eitaa logo
کانال نوای عاشقان
17هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
392 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل روضه‌یِ مجلس شام - حضرت زینب سلام الله علیها مجلس گرفته بود که تحقیرمان کند کوبید چوب رویِ لبَت پیرمان کند مِنبرنشینِ مَست به آلِ تو طعنه زد شاید یهودی آمده تفسیرمان کند دائم به حرمله صِله بخشید پیشِ ما تا خون به قلبِ مادرِ بی شیرمان کند شمر آمد و رقیّه به من گفت عمّه جان او آمده دوباره به زنجیرمان کند؟! با طعنه دشمن تو به ما گفت از ظَفَر تا از حسین و کرب و بلا سیرمان کند زینب پس از علی مددی ماٰرَأَیتْ گفت اینجا خدا اشاره به تکبیرمان کند حرف از کنیزِ خانه یِ آلِ یهود شد تا ندبه ذکرِ رأسِ علمگیرمان کند .
. 🏴 شنبه اول ماه صفر 💢اعمـــــال مـــــاه صفـــــر 💠 سفارشات مخصوص بمناسبت ورود به ماه صفرالمظفر: ▪️ماه صفر ماه حزن اهل بیت علیهم السلام در اسارت امام زین العابدین و عمه جانشان زینب سلام الله علیهما و ماهی است که سرور کائنات عالم رسول گرامی اسلام امام مجتبی و امام علی بن موسی الرضا علیهم السلام چهره در رخ تراب کشیدند... ♦️لذا در مفاتیح الجنان اعمالی برای کل این ماه و اعمال مخصوص بعضی روزها آمده است: ۱- خواندن نماز اول ماه دو رکعت در رکعت اول بعد از حمد سی مرتبه سوره قل‌هوالله احد در رکعت دوم بعد از حمد سی مرتبه سوره قدر بعد از نماز صدقه دهد. ۲- خوانده دعای؛ " یَا شَدِیدَ الْقُوَى وَ یَا شَدِیدَ الْمِحَالِ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمِیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنِی شَرَّ خَلْقِکَ یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ یَا لا إِلَهَ اِلّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. " روزی ۱۰مرتبه که در مفاتیح الجنان آمده. ۳- روز سوم نمازی دارد به این نحو: دو رکعت در رکعت اول سوره حمد سوره فتح و در رکعت دوم حمد و توحید. بعد از نماز صد مرتبه صلوات، صد مرتبه بگوید: اللهم العن آل ابی سفیان و صد مرتبه استغفار کند. ۴- دادن هم در طول ماه مطلوب است. .
. 💢نحوست 💢 ما درباره نحوست ماه صفر روایتی ندیده ایم اما برخی علما نحوست این ماه را به شهرت نسبت داده اند وفرموده اند طبق مشهور این ماه شوم ونحس است.چنان که علامه مجلسی می گوید: "هذا الشهر مشهور بالنحوسه والشوم" "ماه صفر مشهور است به نحوست وشوم بودن" زاد المعاد،ص274 شیخ عباس قمی می گوید: "بدانکه این ماه معروف به نحوست است" مفاتیح الجنان،ص508 ودر برخی روایات، اهل بیت برای شهرت اهمیت ویژه ای قائل شده اند چنان که امام صادق فرمود: "خذ ما اشتهر بین اصحابک" "به آنچه بین علمای شیعه مشهور است عمل کن" عوالی اللئالی،ج3 ص129 روی این جهت، افرادی که می خواهند چنین اظهار کنند که از آنجایی که ماه صفر نحوستش به مشهور نسبت داده شده لذا قابل اعتنا نیست احساس می شود طریقه خوبی را در پیش نگرفته اند. اما درمورد چرایی این نحوست: ایت الله مکارم تصریح می کند که در موارد متعدد، ایام به نحوست نسبت داده شده به دلیل اتفاقاتی که درآن واقع شده است، البته افرادی در این مساله راه افراط را پیموده اند وبه هرکاری که دست می زنند قبلا به سراغ سعد ونحس بودن ایام می روند وشکست های خودرا به گردن ایام می اندازند،این خرافه ای است که جدا باید از آن پرهیز کرد وتصریح می کنند که در روایات اهل بیت آمده است که در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده است، شما می توانید با دادن صدقه، یا خواندن دعا و استمداد از لطف الهی وتوکل بر خدا به دنبال کارها بروید وپیروز باشید تفسیر نمونه،ج23 ص44 شیخ عباس قمی نیز تصریح می کند برای دفع نحوست ماه صفر،هیچ چیز بهتر از تصدق وادعیه واستعاذات نیست مفاتیح الجنان،ص508 علامه مجلسی نیز روایاتی را ذکر می کند که انسان می تواند با پرداخت صدقه وتوکل بر خدا نحوست ایام را برطرف کند بحار الانوار،ج56 ص18 باب 15 حاصل آنکه، به هیچ وجه نباید درباره نحوست ماه صفر راه افراط را پیمود واگر نحوستی نیز برای این ماه است با پرداخت صدقه،دعا،وتوکل بر خدا رفع میشود .
