبه اش غبطه میخورند و به حالش رشک می‌برند) چگونه انتخابی است؟ پاسخ به این پرسش در گرو فهمی صحیح از انسان است، زیرا سخن در انتخاب های انسان است. آدمی حیاتی دارد کران ناپیدا، زندگانی او محدود به زمان نیست؛ زیست او ابدی است. به علاوه وجود این موجود نیز وسیع است، به وسعت روحی خدایی« وَنَفَختُ فِيهِ مِن رُّوحِی». این موجود، محدود به «تن» نیست، این پیکر، مرکب روح آدمیست که حقیقت انسان است. اگر جوان بخواهد با گزینش‌هایش، حقیقت خود را به کمال مطلوب برساند، و به مقصد مقصود نائل آید و از خود هویتی بسازد؛ روشن و ماندگار، باید دریابد که در کوران امتحان‌ها و ابتلائات و در طول مسیر زندگی، می‌بایست یک روح کلی را بر انتخاب‌هایش حاکم کند. آن روح کلی این است که در انتخاب‌هایش، به آن سویی برود، آن چیزی را برگزیند و آنی را انتخاب کند که؛ اولاً قدرت ساخت ابدیت را داشته باشد. مرحوم علامه طباطبایی رحمت الله علیه می‌فرمودند:«ابدیت در پیش داریم»، یعنی ای بشر تمام دوران حیات تو، همین چند صباح دنیا نیست. زندگانی تو ابدی است پس به‌گونه‌ای طی طریق کن که زندگی ابدی‌ات لحظه به لحظه شیرین باشد،نه آنکه در لحظه‌ای زودگذر، از لذت‌ها مست شوی، به بهای آنکه باقی زندگی‌ات را با ذائقه‌ای تلخ و زهرآگین سپری کنی. ثانیاً انتخاب باید به گونه‌ای باشد که بتواند روح انسان را بسازد، چه آنکه حقیقت آدمی؛ همان که نه می‌میرد و نه از بین می‌رود روح آدمیست. وگرنه کالبد تن که روزی در پیش چشمان روح به مشتی خاک سپرده خواهد شد! پس در باورها باید چیزی را برگزید، و در رفتارها آن چیزی را باید انتخاب کرد؛ که به غیر از تامین نیازهای مادی، بتواند خلاءهای روحی را پوشش دهد و بتواند روح را چنان رشدی دهد که خالقش بگوید«فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» عمیق بیاندیشیم، بیکران انتخاب کنیم، بزرگ شویم. . . . .🆔 @nashr61
.🪴داستانک . .📌 . .📝 "جانم خانم سلام ، خوبم شما خوبی؟ ... چرا دیگه کارم تموم شد .نیم ساعت دیگه می رسم محضرتون ... چشم خداحافظ " زن جوانی از داخل حیاط پرده سورمه ای را کنار زد و بیرون را نگاه کرد. علیرضا گوشی را داخل جیبش گذاشت. به نشانه ادب دست روی سینه گذاشت و سلام و احوال پرسی کرد . از کنار چادر گلدار زن دو دختر بچه قد و نیم قد بیرون آمدند . علیرضا با دیدن دختر بچه ها دست توی کیف دوشی اش انداخت و دو پاکت لواشک و نخود کشمش بیرون آورد کنار پای دخترک ها روی پنجه هایش نشست ومهربانانه سلام کرد.دختر کوچکتر چادر مادرش را دو دستی گرفته بود و دختر بزرگتر خودش را به مادر نزدیک تر کرد . علیرضا بسته های خوراکی را نزدیک تر برد وگفت: "خانم های گل بفرمایید این خوراکی ها رو بابا فرستاده بابا گفتن بهتون بگم خیلی دوستتون داره " دختر ها تا اسم بابا رو شنیدند هر دو به چشمهای مادر نگاه کردند. مادر با نگاهش حرف علیرضا را تایید کرد و بچه ها از دست علی رضا خوراکیها را گرفتند دختر بزرگترکه حدود ۵ سال داشت ‌، پرسید ؛ "پس بابام خودش کو؟ نمیاد؟" علیرضا گفت: "چرا نمیاد؟ میاد ! انشاالله ده تا شب بشه صبح بشه میاد." دختر کوچکتر که دیگر چادر مادر را رها کرده بود و دو دستی خوراکی هایش را گرفته بود‌ به خواهرش نگاهی کرد و در حالی که سرش را با تکرار جمله علیرضا به راست و چپ خم می کرد، گفت: " ده تا شب بشه شوب بشه ، شب بشه شوب بشه ، شب بشه شوب بشه میاد " با حرف دخترک خواهرش و علی رضا خندیدند ودخترها با خوشحالی داخل حیاط رفتند . زن از علیرضا تشکر کرد و گفت ؛ آقای ارفعی زحمت افتادین تا اینجا تشریف آوردین بفرمایید داخل شربتی شیرینی .." علی رضا بسته را از روی موتورش برداشت و به زن داد و گفت ؛ " ممنون ، آقا حیدر گفتند دو سه روز اینترنت قطعه و امکان تماس تصویری نیست نگران نباشید . البته خودشون سر فرصت تماس میگیرن ، مشتاق بودم آقا جواد رو هم ببینم منزل نیستن ؟" زن سر کوچه را نگاهی کرد و گفت: "با صادق رفته بودن نون بگیرن؛ که دارن میان " سر کوچه را نشان داد پسر حدودا ده ساله ای را نشان داد که دست پسری ۷ ساله را گرفته و کیسه نان را با دست دیگرش نگه داشته و به سمت خانه می آیند . علیرضا از همسر دوستش اجازه گرفت چند دقیقه ای پسرها را سوار موتور کرده و دوری بزنند زن هم تشکر کرد . علیرضا از همسر دوستش خواست اگر کاری داشتند تا آمدن حیدر به او بگویند و غریبی نکنند و از هم خداحافظی کردند چند دقیقه ای پسرها را سوار موتور کرد و میان کوچه های محل دور زدند . ادامه دارد ... . . . .🆔 @nashr61
.🪴قصه چند قسمتی باغ بابا جون . . .📌 . .📝قسمت اول .یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود توی یکی از روزای خوب بهاری زهرا خانم که خواهر محمد رضای قصه ی ما بود به همراه مامان و باباش و داداش علی کوچولو که ۷ ماهه بود درحال رفتن به باغ خانوادگیشون توی یکی از روستاهای خوش و آب و هوای زنجان بودند . زهرا روستا رو خیلی دوست داشت چون دور از دود و دم ماشین های شهر بود، خالی بود از همه شلوغی ها و ترافیک خیابان ها‌، اونجا مادربزرگ نون محلی و فتیر درست میکرد توی تنور روی زمین، مثل حرفی که خانم معلم زهرا میگفت خداجون مهربون تو قرآن گفته‌ اگر از غذای حلال و سالم و پاکیزه بخوریم آدم های خوب تری میشیم ،بعد از خدا امام زمانمون هم ازمون راضی میشه، راستی ایوان خونه مادربزرگ پر بود از گلهای شیپوری که قشنگیش برق از چشمهای زهرا می برد ، وقتی دم در خونه مادربزرگ میرسندند مادربزرگ با اینکه بزرگ خانواده بود ولی همیشه برای استقبال حاضر بود و این برای زهرا خیلی دوست داشتنی بود، و دعا می‌کرد مثل مادربزرگ بشه تو آینده . زهرا دوست داشت بیشتر بیان روستا چون تو خونه مجبور بود تا برای صرف اوقات فراغت گاهی از بازی های کسل بار گوشی یا کامپیوتر استفاده کنه ،چون رستا به مامانش میگفت : مامان با اینکه بازهای گوشی و کامپیوتر خیلی جذاب هستند ولی خسته کننده هم هستند ولی بازهای در باغ خیلی جذاب تر و قشنگ تر هستند و اصلا اصلا زود خسته نمیشم. محمد رضا که پسر بزرگ خانواده بود در آوردن هیزم ها و جابه جایی نهال هایی که قرار بود کاشته بشه و جابه جایی موتور برق و .... به بابا کمک می‌کرد ولی این بار در جابه جایی موتور برق ‌اتفاقی پیش اومد .... ادامه دارد ... . . . .🆔 @nashr61
