🕊️🌷🕊️🌷🕊️
✅ کبوتری که روی یکی از تپه ها نشست!
.
◀️ ساعت های بعد از عملیات را میگذرانیم و هیاهوی رزم فروکش کرده است. اطراف کانال افرادی را میبینم که برای جمعآوری مجروحان و شهدا آمدهاند. جستجوگر و پرتلاش قدم به قدم را می گردند. از خودم می پرسم شهدا و مجروحان را که دیشب انتقال دادند، اینها دنبال چه می گردند؟ از خودشان می پرسم. می گویند برای پیدا کردن اجساد شهدای والفجر ۳ که همین جا مانده بودند آمدهایم
◀️ گروه هرچه می گردد کمتر به نتیجه میرسد. افراد کلافه شده بودند ولی چه میشد کرد؟ خانواده هایی در انتظار اسناد رستگاری خود بودند.
پرنده ای صحرایی که روی یکی از تپه ها می نشیند نگاهم را به سوی خود می کشد. یک کبوتر. پرنده بعد از لحظه ای بلند میشود، غیرعادی پر میزند، دور خود میچرخد و دوباره می نشیند. با تکرار کارش توجه خیلیها را جلب کرده است یکی از گروه کاوش که به کبوتر خیره شده میگوید حتماً موجی شده است و همه می خندند. پرنده اما به نمایش خود ادامه می دهد و هر بار بیقرارتر می شود
◀️ افراد پرنده را رها می کنند و دوباره سرگرم جستجو می شوند. بی تابی پرنده یکی دیگر از بچهها را به حرف می آورد. نکند تشنه است؟
این حرف را میزند و از قمقمه کمی آب در کلاه آهنی خود می ریزد و در پایین تپه بر زمین میگذارد. پرنده اعتنا نمیکند. فقط کمی مکث میکند و کارش را از سر میگیرد. دیگری با لحنی که معلوم نیست جدی است یا از روی مزاح می گوید نکند حرفی برای گفتن دارد؟ شاید حمله یا کمینی را خبر می دهد یا از شهدا خبری دارد
◀️ دو نفره تا بالای تپه میروند. خبری از حمله نیست. اطراف را میگردند و ناگهان فریاد بغض آلودی به گوش میرسد. جنازه شهید برادران! بیاید این طرف. گروه سریع بالا میرود و بعد از جستجو، جنازه ی چهار شهید دیگر را مییابند. بقیه ناباورانه، مبهوت این ماجرا شدند. پرنده که هجوم افراد به تپه را میبیند پرواز میکند و سر تپه دیگری می نشیند. عجیب اینکه کار پیشین خود را از سر میگیرد. افراد نیز به طرف آن تپه می دوند. بالای تپه جسد دو شهید دیگر را که مدفون شده مییابند
◀️ پرنده پرواز میکند و بعد از چرخشی مینشیند. خود را کنار ظرف آبی میرساند که یکی از بچهها برایش گذاشته بود. چند بار سرش را پایین و بالا می کند، کمی آب می خورد و پرواز میکند. اوج میگیرد و میان ابر ها گم می شود
🔴 روایت ماشاالله عارفی، مجموعه خاطرات روحانیون رزمنده از کتاب تیپ ۸۳
🌷🕊️🌷🕊️🌷
#معرفی_کتاب
#تیپ_۸۳
#انتشارات_خط_مقدم
#مرکز_اسناد_و_تحقیقات_دفاع_مقدس
#نشر_مرز_و_بوم
@nashremarzoboom
https://www.instagram.com/p/CCsvrNgJuiJ/?igshid=18e62udzh7bgi
✅ آنجا بود که آقای قاآنی بلند شد و خودش را معرفی کرد
🔴 روایت حمیدرضا فراهانی، راوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس از شهید محمدرضا ملکی، راوی سردار اسماعیل قاآنی
◀️ یکی از خاطره هایی که شهید محمدرضا ملکی برای من تعریف کرد این بود که می گفت:
ارتش و سپاه میخواستند در اطراف ام الرصاص عملیاتی ایذایی و تأخیری اجرا کنند. به همین دلیل جلسه ای مشترک بین سپاه و ارتش برقرار شده بود. من هم راوی آقای قاآنی، فرمانده تیپ ۲۱ امام رضا(ع) بودم.
◀️ فرماندهان ارتش همه با لباسهای خیلی تمیز و مرتب و اتو کشیده در جلسه حضور پیدا کرده بودند. همراه با آقای قاآنی وارد جلسه شدم. ایشان تازه از عملیات شناسایی برگشته بود و تمام سر و صورت و لباسش پوشیده از خاک و گل بود.
◀️ فرماندهان ارتش بیوقفه سراغ فرمانده ی تیپ سپاه، یعنی آقای قاآنی را میگرفتند که قرار بود در جلسه حضور پیدا کند. هیچ کدام از فرماندهان ارتش فکر نمی کردند که آن مرد با لباس خاکی فرمانده تیپ باشد.
◀️ آقای قاآنی از آنجا که دوست نداشت خود را فرمانده معرفی کند میگفت:
شما ادامه بدهید الان می آید. خلاصه فرماندهان ارتش با آنتن های نشانگری که داشتند خیلی جدی منطقه عملیاتی را روی کالک توضیح میدادند تا اینکه در خصوص چگونگی عبور نیروها از خاکریز و پنهان ماندن از چشم عراقیها بحث به بنبست رسید.
◀️ اینجا بود که آقای قاآنی بلند شد و خود را معرفی کرد و پیشنهاد حفر یک کانال مخفی را از زیر خاکریز داد تا نیروها بتوانند دور از چشم عراقیها از خط خود عبور کنند و به خط دشمن بزنند. این پیشنهاد کارگشا واقع شد و در عمل هم طرحی موفقیت آمیز از کار درآمد.
#معرفی_کتاب
#راویان_صحنه_ی_جنگ
#شهید_محمدرضا_ملکی
#مرکز_اسناد_و_تحقیقات_دفاع_مقدس
#نشر_مرز_و_بوم
#تیپ_۲۱_امام_رضا
#ام_الرصاص
#سردار_اسماعیل_قاآنی
#اسماعیل_قاآنی
https://www.instagram.com/p/CFB3BjrBiqv/?igshid=2oalrhgr6ogd