. و توسل به عقیلۀ بنی هاشم کبری سلام الله علیها به نفس کربلایی حسن حسینخانی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ای شاهدِ اسیریِ من ای غیور محض قبل از غروبِ روز دهم ای حضورِ محض از قوم ما زنی به اسارت نرفته بود حتی کسی به بزم جسارت نرفته بود در کوفه بود همینجا پرم شکست نزدیک خانه پدریم سرم شکست تا شهر شام رفتمُ معجر نداشتم تقصیر من چه بود برادر نداشتم بعد از تو کار ما به کجاها کشیده شد در حالت فرار موی ما کشیده شد به روی دل غمو داغ تورا گذاشتم به روی شانه خود کربلا گذاشتم برای انکه مرا غصه تو پیر کند رویِ تمام جوانیم پا گذاشتم برای آنکه بگویم هنوز فکر توام ببین که پیرهنت را کجا گذاشتم نشد اگر که تنت را کفن کنم اما هنوز هم کفنت را سوا گذاشتم ببین که خون گلوی تو رنگ موی من است گمان مبر که به زلفم حنا گذاشتم اگر بناست ببینی مرا بیا گودال که خویش را لبِ گودال جا گذاشتم *عرضم تمام ، دو بیت و از همه التماسِ دعا .. با ناله و گریه ت حقشُ ادا کن ...* دیدم لگ از قفا زدن را افتادن و دست و پا زدن را سدّ نفسِ گلو شدن را آن لحظۀ پشت و رو شدن را ــــــــــــــــــ .👇
روضه پایانی.mp3
21.09M
🎤 کربلایی محمد حسین 🔊 🗓 مراسم هفتگی
babolharam Hoseinkhani_Shahadat_Hazrat-Zeynab_1397.mp3
4.52M
|⇦•ای شاهدِ اسیریِ من.. و توسل به عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب کبری سلام الله علیها به نفس کربلایی حسن حسینخانی
841.5K
🎵شبیه همین سبک عزاداری سلام الله علیها 🔺هیئتی/ سنگین عمه ببین اومد بابا، گمون کنم باید برم ببخش اگر باعث زحمتت شدم من ببخش اگر توی مسیر، هی جا می‌موندم از همه می‌زد همه‌ش به جای من شما رو دشمن 🔸چیزی ندارم غیر شکوه‌هایی که بی‌صدا موند یه گوشواره داشتم که اون هم میون کوفه جا موند 🔹چه‌جوری از یاد ببرم، نمازای نشستتو گریه‌های شبونتو، اون بغضای شکستتو بابا حسین، بابا حسین... رسیدی از راه عاقبت، مهمون من مهمون من بی‌تو رقیه موند و اشک بی‌حسابش یادش بخیر گفتی همش، اون روزا توی مدینه که هستی دختر چیه به جز حجابش 🔸اگر با تازیانه‌ها شده کبود بازوی من ولی نامحرمی نگاش نیفتاده به موی من 🔹نگو که تنهام می‌ذاری، نگو به فکر رفتنی بگو بگو به دخترت، من الذی ایمتنی بابا حسین، بابا حسین... شعر و سبک/ رضا یزدانی
. خداحافظ محرم... مُحَرَّم ماه حسین؛ خدا نگهدارت... نمی‌دانم دوباره تو را خواهم دید یا نه؟ اما اگر وزیدی و از سَرِ کوی من گذشتی، سلامَم را به اربابم برسان... و اگر این آخرین محرمم باشد، بگو همیشه برایَتــ مشکی به تَن مےڪرد و دوستــ داشتــ نامَش با نام تو عجین شود... گر چه گناه مےکرد، اما از اعماق وجودش تو را از تَهِ دل دوستــ داشت و اردتمند شما بود... با چاے روضه، صفا مےڪرد و سَرَش درد می‌کرد برای نوکری... مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا می‌سپارم و دلم شور می‌زند برای "صَفر"ی که از "سَفَر" می‌رسد! السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام .
میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند کربلا تا شام می گفتم که چشمت را نبند یا اخا اما به شام تار چشمت را ببند شد نقاب صورت من آستین پاره ام بی تو شد کار حرم دشوار چشمت را ببند پایکوبی و کف و دشنام و سوت و هلهله من کجا و این همه آزار چشمت را ببند تاب سیلی خوردن دختر نداری روی نی دخترت را دست من بسپار چشمت را ببند کاری از دست سر ببریده می آید مگر تو فقط یک کار کن یک کار چشمت را ببند من که می‌دانم تو از زینب خجالت می‌کشی در میان این همه انظار چشمت را ببند چشم عباس تو را بستند با تیر جفا تا نخورده سنگ این کفار چشمت را ببند کوچه ها را یک به یک گشتم به همراه سرت می‌روم در مجلس اغیار چشمت را ببند من کجا و این همه نامحرمان بی حیا من کجا و این همه خمار چشمت را ببند رفت انگشت اشاره سمت دخترهای تو ای برادر می‌کنم اصرار چشمت را ببند خیزران تا رفت بالا قلب من آتش گرفت تو بگو با خواهرت اینبار چشمت را ببند *مرحوم ذهنی در کتاب مدینه تا مدینه: حضرت زینب فرمودند بین کوفه تا شام سر برادرم بر نیزه چشمش باز بود و به اطفال و اهل و عیالش نگاه میکرد اما در شهر شام نگاه به سر برادرم کردم دیدم چشمهای مبارکش بسته شده یعنی دیگر طاقت ندارم این همه رقاص و شراب خوار دور اهلبیتم ببینم عبدالحسین میرزایی .
. ما گم شدگانیم به دنبال شماییم دلبسته ی موی سیه و خال شماییم درهر دو جهان شکر، فقط مال شماییم ما جمله دخیل نخی از شال شماییم در سوز و گدازیم ز هجر رخ ماهت امید که گردیم همه عضو سپاهت بی غیرتی ماست که هستی تک و تنها دوریم ز روی تو و مشغول به دنیا تبعید شدی در اثر فعل بد ما ما ساکن شهریم، تویی ساکن صحرا خجلت زده ماییم که قلب تو شکستیم خسران زده هستیم که عهد تو گسستیم هر چند که ما ریزه خور خان تو هستیم غرق نعم از سفره ی احسان تو هستیم دوریم... ولی باز پریشان تو هستیم سرمایه ز کف داده و حیران تو هستیم ما را ز کرامت بخر ای یوسف زهرا تا خیمه ی سبزت ببر ای یوسف زهرا کس نیست که مشمول عطا و کرمت نیست دوزخ شود آن جا که صفای قدمت نیست بیچاره فقیری که گدای نعمت نیست بیزار از آنیم که تحت علمت نیست چون هر دم تان پر شده از ذکر حسین است هر عاشقتان عاشق بین الحرمین است تا جد تو افتاد، زمین لنگرش افتاد سر را که بریدند به سر دخترش افتاد بر نیزه سرش رفت، به تل خواهرش افتاد تا خواهرش افتاد، ز غم مادرش افتاد برگرد بیا ای پسر حضرت زهرا برگرد که خون شد جگر حضرت زهرا مجتبی قاسمی .