نشریه ۶۱ شماره ۹۳ .pdf
23.26M
🪴نشریه ۶۱شماره۹۳ . .🍃دراین شماره بخوانیم ؛ . .⚡یوم الترویه،حج نا تمام .⚡مثل رئیسی کیست؟ .⚡رای قشر خاکستری .⚡زیر یک سقف ؛خانواده خوب من .⚡من یک هیئتی ام .⚡من،زندگی آزادی ؟؟؟ .⚡همستر یاتله موش .⚡جوان و انتخاب بزرگ . . .🆔https://eitaa.com/nashr61 .🆔 https://t.me/nashr61
سلام و عرض ادب 🪴 بزرگواران لطفا نظرات خودتون رو در مورد نشریه ۶۱ مطرح بفرمایید. در خدمتتون هستیم برای شنیدن نکات شما بزرگواران. @alrahiile
نشریه ۶۱ هیئت ثارالله زنجان شماره ۹۴ .pdf
22.16M
🪴نشریه ۶۱ شماره ۹۴ . .🍃دراین شماره بخوانیم ؛ . .⚡دوقطبی = دولت سوم روحانی؟ .⚡اصلح کیست ؟ .⚡در رکاب ولی .⚡یار پسندیده .⚡درنگی در فرصت جوانی .⚡مصاف عقل و عشق . . .🆔https://eitaa.com/nashr61 .🆔 https://t.me/nashr61
.🪴دوقطبی = دولت سوم روحانی ؟ . .📌 . .بعد از شهادت رییس جمهور، مثل رئیسی کسی است که در مناظرات کشور را دچار مساله دوقطبی کاذب نکند، اما سوال مهم این است که چگونه دوقطبی شکل می گیرد و نتیجه آن برای جامعه چیست؟ دوقطبی شدن به معنای ایجاد تشتت و تعارض در بین افکار عمومی در بین مردم است که راجع آن مساله به زیرگروه های مخالف دسته بندی می شوند و دو جبهه مخالف و موافق ناتراز که در قلب آن تعصب برقرار و تدین خارج می‌شود. معنای دوقطبی اختلاف سلیقه و اختلاف انتخاب نیست بلکه به معنای به حق و مصلحت فکر نکردن و به آن جایگاه این دسته بندی فکر کردن است. خصوصیت فضای حاکم بر دوقطبی استدلال‌ کمتر بیان و کمترشنیده می‌شود، فضای سیاه و سفید و صفر ویکی است، لجبازی در راس قراردارد و یک گروه حمله و گروه دیگری دفاع می کنند. در دوقطبی مردم_مردم که نشات گرفته از رفتارهایی است که در سطح اثرگذاری بالا یا تصمیم گیری بزرگتری خودش را نشان می دهد و یک بیان در مناظرات نامزدها یا یک فعلی مثل حجاب یا ترور حاج قاسم سلیمانی و هواپیمای اوکراینی مصادیقی است که می توان بیان کرد. در فضای کاذب دوقطبی عقلانیت جایش را به عصبانیت می دهد و سبب زخم زدن بر پیکره آرمان های انقلاب اسلامی می‌شود که در این فضا سبب دل زدگی، خستگی مردم، شکننده شدن محیط جامعه می‌شود و بار محبتی افراد برای یکدیگر را ازهم به سرقت می برد و ساحت تفکر را از انسان می گیرد. آقای پزشکان و مشاورانش پیروزی خود را در ایجاد فضای دوقطبی دیده اند که از همه ظرفیت های خود از جمله سلبریتی ها و وزرای سابق دولت روحانی و همه افرادی که به نوعی بر تب این فضا می دمند استفاده کرده اند و در مناظرات بعدی این خودش را بیشتر نشان خواهد. آیا می توان گفت دو قطبی کاذب بین آقایان قالیباف _ جلیلی، سبب روی کار آمدن دولت سوم آقای روحانی می‌شود؟ حریف نامزدهای جبهه انقلاب با تمام توان و ظرفیت در صدد بازسازی و آرایش خود با ایجاد فضای دوقطبی هستند تا بتوانند بر کرسی شهید جمهور تکیه بزنند این امر محقق می شود الا با یک هوشیاری و اتحاد در جبهه انقلاب و ماندن یکی از نامزدهای منتصب به جبهه انقلاب است که از تشکیل دولت سوم روحانی جلوگیری می کند و کشور را به عقب بر نمی گرداند و این نیاز بر توجه عقلانیت و فهم درست از میدان و نیز روایت درست از شهید رئیسی به عنوان یک شاخص در عصر حاضر هست. . . . . .🆔 @nashr61
