eitaa logo
مرز و بوم
153 دنبال‌کننده
168 عکس
4 ویدیو
0 فایل
بریده هایی از انقلاب، جنگ و مقاومت 🌷⁦🕊️⁩🌱⁦✌️📝🎤 ارتباط با ادمین: @Hossain8
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ انقلاب آنها را تنبیه کرده است! 🌷🌷🌷 ⁦◀️⁩ احمد در سال‌های ۵۶ و ۵۷ در تظاهرات و راهپیمایی و پخش اعلامیه و شعار نویسی فعال بود. در آخرین محرم قبل از پیروزی انقلاب مامورین ساواک او را در میان دسته عزاداری شناسایی و بازداشت می‌کنند. چند ماهی در زندان ساواک بود که به شدت او را شکنجه کرده بودند. پاسبانی با چکمه طوری به دهان احمد کوبیده بود که تا یک ماه پس از آزادی خونریزی بینی داشت. پس از پیروزی انقلاب مسئولین قضایی نجف آباد از ایشان می‌خواهند که شکنجه گرانش را معرفی کند و آنها را محاکمه کنند. اما او زیر بار نمی رود و می گوید: انقلاب آنها را تنبیه کرده است. جالب است که یکی از همین افراد چند سال قبل از شهادت احمد برای انتقال فرزندش از دانشگاه آزاد یک شهر به شهر دیگر از احمد کاظمی طلب کمک کرده بود و احمد هم به دانشگاه آزاد توصیه کرده بود که مشکل ایشان را حل کنید . 📝🎤📝🎤📝 . پ.ن: روایت سردار محسن رضایی از شهید احمد کاظمی . 🚦🚦🚦 . @nashremarzoboom https://www.instagram.com/p/CBvns2dJ5YI/?igshid=txq9wnwvyeab
🌷⁦🕊️⁩🌷⁦🕊️⁩🌷 ✅ خیلی خب! بعد از عملیات میبینم ایشان را! ⁦◀️⁩ همسر شهید احمد کاظمی از یک خانواده انقلابی و متدین در نجف آباد هستند. آقای ایزدی پدر خانم احمد کاظمی در موقعی که احمد برای خواستگاری می رود با برادرش مشورت می کند. برادرش به او می‌گوید شما بدانید که احمد کاظمی جز شهدا خواهد بود و با این فرض تصمیم بگیرید. ایشان و دخترشان با همین فرض که احمد در دفاع مقدس یا بعد از آن شهید می‌شود به خواستگاری احمد از دخترشان پاسخ مثبت دادند. زمانی که احمد کاظمی در جنگ بود، خیلی کم فرصت می‌کرد به خانواده‌شان سرکشی کند. در کوران عملیات کربلای ۵ که مرتب با فرماندهان و احمد صحبت می‌کردیم و دستورات عملیات می‌دادیم، از نجف آباد تماس گرفتند که خدای متعال یک فرزند پسر به احمد داده است. فکر کردم بد نیست وسط عملیات و جنگ و زد و خورد این خبر را به احمد بدهم. وقتی به او بیسیم زدم و گفتم خدا به تو یک هدیه و نعمتی داده است او فکر کرد که یکی از واحدهای او موفقیتی به دست آورده و با خوشحالی پرسید که چه شده . گفتم خدا به تو محمد داده است، یک فرزند پسر. کمی مکث کرد و بعد گفت خیلی خوب! بعد از عملیات میبینم ایشان را. یک لحظه فکر کردم در همان لحظه ای که مکث کرد با خودش یک جهاد با نفس انجام داد 🌷⁦🕊️⁩🌷⁦🕊️⁩🌷 پ.ن: روایت محسن رضایی از شهید احمد کاظمی 📝🎤📝🎤📝 🌷🕊️🌷🕊️🌷 @nashremarzoboom https://www.instagram.com/p/CCBpQFupS7i/?igshid=g7fxmssa8eod
