eitaa logo
کانال نوای عاشقان
23.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
604 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات مدیر کانال نوای عاشقان کربلایی هادی صالحی @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
( سلام الله علیها ) اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا اَباعَبْدِاللَّه گفت زینب ای که برعالَم توآقایی « حسین » سربه صحرا بُرده ای گَشتی تماشایی « حسین » ( چند روزه ، زینب ، برادرش حسین را ندیده ، زینبی که حتی یک روز فراق برادرش حسین را ندیده ، حالا چی داره میگه زینب ؟ ) ای که روزی زینتِ دوش پیمبر بوده ای پس چرا این روزها بر نیزه پیدایی « حسین » گَه تنورِ خولی و گاهی سرِ بازارها زیرِضربِ چوب ها بس سرخ سیمایی « حسین » کوفه با آوای قرآنِ تو زیرورو شده نِی فقط همراه ما هم صحبتِ مایی « حسین » صوتِ قرآن تو دل آرام بنمود ، ای اَخا نغمه هایت میدهد دل را شکیبایی « حسین » همین که خبر رسید به مردم کوفه ، دارند اُسرای کربلا رو میآرند ، مردم همه جمع شدند توو کوچه و بازار ، خیلی ها بالا پشت بوم ها ... ، همه اومدند به استقبالِ زینب ... ، کدوم مردم کوفه ؟ همون هایی که نامه نوشتند برای حسین ، بیا آقا ... حالا منتظرند بچه های پیغمبر(ص) را بیارند ، اینها نوامیسِ فاطمه اند ، همین که وارد شهر شدند ، یه مرتبه بی بی عقیله ی بنی هاشم ، نعره ی حیدری کِشید : « اُسْکُتُوا » همه بی اختیار ساکت شدند ،حتی زنگ شترها از حرکت ایستاد ، شروع کرد به خطبه خواندن : آی نامردهای کوفی ، آی زن های کوفی ، خبر ندارید مردهای شما توو کربلا چه کردند ؟ خبر ندارید چه جگری از پیغمبر(ص) سوزاندند ؟ صدای گریه و شیون بلند شد ، اِبْنِ زیادِ معلون داره می بینه ، دید الانه که مردم به هم بریزند ، هر لحظه ممکنه این مردم قیام کنند ، گفت کی بلده زینب را آرام کُنه ؟ یه ملعونی بلند شد گفت من زینب را می شناسم ، زینب خیلی به حسینش علاقه داره ، چند روزه حسین را ندیده ، چه کنیم ؟ گفت سرِ حسین کجاست ؟ بیارید به نیزه بزنید ، بیارید مقابل زینب ، یه مرتبه دیدند لحن کلام زینب عوض شد : سری به نیزه بلند است در مقابل زینب خدا کُند که نباشد سرِ برادر زینب ... صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ یَا مَوْلای یَا اَباعَبْدِاللَّه 10/5/1402 @navaye_asheghaan
. ⚫️ 🔘 ▪️ 🔹سرلوحه عشق است و نزول برکات 🔸بفرست به محمد و به آلش صلوات 🔹خواهی نشوی لال به هنگام ممات 🔸بفرست به محمد و به آلش صلوات 🔹خواهی که بگیری ز علی جام حیات 🔸بفرست به محمد و به آلش صلوات 🔹خواهی که قبول شود زیارات و دعات 🔸بفرست به محمد و به آلش صلوات 🔹خواهی که بگیری ز خداوند درجات 🔸بفرست به محمد و به آلش صلوات یارب الحسین بحق الحسین اشفع صدررالحسین بظهور الحجه ⬅️دهه دوم محرم و ایام اسارت عمه سادات زینب کبری... ایامی که بی‌بی با کاروانی همراهه که سرهای بریده، مقابل کاروانه... وقتی خانم چشمش به سرهای بریده می افتاد اشک از چشماش جاری میشد...غم دلشو میگرفت.. 