.🪴انتخاب اصلح . .📌 . .کمتر کسی پیدا می‌شود که این بیان امام خامنه ای حفظه الله در رابطه با شهید رئیسی را نشنیده باشد. ایشان مظهر شعارهای انقلاب بود بنابراین احساسات جریحه دار شده مردم در شهادتِ ایشان، همدردی با انقلاب اسلامی است که سالها تهمت شنید اما از دویدن خسته نشد. ایشان مظهر شعارهای انقلاب بود چون رضایت مردمی که پشتوانه انقلاب هستند، نصب العین خادم جمهور بود و الحق خدای همین مردم، اخلاص را گران میخرد. به بهای شهادت! امروز که ورطه انتخاب، دامنگیر همه ماست؛ خوب است متذکر شویم که تداوم دولتِ مغتنم شهیدِ عزیزمان، طلبِ خیرِ بیشتر است که توقف، توهمِ ذهنِ انسانِ خموده است و خمودگی و امت انقلابیِ پویا، نسبتی با هم ندارند. شهید جمهور، معیارهای اصلح را ارتقاء داد. اصلح کسی است که درد مردم، هم در مصداق و هم البته در مبنا، خواب شب را از چشمش بگیرد. اصلح کسی است که علاوه بر بازگرداندن کارخانه های تعطیل به چرخه ی تولید، ساختارِ اقتصادیِ مولدِ تولید را پی ریزی کند. اصلح کسی است که دست در دست میدان، دیپلماسی عزت آفرین را به برترین گفتمانِ سیاسی مستضعفان مقابل مستکبران در جهان تبدیل کند. اصلح کسی است که علاوه بر ساخت مسکن ملی، معماری و شهرسازی اسلامی را تدارک ببیند. در یک کلام اصلح کسی است که نسبت به ساختارهای فرهنگی و اقتصادی رایج در دنیا که با آرمان های انقلاب اسلامی چالش دارند، عیب را در اصول و مبانی ساختارِ معیوب ببیند و در صدد چاره برآید نه در آرمان های انقلابِ مظلوم و مقتدرِ اسلامی. امروز کشور ما به یک ابراهیم رئیسی نیاز دارد که تحول خواه باشد و کشور را در قطار انقلاب نگه دارد، حالا تامل کنیم که چه کسی مثل اوست. . . . .🆔 @nashr61
.🪴گزارش . .هیئت محفلی برای جهاد تبیین است و بار این جهاد تبیین بر دوش مداحان است، حاج مهدی رسولی درهیئت ثارالله نسبت به نظرخواهی مختلفی که در مورد حمایت از نامزدها می شود در دعای عرفه هیئت ثارالله زنجان بیان نمودند: « بنده بنا به تکلیفی که بر دوش دارم از اعلام موضع صریح معذورم». ایشان نسبت به صحبت ها و مواضعی که برخی از اعضای هیئت بر طبق سلیقه و باور خود کنشگری سیاسی و اجتماعی دارند بیان فرمود « من همه اطراف خود را نسببت به حرف زدن منع نمی کنم، اما این نظر بنده یا نظر رسمی هیئت نیست». این ذاکر آل الله در مورد نامزدهای انتخاباتی بیان کردند: « بنده به این نامزدهای انقلابی که به جبهه انقلاب تعلق دارند، ارادت قلبی دارم و آنها را برای جبهه انقلاب ظرفیت می دانم، از بد اخلاقی ها پرهیز کنید، با دستمال کثیف نمی توان شیشه را پاک کرد، از توهین و دل شکستگی در بین دانشجوها، هیئت و خانواده پرهیز کنید که این سبب خروج از ولایت الهی می شود». ایشان نیز در تبیین نامزد اصلح بیان نمودند : « در همین بزنگاه هاست که باید به فرد اصلحی که اقبال بیشتری به آن است، رجوع کنیم ، این نامزدهای انقلابی باید ائتلاف کنند تا دوباره به عقب برنگردیم و مدیون خون شهید جمهور نشویم، عاقلانه با همدیگر گفت و گو کنیم و از نامزدهای مد نظرمان حمایت کنیم اما تخریب و دو قطبی ممنوع است». . . . .🆔 @nashr61