. من الّذی اَیتمنی روی لبهام یه دنیا درد و دل دارم برا بابام شبای تنهایی تنها خیره میشم به ستاره لباس پارم فدای این لبای پاره پاره دل خوش بابا نباشه یه دل غمگین که دارم سفره ی رنگین نباشه صورت رنگین که دارم ... من الّذی اَیتمنی ، بابا جونم بابا جونم ... بابا فقط به تو میگم چون عزیزی خواهرمو یکی میخواست به کنیزی نگامون کردن تو این شهر همه به چشم حقارت مُرده بودیم بهتر از این بود که باشیم تو اسارت دیگه زهرای سه سالت همه ی موهاش سفیده دست به دیوارا میگیره راه میره اما خمیده ... من الّذی اَیتمنی ، بابا جونم بابا جونم ... مَنِ الّذی خَضَبَکَ بِدِمائِک میخوام که آسمونی شَم روی پرهای ملائک دختر تو هر شب از درد رو خاکا صورت میذاره بابا این زجر نیست مغیره ست دستای سنگینی داره بابا دادن مارو جا به کنج تاریک خرابه خیلی بیداری کشیده دخترت میخواد بخوابه ... من الّذی اَیتمنی ، بابا جونم بابا جونم ... .
Moghadam-ShahadatHazratRoghayeh1390[02].mp3
1.57M
▪️من الذی اَیتمنی روی لبهام▪️ 🎤 سبـک : زمـیـنـه 🗓مراسم : شهادت حضرت رقیه (س)
. 😭😭😭 خواب دیدم دوباره مثل قدیم بوسه می گیرم از گل رویت تو بغل باز کردی و من هم می نشستم به روی زانویت خواب دیدم عمو ابالفضلم با دو دستش مرا بغل کرده کادوییِ تولدم گویا گوشواره برایم آورده خواب دیدم علی اصغرمان شیر میخورد و سیر می‌خوابید حرفی از آتش و سه شعبه نبود قاتلی هم به او نمی خندید خواب دیدم که مادرت آمد دست روی سرم کشید اما ناگهان پا شدم ز خواب خوشم ز لگد های قاتلت بابا ........ گرم و پر نور کرده ای امشب کلبه ی سوت و کور سردم را آمدی جان من به قربانت نوش داروی مرگ من بابا چه عجب ای تمام زندگی ام این دل شب خرابه سر زده ای بی پر و بالی و بمیرم کاش پا نداری که با سر آمده ای جای سالم نمانده در تن من بازویم جای رد زنجیر است بی تو دنیا جهنم است ببین طفل نو پای تو زمین گیر است در بیابان میان هر کوچه از سنان و شَبَث کتک خوردم همه مدیون عمه ام هستم جان سالم اگر به در بردم بالش خواب هر شبم بوده سنگ سختی که زیر سر دارم شانه هایم مدد کند شاید جای رگهات بوسه بگذارم باورت میشود که سر کرده بی تو شبها گرسنه دختر تو ز کجا آمدی که می آید بوی نان برشته از سر تو 💠💠💠1⃣0⃣1⃣5⃣💠💠💠 👇
AUD-20200913-WA0038.mp3
3.46M
💔 🖤 💔 🖤 💔سبک میگذرد کاروان خسته ترین زائر کرببلا آمده خواهر دلخونت از شام بلا آمده در غم هجرانت از غصه خمیدم ببین خیز و به چشم خودت موی سپیدم ببین 💔ای درد و درمانم یا حسین 💔ای آرام جانم یا حسین چون شمعی آبم کردی ای سالار من خانه خرابم کردی ای سالار من 🖤جانم حسین3 بر سر نی دیده ام دیده ی گریان تو خیز و ببین گشته ام پاره گریبان تو رأس پر از خون تو بر سر نی دیده ام طشت زر و خیزران مجلس می دیده ام 💔سرنیزه با حنجرت چه کرد 💔با پیکر بی سرت چه کرد نپرسی از خواهر چرا سینه چاکی من بمیرم و نبینم زیر خاکی 🖤جانم حسین3 کی رود از خاطرم خاطره ی قتلگاه خاطره ی قتل یک تشنه لب بی گناه خاطره ی خنجر و ضربه به روی گلو در دل این قتلگاه شد بدنت زیرورو 💔وای از سوز آه مادرت 💔نعل اسب و جسم بی سرت سهم زینبت شد نصیب دیگران رأس پاکت شد بازیچه ی این و آن 🖤جانم حسین3 حق بده از فرط غم پیش تو هق هق کنم حق بده تا همچنان دختر تو دق کنم پیش نگاه تو شرمنده ام و سر به زیر حال خراب مرا بین و سراغش نگیر 💔از بس که بعد از تو غصه خورد 💔در بین ویرانه جان سپرد مثل مادر دستش بر پهلو می گرفت تا نبینم صورتش را ، رو می گرفت 🖤جانم حسین3 🖤هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)🖤 ⁠⁠⁠⁠⁠
. شدم مثل عمه بی سر و سامونت بابا تو مهمون منی یا که من مهمونت بابا کی میدونست میشه آخرش اینطوری بابا من و خرابه و سر پُر از خونت بابا به خودم میگفتم اینو امروز و فردا میرسی اومدی حالا و میگم یتیمم کرده چه کسی ... بابا بابا بابا حسین ، بابا بابا بابا حسین ... عمو نبود که برسه به فریادم بابا اون ساعتی که از رو ناقه افتادم بابا تنها برای دیدن خودت بودش بابا که موندم و هی به خودم امید دادم بابا بابا اِنقدر حرفا دارم که برای تو بزنم نگه داشتم بوسه هامو رو زخمای تو بزنم ... بابا بابا بابا حسین ، بابا بابا بابا حسین ... حالا که سر تو توی آغوشم هست بابا نمیگم جای کعب نِی رو دوشم هست بابا هنوز جای طناب به روی دستامه بابا هنوز صدای نیزه ها تو گوشم هست بابا این همه غصه چرا به سه ساله دختر رسیده غروب عمر منه و سحر آخر رسیده ... بابا بابا بابا حسین ، بابا بابا بابا حسین ... 👇