💔ای کوفه من با کوچه هایت آشنایم 💔بانوی دین، بنت علی مرتضایم 💔ای کوفه با ما اینچنین، رسم وفا نیست 💔مهمان نوازی این چنین با آشنا نیست کجای عالم دیدی مهمونی وارد شهری بشه سنگ بارانش کنند... با سنگ و خاکستر پذیرایی کنند... 💔اینجا زمانی مسکن و مأوای ما بود 💔در جای جای کوچه هایش جای ما بود ⬅️بی‌بی رو وارد شهر کوفه کردند.... خاطرات کوفه داره براخانم زینب کبری زنده میشه... (چه خاطراتی) مگه چه خاطراتی داره خانم زینب کبری... خاطرات امیرالمومنین ع یرا زینب زنده شد.. (خاطراتی که وجود خانم زینب کبری رو غرق در ماتم و غم و اندوه میکنه) 💔هرسائلی در کوچه چون محتاج نان بود 💔هر کس غریب و بی کس و بی خانمان بود 💔در خانهٔ بابای ما او را مکان بود ⬅️هر فقیری وارد کوفه میشد......خونه امیرالمومنین رو نشونش میدادن... هر غریبی وارد کوفه میشد.....، سراغ علی و بچه های علی رو میگرفت... هر کی زمین خورده بود یه یا علی میگفت، مولا به دادش میرسید... اینجا خونه باباش علی بوده... این شهر بوی باباش علی میده... این شهر بوی برادرشو میده.... این شهر بوی حسین میده... همون حسینی که حالا سرش رو نیزه است... ⏪حالا زینب با کاروان زن ها و بچه ها وارد کوفه شده.... اسیرو بی کس و تنها... دستای بی‌بی رو بستن.... از بالا بام خاکستر میریزن... سنگ میزنن... 💔ای کوفه با ما اینچنین رسم وفا نیست 💔مهمان نوازی اینچنین با آشنا نیست ♻️بگمو التماس دعا ♻️آی حاجت دارا... جوون دارا...آبرو دارا....آی غریب نوازا ⬅️یه وقت بی‌بی زینب نگاه کرد دید یه عده زنها اومدن دارن نان و خرمای صدقه پخش میکنند ...اونم دست اهل بیت پیغمبر... دست بچه هایی که گرسنه بودنُ شاید چند روز بود که غذا نخورده بودن... زینب این نان و خرماهای صدقه رو از دست بچه ها میگرفت.. آخ صدقه بر ما اهل بیت حرامه...... امان امان امان 💔این رسم مهمانداری از آل عبا نیست 💔بر نیز بنگر تا ببینی ماجرایم 💔در سینه درد و غم ز خلق الناس دارم 💔بر نیزه پیش رو سر عباس دارم ⬅️اینجا یه زبان حالی داره.... یه نگاه کرد به سر بریده عباس... صدا زد عباسم داداش.... دادلش پاشو حال زینبو ببین... ای غیرت الله .. پاشو پاشو ببین زینب اومده اسیری.... زینبی که قامتش رو نامحرم نمیدید... حالا ما بین نامحرماست... ⬅️زینبی که هر وقت میخواست به زیارت قبر مادرش زهرا بره... امیرالمومنین میگفت جوونای بنی هاشم دور زینبو بگیرید... نور چراغو کم کنید... کسی قد و قامت زینبم رو نبینه.... داداش بیا ببین بین نامحرما اسیرم... ای غیرت الله ..عباسم ...پاشو بیا به داد خواهرت زینب برس.... 🖤کوفه چه غوغایی شده 🖤زینب تماشایی شده هرچقدر ناله داری به ناله های دل بی‌بی زینب کبری دستتو بلند کن سه مرتبه از سویدای دلت ناله بزن ....بگو یا حسیـــــــن...... 🖤هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)🖤 . 👈 👈 @navaye_asheghaan