.🪴درنگی در فرصت جوانی .📌 .جوانی فرصتی برای رسیدن به خدا قال الحکیم «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ» می‌گوید؛ آدمی در مسیری به پیش می‌رود که پایانش ملاقات اوست؛ ملاقات خدا البته، اینکه لحظه ملاقات چگونه باشد؛ و اصلاً بگذارد رویتش کنیم یا نه؟ بستگی دارد که چگونه در این مسیر گام برداشته باشیم. اگر با آدابش در این جاده قدم زده باشیم، وه که چه لحظه شیرینی خواهد بود هنگام ملاقات! همین شیرینی وصل و رویت است که زین العابدین علیه السلام را به این سخن واداشت که «لِقاؤكَ قُرَّةُ عَيني ، و وَصلُكَ مُنى نَفسي ، و إلَيكَ شَوقي». آری در این وانفسای جهان و این تاریکی‌های روزگارمان؛ هیچ نمی‌تواند ما را نجات دهد، جز آنکه به سوی او بگریزیم؛راهی که خودش جلوی پایمان قرار داده است «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ». حتماً تنها ،اوست که، پاسخ همه خواسته‌های روح بی‌قرار ماست،حتی روح بلند سالار شهیدان حسین علیه السلام هم بی‌قرار اوست؛ آنجا که در واپسین لحظات عمر شریفش می‌گوید:«ترکت الخلق طرا فی هواکا / و ایتمت العیال لکی اراکا». شاید با غیر از دیدار و لقای او نمی‌توان به خوشبختی دست یافت که می‌گوید؛ بد ضرر کردند آنان که منکر لقای او شدند«قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ» من هم مشتاق شده‌ام تا به تو برسم، تو را ببینم؛ مشتاقم! مشتاق لحظه فرحناک ملاقات با تو«مُشْتَاقَةً إِلَى فَرْحَةِ لِقَائِكَ». اما چگونه؟! چگونه به تو برسم؟ چگونه تورا ببینم؟!! می‌پرسی چگونه؟؟ مگر نمی‌دانی، جذبه و کشش از سوی معشوق است؟! هرکه شد معشوق عاشق نیز هست / در دل او عشق شورانگیز هست عشق عاشق هم زجذب عشق اوست / گشته پیداوین کشاکش هم ازوست او خود، راه را نشان داده؛ عاشقِ لقایش را رها نکرده، فرموده؛ کیست که می‌خواهد به اوج زیبایی‌ها برسد؟ کیست که بخواهد به سرچشمه تمام خوبی ها وصل گردد؟ کدامتان دل در گرو رویت و لقای یار دارد؟ راه این است«فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا» آری؛ راه بندگی اوست، هرکه می‌خواهد راه یابد؛ چاره این است که طوق بندگی او را به گردن افکند«وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ» آنگاه است که در صراط مستقیم وارد می‌شوی،راهی استوار، جاده‌ای که مسافر در آن لحظه‌ای بر مقصد شک نخواهد ورزید، راهی که انتهایش رسیدن است، راهی جدا از بیراهه‌ها!!! حالا که مقصد روشن است، و راه را هم نشانمان داده‌اند؛ دیگر معطلی آفت است. مگر نه اینکه باید حرکت کرد؟ پس توقف؛ حتی اگر اندک باشد، دورمان می‌کند و دیرمان می‌شود! برای فلاح و رستگاری باید لحظه لحظه عمر را غنیمت شمرد که گفت «وَالْعَصْر. إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» اما از میان همه ایام عمر دوران جوانی متمایز است، جوانی فرصت عجیبی است! دورانی متفاوت. گفته‌اند جوانی بهترین فرصتِ بندگی است، فرصتی استثنایی برای رسیدن به خدا. اصلاً انگار بندگی در این ایام چیز دیگریست،حتی خود خدا هم به بنده جوانش در میان ملائکه فخر فروشی می‌کند! روی دست می‌گیردش و به همه، حتی فرشتگان نشانش می‌دهد و می‌فرماید«اُنظُرُوا إلى عَبدي» بنده‌ام را ببینید؛ ببینید به خاطر من چه کارها میکند!! اصلاً جوان اگر بندگی کند،آنچنان اوج می‌گیرد که پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید«إنَّ اَحَبَّ الخَلائِقِ إلَى اللّه ِ شابٌّ حَدَثُ السِّنِّ في صُورَةٍ حَسَنَةٍ جَعَلَ شَبابَهُ و جَمالَهُ لِلّهِ و فِي طاعَتِهِ ذلِكَ الَّذي يُباهِي بهِ الرَّحمنُ مَلائكتَهَ يَقولُ : هذا عَبدِي حَقّا» و در حدیثی دیگر مقام دیگری از مقاماتش را بیان می‌فرمایند«فَضلُ الشّابِّ العابِدِ الذي تَعَبَّدَ في صِباهُ على الشيخِ الذي تَعَبَّدَ بعدَ ما كَبِرَت سِنُّهُ كَفَضلِ المُرسَلِينَ على سائرِ الناسِ ». و اگر انسان جوانی‌اش را در این راه صرف کرد پاداشی بس بزرگ در انتظار اوست«ما مِن شابٍّ يَدَعُ للّه ِِ الدنيا و لَهوَها و أهرَمَ شَبابَهُ في طاعَةِ اللّه ِ إلاّ أعطاهُ اللّه ُ أجرَ اثنَينِ و سَبعينَ صِدِّيقا»، و در ردیف بندگان خاص الهی در سایه عرش خدا قرار می‌گیرد«سَبعَةٌ في ظِلِّ عَرشِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ ، يَومَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلُّهُ : إمامٌ عادِلٌ و شابٌّ نَشَأ في عِبادَةِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ ···». اما بالاتر از این همه، برترین پاداش او، آن است که؛ خدا شیفته او شود! چنانکه رسول مهربانی‌ها فرمود«إنَّ اللّه َ يُحِبُّ الشابَّ الذي يُفني شَبابَهُ في طاعَةِ اللّه ِ تعالى». انگار جوانی با همه ایام عمر فرق دارد،اصلاً مگر جوانی چه دارد که دیگر روزگاران عمر فاقد آن است؟ جوانی چیست که متمایز است از باقی زمان‌ها؟!
.جوانی مختصاتی دارد که این دوره را به یک فرصت استثنایی تبدیل کرده؛ برای کسب موفقیت‌ها،برای پیروزی‌ها، برای اوج گرفتن‌ها و برای پرواز تا بی‌نهایت. جوان رقیق القلب است، دل نازک است و هنوز روزگار و حوادث ناهموار آن قلب او را سفت و سخت نکرده، قلبی که«القلبُ حَرَمُ اللّه ِ ، فلا تُسْكِنْ حَرَمَ اللّه ِ غَيرَ اللّه ِ» آری اگر قلب مستعد باشد ساکن اصلی‌اش را در خود جای خواهد داد. اما اگر جوانی گذشت و آدمی در کوران حوادث قلبش را با خدا منوس نکرد و این قلب آرام آرام سخت شد،دیگر معلوم نیست در مقابل حقایق لطیف تسلیم شود،و برای بندگی و عشق ورزیدن به مبدا همه خوبی‌ها آمادگی داشته باشد. رسول خدا می‌فرمایند «اوصيكُمْ بِالشُّبّانِ خَيْرا فَاِنَّهُمْ اَرَقُّ اَفـْئِدَةً اِنَّ اللّه َ بَعَثَنى بَشيرا وَ نَذيرافَحالَـفَنِى الشُّبّانُ وَ خالَفَنِى الشُّيوخُ، ثُمَّ قَرَاَ ″فَطالَ عَلَيْهِمُ الاَْمَدُ فَقَسَتْ قُلوبُهُمْ″ » رقت قلب باعث شد