. بابا جون من ، تو ای بی کفن به ویرونه امشب تو یک سر بزن ببین خستمه ، دیگه بسمه نَه نایی به پامه نَه جونی به تن تو و نیزه بابا من و سلسله تو و سنگ کینه من و آبله همون ساربونی که دستت برید منو میکشید از پِی قافله چشاتو ببند و نبین روی من کبودی لب ها و ابروی من تو از نِی سواری بابا خسته ای بیا سر بذار روی زانوی من ... الهی رقیه بمیره برات ... بخون از نگام ، از اشک چشام از اون لخت خونِ کنار لبام نشد باورم ، چی اومد سرم من هر بار که گفتم بابامو میخوام فدای سرت هر چی اومد سرم از این بیشتراش هم به جون میخرم به کوریِ چشمای اون نیزه دار رسیدیم به هم بازم ای دلبرم الهی بمیره بابا دخترت که سنگای دشمن شکسته سرت منم دست به دیوار میگیرم بابا شدم قد خمیده مثه مادرت ... الهی رقیه بمیره برات ... قدم خم شده ، موهام کم شده بابا قاتل من همین غم شده رو نِی رفت سرت ، کجاست مادرت الهی بمیره برات دخترت بگو باشه راحت خیال عمو نذاشتم ببینه کسی تارِ مو از اون روز که دیدم تورو روی نِی بابا خیلی میسوزه راه گلو بابا جون ببین که گرفته صدام میسوزه بابا جای گوشواره هام اگه تو بمونی دیگه پیش من منم قول میدم چیزی از تو نخوام ... الهی رقیه بمیره برات ... .👇
. ⬅️داستان هنده همسر یزید، کنیز حضرت زینب (س) 🔰 زن یزید که سالهاى پیش در خانه عبدالله بن جعفر زیر دست حضرت زینب(س) کامل تربیت شده بود، روزگار او را به شام خراب انداخته و از جایى خبر ندارد. یک وقت بر سر زبانها افتاد که جماعتى از اسیران خارجى به شام آمده اند. این زن از یزید درخواست کرد به دیدار آنها برود. یزید گفت شب برو. ⬅️ چون شب فرا رسید، بوی خوش غذایی که زن شامی با خود آورده بود، کودکان را وادار کرد تا دور او جمع شوند، سینی پر از غذا برای خرابه نشینان... اما هیچ کدام دست به سوی غذا نمی‌بردند.... خانم ام کلثوم(س) گفتند صدقه بر ما حرام است. زینب(س) بلند شد و به پیشواز زن آمد و فرمود: زن! مگر نمی‌دانی این گونه صدقات بر ما حرام است؟ برای چه این طعام را آورده‌ای؟ زن گفت: به خدا قسم این صدقه نیست، بلکه نذر است که بر من اجرای آن لازم است و برای هر اسیر و غریب طعامی به رسم هدیه می‌برم. ⬅️ زن این پا وآن پا کرد و با شرم گفت: من در ایام کودکی در شهر رسول خدا (ص) بودم و به مرضی دچار شدم که طبیبان و پزشکان از معالجه من عاجز شدند. چون پدر و مادرم دوستدار اهل بیت (ص) بودند، مرا برای شفا به خانه امیرالمومنین (؏) بردند و از فاطمه زهرا (س) طلب شفا کردند. ✨ درآن زمان حسین (؏) به خانه آمد. علی (؏) فرمود: ای فرزندم! دست بر سر این دختر بگذار و از خدا شفای او را بخواه! حسین (؏) چنین کرد و از برکت مولایم شفا پیدا کردم. تا کنون هیچ مریضی در من راه نیافته است... گردش روزگار مرا به این سرزمین کشانده است و از مولای خویش دور مانده‌ام. ⬅️ نذر کردم هرگاه اسیر یا غریبی را ببینم تا حدی که امکان دارد به او احسان نمایم. برای سلامتی آقایم حسین (؏)، تا شاید بار دیگر به زیارت او نائل شوم و جمال ایشان را دیدار نمایم. ⬅️ فرمان داد تا تختی در خرابه نصب کردند. بر تخت قرار گرفت و حال رقت بار آن اسیران او را کاملا متأثر گردانید و سؤال کرد: اى زن اسیر، شما از اهل کدام دیارید؟ حضرت زینب(س) فرمود: از اهل مدینه. آن زن گفت: عرب همه‌ی شهرها را مدینه گوید؛ شما از کدام مدینه هستید؟ فرمود: از مدینه رسول خدا(ص). آن زن از تخت فرود آمد و به روى خاک نشست. حضرت زینب(س) سبب را سؤال کرد ⬅️ گفت: به پاس احترام مدینه رسول خدا(ص) اى زن اسیر، تو را به خدا قسم مى‌دهم آیا هیچ در محله بنى هاشم آمد و شد داشته‌اى؟ حضرت زینب (س) فرمود: من در محله بنى هاشم بزرگ شده‌ام. آن زن گفت: اى زن اسیر، قلب مرا مضطرب کردى. تو را به خدا قسم مى‌دهم، آیا هیچ در خانه آقایم امیرالمؤمنین(؏) عبور نموده و هیچ بى‌بى من حضرت زینب(س) را زیارت کرده‌اى؟ ✨ حضرت زینب (س) دیگر نتوانست خوددارى بنماید، صداى شیون او بلند شد فرمود: حق دارى زینب را نمى‌شناسى... من زینبم ⬅️زن گفت: اگر تو زینبی پس حسینت کو؟ حضرت زینب(س) فرمود: ای زن، از حسین پرسش مى‌کنى؟! این سر که در خانه یزید منصوب است از آن حسین (؏) است. آن زن از شنیدن این کلمات دنیا در نظرش تیره و تار گردید و آتش در دلش افتاد. مانند شخص دیوانه، نعره زنان، به بارگاه یزید دوید. فریاد زد: اى پسر معاویه ، سر پسر دختر پیغمبر(ص) را در خانه من نصب کرده‌اى با اینکه ودیعه رسول خداست... ⬅️ واحسیناه، واغریباه، وامظلوماه، واقتیل اولاد الادعیاء، والله یعز على رسول الله و على امیرالمؤمنین ⬅️ یزید یک باره دست و پاى خود را گم کرد، دید فرزندان و غلامان و حتى عیالات او بر او شوریدند. از آن پس چنان دنیا بر او تنگ شد و زندگى بر او ناگوار افتاد که مى‌رفت در خانه تاریک و لطمه به صورت مى‌زد .... ⬅️ یزید چاره‌اى جز این ندید که خط سیر خود را نسبت به اهل بیت عوض کند، لذا به عیال خود گفت: برو آنان را از خرابه به منزلى نیکو ببر. آن زن به سرعت، با چشم گریان شیون کنان، آمد زیر بغل حضرت زینب(س) را گرفت و گفت : اى سیده من، کاش از هر دو چشم کور مى‌شدم و تو را به این حال نمى‌دیدم. اهل بیت(؏) را برداشت و به خانه برد و فریاد کشید: اى زنان مروانیه، اى بنات سفیانیه، مبادا دیگر خنده کنید! مبادا دیگر شادى بکنید! به خدا قسم اینها خارجى نیستند، این جماعت اسیران ذریه رسول خدا و فرزندان فاطمه زهرا و على مرتضى على (؏) و آل یس و طه مى‌باشند. 📚 ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۹۱ .
Moghadam-ShahadatHazratRoghayeh1391[01].mp3
7.49M
▪️شدم مثل عمه بی سر و سامونت بابا▪️ 🎤 سبـک : زمـیـنـه 🗓مراسم : شهادت حضرت رقیه (س)
Moghadam-ShahadatHazratRoghayeh1391[02].mp3
10.31M
▪️بابا جون من ، تو ای بی کفن▪️ 🎤 سبـک : سنگین 🗓مراسم : شهادت حضرت رقیه (س)
. احوالات هنده و بی بی زینب س 🔷🔷 من خواهر شاه. کربلایم من جرعه نوش. قالو بلایم من زینبم آن دختر زهرای اطهر در کربلا گلهای من گردیده پرپر من دخت حیدر شیر خدایم من قهرمان کرببلایم ۲ ▪️▪️▪️▪️🔹🔹🔹🔹🔹◾️◾️◾️◾️🔷🔷🔷🔷⚫️⚫️ هنده منم آن. بانوی اطهر آموزگار دین پیمبر من زینبم که کربلا پیرم نموده ظلم و جفا از عمر خود سیرم نموده من دخت حیدر شیر خدایم من قهرمان کرببلایم ۲ ▪️▪️▪️▪️🔹🔹🔹🔹🔹◾️◾️◾️◾️🔷🔷🔷🔷⚫️⚫️ داغ جوانان. آزرده حالم مانند مرغی. بشکسته بالم هنده نپرس ازمن چه کردی نور عینت از من مپرس پس کو عزیز تو حسینت من دخت حیدر شیر خدایم من قهرمان کرببلایم ۲ ▪️▪️▪️▪️🔹🔹🔹🔹🔹◾️◾️◾️◾️🔷🔷🔷🔷⚫️⚫️ ای هندهٔ زار. من زینب هستم در غوطهٔ غم. بنگرنشستم کشتند. یک یک. لاله خای باغ عترت گشته نصیبم بعد از این اندوه و محنت من دخت حیدر شیر خدایم من قهرمان کرببلایم ۲ ▪️▪️▪️▪️🔹🔹🔹🔹🔹◾️◾️◾️◾️🔷🔷🔷🔷⚫️⚫️ ای هنده آن سر. در خانه توست رأس حسین آن. جانانه توست دیدی چگونه ظالمان کشتند حسینم در خون کشیدند هنده نور هر دو عینم من دخت حیدر شیر خدایم من قهرمان کرببلایم ۲ ‌👇
. مصيبت در شهر ▪️▪️▪️▪️▪️🔹🔹🔹🔹◾️◾️◾️🔷🔷🔷⚫️⚫️⚫️ اَيا هنده چه مي‌پرسي ز حالم              منم زينب ولي افسرده حالم منم زينب اسير شهر شامم                بُود پيدا غمِ دل از كلامم من از كرب و بلا تا شام ويران            به ذلّت آمدم با چشم گريان شدم من بي سپاه و بي علمدار              بدست دشمنان ماندم گرفتار تمام لاله‌هاي باغ رضوان                  شده پرپر ز تيغ قوم عدوان خزان در كربلا شد بوستانم              شده پرپر علي اكبر جوانم در اين غربت نه سر دارم نه سامان           به دل دارم غم رعنا جوانان كه دارم من غم هجران فراوان          شكايت دارم من از آل سفيان «محمّدي» ز محنت داغدار است           در اين ماتم هميشه اشك بار است  دشتی .👇