📖 🔊 روضه برگشت کاروان اُسراء به کربلا ⚫️ ظهر اربعین حسینی ➖➖➖➖➖➖➖➖ بَر گَشته ام، به کربُبَلا یا أخی الغریب بی تو دِگر، فِتادم از پا أخی الغریب قَدَّم، زِ غصه های تو تا شد، أخی الغریب بعد از تو نیست، خِیر به دنیا، أخی الغریب یک اربعین، پس از تو، بلا دید خواهرت رفتی و بعد تو، چه ها دید خواهرت خوننده این روزا، سر و سینه نمیمونه براش ، باید تو کمک بدی، خیلی از رفیقامو میدونم، نرفتن گفتن بمونیم روضه ها خالی نشه، از صبح این ور اون ور دارم داد میزنم، به اربابم هر چی دادن میزارم وسط، هرچی هم تو این چند روز دلت سوخت بزار وسط ، من میگم، یه ثواب اونی که رفته میبره، ده تا ثواب توی نرفته، وقتی تَقَلّا برا رفتن میکنی بی بی میگه جانم، چند تا تون به این و اون رو زدید نشد، رفیق میشناسم، به صاحب کارش گفته حقوق یه ماهَ مو نده، سه روز برم بیام، آی ، هواست به ما هست یا نه؟ میدونم سرت شلوغه، اما منم دل دارم، میخوام این دوسه تا بند و با من بیای ها، آورده ام، کنار مزارت، سر تو را ، از ساربان، گرفته ام، انگشتر، تو را دق داده اند، بی صفتان، مادر تو را (چرا؟) از بس زدن، در همه جا، خواهر تو را (نگام کن صورتمو) یک دم نظر نما، که تن من شده کبود رفتم به شام، در بر من، محرمی نبود رسیدن کربلا، زنای بنی اسد، غوغا کردن، چند جا زنا خیلی به آل الله خدمت کردن، یکی اینجا بود ، زنا بنی اسد رفتن به مرداشون گفتن نمیرید ما میریم، تن بچه های زهرا رو زمینه، دور تا دور قبرا، آماده، الآن صاحبای قبرا میان، نگاه کردن دیدن از دور، دونه دونه، مثل برگ خزان، از بالا مرکب ها، با صورت میان پایین، دویدن زنا، رسیدن به اولی خانم پاشو، اینجا که قبری نیست ، قبرا جلوست، صدا زد برو کنار، کجا بودی ظهر عاشورا، قاسمم همین جا تیکه تیکه شد، دیدن اینا آروم نمیشه رفتن جلو تر ، خانم، پاشو، قبرا جلوست، گفت برو کنار، کجا بودی برادرم، علی اکبر رو همین جا، عربا عربا، دیدن نه، کار جمع نمیشه، بریم سراغ بزرگتر، اومدن بالا سر زینب، خانم، شما بزرگید، پاشو، قبر جلوست، خانم جیغ کشید، برید کنار، کجا بودید صبح یازدهم، اسباشونو نعل تازه، اینقدر رو تنش دُوُندَن، همه صحرا بوی حسین، آه، آی، بلاخره اومد بالای قبرا، از دوریت حسین، گریبان، دریده ام شروع کرد حرف زدن، بی بی حرف میزد بچه ها خودشونو میزدن رفتی و بعد تو، چه بلایی، کشیده ام (سادات منو ببخشن) من ناسزا، ز دشمن زهرا، شنیده ام دشمن تر از یهود، به حیدر، ندیده ام (چرا؟) از آتش یهود، به سرها نشانه است دم دروازه شام، اومد گفت یا شمر، من از تو تاحلا چیزی خواستم، نه والله، یه خواهش دارم، بگو مارو از شلوغی نبرن، بازار نبرن، یه بار بحرف خانم گوش کرد، تا مسیر عوض شد، خانم دوید، بگو از بازار ببرن، اونجا نه، محله ی ، یهود ... حسیـــــــــــــن عرض من تمام، یکی دوتا جمله، سرورا، داداشام میخونن، گفت از آتش یهود، به سرها نشانه است (حواست هست یا نه) از آتش یهود، به سرها ، نشانه است بر گونه هایمان، اثر تازیانه است عرض روضه ام یه جمله است، همه رو آروم کردن، دو نفر آروم نمیشدن، یکی ربابه، هر چی دست رو سرش، خانم آروم، بچم کجاست؟ هر کی یه قبری رو بغل، بچم کجاست؟ امام سجاد اومد آرومش کرد، خودم گذاشتم رو سینش، نگران نباش، جاش خوبه، رباب آروم شد، اما سکینه، آروم نمیگرفت، هی میگفت وَینَ العَمِه، یه ظرف آب برداشت، رفت سمت علقمه، عمو، پاشو ، پاشو، آب برات آوردم، عمو، آب فرات تازه از شام، حسیــــــــــــــــــــن، جان آی ، اِی سایه ی، اِی سایه ی بلند سرم اِی سایه ی بلند تو بر سر، بلند شو پس داده اند چادر مادر، بلند شو زخم جبین من، شده بهتر، بلند شو بنگر، بنگر چگونه از غم تو سال خورده ام برخیز، تا کنار مزارت نمرده ام (بند آخرم) یادم نمیرود، که چه دیدم ز روی تل (بیرونیا میشنون یانه؟) من نالهء ، بُنَیَّه، شنیده ام زِ روی تل فریاد، یا حسین، کشیده ام، زِ روی تل بر سینه ات، نشستُ، دویدم، ز روی تل (این برا اونایی که هنو گریه نکردن) آن نانجیب، خنجر خود را، بُرون کشید رأس تو را، مقابل من، از قفا، بریــــــد بگو چکار کنم، تا که دست و پا نزنی؟ حسیـــــــــــــــــــــــــن صدات کربلا برسه حسیـــــــــــــــــــن 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @navaye_asheghaan
( سلام الله علیها ) دلهامون رو گِره بزنیم به دل امام زمان ، بِریم کربلا ، روز اربعین کربلا چه خبره ؟ ای کربلا ای کعبه ی عشق و امیدم بعد از جدائی ها به دیدارت رسیدم وقتی بَرا اولین بار ، وارد کربلا میشیم ، از دور چشمت میفته به گُنبد و گُلدسته های قمر بنی هاشم ،چه حسی پیدا میکنی ؟چقدر خوشحال میشی ؟ میگی خدایا شکر بالاخره منم کربلایی شدم ، اما یه قافله ی دیگم داره میاد کربلا ، رنگ صورتهاشونو آفتاب سوزانده ! بدنهاشون سیاه و کبوده ! صدای ناله هاشون با همه ی ناله ها فرق داره ...آه ای کربلا آغوش بگشا ، زینب آمد من زینبم کز رنج دوری ها خمیدم هر روز دیدم کربلای تازه ای را‎ ای کربلا ، تا بر سرِ کویت رسیدم منزل به منزل داغ بر داغم فزون شد جان کَنده ام تا رَخت در اینجا کِشیدم از بهر انجام رسالت زنده ماندم گر زنده ام من زنده ی هر دَم شهیدم ای کاروانْ سالارِ زینب دیده بُگشا تا گویمت با دیده ی گریان چه دیدم با آن که با دستت به قلبم صبر دادی چندان که در هر جا شهامت آفریدم اما دو جا دست غمم از پا درآورد بی خود زِ خود گشتم گریبان را دریدم (دو جا دیگه نتونستم طاقت بیارم ) یک جا که دشمن بر لبانت چوب می زد‎ (آی حسین ) یک جا سرت چون بر فراز نیزه دیدم یه وقت دیدن زینب صدای ناله ش بلند شد ، حسین ... اگه نامحرما اینجا نبودن ، صورت کبودم رو بهِت نشون میدادم ، اگه نامحرما نبودن ، کبودیای بدنمو بهِت نشون میدادم ، جای سیلی ها و جای تازیانه ها رو نشونت میدادم حسین ... یا اَخا ، دستی بُرون از خاک کن اشک چشم زینبت را پاک کن این تو و این دیده ی دریائیم ای به زینب در یَمِ خون هم سخن از گلوی چاک چاک خویشتن آنقدر دور تو گشتم یاحسین تا به خون خود نوشتم « یا حسین » صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایْ یَا اَبَاعَبْدِالله 3/6/1403 @navaye_asheghaan
0. کلیات.mp3
زمان: حجم: 11.6M
فایل صوتی کامل عجل الله تعالی فرجه ) ( سلام الله علیها ) در میان عاشقان عطر حضورت میرسد .. 3/6/1403 @navaye_asheghaan