تا جوانان در راه بعثت مرا یاری کنند، وحال آنکه دیگرانی با من مخالفت ورزیدند چرا که دنیا قلب هایشان را دچار قساوت کرده بود. جوان پر شور و اشتیاق است پراست از نشاط و شادابی؛این شور و نشاط و شعفِ وصف ناپذیر؛ که از درون جوان می‌جوشد، در دیگران نیست؛ چرا که آدمی رفته رفته کم رمق‌تر می‌شود. امام صادق علیه السلام می‌فرماید«عَلَيكَ بِالأَحداثِ فَإِنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ»، و به همین جهت است که امیرالمومنین علیه السلام فرمودند« لا تَنسَ صِحَّتَكَ و قُوَّتَكَ و فَراغَكَ و شَبابَكَ و نَشاطَكَ ، أن تَطلُبَ بها الآخِرَةَ». آدمی که پر طراوت باشد؛ فعالانه عمل می‌کند، پرتلاش میشود و با تمام توان حرکت می‌کند. این شور و نشاط حال آدمی را زنده و تازه نگه می‌دارد. کهولت سن اما، در کنار سستی جسم حرارت روح را نیز می‌کاهد. پس جوانی به مراتب از پیری و ایام کهولت برای بندگی و رسیدن به خدا مناسب‌تر است. رشد و سیر جوان هم سریع‌تر است و هم با کیفیت‌تر. قلب پاک و خالی بودن ذهن استعداد دیگریست در دوران جوانی! قلبی که اشتغالات آن را آلوده و به خود مشغول کرده، قلبی که دنیا شکارش کرده و ذهنی که متمرکز به لهو و لعب و تفاخر و زینت عالم ماده شده چگونه می‌تواند با فراغ بال به خدا بپردازد؟ اما قلب جوان به فرمایش امام علی علیه السلام مانند زمین خالی است، آماده برای هر بذری که افشانده شود«اِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاَْرضِ الخاليَةِ ما اُ لْقىَفيها مِنْ شَىْ ءٍ قَبِلَتْهُ». قلب پاکیزه می‌تواند نور الهی را جذب کند و با آن نور در تاریکی‌های دنیا راه را بیابد. این‌ها و عوامل دیگر؛ جوان و جوانی را برای هرگونه موفقیتی (چه مادی و چه معنوی) مستعد ساخته است. بیائید تا فرصت جوانی باقی است؛ این راه را با نشاط و آمادگی بپیماییم، که اگر غفلت کردیم و عمر گذشت و به پیری رسیدیم؛ دیگر نه حالی برای عبادت باقی می‌ماند و نه فرصتی برای مهیا شدن برای ملاقاتی پرشور و هیجان با خدا. چه زیبا است مناجات آن عارفِ رسیده به دیدار، که گفت «الهی؛ خوشا آنان که در جوانی شکسته شدند، که پیری، خودْ شکستگی است.» . . . .🆔 @nashr61
.🪴داستانک؛ دردانه _ بخش دوم _ . .📌 . .ملیکا؛ "مامان جانم خوبم، قربون دلت برم ، که همیشه نگرانمی، حالا که علی رضا هم اومده از همیشه بهترم ، " ملیکا صدای گوشی را روی بلندگو گذاشت ، صدای مادر در اتاق می پیچد ؛ خدا رو شکر خوشحالم که خوبی حالا چرا تنهایی ؟" ملیکا گوشی را روی تخت گذاشت و بلند شد "مامان سمیه برا علیرضا نذر داشت همه با هم رفتند امام زاده ، علیرضا هم رفته چند امانتی از دوستاشو به خانواده هاشون برسونه دیگه تا ظهر میاد " مادر توصیه های مادرانه را کرد و ملیکا در حالی که چشم می گفت وقول می داد مراقب خودش و سلامتی اش باشد ، از پله ها پایین رفت . *** مادر خداحافظی کرد و گوشی را روی میز نهار خوری گذاشت به عکسهای چیده شده روی میز خاطره نگاه می کند ، عکس هشت ماهگی ملیکا با لباس سرخابی که روی شن های ساحل نشسته ، بینی اش را جمع کرده ،میخندد و دو دندان تازه بیرون زده اش دیده می شود ، را نگاه می کند .