. هنده و زینب با شعر ◼️◼️◼️◼️◼️🔴🔴🔴🔴🔴🌹🌹🌹🌹🌹🌸🌸🌸🌸♦️♦️ داشت عبدالله عامر دختری /به چه دختر آفتاب منظری در میان خوب رویان طاق بود /وز ملاحت شهرهٔ آفاق بود این شنیدستم که نامش هنده بود /تابع حق بود او تا زنده بود صیف حسنش خیمه در عام کشید /تا یزید بی حیا نامش شنید گشت عبد الله چو زین باخبر /آتش غیرت براو شد شعله ور هنده را اورد ارز روی صفا / در مدینه خدمت شیر خدا عرض کرد ای خسرو ملک عرب / ای وجودت افرینش را سبب ای به سویت دست امید همه / باشد این دختر کنیز فاطمه مدت نه سال کرد آن با وفا / در مدینه خدمت خیرالنساء رفت از دنیا چو زهرای بتول /خدمت زینب نمود هنده قبول تا از ان تاریخ چندی در گذشت / طالب دیدار باب خویش گشت اذن از زینب گرفت آن نیک زن / تا رود نزد پدر اندر وطن گفت زینب رو که گریان میشوی / از چنین رفتن پشیمان میشوی میروی ای هندهٔ خونین جگر /لیک میبینی مرا بار دیگر ترسم ای هنده که نشناسی مرا / زانگه آنقدر برسرم آید بلا گر روی در شام مهمان دار باش / با یتیمان حسین غمخوار باش هنده گر دیدی تو در طشت طلا / رأس پرخون شهید کربلا منع کن گر شوهرت چوبش زند /چوب بر لبهای مظلومش زند از مدینه شد برون آن با وفا /شد گرفتار یزید بی حیا پس یزیدش برد اندر شهر شام / عقد بست اورا به اعزاز تمام مدتی شد هنده خونین جگر / بود از احوال زینب بی خبر تا شبی در قصر خود بنشسته بود / در بروی خویش از غم بسته بود ناگهان دید آن حزین مستمند / نالهٔ طفل یتیمی شد بلند دید یکی گوید بصد آه و فغان / ما مگر خانه نداریم عمه جان غرق زیور گشت از سر تا به پا / برد با خود بس کنیز مه لقا شد از آن ویرانهٔ بی بام و بر / بهر سیر زینب خونین جگر .
. شبی داخل کاخ با شوهرش، یزید نشسته بود. یک وقت دید صدای گریه از خرابه می آید. صدا زد: یزید! چه خبر است؟ یزید گفت: یک عده خارجی بر ما خروج کردند، مردهایشان را کشتیم. حالا هم زن و بچه هایشان در خرابه هستند. صدا زد: یزید! اجازه می دهی بروم اینها را تماشا بکنم؟ گفت: برو اما به طور رسمی برو! سی چهل تا از این کلفتها و کنیزها جلوی هنده چراغ به دست گرفتند، دارند می روند تا اسرا را تماشا کنند. در خرابه چراغ نبود. زن و بچه امام حسین(ع) در خرابه، فرش نداشتند. زنها دور هم نشسته بودند. یک وقت دیدند یک عده چراغ به دست دارند می آیند. بی بی زینب (س) فرمود: چه خبر است؟ گفتند: خانم! هنده که یک روز کلفت شما بود و حالا عیال یزید شده، می خواهد به تماشای اسرا بیاید. ای خدا! هیچ عزیزی را گرفتار نکن! خیلی سخت است.خانم زینب (س) خودش را میان بچه ها مخفی کرد. هنده میان خرابه آمد. گفت: بزرگتر این زنها چه کسی است؟ زینب (س) رانشان دادند. آمد جلو دید بی بی روی خاکها نشسته است. هنده با همان پیراهن قیمتی روی خاکها نشست. صدا زد: بی بی جان! شما اهل کجایید؟ وای! وای! فرمود: ما اهل مدینه ایم. گفت: بی بی جان! کدام مدینه؟ فرمود: مدینه رسوا الله، مدینه پیغمبر(ص) صدا زد: بی بی جان! نگاه به حالایم نکنید، من مدتی در شهر پیغمبر(ص) در یکی از محله های آنجا کلفت بودم. الان هم به آن کلفتی افتخار می کنم. بی بی جان! شما که می گویید اهل مدینه پیغمبرم اگر راست می گویی، اهل کدام محله هستید؟ فرمود: ما اهل محله بنی هاشم هستیم. صدا زد: بی بی جان! من در آن محله چند آشنا دارم، آیا شما آنها را می شناسی؟ آماده اید بگویم؟ صدا زد: بی بی جان! شما که از محله بنی هاشم هستید بگو ببینم آیا آقایم حسین(ع) را می شناسی؟ همه بگویید: حسین! حسین! حسین!... یک دفعه صدا زد: بی بی جان! شما که از محله بنی هاشم هستید بگو بدانم آیا خانمم زینب(س) را می شناسی؟ یک وقت بی بی بنا کرد های های گریه کردن، صدا زد: بی بی جان! آیا خدایی نکرده طوری شده است؟ من سراغ زینبم را می گیرم شما گریه می کنید؟یک وقت سرش را بلند کرد صدا زد: آی هنده آخه من زینبم. اگر تو زینبی پس کو حسینم ضیاء چشم زهرا نور عینم یک وقت صدا زد: آی هنده! حسینم را کشتند [۱۰]. آی حسین! حسین!... بگفتا تشنه او را سر بریدند به دشت کربلا در خون کشیدند جوانانش به مثل شاخ ریحان مقطَّع گشته چون اوراق قرآن چه گویم من ز عبّاس دلاور که دست او جدا کردند ز پیکر هم عبدالله و عون و جعفرش را به خاک و خون کشیدند اکبرش را دریغ از قاسمِ نو کد خدایش که از خون گشته رنگین دست و پایش ز فرعون و ز نمرود و ز شداد ندارد این چنین ظلمی کسی یاد که تیر کین زند بر شیر خواره کند حلقوم او را پاره پاره زدند آتش به خرگاه حسینی به غارت رفت اموال حسینی مرا آخر ز سر معجر کشیدند تن بیمار را در غل کشیدند حکایت گر ز شام و کوفه دارم رسد گفتار تا روز شمارم [۱۰]. ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۹۱. اللهم صل علی محمد و آل محمد بحق الحسین یا الله! .