💣🌷💣🌷💣🌷💣 ✅ به مناسبت فاجعه ی بیروت، روایتی از فاجعه ی بم 🔴 روایت محسن رضایی از شهید احمد کاظمی در زلزله بم ⁦◀️⁩ زلزله بم منجر به کشته شدن قریب ۴۰ هزار نفر و زخمی شدن افراد بسیاری و بی خانمان شدن بیش از ۱۰۰ هزار نفر شد ⁦◀️⁩ در همان ساعات اولیه تمامی سیستم اداری و خدمات رسانی فرمانداری بم و استانداری کرمان از کار افتاد. دولتی ها با یک تأخیر ۲۴ ساعته از خود عکس العمل نشان دادند ولی احمد کاظمی همان روز خودش را به سرعت به فرودگاه رساند ⁦◀️⁩ تمام امکانات هوایی از هواپیما گرفته تا هلیکوپتر نیروی هوایی سپاه را به منطقه برد و در آنجا مستقر شد و به سرعت به تخلیه مجروحان پرداخت. بیش از ۱۰ هزار نفر مجروح را به بیمارستان‌های تهران، کرمان، اصفهان و سایر شهرستانها رساند و جان هزاران نفر را نجات داد ⁦◀️⁩ روز دوم زلزله بم که خودم را به ایشان رساندم در کنار باند در ماشین لندکروزی که بی سیم ها روی آن کار گذاشته شده بود، مرتبط با خلبانان و کادر پرواز از یک طرف و امدادرسانان در باند از سوی دیگر صحبت می‌کرد. چهره ی خسته او حکایت از بی‌خوابی داشت ⁦◀️⁩ شب در یکی از چادرهای کنار باند چند ساعتی خوابیدم. قبل از نماز صبح که بیدار شدم نگاهی به باند کردم و دیدم هنوز احمد در حال کار کردن است. او قهرمان گمنام بم بود @nashremarzoboom https://www.instagram.com/p/CDhDPx8JSm6/?igshid=hynfqinm6qf0
✅ وقتی رحمت خدا نازل می‌شود 🔴 روایت غلامعلی رشید از شب عملیات ثامن‌الائمه ◀️در شب عملیات ثامن‌الائمه (ع) رزمندگان اسلام طرح آتش زدن رودخانه کارون را طرح‌ریزی کرده بودند. برای این کار مقدار زیادی نفت را از طریق لوله به حاشیه شرقی کارون هدایت کرده و کانالی نیز به طول ۲۰۰ تا ۳۰۰ متر تا ساحل رودخانه کارون احداث کرده بودند. آن‌ها با هدایت نفت به داخل کانال منتظر می‌شوند تا نفت رودخانه را به اندازه کافی آغشته کند، سپس آن را آتش بزنند. ناگهان در حین روان بودن نفت در داخل کانال، توپ دشمن به کانال می‌خورد و با انفجار گلوله، نفت آتش می‌گیرد و در نتیجه قبل از هرگونه اقدامی برای آتش زدن و هدایت آن از رودخانه به سمت عراقی‌ها، کنترل آتش از دست نیروهای خودی خارج می‌شود و دود حاصل از آتش اطراف قرارگاه فرماندهی تیپ۳ لشکر۷۷ را فرا می‌گیرد. دود آن‌چنان زیاد می‌شود که کلیه پرسنل قرارگاه ارتش دچار حالت خفگی می‌شوند و اجباراً از قرارگاه فرار کرده و به سنگر محقر برادر باقری که کمی جلوتر بود، پناه می‌برند. ◀️ دود همچنان زیادتر شده و کم‌کم به طرف قرارگاه فرماندهی سپاه می‌آید. با این وضع فرماندهان ارتشی و پرسنل همراه را دوباره ترس فرا می‌گیرد و نیروهای سپاه نیز مضطرب می‌شوند که خدایا الان چه می‌شود؟ اگر سنگرهای سپاهی‌ها نیز آتش بگیرد، چه کسی عملیات را هدایت می‌کند؟ همه چیز به هم خواهد خورد و نمی‌توان به نیروهایی که زیر آتش دشمن هستند هیچ‌گونه کمکی (آتش، مهمات و پشتیبانی‌های لازم) رساند ولی ناگهان رحمت خداوند نازل می‌شود "الحمد لله الذى نشر الرياح برحمته" بادى شروع به به وزیدن می‌کند و دودی را که تا چند متری سنگرها پیش آمده بود، بالا می‌برد و فضا کاملا پاک می‌شود. برادر حسن باقری خطاب به فرمانده تیپ ارتش می‌گوید: «بیرون بیا. ببین و عبرت بگیر تا بعدا کسی نگوید که خداوند کمک نکرد، این معجزه است!» https://eitaa.com/nashremarzoboom