( سلام الله علیها ) رسید قافله ای از غم ِ سفر ، لبریز دوباره زنده شد آن خاطرات حزن انگیز یکی یکی همه نیلی و زرد افتادند شبیه برگ درختان به موسم پائیز ... این روایتِ ها ، فکر نکنی شاعر تصویرسازی کرده ، عبارت ، روایت است ... میگه از بالای شترها ، نزاشتند شتر ها زمین بشینند ، تا رسیدن کربلا ، همه زن و بچه ها خودشون رو پرت کردن روی خاک ... یکی یکی همه نیلی و زرد افتادند شبیه برگ درختان به موسم پائیز ... به بوی پیروهنی هر کدام می گیرند یکی بهانه ی یوسف یکی سراغِ عزیز همه دارند ناله می زنند ، همه دارن شیون می کنند ، دیدی یه جایی پنجاه نفر هم گریه کنند ، یه صدای گریه مشخص ِ، حالا بینِ همه ی گریه های فردا : صدای شیونی آمد که جانِ عالَم سوخت صدای شیونِ زینب برادرم برخیز ... غریب و خسته به درگاهت آمدم ، رحمی که جز ولای تو ام نیست هیچ دست آویز چونان شدم که تو می خواستی دَم ِرفتن ندید اشکِ مرا این جماعتِ خون ریز زبان حیدری ام دم به دم قیامت کرد نگاه فاطمی ام شعله های رستاخیز اگر چه دست مرا بسته بود دشمنِ تو اسیر ، من شدم و او نداشت راهِ گریز هراسِ دشمنت از مُحکماتِ قرآن بود نداشت چاره و برداشت خیزران به ستیز دیدحریفِ زینب نمیشه ، دید صدای تو ساکت نمیشه ، دید آبروش داره میره ، دیدم چوبِ خیزران رو بلند کرد ، حسین ... تو سنگ خورده ای ،آری شکسته ای ، من هم تو شعله ور شده ای ، داغ دیده ای ، من نیز زندگی بعدِ تو عذابه رو دست من جای طنابه تموم گلهات و آوردم اما یکی موند توو خرابه جای کبودی ، رو چشامه سوغاتی ِ کوفه و شامه چادرِ خاکیه رقیه ببین داداش شالِ سیامه هر کاری کردم که بمونه اما نشد ، اما نشد ، وای نَمیره زیرِ تازیونه اما نشد ، اما نشد خواستم سرِ تو رو نبینه اما نشد ، اما نشد همسفرم شِه ، تا مدینه اما نشد ، اما نشد فدای اون زینبی که پنجاه سال همه جا حسینش رو دیده ، رسید کربلا دید حسینش زیرِخاک ِ، حسین ... ان شاءالله هیچ وقت جای خالیِ عزیزت رو نبینی ... زینب طاقت نیاورد ، تا رسید کنار قبر ، گریبانش رو پاره کرد ، تو زیر خاک باشی حسین ، ای حسین ... @navaye_asheghaan
3. رسیدم از سفر.mp3
زمان: حجم: 7.25M
( سلام الله علیها ) رسیدم از سفر ای همسفر کجا هستی ؟ به زیر سنگِ لحد بینِ بوریا هستی ... اسیر رفتم از اینجا اسیر تر شده ام چه پیر رفتم و اکنون چه پیر تر شده ام تو را به نیزه ، مرا با تو از قفا بُردن ولی به کعب نی و تازیانه ها بُردن ... توان نمانده بگویم هر آنچه را دیدم بدونِ سایه ی عباس کوچه ها دیدم ... خدا کند دگر این چشمِ بسته وا نشود سرم زِ خاکِ غریبانه ات جدا نشود زِ من گذشت برادر خدا کند حتی فراق هم به فراقِ تو مبتلا نشود ... خدا کند که عزیزی به بندِ زنجیری به کوچه هایِ پُر از سنگ آشنا نشود ... شکسته بال ترینم کبود می آیم من از محله ی قوم یهود می آیم از آن دیار که من را به هم نشان دادن به دست هایِ یتیمت دو تکه نان دادن ... از آن دیار که بویِ طعام می پیچید از آن دیار که طفلت گرسنه می خوابید کسی که سنگ به اطفال بی پدر می زد به پیش چشم علَمدار بیشتر می زد از آن دیار که چشمان خیره سر دارد به دخترانِ اسیر آمده نظر دارد از آن سفر که اگر کودکی به جا می ماند تمام طولِ سفر زیر دست و پا می ماند به کودکی که یتیم است خنده سر دادند به او به جایِ عروسک سرِ پدر دادند به جایِ آن همه گُل با گلاب آمده ام من از جسارتِ بزم شراب آمده ام از آن دیار که آتش به استخوان می زد به رویِ زخم لبان تو خیزران میزد ... @navaye_asheghaan