. 🕊﷽🕊 💔 💔 3 ✨اول به مدینه مصطفی را صلوات ✨دوّم به شه نجف سلامی بکنیم ✨رُخسار علی شیر خدا را صلوات ✨زهرا که ندانیم کجا تربت اوست ✨یاد آور بهترین نسا را صلوات ✨از ما همه بر امام مسموم سلام ✨مظلوم امام مجتبی را صلوات ✨مظلوم دگر امام در خون خفته ✨افتاده به خاک کربلا را صلوات (دعای فرج) این دل همـاره دارد حال و هوای زینب امروز دلم گرفته از غصه های زینب از بین آتــــــش و دود آید صدای زینب 🍂منــــــم گـدای زینب 🍂جانم فدای زینب3 از کربلا به کوفه از شهر کوفه تا شام  بگذشت تـــــــازیانه پا جای پای زینب 🍂جــانم فدای زینب من خاک پای زینب منم گـــــــدای زینب 🍂جانم فدای زینب پیــــــــراهن حسینش از او جدا مسازید این تحفه یــــادگاری مانده برای زینب 🍂 جانم فــدای زینب.. ⬅️قربون غصه‌های دلت برم بی‌بی جان. وقتی خانم زینب کبری به دنیا اومد،جبرئیل نازل شد،، یا رسول اسمش رو زینب بزار.. یه وقت پیغمیر دید جبرئیل داره گریه میکنه. صدا زد جیرئیل چرا داری گریه میکنی.. صدا زد یا رسول الله برا مصیبت های دل زینب گریه میکنم.. آخه از آغاز زندگیش تا پایان عمرش مصیبت های زیادی رو میبینه.. هر روضه ای رو بخونی نام بی‌بی زینب میاد.. ⬅️بعد رحلت پیغمبر،، کنار بستر مادر زینبه.. داغ مادر میبینه..کنار بستر بابا زینبه..داغ بابا میبینه.. کنار بستر داداش حسن، زینبه.. پاره های جگر برادر حسنُ میبینه.. توو گودی قتلگاه زینبه.. علقمه زینبه.. اسیری زینبه.. خرابه شام زینبه.. 🖤(آخ میون همه دلها امان از دل زینب2)2 ⬅️ من بمیرم برای خانمی که4 سال بیشتر نداشت داغ مادر دید. اسما میگه، دیدم خانم فاطمه زهرا زینبُ صدا زد.. فرمود زینبم مادر.. مادر برات وصیتی دارم . کجای عالم دیدی یه مادر 18ساله،، به دختر 4 ساله وصیت کنه زینب جان. روزی میاد روز عاشورا.. مادر من نیستم کربلا، برا حسینم مادری کنم.. روز عاشورا وقتی اومد کهنه پیراهن طلب کرد.. زینیم،،عوض من زیر گلوی حسینمو ببوس.. (دشتی) 🖤(آخ میون همه دلها امون از دل زینب3) ⬅️روضه برات بخونمو التماس دعا هنده اومد پیش یزید گفت من نذر دارم نون و خرما صدقه بدم، باید ببرم به اسرا بدم. یزید میدونست اسرا کیا هستند،، گفت اگه میخوای بری باشه اما خودتو زینت کن.. تاج بزار.. رو تخت سربازا ببرنت. خودش رو زینت کرد سربازا رو تخت بردنش. همچنین که رسید بچه‌های حسین دارند می‌بینند دیدن یه زنی وارد شد شروع کرد به نان و خرما دادن.. این بچه ها هم تشنه.گرسنه. ⚫️ یه وقت سکینه دوید بچه‌ها عمه ام زینب میگه صدقه بر ما حرامه.. نان و خرماها رو از دهن بچه ها کشید بیرون زن یزید گفت.. تا اونجا که من میدونم صدقه فقط بر اولاد پیغمبر حرامه.. کی این حرفُ میزنه.. یه نگاه کرد دید یه خانم قد خمیده کنج خرابه است.. اومد کنار بی‌بی زینب نشست.. 🔘گفت خانم جان مگه شما کی هستید.. این دختر خانم میگه صدقه بر ما حرامه... بی‌بی یه نگا به هنده کرد، خانم اول بگو ببینم نذرت چیه؟؟ ⏪گفت من مریض بودم،، کسی به مادرم گفت اگه میخوای دخترت شفا بگیره،، برو تو کوچه های بنی هاشم،،خونه علی و فاطمه،، یه دختر داره زینبه،، یه پسر داره حسینه،، یه پسر داره حسنه،، بگو حسین براش دعا کنه.. خانم جان حسین برام دعا کرد.. خدا شفام داد،، مادرم منو گذاشت اونجا، کنیز خونه زینب شدم. اما یه مدتیه من از خانمم دور شدم.. ازدواج کردم از خانم دورم، هر اسیری که میاد اینجا نون و صدقه میدم که خدا خانومم رو یه بار دیگه به من نشون بده.. ⏪تا اینو گفت اشک چشم بی بی زینب آمد.. (سوز/اوج)هنده نذرت قبول باشه من زینبم.. یه وقت صدا زد خانم نه..شما زینب من نیستی. بی‌بی گفت این همه نشونی دادم چرا میگی من زینب نیستم. امروز برا زینب بلند بلند گریه کن. برا دردای دل زینب گریه کن.. برا غربتش گریه کن.. برا مظلومیت بی‌بی ناله بزن (بگمو التماس دعا) صدا زد خانم،، زینبی که من میشناختم یه نشونی داشت،، بگم؟ (دشتی) 🖤اگر تو زینبی کوپس حسینت (کوحسینت) 🖤اگر تو زینبی کوپس حسینت 🖤 اگر تو زینبی کو نور عینت بی‌بی قرمود هتده سرتو بیار بالا ⬛️ سری به نیزه بلند است در برابر زینب ⬛️خدا کند که نباشد سر برادر زینب (صدا زد چی تو زینبی؟) میگه هنده تاجُ برداشت زد زمین. این خانمم زینبه.. یه وقت بی‌بی فرمود آخ هنده جات خالی بود کربلا. 🔘او می‌دوید و من می‌دویدم 🔘او سوی مقتل من سوی قاتل 🔘او می‌نشست و من می‌نشستم 🔘او روی سینه من در مقابل 🔘او می‌کشید و من می‌کشیدم 🔘او از کمر تیغ من آه از دل 🔘او می‌برید و من می‌بریدم 🔘او ازحسین سر من از حسین دل ▪️دستتو بیار بالا بزا حضرت زهرا س این دستای خالی رو ببینه 3مرتبه بگو یا حسیــــن .