میگوید ؛ چقدر زود گذشت احمد نه ؟ پدر روی مبل نزدیک میز خاطره نشسته بود و چشم به خطوط کتاب دوخته بود تا اسم خودش را شنید از روی عینک مادر را نگاه کرد و گفت ؛ "بله ؟" مادر گفت ؛ "احمد باورت می شه همین دختر لوس و بابایی تو چند وقت دیگه مادر می شه ؟" احمد به عکس دخترش نگاهی کرد ، لبخندی زد و گفت : "انگار همین دیروز بود. یادته برای این که یه لحظه مرتب بشینه تا این عکسو ازش بندازیم چقدر ادا و اطوار در آورد؟" مادر بلند شد رفت و روی مبل کنار احمد نشست و گفت: "احمد! ملیکا حرف شما رو زمین نمی اندازه بیا راضیش کن بیاد طبقه بالا خواهش می کنم" احمد کتابی که در دست داشت را بست و روی میز گذاشت و گفت : "لیلا خانم چرا نگرانی عزیزم؟ دخترت بزرگ شده! چرا نمیخوای قبول کنی؟ ملیکا داره کاری رو می کنه که بهش اعتقاد داره، عزم و اراده دخترت قابل تحسینه" احمد دست لیلا را می گیرد، لیلا با چشمهای نگران به احمد نگاه می کند و با نگرانی می گوید: "چرا نگران نباشم؟ احمد! دختری که تو عمرش از گل نازک تر نشنیده و هرچی خواسته براش فراهم کردیم حالا داره مادر می شه اونم کجا؟ تو یه خونه با امکانات محدود. " احمد با لحنی مهربانانه تر گفت: نگرانی تو به خاطر مهر مادریته و این خیلی قابل احترامه! اما لیلا جان! اگر خودش راضیه چه جای نگرانی؟ من تو این دو سال ذره ای نا رضایتی تو حرفاش ، تو چهره و در رفتارش ندیدم. اتفاقا بیشتر از قبل ملیکا با نشاط تر و مصمم تر بوده " لیلا نگاهش را از نگاه احمد دزدید و دوباره به سمت میز خاطره و به عکس ملیکا با چادر سفید کنار سفره عقد چشم دوخت و گفت: " احساس می کنم بچه ای که خودم بزرگ کردم رو خوب نشناختم ، اصلا بعد از عقد این دختر کس دیگری شد . کسی که تا قبل از این هر جا میخواست بره می پرسید مامان به نظرت کدومو بپوشم یه شبه عوض شد و شب عقدش اومد کنارم و دستمو بوسید گفت: "مامان من برنامه هایی برای زندگیم دارم ازتون می خوام کمکم کنید" . گفتم: حتما هر چی میخوای بگو مامان برات تهیه می کنم گفت: فقط برام دعا کن می خوام برم سمت همه چیزایی که تا حالا نداشتم. احمد! دلم حُرّی ریخت گفتم: مگه ما چی براش کم گذاشتیم که ملیکا حسرت به دلش مونده؟ گفتم ملیکا چی نداشتی من و بابا که هر کاری از دستمون بر اومده کردیم تا تو در آسایش باشی؟ گفت: دنبال سختی هایی هستم که منو از خودم خالی کنه و به دیگران نزدیک کنه " احمد لبخند به لب دست لیلا را به صورتش نزدیک کرد و بوسید و گفت ؛ "بابت تربیت چنین دختری ازت ممنونم لیلا دخترت داره خودش رو تربیت می کنه برای کارهای بزرگ تر و سخت تر. این آرزوی هر پدر و مادریه که بچش بتونه گلیم خودش رو از آب بیرون بکشه مگه نه؟" لیلا دستش را میان دستهای احمد جمع کرد و گفت ؛ درسته اما .... احمد بلند شد دست لیلا را هم کشید تا از جا بلند شود و گفت: "دیگه اما نداره بلند شو به ملیکا زنگ بزن بگو عصری آماده باشن میرم دنبالشون حالا که علی رضا هم اومده دعوتشون کن شام» . . . .🆔 @nashr61