( سلام الله علیها ) صلَّی اللهُ عَلَیْکَ یَا اَبَاعَبْدِالله ... بریم برا اربعین گریه کنیم ، از نشانه های مؤمن اینه که زیارت اربعین بخونه ... یک اربعین برای تو حیران شدم حسین مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین با چند قطره اشک دلِ من سَبُک نشد ابری شدم به پای تو باران شدم حسین زُلفی اگر که ماند برای تو پیر شد در اول بهار ، زمستان شدم حسین کوفه به کوفه کوچه به کوچه ، گذر گذر قاری شدی مُفسّر قرآن شدم حسین دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم دارم سَرِ مزارِ خودم گ ریه می کنم ای سایۀ بلند سرم، ای برادرم آئینه ی تَرَک تَرَک در برابرم بالم شکسته است و پَرم پَر نمی زند اما هنوز مثل همیشه کبوترم من قول داده ام که بگیرم سرِ تو را از دست نیزه ها و برایت بیاورم حالا سری برای تو آورده ام ولی خاکستری و خاکی ای خاک بر سرم ! بگذار اولِ سخن و شِکوه ام ، تو را ای ماه زینب از نگرانی درآورم هر چند کوچه به کوچه تماشا شدم ولی راحت بخواب دست نخورده است مَعجرم تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم دارم سَرِ مزار خودم گریه می کنم (صدا زد : حسین جان ! ) هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت هم که تنِ تو روی زمین پیرهن نداشت ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟ آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم پروانه هم دل و جگرِ سوختن نداشت مردی نبود اگر، یَلِ اُمُّ البنین که بود هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت گُل های باغت همه از رنگی گرفته اند یعنی کسی نبود که دستِ بزن نداشت تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم دارم سَرِ مزار خودم گریه می کنم هر چند در مسیر سرت اِزدحام بود اما درست مثل همیشه امام بود بی تو سوارِ ناقه ی عریان شدم حسین من که به روی چشم علَمدار جام بود یادم نمی رود سَرِ بالا نشین تو بازیچه ی نگاه اهالی شام بود با دستِ سنگ ، صورت تو خط خطی شده از بس که آفتابِ تو نزدیکِ بام بود ... اومد کنار قبر نشست ، یه مُشتی از خاکِ قبر رو به سر ریخت ، صدا زد : حسین جان ! من اومدم ، داداش! همه رو آوُردم برات غیر از دختر سه ساله ات ... همۀ زن هارو دور خودش جمع کرد ، زینب وسط نشسته میاندارِ روضۀ حسینِ ، اما یه وقت نگاه کرد به دور و برَش ، فرمود : رباب رو نمی بینم ؟ گفتن : بی بی جان ! رفته پشت خیمه های سوخته صورت به خاک گذاشته ... بی بی اومد کنارش ، عروسِ مادرم ! اینجا اومدی برا چی ؟ رباب صدا زد : بی بی جان ! همین جا بود طفلم رو دفن کردن ... ای حسین ! @navaye_asheghaan