هدایت شده از حرم
4_6037275476030916296.mp3
10.52M
داستان هنده،همسر یزید بن معاویه بسیار زجر اور. با حالتی مناسب گوش کنید ایام اسارت ال الله است.😔
. |⇦•گوشۀ خرابه ها نشسته بود.. و توسل به سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم 99 به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ گوشۀ خرابه ها نشسته بود هی میگفت بابایی امشب میرسه واسه خاطرِ منم اگه نیاد با دعایِ عمه زینب میرسه یه نگاهش به درِ خرابه سُ یه نگاه به همه زینب میکنه به همون دستایِ زخمی و کوچیک هی لباساشُ مرتب میکنه آخه باباش داره از سفر میاد نباید سوختگیاشو ببینه دوست نداره وقتی باباش میرسه کبودی دست و پاش و ببینه اومدن تویِ خرابه با طبق به کویرِ خشک بارون اومده عمه‌ش اومد کنارش نشست و گفت دخترم بیا که مهمون اومده وقتی روپوشُ کنار زد چی میدید که همش با دست میزد تو دهنش به لب باباش نگاه کرد و میگفت این لب و دندون و با چی زدنش روی موهات پُرِ خاکستره و روی اَبروی تو داره شکافی بابایی غصۀ موهامو نخور موی سوخته رو نمیشه ببافی *بابا طاقت داری برات بگم؟* همه جایِ بدنم کبود شده هرجارو دست میزنم درد میکنه از شبی از که از رو ناقه افتادم بابایی همه تنم درد میکنه نه میتونم بخوابم نه بشینم نه که راه برم بابایی چند قدم واسه دلخوشی عمه این شبا الکی هی خودمُ به خواب زدم وقتی که تاولا سر وا میکنن دیگه آبِ وضومم آتیش میشه خشتی که یه ماهه بالشم شده آخرش سنگ لحد میشه برام حرفای رقیه نصفه کاره موند مثل زخماش درد دل هاش زیاد تو خرابه یه دفعه همه دیدن صدایِ رقیه دیگه نمیاد .. تا حالا دختر بچه دیدی هی بی جون باشه ؟.. عمه ش اومد سرشُ بغل گرفت فکر میکرد رقیه بیهوش شده بود ولی فهمید که برایُ همیشه بلبل خرابه خاموش شده بود متحیر شده بود چیکار کنه چجوری بشوره برگ لاله رو باید امشب مثل غسل مادرش ببینه غسل تن سه ساله رو ــــــــــــــــــ
... هنده با تعجب پرسید: این ڪاروان ڪیسٺ؟ فرمودند: حرفٺ را بزن... هنده سوال ڪرد اهل ڪجایید؟! بۍبۍ پاسخ دادند: مدینہ.... هنده پرسید: ڪدام مدینہ.... بۍبۍ فرمودند: تا هنده شنید مدینةالنبۍ را ، ازمرڪب پیاده شد دوزانو جلوۍ نشسٺ و سوال‌ڪرد در مدینہ‌ را مۍشناسید؟! حضرٺ فرمودند: بلہ ڪه مۍشناسم... درڪوچہ بنۍ هاشم را مۍشناسید؟! بلہ ڪہ میشناسم...) خانم این‌ها صدقہ نیسٺ نذر اسٺ من ڪودڪ بودم مریض بودم پدرم مراخانہ برد بہ من گرفتم و سالیانۍ خانہ را ڪردم... خانم ... من هم بازۍایۍ بہ اسم داشتم شما زینب را مۍشناسید؟! بغض بۍبۍ ترڪید💔 حق دارۍ را نشناسۍ هنده من هنده گریہ‌ڪنان میگفت: زینبۍ ‌ڪہ من میشناسم یڪ نشانہ داشٺ... ؟! اون زینبۍ ڪہ مۍشناسم لحظہ‌اۍ از نمیشد... بۍبۍ اشاره ڪرد بہ روبَر سرۍ‌بہ‌نیزه‌بلند‌اسٺ‌در‌برابر خداڪندڪہ‌نباشد‌سر عبداللہ مۍفرماید: لحظہ‌هاۍ آخر بۍبۍ فرمودند: عبداللہ بسترم رو جلوۍ بذار دیدم چیزۍ رو در آغوش دارد مۍبوسد گریہ مۍڪند... . . چشمانش را گشود و براۍ آخرین بار بہ دورترین نقطه خیره شد. در این مدٺ حتۍ یڪ لحظہ چهره از نظرش دور نمانده بود. آتش اشتیاق بیش از پیش شعلہ ڪشید و یاد برادر تمام وجودش را پُرڪرده بود. نزدیڪ بود. دوباره زده و ، چشمانش را بہ دریایۍ از غم مبدل ساخٺ. پلڪ‌ها را روۍ هم گذاشٺ و زیر لب گفٺ: « » و بہ پیوسٺ. ــــــــــــــــــــــ [در‌سينہ‌ام‌جز‌مِهـــرِ جا نخواهد شد...] .